نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار زبان وادبیات عربی دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم، دانشکده علوم قرآنی خوی، آذربایجان غربی، ایران
2 دانشیار زبان وادبیات عربی دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران
3 استادیار زبان و ادبیات عربی دانشگاه پیام نور
4 دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم، دانشکده علوم قرآنی خوی، آذربایجان غربی، ایران
چکیده
رویکردگستردۀ عالمان فارسی زبان به ترجمة قرآن کریم در چند دهۀ اخیر حیات و نشاطی دو چندان به خود گرفته است به گونهای که نکتهسنجان و منتقدان بسیاری موفق به ارائه الگوی نقد ترجمه شدهاند تا با این الگوی نقد، ترجمههای متون مختلف قرآن کریم را که آثار ارزشمندی هستند به صورت موشکافانه و دقیق بررسی کرده و با این شیوه باب نوینی در پژوهشهای قرآنی به عنوان «نقد ترجمههای قرآن کریم» باز کنند. از جمله این الگوها، مدل پیشنهادی کارمن گارسس است که در 4 سطح مطرح شده است. پژوهش حاضر در نظر دارد تا ترجمه حدادعادل، معزی و انصاریان را با گزینش آیاتی از جزءهای 29 و30 قرآن کریم طبق مدل یاد شده با تکیه بر سطح دستوری- واژگانی، مورد نقد و ارزیابی قرار دهد. مهمترین یافتههای این پژوهش که به روش توصیفی- تحلیلی است، یکی آن است که طبق الگوی گارسس تنها ترجمۀ معزی به صورت یک به یک است. دیگر آنکه ترجمة انصاریان و حدادعادل تنها به صورت توضیح و بسط معنا است و در بقیه موارد هر سه مترجم طبق الگو پیش رفتهاند.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Grammatical and lexical expression change based on the Carmen Garces model (Case study: Haddad Adel, Moezi and Ansarian's translations of the 29 and 30 Quran verses)
نویسندگان [English]
- Asgar Babazadehaghdam 1
- Bizhan Karamimirazizi 2
- Ebrahim Namdari 3
- Fatemeh Mahdipoor 4
1 Assistant Professor of Arabic Language and Literature, University of Quranic Sciences and Education, Khoy University of Quranic Sciences, West Azerbaijan, Iran
2 Associate Professor of Arabic Language and Literature, Allameh Tabataba’i University, Tehran, Iran
3 Assistant Professor of Arabic Language and Literature, Payam-e-Noor University of Tehran
4 MA Student of the Holy Quran University of Sciences and Education, Khoy University of Quranic Sciences, West Azerbaijan, Iran
چکیده [English]
The widespread approach of the Persian language scholars to the translation of the Holy Quran has gained a lot of vitality in recent decades, so that many critics succeeded in presenting the translated version of the critique, with this critique, translations of various texts of The Holy Qur'an examines the valuable works carefully and precisely, and in this way opens up a new chapter in Qur'anic research as a "Critique of Holy Quranic translations". Among these patterns is the proposed model of Carmen Grosses, Four levels are proposed. The present study intends to translate Hadad Adel, Moezi, and Ansarian by selecting from the 29th 30 Quran verses mentioned the model of relying on the Syntax-term construction, criticize and evaluate. For this purpose, firstly, the expression of the Garces model is explicitly dealt with and then the cases of the application of this theory. According to the witnesses, the examples extracted from the translators of sections 29 and 30, based on the syntactic term, are examined. The most important the findings of this research are descriptive-analytic and that according to the Garces model, the only one is the Moezi translation one by one, and that the translation of Ansariān and Haddad is ordinary only as an explanation and extension of meaning. In the remaining cases, each interpreter has gone through the pattern and, finally, the compensation item lacked a Quranic specimen.
کلیدواژهها [English]
- The Holy Quran
- Garces Model
- Grammar-Lexical Level
- Translation Criticism
ارزیابی ترجمه بهمنظور اطمینان از درستی و مطابقت آن با اصول و فنون مختلف ترجمه، امری ضروری است و اهمیت آن در متون مذهبی بهخصوص قرآن کریم، دوچندان مینماید. با توجه به اینکه قرآن کریم، متنی است با ساختارها و روشهای بیانی ادبی فراوان از این حیث متنی توصیفی محسوب میشود که مترجمین باید با اشراف کامل به قواعد زبانی و لغوی متن مبدأ در انتقال معنا یا تأثیر بر مخاطب اهتمام ویژهای داشته باشند؛ زیرا ترجمه پل ارتباطی میان متکلم و مخاطبی است که زبان مادر را نمیتواند بفهمد؛ بنابراین، باید به بهترین شکل در اختیار مخاطب قرار گیرد. با توجه به اینکه امروزه مطالعات ترجمه بهعنوان یک شاخه علمی میانرشتهای مطرح است که صرفاً محدود به بررسی صحیح و غلط بودن یک ترجمه نیست، از این رو، نقد ترجمه بهعنوان یک زمینه پرکاربرد مطالعات ترجمه در تمامی زمینههای متنی و فراادبی یک اثر ترجمهای فعالیت میکند
(فرحزاد، 1390: 27). علاوه بر این، متون مختلف اعم از ادبی، داستانی، دینی، شعر و... از دیر باز تاکنون مورد توجه صاحبنظران عرصۀ ادبیات و نقد ادبی بوده است و در این میان عدهای با نگاه انتقادی به این متون ترجمه شده نگریسته و در پی استخراج معایب و محاسن آن برآمدهاند. ابزار این نگاه انتقادی در ابتدا مسائل ذوقی و عامیانه و به عبارت روشنتر، مقبولیت عامیانه و مسائل سلیقهای بوده است. چیزی که هنوز هم گهگاه در میان نظرات منتقدین ادبی حوزۀ ترجمه مشاهده میشود؛ اما اخیراً صاحبنظران و مجامع علمی در پی آنند که بر متخصصان ترجمه و نقد ترجمه بقبولانند که عیار یک ترجمۀ خوب، آن است که از زاویه دید یک نظریۀ علمی اثبات شده در حوزة ترجمه به آن نگریسته شود.
یکی از نظریههای ترجمۀ جدید که اخیراً ارائه شده و تا حدود زیادی در مجامع علمی برای خود عرصهای باز کرده است، نظریۀ ترجمۀ کارمن گارسس (1994) است و از آنجاییکه اسلام آیینی جهان شمول است و بر پایه قوانین الهی به ودیعه نهاده شده در قرآن، بنا شده است، همگان باید از محتوای کتاب آسمانی اسلام آگاه شوند و سادهترین راه دستیابی به چنین هدفی «ترجمۀ» هرچه دقیقتر آن است؛ بنابراین، اهمیت ترجمة قرآن با روش اصولی برخواسته از اهمیت و موقعیت و ویژگیهای آیین اسلام است و ضرورت این پژوهش از آن جهت است که ترجمههای مختلفی که از قرآن کریم صورت میگیرد براساس یک الگوی مطرح و مورد قبول باشد و سایر ترجمهها طبق یک الگوی خاص مورد نقد قرار گرفته و ترجمهای صحیحتر در اختیار مخاطب قرار بگیرد.
پژوهش حاضر در پی آن است که الگو و عیاری که در نظریۀ کارمن گارسس برای نقد یک ترجمه ارائه شده است را در ترجمههای فارسی قرآن بهکار گیرد؛ چراکه میدانیم ترجمههای قرآن دارای اقسام و گوناگونی بسیاری هستند و به تبع آن نگاهها و ایرادات دربارۀ آنها نیز مختلف است حال برآن هستیم که مطابق این الگو با تکیه بر سطح
نحوی– واژهساختی ترجمههای حدادعادل، انصاریان و معزی را با انتخاب موردی آیات جزءهای 29 و30 بررسی کرده و میزان موفقیت هر کدام از ترجمهها را استخراج کنیم (بدیهی است که کاربست سایر سطوح به دلیل گستردگی آن، در این مقاله نمیگنجد و مجال دیگری را میطلبد) و در این راستا در پی پاسخگویی به دو سوال زیر است:
- بارزترین مولفههای سطح دستوری- واژگانی الگوی گارسس در ترجمههای حدادعادل، معزی وانصاریان چیست؟
- میزان تطابق ترجمههای حدادعادل، معزی و انصاریان با روش گارسس (با تکیه بر سطح دستوری- واژگانی) تا چه حد بوده است؟
برای این منظور ابتدا بهطور مبسوط سیر الگوی گارسس بیان و سپس موارد کاربست این نظریه طبق شاهد مثالهای استخراج شده از ترجمههای مترجمان مورد نظر درآیات جزءهای 29 و 30 با تکیه بر سطح نحوی- واژهساختی مورد بررسی قرار میگیرد.
1. پیشینة پژوهش
در زمینه نقد، بررسی وآسیبشناسی ترجمههای معاصر قرآن کریم، پژوهشهای متعددی صورت گرفته که شماری از این پژوهشها با استناد به مبانی علمی حوزههای صرفی، نحوی، بلاغی، واژگانی و لغوی، ترجمههای قرآنی را به بوتة نقد و ارزیابی گذاشته و در برخی موارد براساس مبنا و رویکردی تحلیلی به گوشههایی از اشکالات موجود در ترجمههای مزبور پرداخته و راههای اصلاحی و جایگزین نیز پیشنهاد شده است. پژوهشهایی که براساس الگوهای مطرح شده از سوی زبانشناسان و نظریهپردازان حوزه ترجمه و به طور خاص با تکیه بر نظریة پیشنهادی گارسس به بررسی و نقد ترجمه متون ادبی یا قرآن کریم پرداخته و بهعنوان پیشینه تحقیق حاضر بتوان از آن یاد کرد، به شرح زیر است:
دو مقاله «ارزیابی و مقایسه ترجمههای فارسی رمان انگلیسی شاهزاده وگدا، اثر مارک تواین براساس الگوی گارسس» (1389) و «ارزیابی و مقایسه دو ترجمة فارسی از رمان انگلیسی دُن کیشوت اثر میگوئل دُ. سروانتس براساس الگوی گارسس» (1392) هر دو به کوشش «ناصر رشیدی وشهین فرزانه» انجام شده است. در این دو مقاله، نگارندگان با تکیه بر مدل پیشنهادی گارسس، اقدام به ارزیابی و مقایسه ترجمة رمانهای نامبرده و ذکر نکات منفی و مثبت آن کردهاند که با تبیین وتعریف نظریه گارسس، ترجمههای مقبول و قوی از ترجمههایی که بهصورت نه چندان ایدهآل ارائه شده، تفکیک داده شده است.
در حیطه ترجمة آثار عربی، مقالهای تحت عنوان «نقد وبررسی ترجمة فارسی رمان «قلب اللیل» با عنوان «دل شب» براساس الگوی گارسس» به قلم علی صیادانی و دیگران (1396) در فصلنامه پژوهشهای ترجمه در زبان و ادبیات عربی به چاپ رسیده است که نگارندگان براساس الگوی گارسس در هر 4 سطح به نقد و بررسی جلوههای ضعف و قوت ترجمة این رمان پرداخته و میزان موفقیت مترجم را در سطوح مختلف تبیین کردهاند.
پژوهشی که بهطور خاص به موضوع نقد و تحلیل ترجمة قرآن کریم پرداخته باشد، مقاله «نقد واژگانیِ ترجمه موسوی گرمارودی از قرآن کریم (با تکیه بر سطح معنایی- لغوی گارسس)» (1396) به قلم محمد رحیمی خویگانی است که در «فصلنامه مطالعات ترجمه قرآن کریم» به چاپ رسیده است. نویسنده در این مقاله صرفاً با تکیه بر یکی از سطوح الگوی گارسس؛ یعنی سطح «معنایی –لغوی» به بررسی ترجمة گرمارودی از قرآن کریم پرداخته و موارد قابل کاربستِ الگوی گارسس بر مثالهای مستخرج از ترجمة مذکور را بهطور مفصل ذکر کرده است.
با توجه به اینکه الگوی گارسس در حوزه ترجمه به معنی عام آن ارائه شده و مختص به زبان خاصی نیست و از آنجا که در زبان عربی بالأخص در حیطة ترجمة قرآن کریم، آثار معدودی در این مدل پیشنهادی نوشته شده است، از این رو، پژوهش حاضر که به بررسی موردی ترجمة آیات جزء 29 و30 قرآن کریم براساس سطح «نحوی- واژهساختی» الگوی مذکور پرداخته است در شمار پژوهشهای پیشگام در عرصه نقد ترجمه قرآن از این منظر به حساب میآید.
2. معرفی الگوی گارسس
در الگوی گارسس (1994) ترجمهها از منظر دو معیار «مقبولیت و کفایت» مورد ارزیابی قرار گرفته و ویژگیهای منفی و مثبتی نیز در این مدل پیشنهادی به منظور ارائه ترجمهای مناسب هم از لحاظ انطباق مؤلفههای معنایی و عناصر دستوری دو زبان مبدأ و مقصد در رساندن پیام موردنظر، هم از جهت قابل قبول بودن متن ترجمه در سیستم زبانی مقصد (زبان فارسی) و هم میزان پذیرش از سوی خوانندگان متن مقصد بیان شده است (رشیدی و فرزانه، 1392: 56- 42). در واقع کفایت و مقبولیت بدین معنا است که در اینجا نه تنها در جستوجوی دقت و صحّت عناصر زبانی هستیم، بلکه تأثیر سیستم زبان مبدأ بر زبان مقصد و میزان پذیرش ترجمه از سوی خوانندگان و مخاطبان متن مبدأ باید مورد توجه قرار گیرد. از این رو، برخی ویژگیهای منفی و مثبت که برای ارزیابی و تعیین میزان کیفیت ترجمهها در مدل پیشنهادی گارسس لحاظ شده است در جدول (1) نشان داده میشود و براساس آن به نقد و ارزیابی ترجمۀ مترجمان پرداخته و بسامد ضعف و قوت ترجمه ایشان براساس این ویژگیها ارائه میشود.
جدول (1): ویژگیهای مثبت و منفی بیانگر کیفیت ترجمه در سطوح مختلف مدل گارسس (1994)
ویژگیهای مثبت |
ویژگیهای منفی |
معادل فرهنگی |
انتقال ابهام |
همانند سازی |
ساده کردن ترجمه |
بسط نحوی |
ترجمه تحتاللفظی |
جبران |
نارسایی در مفهوم معادل ها |
تغییر نحو یا صورت |
تغییر لحن |
تغییر دیدگاه یا بیان |
قبض نحوی یا کاهش |
توضیح |
تصرف در متن مبدأ |
حذف |
تغییر در ساخت دورنی متن مبدأ |
تغییر در نوع جمله |
ترجمه قرضی یا گرته برداری |
گارسس در سال 1994 میلادی، مدل ترکیبی خود را برای ارزیابی ترجمه ارائه کرده است که مرکّب از مدل پیشنهادی وینه و داربلنه (1958)، آراء و عقاید دیگر صاحبنظران در امر ترجمه، مانند مانند نایدا[1]، نیومارک[2]، دلیسل[3]، وازکه ایورا[4]، موتن[5]، نوبرت[6] و سنتویو یاتوری[7] است است. الگوی پیشنهادی او مشتمل بر 4 سطح تحلیلی بوده گارسس خود به این نکته اذعان دارد که سطوح پیشنهادیاش گاهی با هم تداخل دارند (نیازی و قاسمیاصل، 1397: 125).
گارسس هدف مدل را اینطور بیان میکند: «هدف این مدل، این است که جنبههای زبانی و ادبی را به هم ربط دهد و یک اثر ادبی را به عنوان عملکردی ارتباطی در نظر بگیرد که از یک سیستم زبانی استفاده میکند و در پایان هر دو جنبه را به ترجمه و مشکلاتی که پیرامون آن وجود دارد، متصل سازد» (نیازی و قاسمیاصل، 1397: 126).
شکل (1): سطح دوم الگوی گارسس
در الگوی گارسس، ترجمهها بر پایۀ ویژگیهای مثبت و منفی بیانگر کیفیت (و زیر گروههای آنها) و در نهایت، دو معیار کفایت و مقبولیت، بررسی و ردهبندی میشوند (رشیدی، 1389: 59). گارسس برای مقایسه شباهتهای بین متن مبدأ و متن مقصد چهار سطح پیشنهاد میکند که از این میان، پژوهش حاضر براساس سطح نحوی- واژهساختی به بررسی ترجمۀ مترجمان مذکور میپردازد.
3. سطح دستوری- واژگانی الگوی گارسس و میزان کاربست آن در ترجمۀ آیات جزءهای 29 و 30 قرآن کریم
گارسس در سطح دوم مدل پیشنهادی خود ویژگیهایی را برای نقد یک ترجمه مطلوب، ارائه کرده است که عبارت است از: ترجمة یکبهیک، دستورگردانی، تغییر دیدگاه، جبران، توضیح و بسط معنا، تلویح- تقلیل- حذف، تغییر نوع جمله. در ادامه بحث سعی بر آن است که با بهکارگیری مناسب ویژگیهایی که گارسس برای نقد متون مختلف ارائه کرده است به نقد وبررسی ترجمههای مذکور پرداخته شود.
3-1. ترجمۀ تحتاللفظی
در ترجمۀ تحتاللفظی، عناصر سازندۀ جمله در زبان مبدأ با معادلهای معنایی خود در زبان مقصد جایگزین میشود. در این حالت، ساختار نحوی جمله در زبان مبدأ در قالب جملۀ زبان مقصد نمود پیدا میکند (حقانی، 1386 :152). نیومارک ترجمۀ تحتاللفظی واژه به واژه، عبارت به عبارت، همایند به همایند، شبهجمله به شبهجمله، جمله به جمله، حتی استعاره به استعاره و ضربالمثل به ضربالمثل را ممکن مطلوب میداند، اما گارسس معتقد است که وقتی این شیوه از حدّ واژه فراتر رود، رفتهرفته کار مشکلتر میشود (متقیزاده و نقیزاده، 1396: 12). به نمونههای زیر توجه کنید:
﴿بسم الله الرَّحْمنِ الرَّحیم﴾ (فاتحه/ 1)
حدادعادل: به نام خداوند رحمتگر مهربان
انصاریان: به نام خدا که رحمتش بیاندازه است و مهربانیاش همیشگی
معزی: بنام خداوند بخشاینده مهربان
در اینجا مشاهده میشود که حدادعادل آیه شریفه را به صورت واژه به واژه ترجمه کرده است.
﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ (اخلاص/ 1)
حدادعادل: بگو او خداوند یکتاست.
انصاریان: بگو: او خدای یکتاست.
معزی: بگو او است خدای یکتا
در این مورد هم میبینیم که حدادعادل ترجمه را به صورت عبارت به عبارت آورده است؛ یعنی در دو عبارت بگو و خداوند یکتاست.
﴿إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُورا﴾ (انسان/ 5)
حدادعادل: بیگمان نیکان از جامی که آمیزۀ آن کافور است، مینوشند.
انصاریان: همانا نیکان همواره از جامی می نوشند که نوشیدنیاش آمیخته به کافور [آن ماده سرد، سپید و معطر] است.
معزی: همانا نیکان میآشامند از جامی که آمیزش آن است کافور
شاهد آن هستیم که حدادعادل هر 5 جزء جمله در زبان مبدأ را به 5 جزء در زبان مقصد ترجمه کرده است.
نیومارک بین ترجمۀ تحتالفظی و ترجمۀ یک به یک تمایز قائل میشود؛ شیوه اول، نحوۀ ترتیب واژگان و معنی اصلی لغت زبان مبدأ را انتقال میدهد و معمولاً دربارۀ جملات کوتاه، خنثی و ساده کاربرد دارد. در شیوۀ دوم هر لغت زبان مبدأ، واژه مشابهی در زبان مقصد دارد، اما معنی اصلی آنها متفاوت است. همچنین، نیومارک معتقد است که ترجمۀ یک به یک از ترجمۀ تحتاللفظی مرسومتر است. هنگامی که ترجمه تحتاللفظی به علت اختلاف فرهنگ مسأله ساز شود، باید از آن پرهیز کرد (متقیزاده ونقیزاده، 1396: 13)
یکی از مباحث مهم زبان شناسی ترجمه، بررسی روشهای مختلف ترجمه است. مقصود از روش ترجمه، شیوه فراهم آوردن فرآورده و معیارهای لحاظ شده در آن است و نه سبک و قالب دیگر. شناخت روش ترجمه افزون بر نظم بخشیدن به فرآوردة ترجمه، تعامل بین ناقد و مترجم را سازنده و از آسیبهای احتمالی که گهگاه دیده میشود، جلوگیری میکند. همچنین درباره روشهای مختلف ترجمه از سوی کارشناسان ترجمه، نظریهها و تقسیمهای مختلفی ارائه شده که گاه با عناوینی کاملاً متعارض بیان میشود و همین امر کار را بر دانشپژوهان دشوار میکند. همچنین نباید برخی اشکالهای موجود در بعضی تقسیمبندیها را نادیده گرفت، از این رو، از این تقسیمبندی جدیدی که شامل:
3-1-1. ترجمة لغوی یا لفظ به لفظ
3-1-2. ترجمة تحتاللفظی استفاده میشود (جواهری، 1391: 35-38).
3-1-1. ترجمة لغوی یا لفظ به لفظ
از این نوع ترجمه دو معنا اراده میشود که یکی ترجمة واژههای دشوار قرآنی به زبان مقصد است. این نوع ترجمه، بیشتر برای گروه خاصی از مردم مفید است؛ کسانی که تا حدودی به زبان عربی آشنایی دارند و میتوانند پس از فهمیدن معنای واژه، خود مفهوم جمله را درک کنند. این نوع ترجمه از گذشتههای دور تاکنون رواج داشته و مورداستفاده بوده است (بیآزار شیرازی، 1377: 239) و دیگری ترجمة پیوسته مفردات قرآن با ساختار زبان مبدأ است که در این نوع ترجمه، هدف اصلی انتقال معانی واژههای زبان مبدأ به زبان مقصد است؛ البته در صورت و قالبی مشابه صورت و قالب زبان مبدأ (قلیزاده،1380 :22).
از جمله ویژگیهای این نوع ترجمه، انتقال پیام است که به سختی صورت میگیرد و یا اصلاً منتقل نمیشود و از میزان تاثیرگذاری بر مخاطب نسبت به متن اصلی به شدت کاسته میشود. ویژگی مهم دیگر اینکه با زبان معیار و الگوها و ساختارهای زبان مقصد بیگانه است و حذف و اضافه بسیار اندکی در آن صورت میگیرد. این نوع ترجمه را میتوان به وفور در ترجمههای کهنی، چون ترجمة تفسیر طبری و ترجمههای متأخری چون معزی یافت. نمونههای زیر، مثالهایی برای ترجمة لغوی لفظ به لفظ هستند:
﴿فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّین﴾ (تین/ 7)
معزی: پس چه چیز تکذیب کند تو را از این پس در دین؟
﴿کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفی سِجِّینٍ﴾ (مطففین/ 7)
معزی: نه چنین است همانا نامۀ گنهکاران است در سجّین.
3-1-2. ترجمۀ تحتاللفظی
برخی محققان و صاحباننظران، ترجمة لفظ به لفظ در معنای دوم را از ترجمة تحتاللفظی جدا نکردهاند و هر دو را با عناوین «تحتاللفظی»، «لفظ به لفظ»، «کلمه به کلمه»، «ترجمه معنایی»، «لغوی»، «تعادل صوری»، «براساس صورت یا قالب» در نظر گرفتهاند (معرفت، 1380: 133)، اما برخی به پیروی از ترجمهپژوهان مغرب زمین، آن دو را از یکدیگر جدا کردهاند (قلیزاده،1380 :21). این نوع روش ترجمه در سدههای گذشته بیشترین فراوانی را داشته است؛ هرچند از نظر کارشناسان ترجمه، روشی نامناسب است، اما در کار آموزش هم بکار میآید.
از ویژگیهای مهم ترجمة تحتاللفظی میتوان گفت که انسجام فرآورده به دلیل پایبندی بیش از حد به زبان مبدأ مخدوش است، اما وضعیت آن نسبت به ترجمة لفظ به لفظ، کمی بهتر و پیوندی بین عناصر آن برقرار است و اینکه حذف و اضافه در آن از لفظ به لفظ بیشتر است و این امر در راستای نزدیک شدن به الگوهای بیانی زبان مقصد رخ میدهد و اینکه در این نوع ترجمه، هدف مترجم انتقال پیام به همراه رعایت ساختارهای متن اصلی و اولویت بخشیدن به آن است (جواهری،1391: 38). این نوع ترجمه را کم و بیش در بسیاری از ترجمهها از جمله ترجمة جلالالدین فارسی، امامی و پاینده میتوان دید. به نمونههای زیر توجه کنید:
﴿ یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُون﴾ (نحل/ 50)
پاینده: از پروردگارشان از بالاتر خویش میترسند.
﴿وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمین ﴾ (یونس/ 13)
امامی: پیامبرانشان با نشانههای آشکار آمدندشان و ایشان آن نبودند که بگروند؛ ما بزهکار را کیفر چنین دهیم.
با توجه به اینکه ترجمة انصاریان و حدادعادل فاقد این نوع از روش ترجمه (تحتاللفظی یا کلمه به کلمه) است و در ترجمة معزی هم با وجود لفظ به لفظ بودن روش ایشان، شاهد ترجمهای که در آن حذف و اضافات بیشتر باشد، نیستیم.
3-2. دستور گردانی (تغییر نحو)
گاهی مترجم ناگزیر است اجزای کلام را تغییر دهد. اصولاً وقتی ترجمه از طریق تغییر نحو یا دستور گردانی انجام میگیرد که اولاً: ساختار دستوری مشابه در زبان مقصد وجود نداشته باشد. دوماً: ترجمۀ تحتاللفظی امکانپذیر باشد، اما طبیعی جلوه نکند و سوماً: خلأ واژگانی موجود با ساخت نحوی جبرانپذیر باشد.
آنچه در این شیوه نباید از نظر دور داشت، اینکه تغییر نحو نباید موجب جابهجایی تأکید جمله شود. تغییر یافتن نقش و تبدیل شدن مفرد به جمله و جمله به مفرد در ترجمه وفادار، اگر ضرورتی در میان نباشد، شایسته نیست. این نکته در ترجمه معنایی نیز اگر رعایت ساختار زبان مبدأ، زبان ترجمه را از معیار دور نمیکند، جاری است؛ البته همه این تغییر و تحولات به شرط تغییر نکردن مفهوم آیه است و در صورت تغییر مفهوم، هیچ تغییری پذیرفتنی نیست (متقیزاده و نقیزاده، 1396: 13).به عبارت دیگر، در فرآیند ترجمه، سطح نحوی به تحلیل جملات و سازههای آن در زبان مبدأ و تولید جملات درست در زبان مقصد مربوط میشود. بنابراین، علاوه بر برگردان عناصر معنایی واژگان، ترجمه ساختار نحوی واحد ترجمه از زبان مبدأ به مقصد نیز باید انجام شود. در واقع، برگردان قالب و ساختار جمله از زبان مبدأ به مقصد، شرط اساسی ترجمه است و این امر جز با تجزیه و تحلیل گرامری واحد ترجمه میسر نمیشود (صیادانی و همکاران، 1396: 16). در ادامه به مواردی از این نوع ترجمه اشاره میشود.
3-2-1. تبدیل جمله به مفرد
﴿...أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاس﴾ (ناس/ 1)
معزی: ...پناه به پروردگار مردم
انصاریان: ... پناه میبرم به پروردگار مردم
حدادعادل: ...پناه میبرم به پروردگار مردم
در ترجمه نخست (معزی) جمله را به مفرد تبدیل کرده در حالی که حدادعادل و انصاریان آیۀ شریفه را به همان صورت جمله ترجمه کردهاند.
با بررسی ترجمههای فوق نتیجهای که حاصل میشود این است که در ترجمة وفادار این نوع از تغییر جایز نیست به طوری که حدادعادل سعی دارد چنین تغییر نحوی در نوع ترجمه خود انجام ندهند. در ترجمه معنایی هم اگر تغییر یا ریزش معنایی به همراه نداشته باشد، این نوع از تغییر جایز است هرچند که ارزش بلاغیِ جمله و مفرد یکسان نمیتواند باشد؛ چرا که مفرد دارای ثبوت و دوام است (به اقتضای صفت مشبه بودن آن)، اما جمله زماندار است و ثبوتی از آن استفاده نمیشود (جواهری، 1389: 209 ).
3-2-2. تبدیل جمع به مفرد
﴿أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَت﴾ (غاشیه/ 17)
حدادعادل: آیا در شتر نمینگرند که چسان آفریده شده است؟
انصاریان: آیا با تأمل به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده؟
معزی: آیا ننگرند بسوی اشتر چگونه آفریده شد؟
کلمه «ابل» معنای جمع دارد و باید به «شتران» یا «گله شتر» ترجمه شود. راغب اصفهانی در مفردات گوید: «الابل یقع علی البعران الکثیرة و لا واحد له من لفظه: ابل به شتران بسیار گفته میشود و از لفظ خود مفردی ندارد» (1412: 59). یا در جاهای دیگر آمده که ابل اسم جمعی است که مفرد ندارد و آن لفظی مونث است (فیومی، 1414: ج2،2 و ابن منظور، 1414: 3). بر این اساس، ترجمۀ کلمۀ «الابل» به مفرد؛ یعنی به شتر دقیق نیست و هر سه مترجم آن را به صورت مفرد ترجمه کردهاند در حالی که ترجمة دقیق آیه 17 غاشیه چنین است: آیا به شتران نمینگرند که چگونه آفریده شدهاند؟
3-2-3. تبدیل مضاف و مضافالیه به موصوف و صفت
﴿إِنَّ لِلْمُتَّقینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعیم﴾ (قلم/ 34)
حدادعادل: پرهیزکاران را نزد پروردگارشان باغهایی است سرشار از نعمت (جنّات النعیم)
معزی: همانا پرهیزکاران را است نزد پروردگار ایشان بهشتهای نعمتها
انصاریان: بیتردید برای پرهیزکاران نزد پروردگارشان بهشتهای پر نعمت است.
«جنات النعیم» در دیگر سورهها از جمله صافات/ 43، واقعه/ 12، حج/ 56، یونس/ 9 و لقمان/ 8 آمده است. با اینکه کلمه به صورت ترکیب اضافی مضاف و مضافالیه است، اما در ترجمهها به صورت صفت و موصوف آمده است! اگر حالت مضاف بودن را رعایت کنیم، ناچار باید تعبیر «بهشتهای نعمت» به کار ببریم؛ همانطور که معزی ترجمه کرده است.، هرچند شیوا نیست. شاید تعبیر «بهشتهای سراسر نعمت» گویاتر باشد؛ آنگونه که انصاریان از بین این سه مترجم بدین طریق ترجمه کرده است. البته شاید تعبیر «بهشتهای پُر نعمت» با این توجیه که در قالب ترجمة فارسی گاهی مضاف و مضافالیه عربی نیز شکل صفت و موصوف به خود میگیرد، صحیح باشد.
3-2-4. تبدیل اسم فاعل به مفعول
﴿فَهُوَ فی عیشَةٍ راضِیَة﴾ (الحاقه/ 21 و القارعه/ 7)
معزی: پس اوست در زندگی پسندیده.
انصاریان: پس او در یک زندگی خوش و پسندیدهای است.
حدادعادل: اکنون او زندگی دلپذیری دارد.
در ترجمة انصاریان و حدادعادل واژه «راضیه» برخلاف ساختار ظاهریاش، اسم مفعول معنا شده در حالی که در ترجمة معزی با تعبیر «زندگی پسندیده» ترجمه شده است.
﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحیم﴾ (تکاثر/ 5-6).
معزی: نه چنین است اگر بدانید دانستن یقین، هر آینه ببینید البته دوزخ را.
انصاریان: [زندگی واقعی] اینچنین نیست [که میپندارید]، اگر به علمالیقین [که علم استوار و غیرقابل تردید است به آخرت] آگاه بودید [از تکالیف دینی و توجه به آباد کردن آخرت باز نمیماندید]، بیتردید دوزخ را خواهید دید.
حدادعادل: زنهار، که اگر میدانستید، دانستنی یقینی، بیگمان جهنم را به مدد آن دانستن به چشم میدیدید.
آیههای 5 و6 تکاثر نمونه دیگر از دستور گردانی است؛ باید توجه کرد که «لَوْ تَعْلَمُونَ» جوابش در تقدیر است که عبارت است از (اَلهاکُمُ التکاثُر) نه اینکه «لَتَرَوُنَّ الْجَحیم» جواب آن باشد؛ زیرا «لَتَرَوُنَّ الْجَحیم» که با لام آغاز شده، امری محققالوقوع است نه مشروط. بنابراین، کلمه «لَتَرَوُنَّ» کلامی مستأنفه است و لام آن هم لام قسم است نه لام جواب شرط (طباطبائی، 1374: ج20، 601). علامه طباطبائی هرچند این نظر را بیان کرده است، اما در ادامه بیان میکند که هر چند این نظر چندان مسلّم نیست، بلکه ظاهراً مراد از دیدن جحیم، پیش از قیامت و به چشم بصیرت دیدن است! چنین استدلالی چندان موجه به نظر نمیآید، زیرا اولاً امر محققالوقوع حتمی مثل «لَتَرَوُنَّ» صحیح نیست که در جواب شرط واقع شود. دوماً جمله آغازین آیه «اَلهاکُمُ التکاثُر» خود قرینه روشنی است که جواب «لَوْ تَعْلَمُونَ» محذوف باشد که همان «اَلهاکُمُ التکاثُر» باشد (طباطبائی، 1374: ج20، 601).
بنابراین به نظر میرسد ترجمۀ آیه شریفه چنین باشد: «زنهار، اگر علم قطعی داشتید [تفاخر شما را سرگرم نمیکرد] بیگمان، آن آتش بر افروخته [ جهنم] را خواهید دید» که ترجمة انصاریان بدان نزدیکتر است. نمونههای فراوان دیگر از دستورگردانی (تغییر نحو) از جمله: تبدیل مفرد به جمله، تغییر مصدر به فعل، تبدیل اسم فاعل به فعل، تبدیل فعل به مصدر و موارد دیگری هست که به دلیل طولانی نشدن کلام به مواردی چند اشاره میشود.
3-2-5. تغییر دیدگاه
تغییر دیدگاه به روشی اطلاق میشود که در آن، مفهومی در زبان مبدأ به بیانی دیگر در زبان مقصد بیان میشود و این اصطلاح از «وینی» و «داربلنه» است و به مفهوم «تغییر از طریق اختلاف طرز تلقی و طرز تفکر» بهکار میرود. کاربرد آن در مواردی است که «زبان مقصد ترجمۀ تحتاللفظی را برنمیتابد» موارد جاافتاده و معیار دگربینی را میتوان در فرهنگهای دو زبانه یافت. موارد غیرمعیار و جانیفتاده را مترجمان به صورت شمّی بهکار میگیرند. وقتی خلأ واژگانی وجود داشته باشد، کاربرد دگربینی الزامی است. جایی که مترجم بین کاربرد یا عدم کاربرد دگربینی مختار باشد باید صرفاً در مواردی بدان دست زند که در صورت عدم انجام، ترجمه، غیرطبیعی جلوه کند. مواردی از تغییر دیدگاه عبارتند از: بیان وسیله به جای نتیجه، بیان معلول به جای علت و برعکس، بیان از طریق یک حس به جای حس دیگر، بیان با ترتیبی دیگر، بیان معلوم به جای مجهول، بیان عبارت منفی به عبارت مثبت و برعکس، تبدیل جزء به کل و برعکس، حال به محل، ظرف به مظروف، خصوص به عموم و برعکس، مسبّب به سبب، لازم به ملزوم و... (نیازی و قاسمیاصل، 1397: 123) که در ادامه مواردی به عنوان نمونه ارائه شده است.
3-2-5-1. بیان معرفه به جای نکره در ترجمه
﴿ثمَّ کانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى﴾ (قیامت/ 38)
وانگاه خون بسته بود که خداوند جانش داد و موزونش برآورد؟
﴿خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَق﴾ (علق/ 2)
(همو که) آدمی را از خون بسته آفرید.
در این دو آیه هر سه مترجم واژه «علقة» را که نکره است به صورت معرفه ترجمه کردهاند که طبق الگوی گارسس است؛ با توجه به اینکه در زبان فارسی نکره را با «ی» میشناسیم، مثلاً میگوییم: «مردی آمد» و اگر بخواهیم دوباره آن مرد را در جملهای دیگر بهکار گیریم چنین میگوییم: «مرد گفت»، بنابراین میتوانیم «علقة» را به «خون بستهای» ترجمه کنیم.
3-2-5-2. تغییر مصدر به فعل در ترجمه
﴿فیمَ أَنْتَ مِنْ ذِکْراها ﴾ (نازعات/ 43)
حدادعادل: تو از آن چه خبر داری.
انصاریان: تو از بسیار یاد کردنش [ وسخن گفتن درباره آن] چه به دست میآوری.
معزی: در چیستی تو از یاد آوردنش.
در این آیه واژه «ذکری» مصدر است که معنی آن (به یادآوردن) است و با توجه به اینکه مصدر در واقع اسمی است که عملی را بدون در نظر گرفتن زمان بیان میکند، پس در ترجمة آن نیز نباید زمان دخیل باشد؛ انصاریان و معزی به شکل مصدر ترجمه کردهاند، اما حدادعادل آن را به صورت فعل ترجمه کرده است.
3-2-5-3. تبدیل جار و مجرور به مفعول در ترجمه
﴿ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون﴾ (قلم/ 36)
حدادعادل: شما را چه میشود، چسان داوری میکنید؟
معزی: چه شود شما را چگونه حکم کنید.
انصاریان: شما را چه شده؟ چگونه داوری میکنید.
در آیه فوق واژه «لَکم» جار و مجرور است که در ترجمهها به صورت مفعول ترجمه شده است.
3-2-5-4. بیان مجهول به معلوم در ترجمه
﴿کَلاَّ إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا﴾ ( فجر/ 21)
انصاریان: اینچنین نیست که میپندارید، هنگامی که زمین را به شدت درهم کوبند.
معزی: نه چنین است هر گاه کوبیده شود زمین کوبیدنی کوبیدنی.
در این آیه فعل «دُکَّت» مجهول بوده و انصاریان آن را به صورت معلوم ترجمه
کرده است. این مترجم با این عمل خود از ساختار صرفی و واژگانی زبان مبدأ فاصله گرفته است.
3-2-5-5. تبدیل بار منفی به بار مثبت
﴿أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى﴾ (عبس/ 2)
حدادعادل: که آن نابینا به سراغش آمد.
معزی: که آمدش کور.
انصاریان: از اینکه آن مرد نابینا نزد او آمد.
در قرآن مجید در چندین مورد از واژه «أعمی» و «بصیر» برای بیان مقایسه امری استفاده شده است که با توجه به ادب قرآن، ترجمة بینا برای «بصیر» و نابینا برای «أعمی» مناسب به نظر میرسد. ترجمه واژه «أعمی» به کور چنان که در پارهای موارد بهکار رفته، معادل مناسبی به نظر نمیرسد؛ هرچند در وهله اول بدون اشکال است، اما بار معنایی منفی را به دنبال دارد و با بررسی و دقت در ترجمههای فوق به نظر میرسد که ترجمه معزی با ترجمه واژه «أعمی» به «کور» بار منفی را در ترجمه ایجاد کرده؛ چراکه از دیدگاه فرهنگی خطاب شخص به کور، نشان از بیاحترامی نسبت به اوست و برای تحقیر وسرزنش شخص است. مثلاً وقتی به شخصی بابت یک اشتباه میگوییم: مگر کوری؟ این طرز بیان و استعمال واژه نشان از بار منفی آن دارد در حالیکه حدادعادل و انصاریان از کلمهای استفاده کردهاند که بار معنایی مثبتی را برای مخاطب دارد.
3-2-5-6. بیان حال به محل
﴿فَلْیَدْعُ نادِیَه﴾ (علق/ 17)
حدادعادل: حال (بهل تا) یاران خود را فراخواند.
معزی: پس بخواند انجمنش را.
انصاریان: پس [اگر بخواهد] اهل مجلس و انجمنش را [برای یاری دادنش] فراخواند.
در این آیه، کلمه «نادی» معنای حقیقی آن (مجلس و محل اجتماع) است، اما در اینجا در معنای مجازی (اهل مجلس) بهکار رفته و از آنجایی که (اهل مجلس) حال است و خود مجلس محل آن، بنابراین لفظی بر محل (مجلس) وضع شده که در معنی حال آن (اهل مجلس) باشد به کار رفته است (ظهیری، 1387: 2/172). طبق بررسی که در ترجمهها صورت گرفته است، مترجمان براساس الگوی گارسس از تغییر دیدگاه بهره بردهاند.
4. جبران
منظور از جبران عبارت است از جبران افت معنی، لفظ یا صناعات ادبی یا تأثیر علمی در قسمت دیگر جمله یا جمله مجاور. مثلاً جبران یکی از صنایع معنوی یا لفظی دیگر، ترجمه استعاره با تثنیه یا «اکفا» یا قافیه با «جناس استهلالی». گارسس معتقد است که این شیوه را باید همراه با شیوههای دیگر بهکار گرفت (نیازی و قاسمیاصل، 1397: 133). این مورد فاقد نمونه در ترجمههای حدادعادل، معزی و انصاریان در آیات جزءهای 29 و30 بود.
5. توضیح و بسط معنا
توضیح یا بسط معنی قسمتی از متن که باید در متن مقصد تصریح شود. این بسط معنوی مثل بسط و قبض نحوی گاهی به صورت شمّی و حسی انجام میگیرد و گاهی به صورت موردی. بسط و قبض، خاص همۀ زبانها است به ویژه در حیطه لغات «وفور فرهنگی». وقتی جامعهای توجه خود را به موضوعی معطوف دارد به آن «وفور فرهنگی» میگویند. برای مثال، انگلیسیها لغات زیادی در مورد چوگان دارند، فرانسویها دربارۀ پنیر، آلمانیها در مورد سوسیس، اسپانیولیها راجع به گاو بازی، اسکیموها راجع به برف و... . در زبان عربی واژههای فراوانی برای شتر وضع شده است و مترجم در ترجمة فارسی ناگزیر از بسط معنا است (نیازی و قاسمیاصل، 1397: 134). مثالی که برای توضیح و بسط معنا میتوان بیان کرد مانند:کلمه «جداً»: (بله، واقعاً) ترجمه شده به طوری که آوردن واژه «بله» برای تاکید و توضیح معنی است. این توضیح و بسط معنایی نیز در ترجمة جزء29 و30 به ویژه در ترجمة انصاریان به دلیل توضیحی بودن، بیشترین آیات را به خود اختصاص داده که به توضیح و بسط آنها پرداخته است. حدادعادل هم در مواردی که احساس کرده یک واژه یا عبارت ممکن است برای مخاطب قابل فهم نباشد آن را در داخل کمانک قرار داده، اما ترجمه معزی فاقد این شیوه است. به نمونههای زیر توجه کنید:
﴿بَلى إِنَّ رَبَّهُ کانَ بِهِ بَصیراً﴾ (انشقاق/ 15)
حدادعادل: البته (که بازگشتی هست)، همانا پروردگارش به (احوال) او بیناست.
معزی: بلکه پروردگار او است بدو بینا.
انصاریان: آری [حتماً بازگشتی بود]، بی شک پروردگارش به او بیناست.
در این آیه حدادعادل در توضیح معنا مطالب را در داخل کمانک قرار داده و باعث بسط معنا شده است. همچنین انصاریان با آوردن کروشه به بسط معنایی دامن زده است.
6. تلویح- تقلیل- حذف
تلویح- تقلیل- حذف عکس توضیح و بسط معنی است؛ یعنی عناصری که در متن اصلی تصریح شده را میتوان به تلویح بیان کرد یا کاهش داد و یا به طور کلی حذف کرد. منظور از تلویح، سخنی را در ضمن سخن دیگر به کنایه بیان داشتن است. نیومارک مینویسد: «مترجم باید در قبال هر کلمهای که از متن اصلی حذف میکند، پاسخگو باشد»، اما میتواند در متون غیرموثق (نامعتبر، اطلاعی و کم مایه) حشویات را حذف کند یا تقلیل دهد. اقلامی که مترجم مجاز به حذف آنها در این متون است، عبارت است از: زبان حرفهای، مشروط بر آنکه به قصد تأکید به کار نرفته باشد، تبدیل افعال مرکب به ساده در جاهایی که اختلاف معنی جزئی باشد. کلیشهها اعّم از: قیودی مثل«طبعاً»، «البته»، «احتمالاً»، «اساساً»، «اصولاً» و... (نیازی و قاسمیاصل، 1397: 135). «این تقلیل یا حذف، در آیات قرآن هم از اسالیب مهم و پُرکاربرد است که اغراض بلاغی ظریفی در ورای هر نوع آن (حذف) نهفته است به گونهای که حتی یک حرفی نباید در آیهای بدون علت حذف شود. توجه به محذوف و چگونگی برگردان آن و یا در نظر گرفتن تقدیر، بسته به نوع ترجمه در ترجمة وفادار، آزاد، تفسیری با یکدیگر دارد» (لطفیپور ساعدی، 1394: 135).
با مقایسه انواع روش ترجمهها به نظر میرسد مترجمان در ذکر محذوف رویکردی واحد ندارند و از معیاری خاص در این زمینه پیروی نمیکنند و اینکه اختلاف در نوع تقدیر و چگونگی ذکر محذوف در آیات و تطبیق آن با ترجمه، باعث ابهام در ترجمه و گسیختگی و عدم انسجام ترجمه میشود که از برجستهترین مواردی است که موجب برداشت نادرست از آیات میشود (شهبازی و احمدیان، 1394: 12).
برخی مترجمان هنگامی که به جمله یا جملاتی میرسند که از فهم آن عاجز میمانند، آن را حذف میکنند که البته این حذف ممکن است برای بخشی از یک جمله اتفاق بیفتد. در موارد دیگر نیز این کار به دلایل دیگری از جمله کاستن از فشار کار ترجمه، ضروری تشخیص ندادن، خطای دید و... رخ میدهد. در هر صورت، این کار به دور از امانتداری مترجم است و علاوه برآن، حذف بیمورد عبارت یا حرفی به هر دلیل که باشد سبب میشود پیام متن مبدأ به طور کامل منتقل نشود. بنابراین، لازم است هنگام ارزیابی کار ترجمه مورد توجه قرار گیرد (نصیری،1390: 122).
نمونهای که در ادامه ارائه شده است، مثالی از تلویح- تقلیل- حذف در ترجمه است:
﴿فَهُوَ فی عیشَةٍ راضِیَة﴾ (قارعه/ 7)
معزی: پس او است در زندگی پسندیده.
حدادعادل: زندگانی دلپذیری دارد.
انصاریان: پس او در یک زندگی خوش و پسندیدهای است.
با بررسی ترجمهها در ترجمة حدادعادل، حذف صورت گرفته به گونهای که (فَهُوَ) و حرف جر (فی) را ترجمه نکرده است.
یکی دیگر از مواردی که در ترجمهها بیشتر به چشم میخورد، ترجمه نکردن ادات تاکید مثل: إنَّ، نون تاکید و موارد دیگری است که در ترجمه از آوردن معادل آن به فارسی از سوی برخی مترجمان اجتناب شده است. شاید یکی از دلایل آن را نداشتن معادل فارسی میتوان دانست. از جمله این مترجمان حدادعادل است که در ذکر دلایل عدم ترجمة این ادات تاکید در آیات قرآن اظهار داشته که برخی تاکیدهای موجود در زبان عرب به ویژه «إنَّ» اصولاً معادلی در زبان فارسی ندارند و دقیقاً همانند حرف «the» در انگلیسی است که معنایی ندارد (امرایی و معروف، 1394: 19). این در حالی است که برخلاف آنچه گفته شد با اندکی تأمل به ادوات تأکید موجود در سرتاسر ترجمة قرآن ایشان، دریافت میشود که بیشتر ادوات تأکید موجود در این ترجمه به فارسی منتقل شده است که این موضوع، خود نشانگر دقّت و وفاداری مترجم به ساختارهای زبان قرآن است و اینکه معنای غالب ادوات تأکید «إنَّ» در ترجمة حدادعادل با استفاده از کلماتی مانند: همانا، به درستی، بیگمان و... به متن مقصد منعکس شده است به گونهای که مطابق با ساختارهای زبان مبدأ است (همان.: 20).
در ادامه نمونهای از ترجمه حدادعادل که در آن ادات تاکید را حذف کرده است، ارائه شده است.
﴿إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُورا ﴾ (انسان/ 3 )
حدادعادل: ما راه را به او نشان دادیم، خواه سپاسگذار باشد خواه ناسپاس.
انصاریان: ما راه را به او نشان دادیم یا سپاسگزار خواهد بود یا ناسپاس.
معزی: همانا رهبریش کردیم راه را یا سپاسگزار و یا ناسپاس
در ترجمۀ هر سه مترجم، هم تقلیل و هم حذف ادات تاکید صورت گرفته است.
در بحث روی دادن تلویح- تقلیل یا حذف در جریان ترجمه، طبق بررسی ترجمة آیات جزءهای 29 و 30 چنین به نظر میرسد که از این سه مورد، مبحث حذف به شکلهای مختلف در ترجمة انصاریان نسبت به دو مترجم دیگر بیشتر به چشم میخورد.
7. تغییر نوع جمله
گاهی به ضرورت یا به اشتباه نوع جمله عوض میشود. مثلاً جمله ساده به مختلط یا مرکب یا برعکس ترجمه میشود یا گاهی «وجه» جمله عوض میشود. برای نمونه ممکن است نوع جمله از سوالی به خبری یا بر عکس تغییر کند. بیتوجهی به علایم نگارشی از جمله عوامل مهمی است که در برخی مواقع باعث تغییر معنا میشود. برای نمونه در برخی ترجمهها در مورد علامت سوال «؟» تا حدودی غفلت شده است و در موارد بسیاری علامت پرسش را که لازم بوده، نیاوردهاند و این نیاوردن تا آنجا که در تغییر و فهم معنا مُخلِ مقصود نباشد، مشکلی ندارد، اما در برخی آیات نبود آن بسیار محسوس است به گونهای که حتی ممکن است آیه به مفهوم مخالف خود بدل شود که در این صورت هیچ توجیهی بر نبودش قابل قبول نخواهد بود (عاشوری تلوکی، 1395: 37). به نمونه زیر توجه کنید:
﴿وَ جَعَلْنا فیها رَواسِیَ شامِخاتٍ وَ أَسْقَیْناکُمْ ماءً فُراتا﴾ (مرسلات/ 27)
حدادعادل: و در آن کوههای بلند ننهادیم و به شما آب گوارا ننوشاندیم.
انصاریان: و کوههای استوار و بلند در آن قرار دادیم و شما را آبی گوارا نوشاندیم.
معزی: و نهادیم در آن لنگرهایی افراشته و نوشانیدیمتان آبی گوارا.
در هر سه ترجمه هیچ نشانی از علامت سوال نیست به گونهای که جمله بهصورت انشایی است. یا در آیه 24 سوره غاشیه در ترجمة حدادعادل «الْعَذابَ الْأَکْبَر» به درستی «عذاب سهمگین» ترجمه شده، اما در آیه 12 سوره اعلی به «آتش بزرگ» تغییر یافته است؛ هر چند غلط نیست، اما از آنجا که بزرگی و کوچکی را غالباً به آتش نسبت نمیدهند، اگر آیه 24 غاشیه به «آتش سهمگین» ترجمه میشد، معادل
بهتری بود.
نمودار (1) میزان مطابقت ترجمههای انصاریان، حدادعادل و معزی را در سطح دوم (نحوی-واژه ساختی) براساس مدل گارسس نشان میدهد. بررسیهای انجام شده روی ترجمههای موردنظر در جزهای 29 و30 نشان میدهد که ترجمة انصاریان به میزانی از روش حذف-تقلیل، توضیح و بسط معنا، دستورگردانی، تغییر نوع جمله و تغییر دیدگاه بهره برده است که با مدل پیشنهادی گارسس مطابقت دارد. ترجمة حدادعادل و معزی نیز همانند انصاریان در برخی موارد مطابق با مدل گارسس است.
نمودار (1): میزان مطابقت ترجمههای انصاریان، حدادعادل و مغزی در سطح نحوی- واژهساختی براساس مدل گارسس
منبع: یافتههای پژوهش
نتیجهگیری
در ارزیابی ترجمههای حدادعادل، معزی و انصاریان براساس مؤلفههای نقدی گارسس در سطح دستوری- واژگانی ترجمه قرآن، نتایج زیر حاصل شده است:
- در فرآیند ترجمة تحتاللفظی، معزی تحت تاثیر زبان مبدأ قرار میگیرد و هر کدام از حروف و واژگان را در جای خود ترجمه میکند که آن باعث نارسایی ترجمه وی میشود و ازآنجاکه گارسس پایبندی به ترجمة تحتاللفظی را به دلیل ارتباط ضعیف با زبان مقصد از ویژگیهای منفی ترجمه به حساب میآورد، از این رو، ضعف فنی مترجم از این منظر آشکار است.
- در دستورگردانی هر سه مترجم در مواقعی، جمله را به صورت مفرد، یا اسم فاعل را به مفعول، جمع را به مفرد و... برگردان کردهاند که این نوع تغییر به ترجمه مطلوب، آسیب رسانده است.
- تغییر دیدگاه در ترجمه باعث شده است که مترجمانی همچون انصاریان و حدادعادل در ترجمة آیات شریفه قرآن کریم، واژه یا عبارتی را که در زبان مبدأ مفهوم خاصی دارد را با بیانی دیگر در زبان مقصد بیان کنند. از جملۀ این تغییر میتوان به بیان معرفه به جای نکره در ترجمه، تغییر مصدر به فعل و یا تبدیل جارو مجرور به مفعول در ترجمه اشاره کرد که باعث تغییر دیدگاه میشود.
- توضیح و بسط معنا در ترجمة مترجمان نیز گاهی به صورت شمّی و حسی انجام میگیرد و گاهی به صورت موردی.
- در بحث تلویح و تقلیل و یا حذف، حدادعادل و معزی توانستهاند از این شگرد استفاده کنند که به صورت قبض واژگانی صورت گرفته است؛ حال آنکه در ترجمة انصاریان شاهد آن نیستیم.
- تغییر در نوع جملات یا دگربینی از مواردی است که مترجم در شرایطی خاصی بدان دست میزند؛ زیرا اعمال سلیقهای هر نوع تغییر در جملات ممکن است به فهم معنای مقصود خلل وارد کند که در نمونههای ذکر شده از مترجمان، این قاعده به خوبی اجرا نشده و با تغییر نامناسب جملات مفهومی غیر از معنای حقیقی متن مبدأ ارائه دادهاند.
موسسه دارالهجرة.