نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 کارشناسی ارشد مترجمی عربی دانشگاه بینالمللی امام خمینی، قزوین، ایران
2 دانشیار زبان و ادبیات عربی دانشگاه بینالمللی امام خمینی، قزوین، ایران
چکیده
عناصر فرهنگی به منزلة شناسنامة یک ملت است و میتواند در صورت انتقال صحیح بر غنای فرهنگی مقصد نیز بیفزاید. لذا مترجم باید ضمن بهرمندی از دانشهای زبانی، بر فرهنگ زبان مبدأ و مقصد تسلط کافی داشته باشد. پژوهش حاضر در نظر دارد معادلیابی عناصر فرهنگی رمان نون والقلم جلال آل احمد را بر اساس تقسیمبندی مقولههای فرهنگی صادق هدایت در ترجمة عربی ماجدة العنانی بررسی کند. از آنجا که انتقال همة لایههای معنایی یک واژه از زبانی به زبان دیگر کار دشواری است و نمیتوان برای هر یک از عناصر فرهنگی اجتماعی در زبان مقصد معادل دقیقی یافت، تبیین مفهوم هر واژه متناسب با قلمرو معنایی و مضمون فرهنگی، نیازمند راهکاری مستقل در معادلیابی است. ازاینرو، راهکارهای نیومارک اساس کار این پژوهش قرار گرفتهاست. یافتههای این پژوهش که به روش استقرایی استنتاجی انجام، و نمونههای مهمی که در این پژوهش منعکس شدهاست، نشان میدهد در برگردان عناصر مادّی فرهنگی، مترجم غالباً از شیوة معادل فرهنگی و معادل توصیفی بهره بردهاست که میتوان آن را حاصل همگونی فرهنگی مبدأ و مقصد دانست. در برگردان عناصر معنوی، مترجم علاوه بر شیوة معادل فرهنگی، معادل کارکردی و معادل توصیفی، از شیوة تلفیقی استفاده کردهاست و به توضیح و تفسیر مقولة مورد نظر میپردازد.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Finding Equivalences for Iranian Folklore Categories: A Case Study of the Arabic Translation of the “Noon Val-Ghalam” by Jalal Al-Ahmad
نویسندگان [English]
- Marzie Rabiei 1
- Abdolali Alebooye Langerodi 2
- Ahmad Pashazanos 2
1 MA in Arabic Translation, Imam Khomeini International University, Qazvin, Iran;
2 Associate Professor of Arabic Language and Literature, Imam Khomeini International University, Qazvin, Iran
چکیده [English]
Cultural elements are the identity of a nation and can also be added to the cultural transfer of the destination if it is correctly translated. Therefore, the translator must have sufficient control over the language of the source language and the target language, while at the same time interpreting. The present study intends to examine the equivalence of the cultural elements of the novel "Noun Valley" by Jalal Al-Ahmad based on the categorization of Sadegh Hedayat's cultural categories in the Arabic translation of Majeede Al-Annani. Since the transmission of all the semantic layers of a word from one language to another is difficult and cannot be precisely determined for each of the cultural elements of the language in the target language, the explanation of the concept of each term commensurate with the semantic realm and cultural theme requires an independent solution to equivalence Is. Hence, the Newark guidelines are the basis of this research. The findings of this research, which have been deductively inductively, and its important examples have been chosen as the content of the article, suggests that in translating cultural material elements, the interpreter has often used the cultural equivalents and descriptive equivalents that can be derived from the cultural-cultural coherence of the source and the destination. In the translation of the spiritual elements of the translator, in addition to the cultural mean, the functional equivalent and the descriptive equivalent of the compilation method are used and explains the interpretation of the desired category.
کلیدواژهها [English]
- Translation
- Cultural elements
- Noon Val-Ghalam
- Sadegh Hedayat
- Newmark
ترجمه یکی از ابزارهای مهم پیوند میان ملتها و فرهنگهای گوناگون به شمار میآید. بنابراین، نباید ترجمه را تنها برگردان واژهها از زبانی به زبان دیگر دانست، بلکه فرایندی است که در آن مفاهیم فرهنگی از رهگذر زبان مبدأ به زبان مقصد انتقال مییابد و مترجم در این فرایند نقش مهم و کلیدی را ایفا میکند تا این پیوند فرهنگی را به شایستگی برقرار سازد. ازاینرو، مترجم باید افزون بر تسلط بر دانشهای زبانی مبدأ و مقصد، با فرهنگ آن جامعه همچون یک فرد بومی آشنا باشد.
ماریان لودره دربارة دشواریهای ترجمة فرهنگی میگوید:
«از میان مشکلات ترجمه، سهم مشکلات مربوط به فرهنگ از همه بیشتر است. مفاهیم وموضوعات موجود در یک فرهنگ با واژگان تمدن دیگر مطابقت ندارند. نمیتوان مفاهیم یک فرهنگ را با واژگان تمدن و فرهنگ دیگری توضیح داد. نمیتوان این انتظار را از خوانندة ترجمه داشت که با ماهیت این مفاهیم آشنا باشد. عادات غذایی، لباسها، رسوم مذهبی و آیینی یک جامعه برای خوانندة ترجمه روشن نیست که چه واژهای در زبان مقصد، هماهنگ با زبان مبدأ جایگزین شود، بلکه بیشتر، دانستن این مسئله است که چگونه تا حد امکان میتوان دنیای پنهانشده را بیان کرد» (لدیرر، 1994م.: 122).
این بدان علت است که:
«زبان مبدأ به دشواری میتواند خود را با ویژگیهای معنایی زبان مقصد هماهنگ کند، چون در این مورد، به جای آنکه قواعد کاملاً مشخصی برای اجرا وجود داشته باشد، موارد گوناگون کمتری پیش روی مترجم قرار دارد که باید از میان آنها دست به گزینش بزند. روشن است که یک واژه در زبان مبدأ مفاهیم ضمنی و اشاری متفاوت دارد، به گونهای که گزینش واژههای کاملاً هممعنا و برابر، حتّی در یک زبان بیگانه کار دشواری است. دیگر آنکه اگر این واژه ارزش فرهنگی ویژهای داشته باشد، انتقال همة لایههای معنایی آن به زبانی دیگر، بهویژه دربارة زبانهای ناهمگون فرهنگی بسیار دشوارتر میشود» (شمسآبادی و افضلی، 1394: 146).
زیرا «هیچ دو واژهای برابر کامل یکدیگر نیست و نمیتوانند در تمام بافتهای زبانی به جای یکدیگر بهکار روند» (صفوی، 1370: 125).
اهمیت معادلیابی مقولههای فرهنگی، بسیاری از نظریهپردازان را بر آن داشتهاست تا راهکارهایی برای تسهیل آن ارائه کنند. پیتر نیومارک، زبانشناس و نظریهپرداز حوزة مطالعات ترجمه، در این زمینه راهکارهای عملی ارائه دادهاست. الگوی پیشنهادی او برای ترجمه تکیة زیادی بر ترجمة عناصر فرهنگی در متن دارد. نیومارک دربارة فرهنگ مینویسد:
«فرهنگ را به روش زندگی و جلوههای خاص زندگی بشر به عنوان وسیلهای برای بیان میدانم و بین زبان فرهنگ و زبان جهانی تمییز قائل میشوم. کلماتی همچون"مردن"، "زندگی کردن"، "ستاره" و بیشترکالاها همچون "آینه" و"میز" و... واژههایی جهانی هستند که در ترجمة آنها چالشی وجود ندارد، اما کلماتی همچون "بادهای موسمی هند"، "کلبة تابستانة روسیه" و... کلماتی هستند که وارد حیطة فرهنگ شدهاند و اگر بین دو فرهنگ زبان مبدأ و مقصد مناسبت وجود نداشته باشد، مترجم در مواجهه با آن دچار چالشی بزرگ میشود» (نیومارک 2016م.: 149).
این پژوهش در نظر دارد معادلیابی عناصر فرهنگی کتاب نون والقلم جلال آل احمد را که ماجدة العنانی، مترجم مصری، آن را به عربی برگرداندهاست، بررسی نماید. این کتاب یک داستان بلند تاریخی است که معضلات اجتماعی و سیاسی را نقد میکند و به شیوة قصهگویی عامیانه و با بهرهمندی از زبان طنز روایت میشود. ازاینرو، سرشار از عناصر فرهنگی و فولکلور ایرانی است و در ترجمة عربی آن تلاش شدهاست که با فرهنگ عامیانة مصر تطبیق داده شود. در تقسیمبندی مقولههای فرهنگی، نظریة صادق هدایت، نویسندة آثار ادبی و اجتماعی که با فرهنگ ایرانی همگونی بیشتری دارد، اساس کار قرار گرفت.
پرسشها و فرضیههای پژوهش
در مقالة حاضر، سعی شدهاست به سؤالهای زیر پاسخ داده شود:
ـ چه مؤلفههایی میتوانند عناصر فرهنگی ایرانی را پوشش دهند؟
ـ بر اساس نظریة نیومارک، مترجم در معادلیابی عناصر فرهنگی از چه راهکارهایی بهره بردهاست؟
به نظر میرسد مؤلفههای فرهنگی که از سوی نظریهپردازان غیرایرانی مطرح شدهاند، عناصر فرهنگی ایرانی، بهویژه عناصر فرهنگی این اثر را پوشش نمیدهند. هر یک از این نظریهپردازان متناسب با شاخصهای فرهنگی خاص خود دستهبندیهایی انجام دادهاند. بنابراین، مؤلفههای فرهنگی رایج که به وسیلة نظریهپردازان غربی تدوین شدهاند، حتّی در صورت تلفیق با یکدیگر، همة عناصر فرهنگی موجود در فرهنگ عامیانة ایرانی را در بر نمیگیرد. علاوه بر این، مؤلفههای فرهنگی که به وسیلة نویسندة ایرانی، شفیعی کدکنی نیز تدوین شدهاند، جامع و شامل نیستند. لذا در تقسیمبندی مقولههای فرهنگی این رمان از دیدگاه صادق هدایت در کتاب فرهنگ عامیانة مردم ایران استفاده شدهاست. هدایت در این اثر به معرفی جزئیات عناصر فولکلور میپردازد که به نظر میرسد مؤلفههای عناصر فرهنگی با عناصر فرهنگی در گفتار و نوشتار ایرانی تناسب بیشتری دارد. برای بررسی نوع و روند ترجمة این عناصر، الگوهای پانزدهگانة پیشنهادی نیومارک بهکار رفتهاست.
پیشینة پژوهش
ـ هاشمی و غضنفری مقدم (1393) با بررسی الگوی پنجگانة نیومارک به این نتیجه رسیدهاند که این الگوی پیشنهادی نمیتواند تمام عناصر فرهنگی را در بر گیرد و به این سبب، چهار شاخة جدید را، از جمله «عبارات و اصطلاحات محاورهای ـ اعداد و ارقام ـ عناوین و اقلام خطاب ـ دیداری، شنیداری، لمسی و عطرها» به این الگو افزودهاند و با این معیار، معادلگزینی عناصر فرهنگی 4 داستان کوتاه از جلال آل احمد را، از جمله «سمنوپزان، جشن فرخنده، خانم نزهتالدوله و زن زیادی» به انگلیسی بررسی میشود.
ـ روشنفکر، نظری منظم و حیدری (1393) با معرفی دستهبندی مقولات فرهنگی پنجگانه و روشهای ترجمة عناصر فرهنگی نیومارک، به بررسی دو ترجمه از اللص والکلاب نجیب محفوظ به قلم بهمن رازانی و محبوبه بادرستانی میپردازند و ضمن بررسی و مقایسة ترجمة عناصر فرهنگی آن دو بر اساس نظریة نیومارک، بهترین شیوه برای انتقال مفاهیم فرهنگی، شیوة تلفیقی معرفی میشود.
ـ شاملو و جانیبیک (1391) به بررسی عناصر فرهنگی و فولکور در آثار و داستان های جلال آل احمد، از جمله نفرین زمین، سنگی برگوری، سمنوپزان، نون والقلم و... میپردازند. این پژوهش با بررسی فضاهای حاکم بر آثار جلال آل احمد و شخصیتها و قهرمانان آثار این نویسنده، تأثیرپذیری وی از شهر و زادگاه خود و نیز موضوع دستان را بررسی نمودهاند.
ـ اطهاری نیکعزم و بلوکات (1392) به تحلیل و بررسی ترجمة نشانههای فرهنگی در داستان مهمان مامان اثر هوشنگ مرادی کرمانی پرداختهاند و ترجمهپذیری عناصر فرهنگی، معانی تلویحی و ضمنی واژگان و زاویة دید نویسنده را بررسی کردهاند.
چنانکه ملاحظه میشود، هیچ یک از پژوهشهای یادشده بر اساس دستهبندی عناصر فرهنگی صادق هدایت صورت نگرفتهاست و همة ترجمههای برسیشده از عربی به فارسی است، ولی پژوهش حاضر تعریب رمان نون والقلم جلال آل احمد را نقد و بررسی میکند که تلاشی نو در نقد تعریب محسوب میشود.
1. دستهبندی عناصر فرهنگی
هر زبانی در بافت فرهنگی خاصی شکل میگیرد و هر فرهنگی نیز در مرکز خود زبانی را در بر گرفتهاست. ازاینرو، در باب عناصر فرهنگی دستهبندیهایی صورت گرفته که هر یک مبتنی بر فرهنگ و بینش ارائهکنندة آن است. شفیعی کدکنی میگوید:
«هر زبانی به تناسب باورها و بینش گویشوران خود سازههای کلیشهای دارد که الزاماً در فرهنگ و قاموس زبانی آن جاودانگی یافتهاند. اصطلاحات، تشبیهات، ضربالمثلها و سایر مصداقهای معانی نبض زبان را تسکین میدهند. اینها در بطن فرهنگ یک زبان خاص وجود دارند و غیر قابل ترجمه میان زبانها هستند» (شیفعی کدکنی، 1391: 282).
تریوانی (2002م.)، نیومارک، پالوویچ و پوسلک (2003م.) دستهبندیهایی در باب مقولههای فرهنگی ارائه دادهاند که در مواردی چون: فرهنگ مادّی، اقلیمی و طبیعی، مشاغل، روابط اجتماعی، مذهبی، آداب و رسوم اشتراک دارند و در برخی مؤلفهها نیز متفاوتند که میتوان از تحصیلات، اقلام خطاب و نیروهای مسلح نام برد. در اینجا، به دو مورد از دستهبندی در مقولات فرهنگی اشاره میشود که دو فعّال فرهنگی ایرانی آنها را گردآوری کردهاند.
شفیعی کدکنی کلیشهها و عناصر فرهنگی را چنین دستهبندی میکند:
1ـ ضربالمثلها و عبارات تمثیلی، 2ـ معماها، 3ـ رمزهای شگون و بدشگونی، 4ـ کارگفتهها، 5ـ باورها، 6ـ رؤیاهای پیشگویانه، 7ـ دشنامها و نفرینها، 8ـ شادآرزوییها در شادخوارگی، 9ـ فال نیک زدن، 10ـ پرسشها و مسائل، 11ـ سوگندها، 12ـ مشکلها، لغزها و معماها، 13ـ تهدیدها، 14ـ زبانگیرها، 15ـ اباطیل ملفقه، 16ـ متلکها، 17ـ اسلوب مضاحکگویی، 18ـ وردها، عزایم و افسونها، 19ـ خردهمَتَلها و لطیفهها، 20ـ پاسخهای مضاحکگویانه، 21ـ مضاحک معماگونه، 22ـ مضافات القاب و عناوین، 23ـ حکایات زحمتافزا، 24ـ متلکهای غافلگیرکننده، 25ـ عبارات قالبی آغاز افسانهها (ر.ک؛ شفیعی کدکنی، 1391: 282).
صادق هدایت نیز عناصر فرهنگی را در چهار دستة کلّی زیر قرار میدهد:
الف) زندگی مادّی، 1ـ وسایل اقتصادی: زمین و شهر، ساختمان، خوراک، پوشاک، منزل، اسباب خانه، وسایل حمل و نقل و... 2ـ کار یا وسایل معیشت: کار در دهکده (برای خوراک و نیازمندیهای گوناگون، تهیة لباس، خانه و مبادله)، کار در شهر (زندگی کارگر، کارمندان، پیشهوران کوچک شهر، شغلهای کوچک و طبقات مخصوص)، تفریح وآسایش (مهمانخانه، کاروانسرا، چاییخانه، پاتوق، ورزشها، خواب). 3ـ درآمد (تموّل): محصول کار، دارایی منقول و املاک.
ب) زندگی معنوی: 1ـ زبان: افکار فلسفی، مذهبی و جادوگری، اصطلاحات، مثلها، زبانهای ساختگی، زبان عوام، زبان مذهبی، افسانههای مربوط به اسمها، فرمول و وِردها، قَسَمها، دشنامها، تعارفات، القاب و... . 2ـ دانش عوام: الف) علم توده دربارة اشیاء و موجودات: 1ـ نجوم، زمین و ستارگان. 2ـ ساختمان انسان. 3ـ سنگشناسی و معادن. 4ـ گیاهشناسی. 5ـ جانورشناسی. 6ـ گاهشماری، هواشناسی ، اوزان و مقادیر. ب) علم پیشینیان و موضوعات تاریخی. ج) رسالههای فنون توده: 1ـ فلسفة توده. 2ـ جامعهشناسی و اخلاق عامیانه. 3ـ کتابهای مربوط به اخلاق و امثال. پ) حکمت عامیانه. ت) هنرشناسی: 1ـ هنرهای زیبای توده 2ـ ادبیات توده. ث) زندگی اسرارآمیز: 1ـ جادوگری عوام، در جستجوی قدرت (جادوگری، افسون و گداز، زهرها و نوشداروها، تسخیر جانوران، ارواح نیکوکار و زیانکار، روی گردانیدن جادوگر). 2ـ پیشگویی: فالگیری و مرد خوابگو، جامزن، جنگیر، آیینهبین، کسانی که چشمة آب یا گنج یا معادن را کشف میکنند. 3. تفائل خانوادگی برای گشایش کار و درمان بیماریها: تفائل از شکل، از اشیاء، دعاها و آدابی که برای کار و یا شگون انجام میگیرد، دعاها و افسونهایی که برای حمایت از شرّ دزد یا آفتها و ناخوشیها بهکار میرود. 4ـ جشنها و افسونهای کشاورزی: افسون گاهشماری و مراسم گذرنده. ج) مذهب عامیانه و در جستجوی الوهیت: 1ـ خداشناسی عامیانه: خدا و فرشتگان (شامل: 1ـ خدا و اشکال انسانی که به خود میگیرند. 2ـ ارواح طبیعت. 3ـ ارواح آن دنیا. 4ـ ارواح مردگان. 5ـ آن دنیا). 2. پرستشهای عامیانه: (1ـ نیایش مردگان پس از دفن. 2ـ ارواح طبیعت. 3ـ پرستش امامزاده و مقدسان (پیر). 4ـ آدینه و روزهای جشن یا سوگواری چگونه برگزار میشود. 5ـ برای آمرزش). 3ـ میانجیان میان خدا و انسان، قوانین شرعی و قبیلهای که به قوّت خود باقی است. 4ـ رسالههای مذهبی. چ) زندگی اجتماعی: 1ـ پیوند همخونی (خویشی، زناشویی، خانواده و...). 2. عادات مربوط به سنهای مختلف و مواقع باریک زندگی (تولد بچه، پرورش، خواستگاری، عروسی، خانه، آداب نشست و برخاست، آمدوشد با همسایه، سُستیها و بیماریها و مرگ) (ر.ک؛ هدایت، 1378: 243).
در این دستهبندی، مقولاتی مطرح میشودکه در هیچ یک از دستهبندیهای فوق وجود نداشتند که این امر حاکی از فرهنگ خاص ایرانی است که نویسنده کاملاً بدان تسلط داشته، آن را لحاظ نمودهاست. مواردی از قبیل: زندگی اسرارآمیز، حکمت عامیانه، جزئیات زندگی اجتماعی و... . به نظر میرسد درمیان مؤلفههای فرهنگی که به آنها اشاره شد، دستهبندی صادق هدایت با فرهنگ ایرانی تناسب بیشتری دارد. بنابراین، نمونههای گزیدهشده از این رمان بر اساس این معیارها دستهبندی شده، ترجمة آن به بوتة نقد گذاشته میشود. برای بررسی ترجمة این عناصر فرهنگی، نیاز به چارچوب و راهکارهای ویژهای است که به طور خاص ناظر بر تحلیل ترجمة عناصر فرهنگی باشد. پیتر نیومارک برای ترجمة این عناصر راهکارهایی ارائه کرده که در بررسی ترجمة این اثر از آن استفاده شدهاست (ر.ک؛ نیومارک، 2016م.: 127ـ148).
1ـ انتقال (وامگیری): به معنی آوردن کلمهای از زبان مبدأ به متن زبان مقصد است. 2ـ بومی کردن: این فرایند سپس بر فرایند انتقال غلبه میکند و واژة زبان مبدأ را ابتدا با تلفظ طبیعی و آنگاه با ریخت طبیعی زبان مقصد مطابقت میدهد. 3ـ معادل فرهنگی: ترجمة واژهای فرهنگی از زبان مبدأ به واژهای فرهنگی در زبان مقصد. 4ـ معادل کارکردی: برای واژههای فرهنگی بهکار میرود که مستلزم بهکار بردن یک واژة مستقل از فرهنگ است که گاهی با یک واژة جدید خاص همراه میشود. 5ـ معادل توصیفی: در ترجمه باید گاهی توصیف را بر کارکرد ترجیح داد. 6ـ ترادف: استفاده از واژة مترادف در جایی که معادل دقیقی وجود ندارد. 7ـ گرتهبرداری (ترجمة قرضی): از لحاظ نظری، مترجم نباید مبدع یک ترجمة قرضی شود و صرفاً نقش گرتهبرداری را ایفا کند. 8ـ تغییرات یا جایگزینیها: ترجمه همراه با تغییر دستوری مانند تغییر در جای موصوف و صفت. 9ـ دگرگونسازی (وارونهش): تغییر در نقطهنظر، دیدگاه و غالباً تغییر در مقولة ذهنی. فرایندهای دگرگونسازی شامل: علت به جای نتیجه، جزء به جای کُل، تغییر نمادها، و معلوم به جای مجهول.10ـ ترجمة مقبول: معمولاً باید برای هر واژه سازمانی از ترجمة رسمی یا ترجمهای که مقبولیت عام دارد، استفاده کرد و اگر مناسب نباشد، مترجم به طور غیر مستقیم عدم موافقت خود را با ترجمة رسمی که از آن صورت گرفتهاست، نشان میدهد. 11ـ ترجمة موقت: این فرایند یک ترجمة موقت است که معمولاً از یک واژة سازمانی جدید صورت میگیرد و باید آن را داخل گیومه قرار داد تا در فرصتهای بعدی عوض شود. مترجم در این شرایط به ترجمة تحتاللّفظی روی میآورد. 12ـ جبران: این فرایند هنگامی صورت میگیرد که نارسایی معنایی یا نقص در جلوههای آوایی و استعارهها و تأثیرکاربردی بخشی از جمله در قسمتی دیگر از همان جمله یا در جملة مجاور آن جبران میشود. 13ـ کاهش و بسط: مترجم از روی حس تشخیص و صرافت در برخی موارد آن را بهکار میبندد، اما در هر یک از موارد، بهویژه اگر بد نوشته شده باشند، شاید نیاز باشد دستکم یک تغییر صورت دهد. این روش هنگامی پیشنهاد میشود که اطلاعات مؤلف کتاب ناقص باشد و فرهنگ مبدأ را بهخوبی انتقال ندهد. در این شرایط، مترجم وظیفه دارد در مقام تألیف، اقدام به حذف یا اضافة تفسیر و توضیح بیشتری نماید. 14ـ دیگرنوشت: عبارت است از شرح و بسط یا توضیح بخشی از متن که مبهم است. 15ـ فرایندهای تلفیقی: فرایندهای دوگانه یا سهگانه و چهارگانه را برای حلّ یک مشکل واحد با هم تلفیق میکنند. 16ـ تحلیل محتوا: در مواردی بهکار میرود که احتمال دارد خواننده آن را نفهمد و به طور مثال با یک ترجمة جاافتاده یا با استفاده از فرایندهای انتقال، معادل کارکردی، فرهنگی و... بهکار میرود. 17ـ یادداشتها، اضافات، توضیحات: اطلاعات افزودهای که مترجم باید به ترجمه اضافه کند و معمولاً توضیحات فرهنگی است تا تفاوت میان فرهنگ زبان مبدأ و مقصد مشخص شود.
2. تطبیق نمونهها
2ـ1. وسایل اقتصادی
الف) اسباب خانه
r «کرسی» (آل احمد، 1344: 167).
m «الکرسی» (العنانی، 1999م.:191).
در پاورقی آمدهاست: «مدفاة تقلیدیة تبنی علی هیئة الفرن أو تصغ و تغطی بالألحفة الصلبة لتوزع الدفئ فی الحجرة» (همان).
هرچند در فرهنگ فارسی به عربی فاتحینژاد، معادل این واژه «الکرسی» ضبط شده (ر.ک؛ فاتحینژاد، 1378: 452)، اما برای رفع ابهام و توصیف، در پاورقی به «توضیح و تفسیر» واژه پرداخته شدهاست.
2ـ1ـ1. پوشاک
r «کپنک و چاروخها وپوست خیک کلهاش با چوبدستی گلهچرانیاش را پیچید توی بُخچه» (آل احمد، 1344: 11).
m «لفّ سترة الراعی والحذاء المطاطی ذا الرقبةو جلد قربة الرأس و عصا الراعی فی بقجة» (العنانی، 1999م.: 13).
در ترجمة «کپنک» و «چاروخها» شیوة «معادل توصیفی» بهکار رفتهاست. در فرهنگ فارسی به عربی فرزان، برای واژة «چارُق» معادل «السرموجة» آمدهاست (ر.ک؛ طبیبیان، 1378 :318) و با وجود معادل، ترجمة توصیفی ارائه شدهاست. یکی از معادلهای «بخچه» در فرهنگ فارسی به عربی فرزان «بقجه» است که همین معادل گزیده شدهاست (همان: 147).
r «چادرچاقچور» (آل احمد، 1344: 17).
m «عباءة» (العنانی، 1999م.:20).
در ترجمة این عنصر، شیوة «معادل فرهنگی» بهکار رفتهاست. در فرهنگ عربی فارسی نوین، ذیل این واژه چنین آمدهاست: «عباء: رداء شرقی معروف، عبا» (طباطبائی، بیتا:421).
r «قبا آرخلیقی» (آل احمد، 1344: 17).
m «قمیص نوم» (العنانی، 1999م.: 19).
ترجمة این عنصر فرهنگی به شکل «معادل کارکردی» انجام شدهاست.
2ـ1ـ2. ساختمان
r «و نقارهخانۀ شاهی تو بالاخانة سردروازة بزرگ، همچه میکوبید و میدمید که گوش فلک را داشت کر میکرد» (آل احمد، 1344: 9).
m «وکانت نقطة قرع الطبول الملکیة تقرع الطبول داخل مرکز حراسة البوابة الکبیرة و تنفخ فی الأبواق حتّی أصمت أذان الفلک» (العنانی، 1999م.: 11).
این عبارت به صورت «گرتهبرداری» ترجمه شدهاست. به نظر میرسد در انتقال این عنصر فرهنگی، نیاز به توضیح بیشتری وجود دارد و معادل ذکرشده بیانگر بار فرهنگی این ترکیب نیست. در فرهنگ فارسی به عربی فرزان، معادل «نقارهخانه» چنین آمدهاست: «محلٌّ مرتفع تقرع فیه الطبول فی أوقات المساء أو السحر أو لاجراء بعض المراسیم» (طبیبیان، 1378: 1037). با ارائة این پانوشت، ترجمة دقیقتری در دست بود.
r «رفتند توی اندرونی که تازه برای خودش آبدارخانة علیحده داشت و حمام علیحده و حتّی زورخانه و از هر اتاقی زنها میآمدند بیرون و میرفتند تو» (آل احمد، 1344: 166).
m «ذهبوا إلی الحرم الّذی کان قد بنی فیه حدیثا دورة میاه منفصلة و حمام منفصل و مکان مخصص للریاضة کان النسوة یخرجن من کل حجرة و یدخلن» (العنانی، 1999م.:190).
برای ترجمة این عنصر فرهنگی از شیوة «توصیف» استفاده شدهاست. فرهنگ فارسی به عربی فرزان معادل توصیفی «النادی القدیم للریاضة» را برای لفظ زورخانه بهکار بردهاست (طبیبیان، 1378: 511) که اشاره به قدیمی بودن این محل ورزشی نیز دارد. بنابراین، معادل انتخابی مترجم این بُعد از لایة معنایی زورخانه را در بر نمیگیرد. در هر حال، نیاز است تا به باستانی و قدیمی بودن این اصطلاح اشاره شود.
2ـ2. کار یا وسایل معیشت
2ـ2ـ1. کار در شهر
r «مشقهاشان را میزدند زیر بغل لـَلِهباشیها و میفرستادند برای میرزا اسدالله که فوری مینوشت» (آل احمد، 1344: 19).
m «فیضعون واجبات أبنائهم تحت اباط کبار المربّین و یرسلونهم إلی میرزا اسدالله فکان یکتبها علی الفور» (العنانی، 1999م.:21).
برای انتقال این عنصر فرهنگی از شیوة «معادل فرهنگی» استفاده شدهاست. فرهنگ عربی فارسی فرزان برای واژة «لَـلِه» معادلهای مقابل را عنوان کردهاست: «لَـلِه: الظئورة، الظئر، مربی الأطفال، الدایة، المربی، الممرض» (طبیبیان، 1378: 886).
r «در اینکه هر مذهب و مسلک تازهای دعواهای حیدر نعمتی را کیش میدهد» (آل احمد، 1344: 139).
m «فإنّ کلّ مذهب ومسلک جدید یوسع فی النزاعات الحیدریة النعمتیة» (العنانی، 1999م.:159).
در پاورقی آمدهاست: «الحیدریة والنعمتیة فرقتان مِنَ الفتیان الدراویش ظهرتا فی ایران الأولی فی قرن السابع الهجری والثانیة فی القرن السابع الهجری واحتدم بینهما النزاع الّذی کان یتطور فی بعض الأحیان إلی قتال فی الشوارع» (همان).
برگردان به شیوة «تلفیقی» انجام شدهاست؛ یعنی ابتدا «انتقال» آنگاه در پانوشت با افزودن «توضیح و تفسیر» به معرفی اجمالی این دو فرقه پرداخته شدهاست.
2ـ2ـ2. تفریح و آسایش
r «و این خودش برای اهل شهر تماشایی بود، بهخصوص برای بچهها که جز قاببازی و جفتکچارکش سرگرمی دیگری نداشتند» (آل احمد، 1344: 159).
m «وکان هذا فی حدّ ذاته مجال مشاهدة عند اهل المدینة و بخاصة الأطفال الّذین لم تکن لهم من تسلیة أخری إلاّ اللّعب بالغاب و نطة الإنجلیز» (العنانی، 1999م.:181).
r «دید دوتا قراول روی سکوهای این وَر آن وَرِ در نشستهاند و دارند قاپ میریزند» (آل احمد، 1344: 61).
m «رأی حارسین جالسین علی النّجدین اللّذین عَلَی طرفی الباب و هما یلعبان القمار بالعظام» (العنانی، 1999م.: 70).
مترجم در ترجمة این دو مؤلفة فرهنگی از شیوة «توصیفی» بهره بردهاست. در نمونة دوم، به توصیف بازی «قاپ» که یک بازی ایرانی است، در یک عبارت پرداختهاست. شیوة دیگری که میتوان در این نوع ترجمه بهکار گرفت، شیوة تلفیقی است که نخست با شیوة بومی کردن واژه و یا انتقال آن، خواننده با نام این بازی نیز آشنا شود. در فرهنگ فارسی عامیانه، برای این سه عبارت تعریفهای مقابل ارائه شدهاست: «جفتک چارکش: نوعی بازی که در آن یکی از بازیکنان خم میشود و با کف دست بر زانو تکیه دهد و دیگران به نوبت از روی پشت او بپرند. قاپبازی: قماربازی با قاپ. قاپ ریختن: مشغول قاپبازی شدن» (نجفی، 1378، ج1: 377). به نظر میرسد با اضافة همین تعریفهای مختصر در پاورقی، مترجم نقش خود را در انتقال این برش فرهنگی زبان مبدأ، یعنی بازیها، موفقتر ایفا میکرد.
2ـ3. درآمد و تمول
محصول کار
r «پنیرآورده بودم شهر، کرباس و متقال بستانم» (آل احمد، 1344: 40).
m «کنت قد أحضرت حمل الجبن، لا بیعه واشتری بثمنه دموراً و بوبلین من المدینة» (العنانی، 1999م.: 46).
در این ترجمه از «تغییرات و جایگزینیها» استفاده شدهاست و عبارت «لابیعه و... بثمنه» به متن اضافه شدهاست. به نظر میرسد بهتر بود این توضیح اضافه نشود؛ چراکه در متن بیان نشده که لزوماً کالاها به فروش رسیدهاست و ممکن است مبادلة کالا به کالا منظور نظر نویسنده باشد. بهتر است در چنین شرایطی، شکاف معنایی در ترجمه نیز باقی بماند.
r «صناریها و عباسیها و پنابادها را میریخت تو دامن زنش» (آل احمد، 1344: 19).
m «یصب فی حجر زوجته النقود المختلفة»(العنانی، 1999م.: 22).
مترجم با شیوة «دگرگونسازی» جزء را به کُل مبدل کردهاست و سه مؤلفة فرهنگی پول رایج را حذف کرده، به جای آن از یک واژة عام استفاده نمودهاست. به نظر میرسد بهتر بود مترجم ابتدا با کمک روش تحلیل محتوا نوع جنس کلمات را مشخص کند و آنگاه تمام کلمات را به روش انتقال از فارسی به عربی منتقل نماید تا خواننده نام واحدهای پول در زبان مبدأ را نیز بشناسد، اما مترجم از بیان نام این واحدها پرهیز کردهاست.
r «از هر کاغذی که مینوشت، صنار میگرفت» (آل احمد، 1344: 18).
m «یأخذ ملیماً عن کلّ ورقة یکتبها» (العنانی، 1999م.: 21).
شیوة «معادل فرهنگی» در ترجمة این واحد پول بهکار رفتهاست و در فرهنگ مصر، کمترین واحد پول، «ملیم» نام دارد. به نظر میرسد مترجم در این عبارت دست به ترجمة تلفیقی زدهاست و بهتر بود در آغاز به شیوة انتقال عمل میکرد، سپس معادل فرهنگی را به صورت پینوشت اضافه میکرد. بهتر بود این عنصر فرهنگی به زبان مقصد منتقل میشد و یا از راهکار معادل فرهنگی، واژه را معادلیابی میکرد و در پینوشت، اصل واژة زبان مبدأ را ذکر میکرد.
2ـ4. زندگی معنوی
2ـ4ـ1. زبان
2ـ4ـ1ـ1. تعارفات
r «چرا شکستهنَفْسی میکنید؟! قبایی است به قامت شما دوخته» (آل احمد، 1344: 134).
m «لماذا تقوم بالحطّ مِن قَدْرِ نَفْسِک؟! إنّه قباء خیط علی قامتک» (العنانی، 1999م.: 153).
در ترجمة این عبارت تعارفآمیز به شیوة «معادل فرهنگی» عمل شدهاست. در فرهنگ فارسی به عربی فاتحینژاد، معادل این عبارت تعارفآمیز چنین بیان شدهاست: «شکستهنَفْسی کردن: وضع نفسه، حطَّ مِن قَدْره، خفض جناحه» (فاتحینژاد، 1387: 375).
2ـ4ـ1ـ2. دشنامها
r «خاکبرسر! اگر سواد داشتی، حالا تو هم برای خودت آدمی شده بودی» (آل احمد، 1344: 24).
m «یا مفضوح لو کنت قد تعلَّمتَ لَصِرتَ الآن آدمیة مِن أجلِ نَفْسِک» (العنانی، 1999م.: 27).
شیوة «معادل کارکردی» در ترجمه بهکار رفتهاست. فرهنگ فارسی به عربی غفرانی و آیتاللهزاده شیرازی، معادل مصری این عبارت را «أخس علیک» عنوان نمودهاست. (ر.ک؛ غفرانی، 1383: 219)بنابراین، با وجود چنین معادلی به نظر میرسد بهتر آن بود که از این عبارت استفاده شود.
r «اما نمیدانستم کارشان تا این حد بالا گرفته باشد که زیر گوش ما توپ بریزند نمکبهحرامها!» (آل احمد، 1344: 81).
m «لکنّی لم أکن أعلم أن شأنهم قد إرتفع إلی هذا الحدّ بحیث یصنعوا المدافع تحت بصرنا و سمعنا، الخونة» (العنانی، 1999م.: 93).
در فرهنگ فارسی عامیانه، در توضیح اصطلاح «نمکبهحرام» این گونه آمدهاست: «کسی که حق نان و نمکی را که از سفرة کسی خورده باشد، به جا نیاورد؛ کنایه از ناسپاس، نمکنشناس و کافرنعمت» (نجفی، 1378، ج2: 1430). در فرهنگ فارسی به عربی غفرانی و آیتاللهزاده شیرازی، معادل «نمکنشناسی» چنین آمدهاست: «نکران الجمیل، ناکر للجمیل» (غفرانی، 1383: 591). در فرهنگ فارسی به عربی فرزان، ذیل معادل عبارت «نمکبهحرام» از معادل «کنود، کنَاد و ناکرالجمیل» بیان شدهاست (طبیبیان، 1378: 1045). در فرهنگ عربی به فارسی نوین، ذیل واژة «خائن» چنین آمدهاست: «ضدّ امین، نادرست و خیانتکار» (طباطبایی، بیتا: 204). بنابراین، معادل بهکار رفته که با شیوة «دگرگونسازی» بیان شده، صحیح به نظر نمیرسد و معنای مدّ نظر نویسنده بهدرستی منتقل نشدهاست.
2ـ4ـ1ـ3. وردها و دعاها
r «هی گفتم شب که میخوابید، ورد شجاشجا... را بخوانید» (آل احمد، 1344: 137).
m «کم قلتُ عندما تنامون لیل اقرؤا ورد شجاشجا» (العنانی، 1999م.: 157).
در پاورقی هم آمدهاست: «وِردُ شجاشجا مِنَ الأوراد الّتی تتلی لیلاً فی البیوت اعتقاداً فِی أنّها تحمی مِن لدغ العقارب والثعابین» (همان). در ترجمة این ورد، ابتدا شیوة «انتقال» و آنگاه در پاورقی از شیوة «توضیح و تفسیر» استفاده شدهاست که شیوهای «تلفیقی» است.
r «هرچه خاک آن مرحوم است، عمر شما باشد» (آل احمد، 1344: 167).
m «ولیکن لک مِنَ العمر بعدد تراب قبر ذلک المرحوم» (العنانی، 1999م.: 191).
در ترجمة این جملة دعایی، از شیوة «گرتهبرداری» استفاده شدهاست.
2ـ4ـ1ـ4. شعرها
r «قربون برم خدا رو * توپ قلندرا رو * توپ قلندرونه * خونة شا ویرونه» (آل احمد، 1344: 159).
m «لأنّ فداء یا الله لمدافع الدراویش مدافع الدّراویش خربت بیت الملک» (العنانی، 1999م.:182).
ترجمة این شعر به صورت تحتاللفظی انجام شدهاست.
2ـ4ـ1ـ5. فرمولها
r «یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود» (آل احمد، 1344: 9).
m «کان یا ماکان ما ثمّ إلاّ الله» (العنانی، 1999م.: 11).
عبارت ترجمهشده به شکل «معادل فرهنگی» است.
2ـ4ـ1ـ6. ضربالمثلها و کنایهها
r «آقا چوپان ما که وزارت بهش آمد نکرده بود، فوراً شستش خبردار شد» (آل احمد، 1344: 13).
m «و فهم السیّد راعینا الّذی لم تکن الوزارة قدم سعد علیه» (العنانی، 1999م.: 15).
در فرهنگ فارسی عامیانه، در تعریف این اصطلاح چنین آمدهاست: «شست کسی خبردار شدن: ناگهان پی بردن، به فراست دریافتن» (نجفی، 1378: 961). «معادل کارکردی» شیوة انتخابی مترجم برای ترجمة این اصطلاح بودهاست.
r «اول سبیل قابچیباشی مخصوص وزیر جدید را چرب کردند و به کمک او، زاغسیاهش را چوب زدند!» (آل احمد، 1344: 12).
m «فکان أن قاموا أوّلاً برشوة کبیر حجاب الوزیر الجدید و عن طریقه أخذوا یتلصلصون علیه» (العنانی، 1999م.: 14).
«معادل کارکردی» شیوة انتخابی مترجم برای ترجمة این عنصر بودهاست. در فرهنگ فارسی عامیانه، ذیل این اصطلاح چنین بیان شدهاست: «زاغ (سیاه) کسی را زدن: مخفیانه کسی را تعقیب کردن یا رفتار و کارهای اورا زیر نظرگرفتن» (نجفی، 1378، ج2: 804). به نظر میرسد طبق این تعریف، «معادل کارکردی» بهکاررفته مناسب باشد.
r «آدم حق دارد شک کند و از خودش بپرسد، چه کاسهای زیر نیم کاسه هست» (آل احمد، 1344: 44).
m «فمن الحق المرء أن یرتاب و أن یسأل نفسه: ما هو المخبوء خلف هذا الظاهر» (العنانی، 1999م.: 49).
در پاورقی آمدهاست: «حرفیا: أی نصف طبق تحت هذا الطبق» (همان).
ترجمة نخست به شیوة «کارکردی» و آنگاه در پاورقی به شیوة «توضیح و تفسیر» صورت گرفته که مترجم ترجمة تحتاللفظی را برای آشنایی خواننده با این ضربالمثل ذکر کردهاست و ترجمه به صورت «تلفیقی» صورت گرفتهاست. در فرهنگ فارسی عامیانه، ذیل این اصطلاح چنین آمدهاست: «کاسهای زیر نیمکاسه داشتن/ کاسهای زیر نیمکاسة کسی بودن: کنایه از قصد دیگری داشتن و آن را مخفی کردن، نیرنگی در کار کسی بودن» (نجفی، 1378، ج2: 1129). بنابراین، معادل بهکاررفته مناسب به نظر میرسد.
r «دِه، همین جانمازآبکشیدنها است جانم که کار را خراب میکند» (آل احمد، 1344: 169).
m «هه، هذه التقوی الزائدة یا عزیزی هی الّتی تفسد الأمور» (العنانی، 1999م.: 193).
مترجم در این قسمت از شیوة «تحلیل محتوا» بهره بردهاست.
از آنجا که ضربالمثلها و اصطلاحات برای درک دیدگاهها و جهانبینی یک جامعه بسیار بااهمیت هستند (ر.ک؛ قانعیفرد، 1376: 260)، بر این اساس، بهتر آن بود مترجم به صورت تلفیقی عمل میکرد و در پانوشت با ترجمة تحتاللّفظی این عبارت، مخاطب را با این برش از فرهنگ زبانی مبدأ آشنا میکرد. در فرهنگ فارسی عامیانه، ذیل «جانمازآب کشیدن» چنین بیان شدهاست: «تظاهر به پاکی و تقدس کردن» (نجفی، 1378: ج1: 354). بنابراین، در معادل بهکاررفته، متظاهرانه بودن این عمل نیز نادیده گرفته شدهاست.
2ـ4ـ2. حکمت عامیانه
قضا و قدر
r «هر کس تو پیشانیاش نوشته، قدیمیها میگفتند: روزی را از اول قسمت کردهاند» (آل احمد، 1344: 32).
m «کلّ و ما قسم له و یقال مِن قدیمان: الرزق مقسوم مُنذَ یَوم الأزل» (العنانی، 1999م.: 37).
«معادل کارکردی» شیوة مورد استفاده در ترجمة این عنصر فرهنگی است. به نظر میرسد که اشاره به صورت پانوشت به اصل این باور که «سرنوشت بر پیشانی نقش میبندد»، برای انتقال اندیشههای فرهنگی مبدأ مناسبتر بود. در فرهنگ فارسی عامیانه، «پیشانینوشت» مترادف با «سرنوشت» تعریف شدهاست. (ر.ک؛ نجفی، 1378، ج1: 284)
r «نان و نمک تو را میخورم» (آل احمد، 1344: 88).
m «آکل خُبزک و ملحک» (العنانی، 1999م.:100).
«گرتهبرداری» شیوة مورد استفاده در این عنصر میباشد. در فرهنگ فارسی عامیانه، ذیل این عبارت چنین بیان شدهاست: «نان و نمک کسی را خوردن: کنایه از چیزی بر سَرِ سفرة کسی خوردن یا از نعمت کسی برخوردار شدن و خود را اخلاقاً مرهون او دانستن» (نجفی، 1378،ج2: 1400). به نظر میرسد ترجمة کامل و انتقال این عبارت نیازمند ترجمة تلفیقی و توضیح در پانوشت است، تا منظور نویسنده نیز بهدرستی برای مخاطب فهمیدنی باشد.
2ـ4ـ3. هنرشناسی
r «با اشعار محتشم یا حدیثهای مجالسالبکاء و بحارالأنوار یا با اشعار کلیم کاشانی و شیخ بهایی پُر میکرد و میفروخت» (آل احمد، 1344: 28).
m «یقوم بملئها بأشعار محتشم أو أحادیث مجالسالبکاء و بحارالأنوار أو بأشعار کلیم کاشی و شیخ بهایی و یبیعها» (العنانی، 1999م.: 32).
در پاورقی آمدهاست:
«محتشم هو محتشم الکاشانی، شاعر مراثی آل البیت، المشهور فی العصر الصفوی، و مجالسالبکاء المقصود بها الکتب الّتی ألَّفت التباکی علی مصارع آل البیت و منها روضة الشهداء لمحتشم و طوفان البکاء للجوهری و بحارالأنوار موسوعة ضخمة فی تواریخ آل البیت و مصارعهم مِن تألیف ملاّ محمدباقر المجلسی و کلیم کاشی شاعر صفوی و الشیخ بهائی هو بهاءالدّین العاملی الشاعر والفقیه الصفوی المشهور» (همان).
«انتقال» و «توضیح و تفسیر» دو شیوة تلفیقی در برگردان این عناصر فرهنگی است که مترجم بهخوبی از عهدة آشنا کردن مخاطب با این عناصر برآمدهاست.
2ـ4ـ4. زندگی اسرارآمیز
r «خاکستر قلم مرده، آب چلة زائو، ریشة اسفندقه، خاک گورستان و از این جور چیزها که با تباشیر هندی و جوز کوهی و آب زعفران معجون میکرد و حَب میساخت و میداد دست مشتری» (آل احمد، 1344: 27ـ28).
m «کان هذا الدواء عبارة عن تراب قصبة رجل میّت، و ماء غسل الأربعین لنفساء و جذورالخردل و تراب مقبرة و أشیاء مِن هذا القبیل وکان یعینها مع خیزران هندی و جوز جبلی و ماء زعفران و یشکلها علی هیئة أقراص ثمّ یعطیها للزّبون» (العنانی، 1999م.: 31).
شیوة مورد استفاده در این عنصر فرهنگی، «معادل توصیفی» میباشد.
r «دعا مینوشت، حِرز جواد میداد برای فرار از سربازی، برای دفع مضرت و چشمزخم، برای بستن دهن مار و عقرب، برای بختگشایی، برای پاگیر شدن بچههای مردنی و برای هزار درد بیدرمان دیگر که علاجش از حکیمباشیها برنمیآمد» (آل احمد، 1344: 27ـ26).
m «یکتب الأدعیة فیکتب حرز جواد للاغماء مِن الجندیة، کما یکتب أدعیة لدفع الأذی والضرر والحسد و لدفع لدغ الثعبان والعقرب، لفک عقدالبنات و لثبات حمل کثیرات الأجهاض ولعلاج ألف داءٍ لیس لها دواء ممّا لایأتی مِنَ الحکیمباشی (العنانی، 1999م.: 30). شیوة مورد استفادة این عنصر، «معادل فرهنگی» میباشد.
r «اغلب طلسم و چشمبندی میخواستند یا پسهکفتار، یا مهرة مار. گاهی گداری هم جادو جنبل برای خاطر همین جور مشتریها بود که میرزا عبدالزّکی توی حجرهاش مهرگیاه و مغز خر و سبیل پلنگ هم داشت و توی گنجة عقب حجرهاش موش و میمون و مار و عقرب خشکیده نگه میداشت. هرکه چلهبری داشت توی تابوت میخوابید، هرکه دوای محبت میخواست، مهرگیاه و مغز خر میبرد، هرکه دشمن داشت، موش مرده و عقرب خشکیده میبرد و همین جور...» (آل احمد، 1344: 27).
m «کان أغلبهم فی حرز و رقیّة ضدّ الحسد أو فضلات الضبع و خزرة الحیة کما کانوا یطلبون فی أحیان متباعدة عملاً مِن أعمال السحر والشعوذة... وکانت کلّ مِن تحتاج إلی فضة مِن أجل الحمل أو إبطال عمل مِن أعمال السّحر تنام فیه و کلّ من یرید دواء للمحبة کان یأخذ یبروج الصفر و مخ الحمار کما کان کلّ مَن له عدوّ یأخذ فار میتاً و عقری منحطاً و هلمّ جرّاً...» (العنانی، 1999م.: 30ـ31).
مترجم از طریق شیوة «تحلیل محتوا» به ترجمة این عنصر پرداختهاست. در فرهنگ فارسی عامیانه، ذیل «چلهبری» چنین آمدهاست: «دفع نحوست چلّه از کسی که چلّه بر او افتاده باشد» (نجفی، 1378، ج1: 444). با این تعریف، معادل بهکار رفته مناسب به نظر میرسد.
2ـ4ـ4ـ1. مناسبتها
r «جانم که شما باشید، شب چهارشنبهسوری آفتاب هنوز پهن بود» (آل احمد، 1344: 193).
m «یا اعزاء القلب... کان الیوم السابق الأربعاء الإحتفال و کانت الشّمس لاتزال فی رابعة النهار» (العنانی، 1999م.: 220).
در پاورقی آمدهاست: «أربعاء الإحتفال هو الأربعاء الأخیر من السنّة الشمسیة والّذی یسبق عید النوروز و تقام فیه إحتفالات وطقوس شعبیة معینة» (همان). مترجم با شیوة تلفیقی به «انتقال» و بعد از آن، «توضیح و تفسیر» این عناصر فرهنگی پرداختهاست.
r «به هر صورت، چلة بزرگ داشت تمام میشد و آخر ماه چهارم حکومت قلندرها بود» (آل احمد، 1344: 166).
m «عَلَی کلّ حال، بینما کانت أربعینیة الشتاء الکبری فی سبیلها إلی النهایة و فی آخر الشّهر الرّابع لحکومة الدراویش» (العنانی، 1999م.: 189).
در پاورقی آمدهاست: «الأربعون یوماً الأولی مِن فصل الشتاء فی تقویم الإیرانی» (همان). در این دو مورد، مترجم ابتدا ترجمة «تحتاللفظی» نموده، سپس در پانوشت به «توضیح و تفسیر» پرداختهاست.
2ـ4ـ4ـ2. دانش عوام
r «در این میان، هیچ کس متوجه نشد که عمونوروز آمد و رفت و اهالی باقیماندة شهر به جای عید گرفتن و سبزه سبز کردن وخانهتکانی، هر شب جمع میشدند تو مسجدها، به قرآن سر گرفتن و ذکر أمَّنْ یُجِیبْ خواندن» (آل احمد، 1344: 195).
m «و اثناء هذا لم ینتبه احد الیان العم نوروز قد جاء و مضی أما أهالی الباقون فی المدینة فبدلا مِنَ الإحتفال بالعید و تخضیر الخضرة و تنظیف المنازل فقد کانوا یجتمعون کل لیلة فی المساجد لقراءة القرآن و دعا أَمَّنْ یُجِیب المضطرّ...» (العنانی، 1999م.:223).
در پاورقی آمدهاست: «والعمّ نوروز شخصیة أشبه بشخصیة بابانوئل فی عید المیلاد عند المسیحیین ولعلّ الشخصیة الأخیرة منقولة فیها» (همان). شیوة «انتقال» و «توضیح و تفسیر» در پاورقی، در برگردان این عنصر فرهنگی بهکار رفتهاست.
2ـ4ـ5. مذهب عامیانه
r «گذاشته بودیمش گوشة حیاط و سالی یک بار شب شام غریبان صدایش را درمیآوردیم» (آل احمد، 1344: 131).
m «فوضعناه فی رکن مِنَ الفناء و فی کلّ عام نستخدمه فی اللیلة عشاء الغرباء» (العنانی، 1999م.: 149).
در پاورقی نیز آمدهاست: «لیلة عشاء الغرباء هی لیلة الحادی عشر مِن محرّم أو لیل نهارِ عاشورا حیث بقی مَن تبقی مِن آل بیت رضوان الله علیهم کالغرباء بعد مصرع الحسین رضوانالله علیه» (همان). کاربرد شیوة «توضیح و تفسیر» در پاورقی بعد از ترجمه به شیوة «گرتهبرداری» راهکار «تلفیقی» در ترجمة این عنصر فرهنگی میباشد.
2ـ4ـ6. زندگی اجتماعی
ازدواج
r «بلد بود تا حاجآقا خطبه را تمام کند و بله را به هزار زحمت از عروس عزیزدُردانه دربیاورد، قباله را حاضر کرده باشد و برای امضای آقا و شهود عقد حاضر کرده باشد» (آل احمد، 1344: 26).
m «والیان یتمّ میزان الشریعة الخطبة کان یستخرج بشقّ الأنفس موافقة العروس الجوهر المکنونة و یقوم به اعداد العقد و کتابة مقدمته و یجعله جاهزاً عَلَی إمضاء السیّد و شهود العقد» (العنانی، 1999م.: 29).
از جمله اشتراکات فرهنگی میان این دو زبان، اشتراک مذهبی است که نوع مراسم ازدواج را هم به یکدیگر نزدیک کردهاست و مترجم با ارائة یک ترجمة ارتباطی بهراحتی عناصر فرهنگی را منتقل کردهاست.
r «سبزه سبز کردن» (آل احمد، 1344: 195)
m «تخضیر الخضرة» (العنانی، 1999م.: 223).
«گرتهبرداری»، انتخاب مترجم در برگردان این عبارت است. به نظر میرسد مخاطب برای فهم بهتر موضوع نیاز به توضیح بیشتر به صورت پاورقی داشته باشد تا مخاطب دریابد که این عمل، بُرشی فرهنگی از آداب و رسوم است.
r «در صورتی که در آن شهر، ماهی یک بار یک نفر را از بالای بارو میانداختند تو خندق جلوی گرگهای گرسنه، و هر دو ماهی یک بار هم یکی را شمعآجین میکردند» (آل احمد، 1344: 16).
m «هذا فِی حین أنّه کان یحدث مرة کلّ شهران یلقی بشخص مِن أعلی القلعة إلی خندق الذئاب الجائعة و مرة کلّ شهرین أن تحدث جراح فی بدن شخص ثمّ یوضع فیها المشتعل» (العنانی، 1999م.: 18).
در برگردان این عنصر، شیوة «بسط» بهکار رفتهاست. شیوة پیشنهادی برای ترجمة این کلمه، شیوة تلفیقی انتقال و آنگاه توضیح و تفسیر در پانوشت است تا از اطناب کلام با توصیف درون متن ترجمه اجتناب شود.
نتیجهگیری
1. با توجه به تقسیمبندی مقولههای فرهنگی، میتوان گفت که تقسیمبندی صادق هدایت با فرهنگ خاص ایرانی همخوانی بیشتری دارد. وی به مواردی از قبیل زندگی اسرارآمیز، حکمت عامیانه و جزئیات زندگی اجتماعی اشاره میکند که ویژة فرهنگ ایرانی است و در تقسیمبندیهای دیگر وجود ندارد.
2. در بررسی و تطبیق معادلهای عربی که مترجم برای عناصر فرهنگی فارسی برگزیدهاست، معلوم شد که بسیاری از آنها با راهکارهای پیشنهادی نیومارک قابل تطبیق است. لذا یافتههای این پژوهش نشان میدهد که مترجم در برگردان عناصر مادّی فرهنگی بیشتر از شیوة «معادل فرهنگی» و «معادل توصیفی» بهره بردهاست که میتوان آن را حاصل همگونی فرهنگی مبدأ و مقصد دانست. در برگردان عناصر معنوی مترجم، علاوه بر شیوة معادل فرهنگی، معادل کارکردی و معادل توصیفی از شیوة «تلفیقی» استفاده کردهاست و به توضیح و تفسیر مقولة مورد نظر میپردازد.
3. مترجم در برگردان عناصر مادّی (وسایل اقتصادی)، شیوههای «معادل فرهنگی»، «انتقال»، «معادل کارکردی»، «گرتهبرداری»، «توصیفی»، «دگرگونسازی»، «تغییرات و جایگزینیها»، «توضیح و تفسیر» و شیوة «تلفیقی» بهکار رفتهاست که در این میان، بیشترین فراوانی به «معادل فرهنگی»، معادل «کارکردی» و «توصیفی» تعلق دارد و در برخی موارد نیز برای رفع ابهام به «ارائة توضیح در پاورقی» پرداخته شدهاست.
4. در برگردان مقولههای هنری، شیوة «انتقال» و «بومیسازی» به همراه توضیحات راهگشاست که مترجم با ارائة پاورقی، مخاطب را با این برشهای فرهنگ مبدأ پیوند دادهاست.
5. مترجم با بهرهگیری از شیوة «دگرگونسازی»، گاهی با تلفیق عناصر فرهنگی که به صورت جزءجزء بهکار رفته، از معادلیابی یکایک آن خودداری، و به جای آن، از یک واژة عام استفاده کردهاست. این شیوه نمیتواند مفاهیم دقیق هر یک از واژهها را به زبان مقصد انتقال دهد. بهتر بود مترجم ابتدا با کمک روش تحلیل محتوا نوع جنس کلمات را مشخص میکرد و آنگاه تمام کلمات را به روش «انتقال» از فارسی به عربی منتقل مینمود تا خواننده معادلهای خاص هر واژه را در زبان مبدأ بشناسد.
6. در برخی موارد، مترجم مقولهای فرهنگی را متناسب با فرهنگ زبان مبدأ نادیده انگاشته، بر اساس نوع نگرش خود بر مقولات فرهنگی، آن را جزئی از عناصر فرهنگی قلمداد نکردهاست، تا شیوهای مناسب در برگردان آن بهکار گیرد و بار معنایی مورد نظر نویسنده را منتقل کند. در موارد دیگر نیز ترجمهای نارسا و یا ضعیف از مقولات فرهنگی به دست میدهد که در متن پژوهش حاضر بدان اشاره و راهکارهای پیشنهادی ارائه شدهاست، لیکن به نظر میرسد در موارد بسیاری، مترجم با معادلیابی صحیح و ارائة توضیح و تفسیر در پاورقی، رسالت خود را در انتقال مفاهیم فرهنگی بهدرستی ایفا کردهاست و فرایند انتقال معنا از زبان مبدأ به زبان مقصد بهدرستی انجام پذیرفتهاست که نشان از تسلط کافی مترجم بر هر دو زبان دارد.