نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استاد، گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران

2 استادیار، گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران

چکیده

زبان‌شناسان معاصر برای دریافت معنا و دلالت واژه، دو دیدگاه کاملاً متفاوت دارند؛ برخی معتقدند معنا، تنها در ارتباط با دیگر واژه­ها و در جهان زبان به دست می­آید و برخی نقطه مقابل این دیدگاه قرار دارند و بر این باورند که علاوه بر جهان زبان باید جهان خارج از زبان را نیز مورد بررسی و تحلیل قرار داد تا معنای دقیق جمله حاصل شود. بنابراین، بافت غیرزبانی که همان بافت موقعیتی خوانده می­شود از اهمیت والایی برخوردار است. نکتۀ حائز اهمیت اینجا است که دانشمندان اسلامی و در این میان سیبویه به عنوان اولین دستورنویس عربی به بافت و سیاق توجه ویژه­ای داشته است. او اصطلاح سیاق را به‌کار نبرده، اما در «الکتاب» به اسالیب و واژه­هایی برمی­خوریم که امروزه تحت عنوان سیاق خوانده می­شود. این مقاله سعی دارد تا به روش توصیفی- تحلیلی ردپای سیاق را در «الکتاب» و عوامل دخیل در تعبیر جمله­ها برشمارد، سپس به ترجمۀ آن‌ها بپردازد.  نتایج این بررسی نشان می‌دهد سیبویه علاوه بر بافت زبانی برای متکلم و مخاطب و شرایط صدور کلام نیز اهمیت زیادی قائل شده است، چراکه مخاطب «الکتاب» دو گونه­ است؛ مخاطبی که در کنار متکلم است و در عبارات حضور دارد و مخاطبی که خارج «الکتاب» است. متکلم نیز به دو صورت ضمیر غائب و مخاطب ظاهر شده است. بنابراین، پیشنهاد می­شود در فرآیند ترجمه، این ضمایر به مرجوعات آن‌ها برگردان شود.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Translation of Elements of the Extralinguistic Context in the First Volume of "AlKetab" by Sibaviye

نویسندگان [English]

  • Reza Nazemian 1
  • Zohreh Ghorbani Madavani 2

1 Professor, Department of Arabic Language and Literature, Allameh Tabataba’i University, Tehran, Iran

2 Assistant Professor, Department of Arabic Language and Literature, Allameh Tabataba’i University, Tehran, Iran

چکیده [English]

Contemporary linguists have two completely different perspectives on the meaning and significance of a word; some believe that meaning can only be obtained in relation to other words and in the world of language, and some are opposed to this view and believe that in addition to the world of language, the world outside language should also be studied and analyzed to get the exact meaning of the sentence. Therefore, the non-linguistic context, which is called the situational context, is of great importance. But the important point is that Islamic scholars such as Sibavayeh, as the first Arabic grammarian, also paid special attention to context. Although he did not use the term context, in "AlKetab" we come across methods and words which are called context today. Therefore, this article tries to show the context in "AlKetab" and the factors involved in the interpretation of sentences in a descriptive-analytical way and then translate them. The results of this study show that in addition to the linguistic context, Sibavayeh also attaches great importance to the speaker, the audience, and the conditions of speech. The audience of "AlKetab" is of two types: the audience who is next to the speaker and present in the phrases, and the audience who is outside of "AlKetab". The speaker also appears in the form of the absent pronoun and the addressee. Therefore, it is suggested that in the translation process, these pronouns be rendered to their references.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Sibavayeh
  • AlKetab
  • Situational Context
  • Translation

برخی از زبان‌شناسان، معنا را منوط به جهان زبان می­دانند و از حیطۀ آن خارج نمی‌شوند، اما برخی دیگر هستند که معتقدند معنا، تنها از طریق زبان حاصل نمی­شود، بلکه باید سیاق و بافت غیرزبانی را نیز مورد بررسی قرار داد که در این میان، زبان‌شناس مشهور، فرث[1] و مردم­شناس پرآوازه، مالینفسکی[2]، سرآمد هستند. آن‌ها بر این باورند که معنای جمله، جدا از بافت به دست نمی­آید. بنابراین، زبان‌شناسی جدید توجه چشمگیری به بافت و مخصوصاً بافت موقعیتی دارد و در ضمن آن، متکلم و موقعیت زبانی و مخاطب را در شکل­گیری معنا دخیل می­داند. سیبویه[3] دستورنویس عربی نیز در «الکتاب» تنها به توضیح صرف قواعد و معنای واژگان اکتفا نکرده، بلکه در سطور کتاب خود، رگه­هایی از معناشناسی و زبان‌شناسی را به‌کار گرفته است. او در توضیح قواعد و فهماندن آن به مخاطب راهکارهایی ارائه و به اصطلاحاتی اشاره کرده است که امروزه تحت عنوان سیاق خوانده می­شود. از این رو، این پژوهش سعی دارد تا به روش توصیفی- تحلیلی آن عناصر  را از «الکتاب» استخراج کند و چگونگی ترجمۀ آن را مورد تحلیل و بررسی قرار دهد و در نهایت پاسخی برای این سؤال که «عوامل برون‌زبانی در نزد سیبویه و در «الکتاب» چگونه متجلی شده است؟ و چه راهکاری برای ترجمۀ آن‌ها وجود دارد؟» بیابد.

به نظر می­رسد سیبویه توجه ویژه­ای به متکلم و مخاطب داشته و هر یک از این دو را در دریافت معنی دخیل دانسته است. علاوه بر این، از شرایط صدور کلام از جمله موقعیت اجتماعی، فرهنگی و ...غافل نمانده است و باید در فرآیند ترجمه از مرجوعات ضمائری که به مخاطب و متکلم برمی­گردند، استفاده شود. نکته‌ای که باید بر آن تأکید کرد این است که تمرکز مقالۀ حاضر، بر جلد اول «الکتاب» است و با آوردن شاهد مثال­هایی از این جلد و بررسی بافت برون‌زبانی و پیشنهادات ترجمۀ آن سعی در کمک به فهم متن این کتاب دارد که بسیار سخت و طاقت­فرسا است و دقت و تأمل زیادی را می­طلبد.

 

1. پیشینۀ پژوهش

 «الکتاب» به عنوان اولین کتاب دستوری زبان عربی از اهمیت والایی برخوردار است. از این رو، پژوهش­های بسیاری روی آن صورت گرفته که ذکر همۀ آن‌ها از حوصلۀ این مقاله خارج است و تنها به برخی از آن پژوهش­ها که در ارتباط مستقیم با مقالۀ حاضر است، اشاره می­شود.

حمیدرضا میرحاجی در مقالۀ «فرآیند فهم متن در متون دستوری، رمزگشایی تعدادی از واژگان کلیدی «الکتاب» سیبویه (با محوریت جلد اول) به بررسی تعدادی از واژگان کلیدی «الکتاب» پرداخته که در دریافت معنا حائز اهمیت هستند و اشاره­ای به بافت غیرزبانی نشده است.

خالد بن عبدالکریم بسندی در مقاله­ای با عنوان «المخاطب والمعطیات السیاقیة فی کتاب سیبویه» مخاطب را از دیدگاه سیبویه مورد بررسی و تحلیل قرار داده است.

علی بن موسی شبیر در مقاله­ای با عنوان «العلائق و الأحوال المشترکة بین المتکلم و المخاطب فی کتاب سیبویه (مقاربة تداولیة)» به خصوصیات مشترک بین متکلم و مخاطب و ارتباط آن دو پرداخته و به جایگاه­هایی که امکان اشتباه در دریافت معنا وجود داشته، اشاره کرده است.

بان صالح مهدی خفاجی در مقاله­ای با عنوان «المتکلّم وأثره فی بناء القاعدة النحویة فی کتاب سیبویه» به بررسی جایگاه متکلم و تأثیر آن بر نحوة شکل­گیری ساختار نحوی پرداخته است. البته چنین به نظر می­رسد وی در مواردی دو عامل موقعیت و متکلم را از هم تمییز نداده است و شاهد مثال­های انتخابی در زیرمجموعة صحیح خود، قرار داده نشده­اند.

اسعد خلف عوادی در کتاب «سیاق الحال فی کتاب سیبویه» به بررسی بافت موقعیتی در کتب سیبویه و عناصر آن پرداخته است.

حمیدرضا میرحاجی و یوسف نظری در مقالۀ «بررسی بافت متن از دیدگاه برجسته­ترین زبان‌شناسان قدیم مسلمان براساس الگوی حازم قرطاجانی» براساس الگوی استخراجی از کتاب منهاج البلغاء از حازم قرطاجانی، دیدگاه قدما را درخصوص بافت، مورد بررسی قرار داده و در این میان، اشاره­ای گذرا به دیدگاه سیبویه نیز شده است.

حمیدرضا میرحاجی در مقالۀ «فرآیند فهم متن در پرتو آرای دانشمندان نحوی و بلاغی (سیبویه و عبدالقاهر جرجانی)» مسائلی چون تعیین و عدم­تعیین معنا، فرآیند فهم متن، انواع معنا مورد بررسی قرار گرفته و در این بین به دیدگاه سیبویه و جرجانی نیز اشاره شده است، اما نقش بافت و سیاق و تمام مؤلفه­های آن به صورت کامل مورد بررسی قرار نگرفته و بیشترین تمرکز بر مسألۀ نقش خواننده است.

ساره عبدالله خالدی در پایان­نامۀ خود با عنوان «أثر سیاق الکلام فی العلاقات النحویة عند سیبویه؛مع دراسة مقارنة بالتراث النحویّ العربی والمناهج اللغویة» در بخش­های مختصری، اشاراتی به متکلم و مخاطب کرده است.

یاسمین ماجد جوده لعیبی در پایان­نامۀ خود «اثر المخاطب فی التحلیل النحوی عند سیبویه» به متکلم و مخاطب و ارتباط آن دو در نحوۀ شکل­گیری ساختار نحوی اشاره کرده است.

زهرا کرمزادگان در رسالۀ دکتری خود با موضوع «مدرسة سیبویه النحویه، ترجمة، شرح و تعلیق علی المجلد الأول من الکتاب» به ترجمۀ جلد اول کتاب به زبان فارسی، شرح و تعلیق آن پرداخته است.

مجید قاسمی در رسالۀ دکتری خود با موضوع «دراسة السیاق فی کتاب سیبویه، من خلال شرح و تعلیق و ترجمه المجلد الثانی» به ترجمۀ جلد دوم کتاب به زبان فارسی، شرح و تعلیق آن پرداخته است.

ارزش­افزودة این پژوهش در مقایسه با پژوهش­های مزبور بر این است که سعی کرده­ایم با بررسی عناصر دخیل در معنی از دیدگاه سیبویه، کلیدهایی را برای فهم متن ارائه داده و در آخر پیشنهاداتی برای ترجمۀ آن‌ها ارائه خواهیم داد.

2. ادبیات موضوع پژوهش

2-1. معناشناسی

معناشناسی[4] را می­توان مطالعه علمی معنا دانست؛ یعنی مطالعه­ای که بدون هرگونه پیش‌داوری یا تعصب صورت گیرد و به توصیف پدیده­ها در چارچوب یک نظام بپردازد (صفوی، 1392).

سیبویه از اولین نحویانی است که به مسائل معنایی در زبان اشاره می­کند و از ارتباط معنا و سایر سطوح کلام مانند آوا و ساختارهای نحوی سخن به میان می­آورد (افراشی، 1381).

برای دریافت معنا دو امکان پیش روی ما قراردارد؛ یکی استفاده از زبان و دیگری اشاره به چیزی در جهان خارج از زبان. استفاده از زبان؛ یعنی اینکه به کمک واژه­های خود زبان، معنای کلمات را توضیح دهیم و پیدا کردن معنای یک واژه، دلالت نام دارد که به دو دلالت درون‌زبانی و برون­زبانی تقسیم می­شود. دلالت درون­زبانی؛ یعنی توضیحی که به کمک واژه‌های زبان به دست می­دهیم و دلالت برون­زبانی، اشاره کردن به چیزی در جهان خارج از زبان است (صفوی، 1386)

2-2. نقش بافت در تعبیر معنا

وقتی در معناشناسی از بافت سخن به میان می­آید، دو بافت مختلف موردنظر است. خود بافت، محیطی است که پیرامون یک جمله قرار دارد؛ اگر این بافت، جمله­هایی باشند که قبل یا بعد از جمله موردنظر آمده­اند، بافت درون­زبانی[5] نامیده می­شود. اما بافت دیگری نیز وجود دارد که بافت برون­زبانی[6] نامیده می­شود. این بافت تمام اشیاء و اعمالی را در نظر می­گیرد که پیرامون گوینده و شنونده قرار دارند (صفوی، 1386)

2-3. بافت موقعیتی[7]

بافت موقعیتی همان بافت برون­زبانی است که توضیح داده شد که این بافت، می­تواند شرایطی را پدید آورد که مفهوم یک جمله -جدا از معنای صریح خود- معنای ضمنی بیابد و این معنای ضمنی در آن بافت قابل درک شود. بنابراین، نقش بافت موقعیتی صرفاً به تعیین یا تشخیص مفهوم جملات محدود نمی­شود، بلکه می­تواند به واکنش مخاطب در باور یک مطلب، انجام یک کار، پاسخ دادن به پرسش و جز آن منجر شود (صفوی، 1387).

کاربرد اصطلاح «بافت موقعیتی» با نام دو دانشمند تداعی می­شود؛ نخست مردم­شناسی به نام «ب. مالینفسکی» و دوم زبان‌شناسی به نام «ج.ر. فرث». هر دوی آن‌ها به روش متفاوت، معنا را در ارتباط با بافتی که زبان در آن  به‌کار می­رود، تعریف کرده­اند. استدلال­های مالینفسکی بیشتر برمبنای مشاهدات وی از روشی بود که مردم موردنظر وی با استفاده از آن‌ها، زبان را در چارچوب فعالیت­های روزانه­شان به‌کار می­بردند و جزء لا ینفک رفتار آن‌ها به‌شمار می­رفت.

مالینفسکی روش­هایی که بتوان با استفاده از آن‌ها، بافت را به صورتی منسجم و نظام­یافته برای تعریف معنا به‌کار برد، اشاره نمی­کند، اما فرث معتقد بود که نظریۀ بافت موقعیتی مالینفسکی در ارتباط با یک دیدگاه زبان‌شناختی دقیق و صحیح چندان مناسب نیست. او ترجیح می­داد که بافت موقعیتی را به مانند مقولات دستوری، بخشی از ابزارهای مورد استفادۀ زبان‌شناس در نظر بگیرد. به اعتقاد وی، بهترین شیوۀ استفاده از بافت موقعیتی به صورت «ساخت نموداری مناسب» برای کاربرد آن در ارتباط با رویدادهای زبانی بود؛ بنابراین، وی مقولات زیر را پیشنهاد داد:

الف- مختصات معتبر مشارکین: اشخاص و شخصیت­ها

1- کنش[8] کلامی مشارکین

2- کنش غیر­کلامی مشارکین

ب- اشیاء مربوط به موقعیت

ج- تأثیرات کنش کلامی.

     بنابراین، فرث بافت موقعیتی را به عنوان یکی از ابزارهای مورد استفادۀ زبان‌شناس و به زبان بهتر، یکی از روش­های توصیف زبان تلقی می­کند.

 در آخر اعتقاد مالینفسکی و فرث بر این بود که توصیف زبان، بدون توجه به بافت موقعیتی نمی­تواند کامل باشد (پالمر[9]، 1366).

     تمام حسّان[10] در تعریف بافت می­گوید: ««سیاق» (بافت) در لغت به معنای «توالی» است و در اصطلاح به دو دستۀ «سیاق النّص» و «سیاق الموقف» تقسیم می­شود. «سیاق النّص» به پشت هم آمدن عناصری که با هم یک ترکیب و سبک را تشکیل می­دهند، گفته می­شود و «سیاق الموقف» به پشت هم آمدن حوادثی که در زمان ایراد سخن، وجود دارند و بر سخن تأثیر مستقیم دارند، اطلاق می­شود» (حسّان، 1993).

در همین راستا، مهدی مخزومی[11] درباب اهمیت بافت موقعیتی در فهم جمله­ها در میراث نحوی زبان عربی می­گوید: «فهم عبارت­ها در گرو شأن نزول کلام، رابطة بین متکلم و مخاطب است و هم­فهمی در تمام زبان­ها در پس مراعات این مناسبت­ها رخ می­دهد. بنابراین، هیچ سخنی مفید واقع نمی­شود و مقصود هیچ خبری انتقال داده نمی‌شود، مگر اینکه حال مخاطب در نظر گرفته شود تا سخن بر عمق جان او نفوذ کند» (مخزومی، 1986).

     براساس آنچه گفته شد، مطالعة میراث نحوی زبان عربی به ما نشان می­دهد که این میراث گرانبها برخلاف تصور اغلب مردم، قالب­هایی خشک و جامد نیست. هر چند اساس نحو بر معیارهای عقلی و منطقی استوار است، اما جوانب فنی و روانی متکلم و مخاطب نیز مدنظر گرفته شده است (جواری، 1987).

3. سیبویه و بررسی زبان به عنوان یک پدیدة اجتماعی

 زبان به عنوان یک پدیدۀ اجتماعی و پل ارتباطی بین افراد بشر از دیرباز مورد مطالعة صاحبان اندیشه واقع شده است. در این میان، زبان عربی به عنوان زبان منتخب خداوند، مورد عنایت ویژه واقع شده است. در میان سیل انبوه پژوهش­های صورت گرفته در حوزة زبان، این سؤال مطرح می­شود که آیا زبان‌شناسان و دستور­نویسان مسلمان دید انفعالی به زبان داشته و آن را نظامی از واژگان می­پنداشته­اند؟ یا اینکه زبان را پویا و دریافت معنی از آن را منوط به عوامل غیرزبانی نیز دانسته­اند؟

سیبویه به عنوان اولین دستور­نویس زبان عربی گوی رقابت را از زبان شناسان معاصر ربوده و به عواملی همچون متکلم، مخاطب و بافت زبانی و غیرزبانی عنایت داشته و دستور را براساس این عوامل نگاشته است.

 سیبویه مستقیماً از واژۀ «سیاق» (بافت) استفاده نکرده، اما واژگانی را به خدمت خویش گرفته است که زیرمجموعة «سیاق» محسوب می­شوند (جدول (1)).

 

جدول 1. واژگان زیرمجموعۀ «سیاق» مدنظر سیبویه

واژه

تعداد

واژه

تعداد

واژه

تعداد

کلام

277

خاطَب

10

ملتبس

11

متکلّم

23

حال

368

نوی

13

مخاطب

86

التباس

43

نیّة

27

توضیح: آمار از کتاب  Lexique – Index du kitab de sibawayhiگرفته شده است.

تعداد زیادی از واژگان، حول محور کلام، متکلم و مخاطب می­چرخد و اغلب این واژگان به زبان گفتاری مربوط می­شوند نه نوشتاری و واژگانی چون «التباس»، «ملتبس»، «نوی» و «نیّة» به تفاهم و ارتباط بین متکلم و مخاطب یا عدم وجود تفاهم اشاره دارند.

این آمار و ارقام به ما نشان می­دهد توجه سیبویه به زبان زنده­ای است که بین متکلم و مخاطب در حال دادوستد است، زیرا وی بنیان قواعد نحوی را بر زبانی بنا کرده که با آن زیسته و آن را از محیط خود دریافت کرده است (خالدی، 2006).

کارتر[12] در این زمینه می­گوید: سیبویه زبان را یکی از مظاهر زندگی اجتماعی می­دانست،  زیرا برای صدور حکم در مورد صحت و سقم عبارت­ها از احکام اخلاقی و ثقافی بهره جسته است؛ مانند حسن، قبیح، خبیث و... (کارتر، 1973).

اولین اشاره به اصطلاح «حال» توسط سیبویه به تأسی از استاد خود، خلیل و در «الکتاب» صورت گرفته است (عوادی، 2011).

3-1. بافت موقعیتی در نزد سیبویه و بررسی ترجمۀ آن

از مظاهر بافت موقعیتی در الکتاب سیبویه، توجه وافر وی به متکلم یا مخاطب یا متکلم و مخاطب با هم است و گاهی در کنار این توجه به حال متکلم یا مخاطب نیز عنایت دارد. به دیگر سخن، سیبویه یک متن مکتوب را به سکانس­هایی از گفت‌وگوی دو طرفه تبدیل می‌کند.

     ما در این­جا به طور موجز به بررسی هر یک از این عناصر سه‌گانه می­پردازیم، سپس با آوردن شاهد مثال­هایی هم بافت برون‌زبانی را بررسی کرده و هم سعی در ترجمۀ آن‌ها می‌کنیم:

3-1-1. متکلم[13]

«مخاطِب»، «مرسل»، «مخبر»، «ملقی» و «منشئ» اصطلاحات معادل متکلم هستند. متکلم به عنوان فرد ارسال‌کنندة پیام با توجه به اغراض بلاغی خود به گزینش و چینش واژگان می­پردازد (محمد، 2002).

ما در الکتاب سیبویه با انواع متکلم رو‌به‌رو هستیم:

الف- متکلم شاعر[14]: در نزد سیبویه از جایگاه والایی برخوردار است و اختیاراتی را دارد که هر متکلمی آن را ندارد به شرط اینکه این اختیارات از زبان شعر به زبان نثر تسری پیدا نکند؛ «واعلَم یَجوزُ فی الشعرِ ما لا یَجوزُ فی الکلامِ» (الکتاب، 1988).

ب- متکلم متعلّم[15]: او در عین حال که مورد خطاب سیبویه است، شیوة سخن گفتن منطبق بر اصول نحو نیز به او آموزش داده می­شود و سیبویه از زبان او، سخن می­گوید؛ «واعلَم أنّه لیسَ کلُّ حرفٍ یظهَرُ بعدَه الفعلُ یَحذفُ فیه الفعلُ ولکنّک تُضمِرُ بعدَ ما أضمرتِ العربُ .... و تُظهِرُ ما أظهَروا ...» (همان: 1/265).

ج- متکلم ضعیف[16]: کلام او دارای ضعف است و برچسب­هایی همچون «ضعیف»، «قبیح»، «خبیث» و ... به او زده می­شود؛ «و تَقولُ....و هو ضعیفٌ خبیثٌ» (همان: 1/437).

د- متکلم ثقه[17]: او عرب­زبان مورد اعتماد است و فصاحت کلام او، ترازوی سنجش است، «و سَمِعتُ مَن أثِقُ به مِنَ العربِ» (همان: 1/230).

3-1-1-1. افکار و احساسات

سیبویه توجۀ ویژه­ای به متکلم و حالات درونی و عواطف و احساسات وی هنگام سخن گفتن و تأثیر آن بر معنای سخن داشت. به دیگر سخن، وی کلام را ترجمان درون متکلم می­دانست. بنابراین، می­بینیم در بسیاری از موارد، فکر و اندیشۀ متکلم را معیار ارجحیت یک ساختار نحوی بر ساختار دیگر قرار می­دهد.

«وإنّما کانَ التأخیرُ أقوَی لأنّه إنّما یَجِیء بالشکِ بعدما یُمضِی کلامَه علی الیقین أو بعدما یَبتدئ وهو یُریدُ الیقینَ ثمّ یُدرِکُه الشکُ» (الکتاب، 1988).

همان طور که در نمونه بالا مشاهده می­شود در این­جا صحبت از الغای افعال قلوب است. ذکر افعال قلوب هنگام الغا، بین دو مفعول یا پس از دو مفعول هر دو جایز است. آنچه تأخیر فعل قلبی را مرجح می­سازد، فعل و افعالاتی است که در ذهن متکلم رخ می­دهد و وی را از حالت یقین به حالت شک سوق می­دهد.

بررسی بافت برون­زبانی: ضمیر«ها» در «لأنه» و ضمیر منفصل«هو» هر دو به متکلم بازمی‌گردند، بنابراین، در فرآیند ترجمه باید مرجع آن‌ها ذکر شود.

پیشنهاد ترجمه: آوردن فعل قلبی بعد از دو مفعول قوی­تر است، چراکه متکلم پس از آنکه کلام خود را بر یقین ایراد کرد، شک می­کند و یا اینکه متکلم سخن خود را با یقین آغاز می‌کند، سپس به شک می­افتد.

مجالی برای تعجب وجود ندارد، آن­گاه که می­بینیم فراموشی یا اشتباه متکلم یا تغییر رأی وی باعث صحیح انگاشتن یک جمله و اثبات اشتباه نکردن یا عدم فراموشی وی، باعث رد آن جمله می­شود:

«وذلکَ قولُک: «مررتُ برجلٍ حِمارٍ» فهو علی وجهٍ محالٍ وعلی وجهٍ حَسنٍ. فأمّا المحالُ فأن تَعنِی أنّ الرجلَ حُمارٌ وأمّا الذی یَحسُنُ فهو أن تقولَ: «مررتُ برجلٍ» ثمّ تُبدلُ «الحمارَ» مکانَ «الرجلِ» فتقولُ: «حمارٍ» إمّا أن تکون غلطتَ أو نسیتَ فاستدرکتَ وإمّا أن یَبدو لک أن تُضربَ عن مرورِک بالرجلِ وتجعَلُ مکانَه مرورَک بالحمارِ بعد ما کنت أردتَ غیرَ ذلک» (الکتاب، 1988)

در اینجا از تبعیت بدل از مبدلٌ­منه و مجرور شدن آن سخن می­گوید و  به شرح و توضیح بدل غلط می­پردازد.

بررسی بافت برون­زبانی:ضمیر«کاف» در «قولک»، «لک» و «مرورک» و ضمیر «أنت» مستتر در «تعنی» و «تقول» و «تبدل» و ضمیر «تاء» در «غلطت» و «نسیت» و «استدرکت» و «أدرکت» به متکلم باز می­گردند که در قالب مخاطب فرضی ظاهر شده­اند  لذا در ترجمه باید  به کلمه «متکلم» برگردان شوند.

پیشنهاد ترجمه:از آن جمله، این عبارت متکلم است: «مررت برجل حمار». بدل گرفتن از یک سو، ناممکن و از سوی دیگر، درست است. ناممکن از این جهت که قصد متکلم این باشد که آن مرد، درازگوش است. درست و صحیح بودن بدل، بدین علت است که متکلم بگوید: «مررت برجل»، سپس «حمار» را جایگزین «الرجل» کند و بگوید «حمارٍ». یا متکلم اشتباه کرده و یا دچار فراموشی شده و سعی در اصلاح آن دارد و یا اینکه از برخورد با آن مرد منصرف شده و به جای آن، برخورد با درازگوش را برمی­گزیند بعد از اینکه قصد چیز دیگری را داشته است.

3-1-1-2. نیت و هدف متکلم

 یک عبارت فصیح بی­آنکه قصد و نیتی در پس آن نهفته باشد بر زبان آورده نمی­شود. سیبویه از این اصل زبانی غافل نبوده و در بسیاری از موارد معیار صحت و سقم یک جمله را نیت متکلم می­داند؛ بدین معنا که یک عبارت چه بسا از نظر قواعد نحوی، عاری از هرگونه خطایی باشد، اما در عین حال قابل پذیرش نیست، زیرا خواستة متکلم را برآورده نکرده و مراد وی را به طور اشتباه به خواننده انتقال می‌دهد. به طور مثال در الکتاب می­خوانیم:

«ولا یَجوزُ أن تقولَ: «بِعتُ داری ذِراعا» وأنتَ تُریدُ «بدرهمٍ» فیَرَی المُخاطبُ أنّ الدارَ کلّها ذِراعٌ. ولا یَجُوزُ أن تقولَ: «بِعتُ شائی شاةً شاةً» وأنتَ تُرِیدُ «بدرهمٍ» فیَرَی المُخاطبُ أنّک بِعتَها الأوّلَ فالأوّلَ علی الوَلاءِ. ولا یَجُوزُ أن تَقولَ: «بیّنتُ له حسابَه بابا» فیَرَی المُخاطبُ أنّک إنّما جَعلتَ له حِسابا بابا واحدا غیرَ مُفسَّرٍ. ولا یَجُوزُ «تَصدّقتُ بِمالِی دِرهما» فیَرَی المُخاطبُ أنّک تَصَدّقتَ بدرهمٍ واحدٍ وکذلک هذا وما أشبَهَه» (الکتاب، 1988).

در اینجا سخن از حال جامدی است که تأویل به مشتق می­رود. اگر متکلم بخواهد بگوید: قیمت هر ذراع از منزل وی، یک درهم است باید از عبارت «بعت داری ذراعا بدرهم» استفاده کند و اگر بخواهد بگوید: قیمت هر گوسفند او یک درهم است باید از عبارت «بعت شائی بدرهم» استفاده کند. حال اگر وی با قصد انتقال این موضوع از عبارت «بعت داری ذراعا» و «بعتُ شائی شاةً شاةً» استفاده کند، این دو عبارت فاقد لحن است، اما گفتار وی نادرست است، زیرا ساختار برگزیده شده بر مراد وی منطبق نیست.

بررسی بافت­برون‌زبانی: در این عبارت از متکلم و نیت و هدفش هنگام انعقاد کلام، سخن به میان آمده و به صورت «أنت ترید» تعبیر شده است که در فرآیند ترجمه باید به صورت «مقصود متکلم یا نیت متکلم» ترجمه شود.

پیشنهاد ترجمه: جایز نیست که متکلم بگوید: «بعت داری ذراعا» و مقصودش بدرهم باشد؛ زیرا مخاطب گمان می­کند که همۀ خانه، یک ذراع است. همانگونه که جایز نیست متکلم بگوید: «بعت شائی شاه شاه» و مقصودش بدرهم باشد، چراکه مخاطب گمان می­کند که متکلم، همۀ گوسفندان را یکی پس از دیگری فروخته است. همچنین درست نیست که متکلم بگوید: «بنیت له حسابه بابا»، زیرا مخاطب می­پندارد که حساب در یک باب بدون توضیح قرار داده شده است. «تصدقت بمالی درهما» نیز جایز نیست، زیرا مخاطب گمان می­کند که متکلم تنها یک درهم را صدقه داده است. دیگر عبارات از این قبیل نیز جایز نیست.

در جایی دیگر می­بینیم که سیبویه متکلم را در انتخاب صورت­های نحوی مختار می­سازد و اوست که باید تعیین کند بنا به آنچه در ذهن می­پروراند، نقش هر یک از واژگان چیست.

«وإذا کانا مَعرفةً، فأنتَ بالخیارِ أیُّهما ما جعلتَه فاعلا رفعتَه، ونصبتَ الآخَرَ کما فعلتَ ذلک فی «ضَربَ» وذلک قولُک: «کانَ أخوک زیدا» و «کان زیدٌ صاحبَک» و «کان هذا زیدا» و «کان المتکلمُ أخاک» (الکتاب، 1988).

بررسی بافت برون­زبانی: در این عبارت از متکلم به دو ضمیر «أنت»، «تاء» و ضمیر «کاف» تعبیر شده است که باید در فرآیند ترجمه به «متکلم» برگردان شوند.

پیشنهاد ترجمه: هرگاه «دو اسم بعد از کان» هر دو معرفه باشند، متکلم، مختار است که هرکدام را به عنوان اسم، مرفوع کند و دیگری را «به عنوان خبر» منصوب؛ مانند: «کان أخوک زیدا»، «کان زید صاحبک»، «کان هذا زیدا» و «کان المتکلم أخاک». آنگونه که متکلم در فعل ضرب (در انتخاب فاعل و مفعول) نیز مختار بود.

در جایی دیگر می­بینیم، تغییر حرکات و به دنبال آن اعراب به یاری متکلم برای انتقال مقصودش می­آید:

«وتَقولُ: ما زیدٌ کعمرٍو ولا شبیهًا به» و «ما عمرٌو کخالدٍ ولا مُفلحا» النصبُ فی هذا جیّدٌ؛ لأنّک إنما تُریدُ «ما هو مثلَ فلانِ ولا مُفلحا». هذا معنی الکلامِ. فإن أردتَ أن تقولَ: ولا بمنزلةِ مَن یُشبِهُه جَررتَ وذلک قولُک: «ما أنتَ کزیدٍ ولا شبیهٍ به» فإنما أردتَ ولا کشبیهٍ به» (الکتاب،1988).

بررسی بافت برون­زبانی: در اینجا متکلم به صورت مخاطب فرضی و در افعال «تقول»، «ترید»، «أردت» و «جررت» و در ضمائر کاف در «لأنک» و «قولک» ظاهر و به مقصود و هدفش به کمک دو فعل «ترید» و «أردت» اشاره شده است. بنابراین، تمامی مخاطب­های فرضی را به متکلم ارجاع  می­دهیم و در ترجمه «ترید» و «أردت» از الفاظی چون «به قصد»، «با هدف»، «با نیت» و... استفاده می­کنیم.

پیشنهاد ترجمه:  هرگاه متکلم بگوید «ما زید کعمرو و لا شبیها به» و «ما عمرو کخالد و لا مفلحا» و قصدش «ما هو مثل فلان و لامفلحا»  باشد، نصب (معطوف) در این موارد درست است و از عبارت نیز همین معنا حاصل می­شود و اگر قصد متکلم این باشد که (زید نه مثل عمرو) و نه به منزلۀ کسی که شبیه عمرو است، آن را مجرور می­کند و می­گوید: «ما أنت کزید و لا شبیه به» و مرادش «و لا کشبیه به» است.  

3-1-1-3. وضعیت جسمانی متکلم

 سیبویه نه تنها به افکار متکلم به عنوان منبع صدور کلام توجه دارد، بلکه وضعیت جسمانی متکلم را نیز در صحیح بودن عبارت دخیل می­داند. برای مثال می­گوید:

«ألا تری أنّه یَجُوزُ للأعمَی أن یَقُولَ: «رأیتُ زیدا الصالِحَ» (همان: 1/40).

بررسی بافت برون­زبانی:  در این عبارت، سیبویه وضعیت جسمانی متکلم را هنگام ایراد کلام، مدنظر قرار داده است با این توضیح که اگر مراد از «رأیت» دیدن با قلب باشد، استفاده از این فعل از سوی یک فرد نابینا بلامانع است، چراکه فرد نابینا نمی­تواند از فعل «رأیت» به معنای دیدن با چشم سر استفاده کند و در رابطه با تعبیر «ألا تری» در ابتدای جمله می­توان گفت که خطاب در این جملات واقعی نیست؛ بدین معنا که ما به ازای واقعی ندارد. بنابراین، می­توان ضمیر این فعل را در ترجمه لحاظ نکرد.

پیشنهاد ترجمه: مگر چنین نیست «اگر رأی به معنای یقین کردن بیاید» درست است که انسان نابینا بگوید: «رأیت زیدا الصالح» (زید صالح را با چشم دل دیدی). بنابراین، با بررسی این شاهد مثال‌ها مشخص شد که متکلم در «الکتاب» سیبویه به دو صورت ظاهر شده است:

الف- در مقام ضمیر غائب که باید آن را به صورت اسم ظاهر «متکلم» ترجمه کرد.

ب- در مقام ضمیر مخاطب و در عناوینی چون «ذلک قولک»، «لا یجوز أن تقول»، «یجوز أن تقول» و... که در این عبارات نیز برای حفظ سبک نویسنده بهتر است، ضمایر به اسم ظاهر «متکلم» برگردان شوند.

3-1-2. مخاطب[18]

 سامع، مرسل­الیه، مستقبل، مخبَر و متلقی اصلاحات معادل مخاطب هستند. بنابراین، شناخت زبان به تنهایی برای فهم آن زبان کافی نیست و مخاطب باید مناسبات و شرایط صدور کلام را بداند تا پی به مراد متکلم ببرد (جرجانی، 1971). علاوه بر این، بررسی شرایط مخاطب در زمان صدور کلام تأثیر شایانی در دریافت معنی از متن دارد. به طور مثال، برای استخراج معنای «أو» در عبارت «تزوّج هندا أو أختها» بافت و مخاطب هر دو تأثیرگذار هستند. بافت فرهنگی به ما نشان می­دهد، ازدواج با دو خواهر روا نیست، از این رو، معنای جمع از «أو» سلب می‌شود (محمد، 2001) و شرایط مخاطب نیز بر معنای این عبارت دخیل است. به طور مثال، فرض می‌شود که مخاطب همسر خویش را از دست داده، بنابراین، متکلم وی را نصیحت می­کند که با هند یا خواهرش ازدواج کند (بسندی، 2012). دیگر اینکه جملاتی که خطاب به مخاطب گفته می­شود، باید منطقی و در حیطة او باشد:

«و کذلک جَمیعُ ما تصرّفَ مِن فِعلِه إلّا «تقولُ» فی الاستفهامِ شبّهُوها بـ «تَظُّنُّ» ولم یَجعَلُوها کـ«یَظنّ» و«أظّنُ» فی الاستفهامِ؛ لأنّه لا یَکادُ یَستفهِمُ المُخاطبُ عن ظَنّ غیرِه ولا یَستفهِمُ هو إلّا عن ظَنِّه» (الکتاب، 1988).

     در این بخش سیبویه از فعل «قال» که به معنای «ظن» است، صحبت می­کند و بر این باور است که همه مشتقات «قال» نمی­تواند به معنای «ظن» باشد، بلکه تنها «تقول» و در سیاق استفهام این‌گونه است و بقیه باید مفعول جمله بگیرند. او  می­گوید سبب اینکه فقط در صیغة مخاطب می­تواند از معنای اصلی خود عدول کند، رعایت حال مخاطب است، زیرا هر انسانی می­تواند در مورد ظن و گمان خویش سخن بگوید و روا نیست که از او در مورد گمان دیگر سؤال بپرسیم.

بررسی بافت برون­زبانی: در این عبارت کلمۀ مخاطب و شروط جملاتی که در خطاب پرسیده می­شود، آمده است. ضمائر «ه» در «غیره» و ضمیر «هو المستتر» در «یستفهم» به کلمۀ مخاطب باز می­گردند؛ بنابراین، در ترجمه باید به مخاطب ارجاع داده شوند.

پیشنهاد ترجمه: تمام مشتقات قال نیز این‌گونه است (برای حکایت کردن به‌کار می­روند و مقول قول آن‌ها، جمله است)، اما «تقول» در سیاق استفهام همچون «ظن» است و دیگر صیغه­های «قال» در اسلوب استفهام به معنای «یظن و أظن» کاربرد ندارند، زیرا مخاطب، تقریباً از گمان دیگری با خبر نیست و از او، تنها درباره گمان خودش سؤال می­شود. 

با وجود تمام اهمیتی که یک مخاطب دارد، اما دائماً تمام اطلاعات در اختیار او قرار داده نمی­شود و متکلم تصمیم می­گیرد او را در حالت بینابینی رها کند:

«کما أنّک إذا قلتَ: «قد عَلِمتُ أ زیدٌ ثمّ أم عَمرٌو» أردتَ أن تُخبِرَ قد عَلِمتَ أیَّهما ثمّ وأردتَ أن تُسوِّی عِلمَ المخاطبَ فیهما» (همان: 1/136).

این سطر در مورد تعلیق افعال قلوب است و متکلم به طور یقین می­داند که چه کسی در آنجا حضور دارد؟ زید یا عمرو، اما به گونه­ای سخن می­گوید که از یک سو به مخاطب اطمینان دهد که او از روی یقین سخن گفته است و از سوی دیگر اطلاعات را در لفافه قرار داده و مخاطب را در دانستة خویش به طور کامل شریک قرار نمی­دهد.

بررسی بافت برون­زبانی: در اینجا از علم و اطلاع متکلم هنگام انعقاد کلام خبر می­دهد و همچون نمونه­های پیشین متکلم بجز در فعل «علمت» اول که به صیغه متکلم آمده در بقیۀ موارد در صیغۀ خطاب ظاهر شده و مخاطب نیز به صورت اسم ظاهر آمده است.

پیشنهاد ترجمه: هرگاه متکلم بگوید «قد علمت أ زید ثم أم عمرو» مقصودش این است که می‌داند که زید یا عمرو کدام‌یک هستند، اما مخاطب را نسبت به این مسأله در سردرگمی قرار می­دهد.

بنابراین می­توان گفت که «الکتاب» سیبویه دو مخاطب دارد؛ مخاطبی که در کنار متکلم است و در جملات حضور دارد  و به دو صورت ظاهر شده است؛ یکی در مقام اسم ظاهر و دیگری در مقام ضمیر غائب. دوم مخاطبی که خارج از «الکتاب» است و در عباراتی چون «سنبین لک وجهه ان شاالله»، «ستری ذلک إن شاء الله مبینا»، «ستری هذا مبینا فی بابه ان شاء الله»، «سیبین لک فی بابه ان شاء الله تعالی» در آخر جملات سیبویه حضور می­یابد. در ترجمۀ این عبارات می­توان به غیاب ترجمه کرد و ضمیر مخاطب را در ترجمه لحاظ نکرد؛ یعنی چنین بگوییم: ان‌شاء‌الله توضیح داده می­شود.

3-1-3. شرایط صدور کلام

 به شرایطی که سخن در آن ولادت می­یابد و متکلم یا مخاطب را احاطه کرده است، «الحال المشاهدة» گفته می­شود. مقتضای حال، یک حجت قاطع در نزد نحوی­ها برای حذف واژگان است و این موضوع به ما نشان می­دهد که نحوی­ها از جمله سیبویه، زبان را با توجه به ‌کارکرد اجتماعی آن مورد کاوش قرار داده­اند و تأثیرات حال از بافت و به ویژه بافت موقعیتی را به طور دقیق رصد کرده­اند (کنوش مصطفی[19]، 2007).

در ادامه نمونه­هایی از توجه به شرایط صدور کلام در الکتاب مورد بررسی قرار گرفته است.

3-1-3-1. حذف[20]

از جمله مواردی که سیبویه توجه ویژه­ای به شرایط داشته، زمانی است که در جمله، حذفی صورت می­گیرد. علمای نحو، حذف هر یک از ارکان جمله را مشروط به وجود یک قرینة لفظی یا حالی کرده­اند و حذف را در صورتی جایز دانسته­اند که با وجود قرینه، باعث خسران معنوی یا ساختاری نشود (سامرایی، 1988). در همین راستا سیبویه زمانی حذف یک رکن را جایز می­داند که شرایط سخن به یاری متکلم بشتابد:

«وإنّما حَذفُوا الفعلَ فی هذه الأشیاءِ حِینَ ثَنُّوا لکَثرتِها فی کلامِهم واستغناء بِما یَرونَ مِن الحالِ و بِما جَرَی مِنَ الذِّکرِ» (الکتاب، 1988).

در اسلوب اغرا و تحذیر، عامل نصب مفعول حذف می‌شود، زیرا متکلم در شرایطی سخن می­گوید که قصد تحریک یا تحذیر مخاطب را دارد. بنابراین، مخاطب از شرایط حاکم، پی به فعل محذوف می­برد.

بررسی بافت برون­زبانی: در این عبارت به علت حذف فعل در اسلوب اغرا و تحذیر اشاره می‌کند و علت آن را شرایط صدور کلام (مقتضای حال) می­خواند که در این صورت باید کلمۀ «حال» به سیاق یا شرایط صدور کلام ترجمه شود.

پیشنهاد ترجمه:  فعل در این موارد (محذر یا محذرمنه تکرار شود) به دلیل کاربرد فراوان و با تکیه به شرایط  صدور کلام و موارد مذکور حذف می­شود.

در نمونه دیگر آمده است:

«وذلک أنّه رَأی رَجُلا فی حالِ قِیامٍ أو حَالِ قُعُودٍ فأرادَ أن یُنبِّهَه فکَأنّه لَفَظَ بقولِه: «أ تَقُومُ قائمًا و أ تَقعُدُ قاعِدا» ولکنّه حَذَفَ استغناءً بِما یَرَی مِنَ الحالِ وصارَ الاسمُ بَدَلا مِنَ اللفظِ بالفعلِ، فَجَری مَجرَی المَصدرِ فِی هذا الموضعِ» (همان: 94/1).

این بخش به حال مؤکده­ای اختصاص دارد که عامل آن، حذف شده است. در واقع  متکلم، فعل را حذف می­کند، زیرا مخاطب هنگام انعقاد سخن در حال ایستادن یا نشستن است.

بررسی بافت برون­زبانی:  در این جمله به علت حذف عامل حال و مقتضای حال متکلم اشاره شده است. از همین رو، لازم است کلمۀ «حال» به سیاق یا مقتضای حال ترجمه شود.

پیشنهاد ترجمه: زمانی که متکلم فردی را در حالت ایستاده یا نشسته ببیند و بخواهد او را متنبه کند، عامل حال را حذف می­کند و می­گوید: «أقائما و أ قاعدا»، گویی که او گفته است: «أتقوم قائما و أ تقعد قاعدا». بنابراین، متکلم با توجه به مقتضای حال تنها به ذکر اسم اکتفا می­کند و اسم همچون نیابت مصدر از فعل می­ماند.

3-1-3-2. تقدیم و تأخیر

از جمله مزیت­های زبان عربی این است که ترتیب واژگان، تابع یک نظام قطعی و غیرقابل تغییر نیست و متکلم در چینش واژگان، آزادی قابل توجهی دارد و می­تواند واژگان را بنا به انگیزه‌های روحی و روانی یا متناسب با شرایط صدور کلام، مقدم یا مؤخر گرداند (عزاوی، 1981).

سیبویه به تقدیم و تأخیر نگاه ساختاری ندارد، بلکه در پی آن در جست‌وجوی معنا است:

«کأنَّهم إنَّما یُقدِّمونَ الذی بیانُه أهمُّ لَهم و هُم بِبَیانِه أعنَی و إن کانا جَمیعًا یُهِمّمانِهم ویَعنِیانِهم» (الکتاب، 1988).

این بحث در باب فاعلی است که فعل آن یک مفعول می­گیرد، سپس از تقدیم فاعل بر مفعول سخن می­گوید.

بررسی بافت برون­زبانی: در این عبارت به علتِ بلاغیِ تقدیم فاعل بر مفعول اشاره می­کند.

پیشنهاد ترجمه: هرچند که هر دوی «فاعل» و «مفعول» مورد توجه متکلم است، اما آنچه را برایش مهم­تر و به بیان آن توجه می­ورزد، مقدم می­کند.

 بحث و نتیجه­گیری

با  بررسی بافت و ترجمه در جلد اول الکتاب، نتایج زیر به دست آمد:

1- میراث نحوی ما محدود به قالب‌های خشک و بی­روح نیست، بلکه رگه­های معنی­شناسی در سطر سطر آن به چشم می­آید و سیبویه به عنوان سردمدار این عرصه، مستقیماً از اصطلاحات علم معنی­شناسی بهره نگرفته است، اما با به خدمت گرفتن اصطلاح «حال» و توجه به متلکم، مخاطب و شرایط صدور کلام، معنی را از سطح واژگان، آوایی و نحوی توسعه داده و آن را منوط به بافت موقعیتی قرار داده است.

2- در رابطه با بافت و سیاق باید گفت مخاطب سیبویه یا در عبارات او ظاهر شده است و یا در خارج از متن قرار دارد. در ترجمه باید مخاطب نوع اول را به همان مخاطب ترجمه کرد که در کنار متکلم است و مخاطب خارج از متن که تنها به صورت ضمیر و در پایان عباراتی چون «سنبین لک وجهه ان شاالله»، «ستری ذلک إن شاء الله مبینا» و«ستری هذا مبینا فی بابه ان شاء الله» آمده است در فرآیند ترجمه پیشنهاد می­شود به صورت خطاب ترجمه نشود و به صورت غایب و به صیغه مجهول بیاید، اما متکلم یا به صورت غایب و یا به صورت مخاطب آمده است. در واقع مخاطب فرضی سیبویه، همان متکلم است که خود مخاطبی دارد و سیبویه نکاتی را به او گوشزد می­کند. بنابراین، پیشنهاد می­شود مخاطب فرضی سیبویه به «متکلم» ترجمه شود و عباراتی از قبیل «فإن قلت»، و «من ذلک أن تقول» و «کقولک» «اما قولک»، «و إن شئت قلت» و...  راکه در آغاز کلام آمده­اند به متکلم بازگردانیم و آنگاه اقدام به ترجمه کنیم. به طور مثال، در ترجمۀ «إن قلت»  بگوییم: «اگر متکلم بگوید».

3- سرانجام باید گفت الکتاب سیبویه در حیطة هرمونتیک دستوری قرار می­گیرد، اما در واقع آموزش محض دستور زبان نیست، بلکه به ساختارهای نحوی به همراه نحوة کاربرد آن‌ها نیز می­پردازد. از این رو، آنجا که از حذف و یا تقدیم و تأخیر سخن می­گوید به علت بلاغی آن‌ها نیز اشاره می­کند و یکی از آن علل را شرایط صدور کلام و مقتضای حال می خواند که به «الحال» تعبیر شده است. 

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

ORCID

Reza Nazemian

 

https://orcid.org/0000-0002-3604-908x

Zohreh Ghorbani Madavani

 

https://orcid.org/0000-0002-6437-1084



[1]- Firth, J. R.

[2]- Malinowski, B.

[3]- Sibavayhe (Sibuye)

[4]- Semantics

[5]- Inside the Text

[6]- Extra Text

[7]- Situational Texture

[8]- Action

[9]- Palmer, F.

[10]- Hassan, T.

[11]- Makhzumi, M.

[12]- Carter, M. G.

[13]- Speaker

[14]- The Poet's Speaker

[15]- Informative Speaker

[16]- Powerless Speaker

[17]- Trusted Speaker

[18]- Audience

[19]- Canosh Almostafa, A.

[20]- Delete

افراشی، آزیتا .(1381). اندیشه­های در معناشناسی. تهران: فرهنگ کاوش.
اولمان. (1985). دور الکلمة فی اللغة. ترجمۀ کمال بشر. القاهرة.
بسندی، خالد بن عبد الکریم. (2012). المخاطب والمعطیات السیاقیة فی کتاب سیبویه. المجلة الأردنیة فی اللغة العربیة وآدابها، العدد 2(8) ، صص 26-11.
بشیر، إبریر. (2000). توظیف النظریة التبلیغیة فی تدریس النصوص بالمدارس الثانویة الجزائری. بحث مقدم لنیل درجة الدکتوراه.
پالمر، فرانک.(1366). نگاهی تازه به معنی­شناسی. ترجمۀ کورش صفوی. چ 1. تهران: مرکز.
الجرجانی، أبو الحسن علیّ. (1971). التعریفات. تونس: الدار التونسیة.
الجواری، أحمد عبد الستّار. (1987). نحو المعانی. العراق: مطبعة المجمع العلمی العراقی.
جودة لعیبی، یاسمین ماجد. (2013). أثر المخاطب فی التحلیل النحوی عند سیبویه. بحث مقدم لنیل درجة الماجستیر، دانشگاه بغداد. کلیة العلوم الإنسانیة.
حسّان، تمّام. (1979). مناهج البحث فی اللغة. ط1. القاهرة: مکتبة الإنجو المصریة.
ـــــــــ . (1993). قرینة السیاق. القاهرة: مطبعة عبیر للکتاب.
الخالدی، سارة عبد الله. (2006). أثر سیاق الکلام فی العلاقات النحویة عند سیبویه، مع دراسة مقارنة بالتراث النحویّ العربی والمناهج اللغویة. بحث مقدم لنیل درجة الدکتوراه، الجامعة الأمریکیة ببیروت.
الخفاجی، بان صالح مهدی.(2001)، المتکلّم وأثره فی بناء القاعدة النحویة فی کتاب سیبویه. مجلة کلیة الآداب، العدد97، صص 181- 201.
السامرائی، فاضل. (1988). الجملة العربیة، تألیفها وأقسامها. بغداد: منشورات المجمع العلمی العراقی.
سیبویه، عمرو بن عثمان. (1988). الکتاب. تعلیق: هارون عبد السلام. ط3. القاهرة: مکتبة الخانجی.
شبیر، علی بن موسی. (2017). العلائق و الأحوال المشترکة بین المتکلم و المخاطب فی کتاب سیبویه(مقاربة تداولیة). أبحاث فی اللغة و الأدب الجزائری، العدد الثالث عشر.
صفوی، کورش. (1386). آشنایی با معناشناسی. چ 1. تهران: پژواک کیوان.
ـــــــــــــــــــ . (1387). درآمدی بر معنا­شناسی. چ 3. تهران: سوره مهر.
ـــــــــــــــــــ . (1392). معنا­شناسی کاربردی. چ 2. تهران: همشهری.
العزاوی، نعمة رحیم. (1981). الجملة العربیة فی ضوء الدراسات اللغویة الحدیثة. مجلة المورد، 10(4).
العوادی، أسعد خلف. (2011). سیاق الحال فی کتاب سیبویه (دراسة فی النحو والدلالة). ط1. الأردن: دار الحامد.
قاسمی، مجید. (1396). دراسة السیاق فی کتاب سیبویه، من خلال شرح و تعلیق و ترجمه المجلد الثانی. رساله دکتری، دانشگاه علامه طباطبائی.
کرمزادگان، زهرا. (1395). مدرسة سیبویه النحویه، ترجمة، شرح و تعلیق علی المجلد الأول من الکتاب. رساله دکتری، دانشگاه علامه طباطبائی.
کنوش المصطفی، عواطف. (2007). الدلالة السیاقیة عند اللغویین. ط1. لندن: دار السیّاب.
محمد، محمد یونس علیّ. (2007). المعنی وظلال المعنی. ط2. بیروت: دار المدار الإسلامی.
المخزومی، مهدیّ. (1986). فی النحو العربیّ، نقد و توجیه. ط2. بیروت: دار الرائد العربی.
میرحاجی، حمیدرضا و نظری، یوسف. (1392). بررسی بافت متن از دیدگاه برجسته­ترین زبان‌شناسان قدیم مسلمان بر اساس الگوی حازم قرطاجانی. جستارهای زبانی، 4(2)، 179-197.
میرحاجی، حمیدرضا و کرمزادگان، زهرا. (1396). فرآیند فهم متن در متون دستوری، رمزگشایی تعدادی از واژگان کلیدی «الکتاب» سیبویه (با محوریت جلد اول). ادب عربی، 9(2)، 55-71.doi: 10.22059/jalit.2017.60311
میرحاجی، حمیدرضا. (1387). فرآیند فهم متن در پرتو آراء دانشمندان نحوی و بلاغی(سیبویه و عبدالقاهر جرجانی). الجمعیة الإیرانیة للغة العربیة و آدابها، 4(10)، 5776.