نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار زبان و ادبیات عربی دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایران
2 دانشآموخته دکتری زبان و ادبیات عربی دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایران
3 دکترای زبان و ادبیات عربی دانشگاه شهید چمران اهواز و مدرس دانشگاه یاسوج، یاسوج، ایران
چکیده
کتاب کلیلهودمنه را برزویۀ طبیب به پهلوی و دو سده بعد ابنمُقَفَّع به عربی برگرداند. بعدها در سدۀ ششم هجری بهدلیل از بین رفتن اصل پهلوی، همین ترجمۀ عربی اساس کار ترجمۀ مترجمانی چون نصرالله منشی و محمد بن عبدالله بخاری قرار گرفت. این مقاله درصدد است که با تکیه بر شیوۀ وصفی- تحلیلی و براساس نظریۀ یوجین نایدا در زمینۀ ترجمه، شباهتها و تفاوتهای دو ترجمۀ مذکور را با تکیه بر باب «زاهد و راسو» بررسی و میزان انطباق این ترجمهها را با نظریۀ مذکور واکاوی کند. نتایج این پژوهش نشان میدهد هر دو مترجم با فاصله گرفتن از ترجمۀ لفظ به لفظ که در آن زمان بسیار معمول بوده با تکیه بر مهارت سخنوری و ایجاد برخی تعدیلات، خواننده را غرق گفتمان داستان کردهاند؛ اما نصرالله منشی دغدغۀ بیشتری در زمینۀ ایجاد تأثیر و انتقال پیام اصلی متن به مخاطب داشته است. بنابراین، تعدیلات بیشتری در ترجمه ایجاد کرده و در این راه آیات قرآنی، احادیث، اشعار و امثال عربی را به متن ترجمۀ خود افزوده و به خصوصیات ترجمۀ پویا در نظریۀ نایدا نزدیکتر شده است. این در حالی است که بخاری که بنا بر دستور شاه -مخاطب ترجمۀ وی- مأمور پایبند ماندن به متن اصلی بوده با باقیماندن در حصار جزئیات و چارچوب داستانها به ویژگیهای ترجمۀ صوری نایدا متمایل است؛ او نیز گاه بهخاطر تفاوتهای بینازبانی و بینافرهنگی، تغییرات اندکی در متن ترجمه ایجاد میکند که بسامد و میزان این تغییرات در مقایسه با ترجمۀ منشی بسیار اندک است.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
A Comparison between Abu'l-Ma'ali Nasrallah’s and Mohammad Bukhari’s Farsi Translations of Arabic Kalila and Demna by Ibn al-Muqaffa' Based on Eugene Nida’s Translation Theory: A Case Study of the Pious Man and the Skunk
نویسندگان [English]
- Gholamreza Karimifard 1
- Hamidreza Pirmoradian 2
- ali babaeidamtasoj 3
1 Associate Professor of Arabic Language and Literature, Shahid Chamran University of Ahvaz, Ahvaz, Iran
2 PhD Student of Arabic Language and Literature, Shahid Chamran University, Ahvaz, Ahvaz, Iran.
3 PhD in Arabic Language and Literature, Shahid Chamran University of Ahvaz and Lecturer at Yasouj University, Yasouj, Iran
چکیده [English]
Kalila and Demna was translated into Pahlavi language by Borzuya and two centuries later into Arabic by Ibn al-Muqaffa'. Later, in the sixth century AH, as the Pahlavi version was lost, the Arabic translation became the basis for translators such as Nasrullah Munshi and Muhammad ibn Abdullah Bukhari. This article seeks to examine the similarities and differences between the two translations by focusing on the story of the Pious Man and the Skunk. For this purpose, the present article relies on the analytical-descriptive method and Eugene Nida’s Translation theory. The results of this study show that both translators, by distancing from word-for-word translation, which was very common at the time, relied on eloquence and made adjustments and immersed the reader in the discourse of the story. However, Nasrullah Munshi was more concerned with delivering the proper effect and conveying the main message of the text to the audience. Therefore, he made more adjustments in his translation and hence, added Quranic verses, hadiths, poems and Arabic proverbs to his translation which became closer to Nida's dynamic equivalence. On the other hand, Bukhari, on the order of the Shah who was the audience of his translation, remained faithful to the original text, sticking to the details and frameworks of the stories, hence, it is inclined toward Nida’s features of formal equivalence. Yet, he also sometimes makes minor adjustments in translation due to cross-cultural and cross-lingual differences, which are not very frequent compared to Munshi’s translation.
کلیدواژهها [English]
- Kalila and Demna
- Ibn al-Muqaffa'
- Nasrallah Munshi
- Muhammad ibn Abdullah Bukhari
- Translation
درخصوص کتابی چون کلیلهودمنه ابنمُقَفَّع که اصل زبان پهلوی کتاب به دست ما نرسیده و مترجمان پس از او، همگی ترجمة خویش را بر ترجمۀ ابنمُقَفَّع بنا کردهاند، چارهای نیست جز اینکه این ترجمه را بهمثابۀ اصل فرض کنیم و دیگر ترجمهها را ترجمهای از کتاب او بهشمار آوریم. در اینگونه موارد، نقش مهم و حیاتی ترجمه بیشتر آشکار میشود و طبعاً، اگر ترجمة ابنمُقَفَّع نبود چهبسا جامعة ادبی ما و دیگر کشورها از این کتاب بسیار سودمند، بیبهره و بینصیب میماندند. همچنین با توجه به اینکه از ترجمۀ ابنمُقَفَّع نسخههای متفاوتی وجود دارد، ما قدیمیترین نسخة آن، یعنی نسخة عبدالله بن محمد العمری را که به سال 618 قمری نگاشته و بهدست عبدالوهاب عزّام تصحیح شده، ملاک و مرجع کار قرار داده و دو ترجمۀ منشی و بخاری را با آن تطبیق دادهایم.
باب زاهد و راسو را از این جهت انتخاب کردهایم که این باب از یک سو با داشتن یک داستان فرعی، کوتاهترین باب کلیلهودمنه است و از سوی دیگر، از بابهای مشترک بین تمامی کلیلهودمنههای موجود است و جهت سهولت کار، متن این باب را به چند جزء تقسیم کرده و هر جزء را جداگانه تحلیل کردهایم. در اصل عربی نیز داستان بههمین شیوه تقسیم شده است؛ یعنی بهقصد متنوع کردن داستان اصلی، داستان یا داستانهایی فرعی در آن گنجانده شده است.
1. هدف و سؤالهای تحقیق
هدف این پژوهش مقایسۀ دو ترجمۀ نصرالله منشی و محمد بخاری از اصل عربی کتاب کلیلهودمنۀ ابنمُقَفَّع با تکیه بر نظریۀ یوجین نایدا[1] است و در این راه، این پژوهش با سؤالات زیر روبهرو است:
1- میزان انطباق نظریۀ یوجین نایدا بر دو ترجمة مورد بررسی به چه میزان است؟
2- با توجه به تقسیمبندی انواع ترجمه توسط یوجین نایدا، هرکدام از این ترجمهها به کدام نوع ترجمه تعلق دارند؟
2- وجوه اشتراک و اختلاف دو ترجمۀ مورد بررسی کدام است؟
2. روش تحقیق
شیوۀ انجام این پژوهش وصفی - تحلیلی مبتنی بر تحقیقات کتابخانهای است؛ به اینصورت که برای انجام تطبیق دو ترجمۀ نصرالله منشی و محمد بخاری با اصل عربی ابنمُقَفَّع ، تنها بر نمونههایی از متن باب زاهد و راسو تکیه و تلاش کردهایم نظریۀ یوجین نایدا در زمینۀ ترجمه را اساس بررسیهای خود و تحلیل ترجمههای بررسی کنیم.
3. پیشینه و ضرورت تحقیق
درخصوص کتاب کلیلهودمنه تاکنون پژوهشهای مختلفی بهشکل، کتاب، مقاله و پایاننامه انجام شده که موارد زیر برخی از مهمترین تحقیقات صورتپذیرفته مرتبط با این مقاله است:
مشکور در مقالۀ «مقایسة اجمالی پنچتنترا[2] کلیلهودمنه با ترجمههای سریانی و عربی و پارسی» برخی مقایسهها را بهصورتی موجز با ترجمۀ این کتاب به سه زبان سریانی، عربی و فارسی صورت داده است.
غفرانی در مقالۀ «پژوهشی دربارة سبک ابنمُقَفَّع و ابوالمعالی در کلیلهودمنه پس از یک پیشینهپژوهی در تحقیقات درخصوص کلیلهودمنه به برخی اختلافات میان اصل کتاب ابنمُقَفَّع و بخشهای ترجمۀ نصرالله منشی سوای اضافات وی و نیز به اختلافات نسخ آن پرداخته است.
حیدری در مقالۀ «بررسی بعضی اختلافهای کلیلهودمنۀ نصرالله منشی با ترجمۀ عربی ابنمُقَفَّع و داستانهای بیدپای و پنجاکیانه» اختلافات این دو ترجمه را با تکیه بر داستانهای بیدپای و پنجاکیانه بررسی کرده است. پژوهش وی متکی بر نظریۀ ترجمهای خاصی نبوده است.
قهوهچی در پایاننامۀ خود با عنوان «بررسی تطبیقی کلیلهودمنه با ترجمۀ داستانهای بیدپای» دو کتاب نصرالله منشی و محمد بخاری را نه بهعنوان دو ترجمه، بلکه بهعنوان دو نسخه یا دو روایت از یک داستان با هم مقایسه و بررسی تطبیقی کرده و به برخی اختلافات و تشابهات آن اشاره کرده است.
اولیائی در پایاننامۀ خود با عنوان «مقارنة بین کلیلهودمنة ترجمة ابنمُقَفَّع از پهلوی به عربی و ترجمة ابوالمعالی از عربی به فارسی دری» ترجمۀ عربی ابنمُقَفَّع را با ترجمۀ فارسی نصرالله منشی با هم مقایسه و به برخی اضافات منشی و شیوۀ پرداختن به داستانها توسط او اشاراتی کرده است.
ضیائی در پایاننامۀ خود با عنوان «مقایسۀ دو اثر ادبی کلیلهودمنۀ نصرالله منشی و داستانهای بیدپای محمد بخاری» به بررسی مقایسهای این دو ترجمه با یکدیگر پرداخته، اما رویکرد خاصی در پژوهش این دو ترجمه نداشته است.
فریناز در پایاننامۀ خود با عنوان «مقایسۀ ساختاری و محتوایی چهار ترجمه از کلیلهودمنۀ نصرالله منشی، بیدپای، انوار سهیلی، پنچاکیانه چهار ترجمۀ کلیلهودمنه را بهلحاظ ساختاری و محتوایی با هم بررسی و مقایسه کرده است.
همانطور که مشاهده میشود، هیچ پژوهشی تاکنون درخصوص وجوه اشتراک و اختلاف دو ترجمۀ مورد بحث کلیلهودمنه بهصورت تطبیق باب به باب بهویژه تطبیق ترجمۀ باب «زاهد و راسو» با تکیه بر نظریۀ ترجمۀ یوجین نایدا صورت نگرفته و این مقاله درصدد بررسی این مهم است.
4. مبانی نظری تحقیق
4-1. نظریۀ یوجین نایدا
در زمانهای قدیم، دستاندرکاران ترجمه از تضاد دو قطب بزرگ ترجمه، یعنی ترجمۀ تحتاللفظی و آزاد سخن میگفتند. تناقض میان غیرممکن بودن ذاتی ترجمه و نیاز مطلق به آن نیز از مباحث جنجالی آن روزگاران بود. گروهی که طرفدار ترجمۀ تحتاللفظی و متمایل به زبان مبدأ بودند، پرچم امانتداری را برمیداشتند و ترجمۀ آزاد را خیانتکارانه پنداشته و از آن میگریختند. گروهی دیگر که جانب معنی و محتوا را میگرفتند، به زبان مقصد تمایل داشتند، به زیبا و روان بودن ترجمه معتقد بودند و ترجمۀ تحتاللفظی را کور و کودکانه میدانستند (ناظمیان، 1381: 4). از آنجا که این تقسیمبندی، منطق و دقت لازم را نداشت، طرفداری از هر یک از این دو قطب ترجمه با اتهاماتی همراه بود. بسیاری از نظریهپردازان ترجمه، نظریات خود را برای علمی کردن ترجمه مطرح کردند ویکی از مهمترین نظریهپردازان مسائل ترجمۀ یوجین نایدا، زبانشناس معاصر آمریکایی است.
یوجین آلبرت نایدا[3] (1914-2011م)، زبانشناس و مترجم و سرپرست ترجمۀ انجیل در آمریکا بود که مفاهیم جدید ترجمه را در قالب ترجمۀ متون مقدس بهکار برد و نخستین کسی بهشمار میرود که به ترجمه بهعنوان یک علم نگریست (فیروزآبادی و ابراهیمی، 1395: 39). «تئوری ترجمۀ نایدا از 1940 به بعد هنگامیکه وی مشغول ترجمه و ساماندهی ترجمۀ انجیل بود، شکل گرفت» (ماندی[4]، 2001: 37) از آنجا که نایدا از نبود دیدگاهی نظاممند در ترجمه اطلاع کافی داشت، توانست با وامگیری برخی مفاهیم تئوری در زبانشناسی بهخصوص نظریات چامسکی، مردمشناسی، معناشناسی و کاربردشناسی در جهتبخشی علمی نظریۀ خود در حوزۀ ترجمه، گامهای برجستهای را بردارد (هتیم[5] و ماندی، 2004: 34).
«نظریۀ نایدا در زمینۀ ترجمه که براساس زبانشناسی گشتاری استوار است، یکی از پرطرفدارترین نظریههای ترجمه در دهههای 70 و 80 میلادی است زیرا وی سالها در مقام مترجم و سرپرست انجمن ترجمۀ کتاب مقدس در جریان مشکلات ترجمۀ این کتاب به زبانهای مختلف قرار گرفت» (فرحزاد، 1384: 35). نایدا در پژوهشهایی که در انجمن آمریکایی کتاب مقدس انجام داده، مشکلات ترجمه را در موقعیتهای متفاوت بررسی و به این نتیجه رسیده است که پیام مذهبی به دلیل موقعیتهای فرهنگی مختلف قابل انتقال نیست (امیرشجاعی و خلیلیزاده گنجعلیخانی، 1397: 207).
از نظر نایدا «زبان شبکهای از رویدادهای ارتباطی است» (میرعمادی، 1382: 129) و وی بهجای واژۀ «محتوا»، واژۀ «پیام» را بهکار میگیرد (حقانی، 1386: 72).
براساس نظریۀ نایدا، بنیان و شالودۀ ترجمه بر استنباط مقصود گوینده از میان ساختارهای زبانی متن مبدأ و برگردان آن به زبان مقصد استوار است بهطوریکه تأثیر متن ترجمه در زبان مقصد بر دریافتکنندۀ پیام متن، همان تأثیر متن اصلی مبدأ باشد. بنابراین، در نظریۀ ترجمۀ وی، دو واژۀ یکسانی[6] و نیز همطراز بودن[7] ترجمه تکرار میشود (فیروزآبادی و ابراهیمی، 1395: 40). یکسانی ترجمه در نظریۀ وی، بهمعنای ایجاد تعادل یکبهیک واحدهای ترجمه اعم از واژه، جمله یا پاراگراف یا متن است، اما همطراز بودن امری فرازبانی و بهمعنای ایجاد تعادل میان ویژگیهای فرازبانی در ترجمه میان متن مبدأ و مقصد است به این معنا که موقعیت و بافت این دو متن مرتبط به دو جامعۀ زبانی متفاوت است؛ از این رو، طبیعی است که لازمۀ این امر آن است که گاهی تعادل یکبهیک میان واحدهای متن مبدأ و مقصد برقرار نباشد (حقانی، 1386: 72).
نایدا شاید بیش از حد نگران عکسالعمل مذهبی و عملگرای دریافتکنندۀ پیام متن ترجمه است؛ بنابراین، وی تلاش دارد برای خوانا و سهلالفهم کردن ترجمه برای خواننده حتی آن هنگام که کتاب مقدس را ترجمه میکند، برخی ابهامات و لغزشهای زبانی را حذف کند تا متن پیچیده او به متنی ساده برای خواننده بدل شود (گنتزلر[8]، 1993: 79- 70). در نگاه وی ترجمۀ تحتاللفظی وفادار به متن، فقط حاوی ارزشهای فخرفروشانه است و تأثیر منفی در ترجمۀ کتاب مقدس داشته است (همان: 61)؛ بنابراین، او وارد درگیریها و تقابلهای ترجمۀ تحتاللفظی وآزاد نمیشود و مفاهیم جدیدی چون تعادل صوری و تعادل پویا را مطرح میکند تا تأکید در امر ترجمه بهسمت مخاطب متمایل شود و ترجمۀ کتاب مقدس برای خوانندگانی که هیچ علم و دانش خاصی در این زمینه ندارند نیز بهسادگی قابلفهم باشد. در نظریۀ او، مترجم تلاش میکند پیام زبان مبدأ را براساس ارزشهای زبان و فرهنگ مقصد برگردان کند تا رنگ و بوی ترجمه را از متن بگیرد و بهاصطلاح عبارات آن را در زبان مقصد طبیعیسازی کند (ماندی، 2001: 42). در نقطۀ مقابل در تعادل صوری بر شکل و مضمون پیام متن اصلی تأکید میکند (همان: 41) و به ارزشهای فرهنگی و زبانی متن مبدأ وفادار بوده و بوی ترجمه، کاملاً از متن ترجمه شده به مشام میرسد (ونوتی[9]، 2000: 148).
4-2. انواع ترجمه از منظر یوجین نایدا
یوجین نایدا ترجمه را به دو گونۀ کاملاً متضاد صوری[10] و پویا[11] تقسیم میکند.
4-2-1. ترجمۀ صوری[12]
از نظر نایدا، ترجمۀ صوری، معادلی است که از لحاظ معنا تحتاللفظی و از لحاظ ساختار بهشدت تحتتأثیر ساختار زبان مبدأ است. بنابراین، ترجمۀ صوری به صورت کلمه وفادار میماند. در این ترجمه، کلمه هرگز از قالب صوری خود خارج نمیشود و طبیعی است که در چنین ترجمهای هیچ نوع تعدیل زبانی -یعنی افزایش یا کاهش متن اصلی- صورت نگیرد. چنین ترجمهای را بسیار راحت میتوان از طریق ترجمۀ معکوس[13] دوباره بهصورت متن مبدأ درآورد. در این ترجمه، اسم به اسم، صفت به صفت و فعل به فعل ترجمه میشود و در هیچ شرایطی دو جمله به یک جمله و حتی دو کلمه به یک کلمه و برعکس، ترجمه نخواهد شد. وفاداری بهصورت کلام در این ترجمه اصلی عدولناپذیر است. کوچکترین دخل و تصرف جایز نیست. هرچند ساختار گوناگون زبانها اجازه نمیدهد هیچ ترجمهای به معنای مطلق صوری باشد، امّا در این ترجمه، فرض بر این است که مترجم حدّ اعلای تطابق صوری[14] را باید رعایت کند.
در ترجمۀ صوری، پیام در مقابل صورت رنگ میبازد، زیرا ترجمهای است وفادار به صورت و شکل متن و از این لحاظ شاید شباهت زیادی به ترجمۀ تحتاللفظی (لفظ به لفظ) دارد. در این نوع ترجمه، این خواننده است که باید به هر قیمت، پیام را از درون صورت استخراج کند و متن را بفهمد. وظیفۀ اصلی و مهم مترجم این است که صورت بیان را حفظ کند. در این ترجمه، مترجم اصلاً نگران درک نشدن مطلب از جانب خواننده نیست. در واقع، اعتقاد راسخ او را از این نگرانی دور میدارد و آن قدرت استخراج پیام از صورت متن از جانب خواننده است. پیدا است که چنین ترجمهای قائل به یک اصل است و آن اینکه بنا بر آن صورتهای واحد موقعیت ارتباطی یکسان در زبانهای گوناگون دارند.
4-2-2. ترجمۀ پویا[15]
ترجمۀ پویاT قطب مقابل ترجمۀ صوری است. در این ترجمه، حرف آخر را پیام در زبان مقصد میزند. تمام تلاش مترجم از نظر نایدا در این نوع ترجمه آن است که همان تأثیر فرهنگ و زبان مبدأ بر مخاطبان زبان مقصد و فرهنگ آنها ایجاد شود و مترجم برای رسیدن به چنین هدفی، ناگزیر از تعدیلات فراوانی است تا آنجا که دست به حذف و اضافۀ برخی مطالب میزند و یا حتی صورت ترجمه را تغییر میدهد (فیروزآبادی و ابراهیمی، 1395: 40)؛ زیرا صورت تنها وسیلهای است در خدمت پیام. چنانچه لازم باشد، صورت را میتوان کم، زیاد، متفاوت و حتی حذف کرد تا خواننده به پیام مطلوب دست یابد. مهم دریافت پیام است که از طریق عاملی درجۀ دوم (صورت) منتقل میشود. در زیربنای ترجمۀ پیامی، این اصل اساسی قرار دارد که صورتها در زبانها با هم تناظر ندارند و مهمتر از این، آرایش صورتها کنار یکدیگر گاه ساختار و در نتیجه معنایی را سبب میشود که الزاماً همان آرایش در زبانی دیگر چنین نمیکند.
بدون شک میتوان گفت که بسیاری از ترجمههای صوری کامل -در طول تاریخ- یا فهم نشدهاند یا بد فهمیده شدهاند. اعتقاد نداشتن به اینکه آرایش تصادفی کلمات ممکن است معنایی بسازد که در فکر مترجم نبوده است، مترجم را بهسوی ترجمۀ صوری میکشاند و برعکس. اعتقاد به این موضوع سبب میشود که مترجم در جدال میان صورت و پیام، جانب پیام را نگه دارد. البته این نکته مسلم است که پیام جز از راه صورت حاصل نمیشود و در نتیجه میتوان چنین استدلال کرد که اگر صورت «بهدرستی» منتقل شود، پیام مطلوب بهدست خواهد آمد. اتفاقاً تمام بحث بر سر همین قید «به درستی» است. عدهای معتقدند «بهدرستی» یعنی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد، اما عدهای دیگر میگویند، از آنجاییکه ساختار زبانها یگانه نیست، گاه پیش میآید که برای انتقال پیامی پنج کلمهای از زبان مبدأ به زبان مقصد باید از شش یا چهار کلمه یا کمتر و بیشتر استفاده کرد (صلحجو، 1383: 65-63).
البته نباید فراموش کرد که از نظر نایدا، این تغییرات حاصلشده در این نوع ترجمه نباید منجر به خدشهدار شدن پیام متن شود، زیرا در اینحالت حتی در صورت حصول انطباق میان زبان و فرهنگ مبدأ و مقصد، دیگر کارکرد و تأثیر بر مخاطب معادلی برای متن مبدأ نخواهد بود (فیروزآبادی و ابراهیمی، 1395: 40).
5. بخش کاربستی
5-1. بررسی ترجمهها
در ادامه به تطبیق دو ترجمۀ مورد بررسی با اصل متن عربی کتاب ابنمُقَفَّع و تحلیل آنها می پردازیم:
متن ابنمُقَفَّع: قَالَ دَبْشَلِیْمُ المَلِکُ لِبَیْدَبا الفَیْلَسُوْفِ: قَدْ سَمِعْتُ هَذَا المَثَلَ ...
ترجمۀ نصرالله منشی: رای گفت برهمن را: شنودم داستان کسی که بر مراد خود قادر گردد و در حفظ آن اهمال نماید تا در سوز ندامت افتد و به غرامت و مؤونت مأخوذ گردد...
ترجمۀ بخاری: ملک گفت فیلسوف را که این داستان که یاد کردی در باب کسب که او را چیزی به دست آید و نگاه داشتن نتواند و از دست وی برود و پشیمانی او را هیچ سود ندارد، معلوم شد...
تحلیل ترجمهها:
ابنمُقَفَّع در این باب چون دیگر بابها با ذکر جملة «قَالَ دَبْشَلِیْمُ المَلِکُ لِبَیْدَبا الفَیْلَسُوْفِ: قَدْ سَمِعْتُ هَذَا المَثَلَ...» داستان را شروع میکند و مخاطب را در کف خویش گرفته و به دل داستان میبرد، اما درخصوص عبارت «قَدْ سَمِعْتُ هَذَا المَثَلَ» که مربوط به باب قبل است، توضیحی نمیدهد؛ چراکه بهطور مبسوط در باب قبل بدان پرداخته است، اما نصرالله منشی در آغاز هر باب، طبق عادت مألوف خویش، گوشهای از محتوای باب قبل را ذکر کرده و سپس باب جدید را شروع میکند. وی با عبارت «رای گفت برهمن را: شنودم داستان کسی که» داستان را آغاز کرده، اما درخصوص عبارت «هذا المثل» که ابنمُقَفَّع آورده است برای مخاطبان فارسیزبان خویش توضیحی مکفی داده و سپس به حکایتی جدید روی میآورد. «هذا المثل» در این حکایت یعنی «داستان کسی که بر مراد خود قادر گردد و در حفظ آن اهمال نماید تا در سوز ندامت افتد و به غرامت و مؤونت مأخوذ گردد»؛ از این رو، وی در ترجمۀ این عبارت تلاش کرده است ترجمهای پویا را ارائه دهد و دغدغۀ انتقال پیام به مخاطب را داشته و خواسته که بر رسایی ترجمۀ خود بیفزاید و در این راه از این اضافات ابایی ندارد.
بخاری با عبارت «ملک گفت فیلسوف را که» داستان را شروع کرده و بهسان نصرالله منشی، لختی از مضمون مَثَل و حکایت قبل را یادآور میشود و پس از آن حکایتی نو از سر میگیرد؛ «این داستان که یاد کردی در باب کسی که او را چیزی به دست آید و نگاه داشتن نتواند و از دست وی برود و پشیمانی او را هیچ سود ندارد معلوم شد»؛ از این رو، وی نیز برای رفع دغدغۀ انتقال پیام به مخاطب دست به اضافاتی زده و به ترجمهای پویا دست یازیده است.
دیگر نکتة قابل توجه که در همین آغاز ترجمه جلب توجه میکند و تلاشی برای معادلیابی پویا براساس نظر نایدا محسوب میشود، یکسان نبودن اسمهای خاصی است که در آغاز هر ترجمه با آن مواجه هستیم. در ترجمة ابنمُقَفَّع نام پادشاه «دبشلیم» و نام وزیر فیلسوف و برهمن او که گویندة داستانهای حکمتآمیز است بهصورت «بیدبا» آمده است، اما در ترجمة نصرالله منشی نام پادشاه و وزیرش حذف شده و به ذکر جملة «رای گفت برهمن را» اکتفا شده است. البته این مسأله از آنجا جالب توجه است که مبنای کار نصرالله منشی حذف نیست، بلکه اضافه است، امّا در اینجا برخلاف شیوۀ مستعمل خود عمل کرده است. در ترجمة بخاری نیز از پادشاه با عنوان «ملک» یاد شده و «فیلسوف» همان «بیدپای حکیم»، مهتر دانایان و فیلسوفان بوده است.
«در متون هندی (پنجاتنترا-پنجاکیانه) گویندة داستانها دانشمندی است که به تربیت شاهزادگان گماشته شده و نام او (ویشنوشرما) است که صورت درست آن Visnuserman یا Visnuserma باشد؛ اما کلمة «بیدپا» که در بعضی از متون فارسی به «پیلپای» تحریف شده در اصل سانسکریت[16] به معنی «مرد دانا» است» (پرویز ناتل خانلری و محمد روشن، داستانهای بیدپای، 1361: 295 و 296)
متن ابنمُقَفَّع: فَاضْرِبْ لِی مَثَلَ الرَّجُلِ العَجْلَانِ فِی أمْرِهِ مِنْ غَیْرِ رَوِیَّةٍ وَلَا نَظَرٍ فِی العَوَاقِبِ. قَالَ الفَیْلَسُوْفُ: إنَّهُ مَنْ لَمْ یَکُنْ فِی أمْرِهِ مُتَثَبِّتاً لَمْ یَزَلْ نَادِماً وَیَصِیْرُ أمْرُهُ إلَى مَا صَارَ إلَیْهِ النَّاسِکُ مِنْ قَتْلِ ابْنِ عِرْسٍ وَقَدْ کَانَ لَهُ وَدُوْداً. قَالَ الملِکُ: وَکَیْفَ کَانَ ذَلِکَ؟
ترجمۀ نصرالله منشی: اکنون بیان کند مَثَلِ آنکه در امضایِ عزایم، تعجیل روا دارد و از فوایدِ تدبّر و تفکّر غافل باشد، عاقبت کار و وَخامتِ عملِ او کجا رسد؟ برهمن گفت:
إیّاکَ وَالأمْرَ الَّذِی إنْ تَوَسَّعَتْ |
|
مَوَارِدُهُ، ضَاقَتْ عَلَیْکَ المَصَادِرُ[17] |
هر که قاعدة کارِ خود بر ثَباتِ حزم و وقار ننهد، عواقبِ کارِ او مبنی بر ملامت و مقصور بر نَدامَت باشد و ستودهتر خصلتی که ایزد تَعَالَی آدمیان را بدان آراسته گردانیده است، جمالِ حلم و فضیلتِ وقار است، زیرا که منافع آن عامّ است و فوایدِ آن خَلق را شامل «قَالَ النَّبِیُّ عَلَیْهِ السَّلامُ «إنَّکُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأمْوَالِکُمْ فَسَعُوهُمْ بِأخْلاقِکُمْ» و اگر کسی در تقدیمِ ابوابِ مکارم و انواعِ فضایل مبادرت کند و بر امثال و اقران، اندران پیشدستی و مُسابَقَت جوید، چون درشتخویی و تهتّک بدان پیوندد، همة هنرها را بپوشاند و هر آینه در طبع از او نَفرتی پدید آید. «وَلَوْ کُنْتَ فَظًّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» و در صفتِ خلیل علیهالسلام آمده است «إنَّ إبراهیمَ لَأوَّاهٌ حَلِیمٌ»، زیرا که حلیم محبوب باشد و دلهای خواصّ و عوام بدو مایل و بر لفظ معاویه رضیاللهعنه رفتی که «یَنْبَغِی أنْ یَکُوْنَ الهَاشِمِیُّ جَوَاداً وَ الأُمَوِیُّ حَلِیْماً و المخْزُومِیُّ تَیَّاهاً والزُّبَیْرِیُّ شُجَاعاً» این سخن به سمع (امام) حسن رضوانالله علیه برسید، گفت «میخواهد تا هاشمیان سخاوت ورزند و درویش گردند و مخزومیان کبر کنند تا طبع از ایشان بِرَمَد و مردمان ایشان را دشمن گیرند و زبیریان به غرور شجاعت، خویشتن را در جنگ و کارهایِ صعب اندازند و کشته گردند و مردمِ ایشان به آخر رسد و ذکرِ بنیامیه که اقربایِ اویند، به حلم و کمآزاری در افواه افتد و در دلهای مردمان محبوب گردند و خَلق را به وَلا و وفایِ ایشان مَیل افتد و سِمَتِ حلم جز به ثباتِ عزم و سکون طبع حاصل نتواند بود که پیغامبر علیهالسلام گفت: «لَا حَلِیْمَ إلَّا ذُوأنَاةٍ» چه، شتابکاری پسندیده نیست و با سیرتِ اربابِ خرد و حَصافت مناسبتی ندارد، فَإنَّ العَجَلَةَ مِنَ الشَّیْطَانِ؛ و لایق بدین سیاقَت، حکایتِ آن زاهد است که قدم، بی بصیرت، در راه نهاد تا دست به خونِ ناحق بیالود و بیچاره راسُوی بیگناه را بکُشت.
رای پرسید که: چگونه است آن؟
ترجمۀ بخاری: اکنون میخواهم که داستانی یاد کنی در باب کسی که در کار شتابزدگی کند و آهستگی را کار نفرماید و انجام کار را اندیشه نکند. فیلسوف گفت که هر که در کار شتابزدگی کند و آهستگی را کار نفرماید و انجام کار را اندیشه نکند، کار او همچنان گردد که کار آن زاهد با کار آن راسو که او را پرورده بود و دل در وی بسته از بهر گمانی که به وی برد و در آن تجربت و آهستگی نکرد. ملک گفت: آن چگونه بوده است؟ بازگوی. فیلسوف گفت که آوردهاند در حکایات که:
تحلیل ترجمهها:
نصرالله منشی این سه خط ترجمة ابنمُقَفَّع را حدود 20 سطر ترجمه کرده و در این سطور تسلط کامل خویش بر زبان و ادبیات عربی را به رخ ادبای معاصر خود کشیده است. وی در ترجمة خویش از آغاز عبارت «و ستودهتر خصلتی که ایزد تَعَالَی آدمیان را بدان آراسته...» تا پایان عبارت «فَإنَّ العَجَلَةَ مِنَ الشَّیْطَانِ» را -که تقریباً 12 سطر است- به متن اصلی افزوده است. وی در این 12 سطر علاوه بر لفّاظی بسیار، بیتی منسوب به شاعر عصر جاهلی، مُضَرَّس بن ربعی بن لقیط اسدی (إیّاکَ وَالأمْرَ الَّذِی...) (أسترآبادی، ج4، ص476) ذکر کرده و در ادامه دو حدیث از پیامبر (ص) و دو آیة از قرآن در ترجمة خویش گنجانده است و بدین نیز بسنده نکرده و به نقلقولهایی از معاویه و امام حسن مجتبی (علیهالسلام) دست یازیده و در پایان ضربالمثلی نیز چاشنی ترجمة خویش کرده است. بهعبارتدیگر، ترجمة او بسیار فراتر از ترجمههای مفهومی و محتوایی است و بیشتر به شرح یا تألیف نزدیک است تا ترجمه تا بدان جا که تئودور نولدکه[18]، خاورشناس مشهور آلمانی (1836-1930 م) به ضرس قاطع در این خصوص میگوید «کار او را نباید ترجمه نامید. او مؤلفی است که پیوسته کار خویش را دنبال کرده است» (اقبالآشتیانی، 1389: 57).
نصرالله منشی در ترجمة خویش از سویی متن خام را برای خواننده میپزد و لقمهای آمادة بلع و هضم تحویل خواننده میدهد که خود حُسن کار او به شمار میرود، اما از سوی دیگر، گاه متن ترجمة او بسیار مشکلتر از متن اصلی کتاب مورد ترجمه است تا بدان جا که شارحان بسیاری به شرح متن ترجمة او روی آوردهاند. بههرحال، این متن نصرالله منشی نمونۀ بارز دغدغههای نایدا در ایجاد تأثیر مشابه متن اصلی در متن ترجمه شده است بهطوریکه وی در این راه، هرگونه حذف و اضافاتی را جایز میداند و در این راه، حدّ و مرزی را نیز مشخص نمیکند و نصرالله منشی که نگران درک پیام در زبان و فرهنگ مقصد است، اینهمه اضافات را بر متن اصلی ابنمُقَفَّع افزوده است.
اما ترجمة بخاری، وی سعی کرده در پنج سطر عین سخن ابنمُقَفَّع را ترجمه کند. به نظر میرسد که بخاری هم اگر فرمان اتابک موصل، سیفالدین غازی مبنی بر اقتصار بر عین ترجمه نبود چهبسا که چون نصرالله منشی بسیار قلمفرسایی مینمود، زیرا وی در کتاب اذعان کرده: «هرچند که خاطر در زیادت بسی یاری میداد، اما بر موجب فرمان عالی اعلاه الله بر عین کتاب اختصار کرده آمد» (پرویز ناتل خانلری و محمد روشن، داستانهای بیدپای، 1361: 21). بنابراین با وجود برخی تعدیلات و حذف و اضافاتی که در ترجمۀ بخاری دیده میشود، هدف و رویکرد بخاری تکیه بر ترجمۀ صوری است، امّا در عمل شیوۀ دیگری اتخاذ کرده است، بنابراین، در عین ادعای صوری بودن ترجمه، برخی ویژگیهای ترجمۀ پویا را نیز در متن ترجمه شدۀ بخاری میتوان دید.
ملاحظه میشود که هر دو مترجم گفتمان موجود در متن ابنمُقَفَّع را ترجمه کردهاند. بخاری همان گفتمان را بدون کم و کاستی ترجمه کرده، اما نصرالله منشی پیام حاصل از گفتمان را با دخل و تصرف در واژگان متن اصلی و اضافات بسیار ترجمه کرده است. گویی اینکه نصرالله منشی متن اصلی را در ذهن خود پرورانده و متن ترجمهاش را موافق با طبع و سرشت ادبی مردم زمانة خویش پیریزی کرده است. بخاری رعایت امانت صورت را کرده و به صورت متن ابنمُقَفَّع کاملاً وفادار بوده است، اما نصرالله منشی را نیز غیر امین نمیشماریم؛ زیرا در فهم پیام متن اصلی دچار اشتباه و لغزش نشده است. وی خود را متعهد به گفتمان و پیام موجود در متن و عکسالعمل مخاطب در قبال آن میداند و واژگان برای او در حکم وسایل ارتباطی و مصالح کار هستند که بدون آنها جمله، متن و گفتمان شکل نمیگیرد. نصرالله منشی از سد واژگان و جملات عبور کرده و محتوا و مضمون اصلی متن را برگردان میکند و این اشعار، آیات قرآنی، احادیث، نقلقولها و ضربالمثلها برای او در حکم زیرنویس محتوا و مضمون داستان و ابزاری در خدمت پیام متن هستند تا مخاطب و خوانندة فارسیزبان، پیام گفتمان موجود در متن را بهتر و بیشتر درک کند؛ چه آنکه «مهمترین وظیفة یک اثر ارائۀ درست پیام متن است. مغایر بودن هدف ترجمه با هدف متن اصلی بزرگترین و مهمترین خطای مترجم است. مطابقت هدف متن در ترجمه با متن اصلی در تأثیرگذاری یکسان کتاب مؤثر است» (فقهی، 1389: 81).
بنابراین، هر دو مترجم برای تفهیم بهتر محتوا و مضمون داستانها و حکایات بهناچار دست به تعدیلات واژگانی و گفتمانی نامحسوسی گشودهاند -گرچه نقش منشی در این وادی، پُررنگتر است - و هر دو بهطرز چشمگیری در کار خود موفق بودهاند؛ چراکه از ترجمة هیچکدام از این دو مترجم، بوی ترجمه برنمیآید و مخاطب میپندارد که با اثری تألیفی روبهرو است، نه با اثری ترجمهشده و این خود نشان از پویایی ترجمۀ هر دو مترجم است.
متن ابنمُقَفَّع: قال الفَیْلَسُوفُ: زَعَمُوا أنَّ نَاسِکاً مِنَ النُّسَاکِ کَانَ بِأرْضِ جُرْجَانَ وکَانَتْ لَهُ امْرَأةٌ جَمِیْلَةٌ لَهَا مَعَهُ صُحْبَةٌ. فَمَکَثَا زَمَاناً لَمْ یُرْزَقَا وَلَداً، ثُمَّ حَمَلَتْ مِنْهُ بَعْدَ الإیَاسِ فَسُرَّتِ المرْأةُ وَ سُرَّ النَّاسِکُ بِذَلِکَ فَحَمِدَ اللّهَ تَعَالَى وَسَأَلَهُ أنْ یَکُوْنَ الحَمْلُ ذَکَراً. وَقَالَ لِزُوْجَتِهِ: أبْشِرِی فَإنِّی أرْجُو أنْ یَکُوْنَ غُلَاماً لَنَا فِیْهِ مَنَافِعُ و قُرَّةُ عَیْنٍ، أخْتَارُ لَهُ أحْسَنَ الأسْمَاءِ وأُحْضِرُ لَهُ سَائِرَ الأُدَبَاءِ. فَقَالَتِ المرْأةُ: مَا یَحْمِلُکَ أیُّهَا الرَّجُلُ عَلَى أنْ تَتَکَلَّمَ بِمَا لا تَدْرِی هَلْ یَکُوْنُ أمْ لَا؟ وَ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ أصَابَهُ مَا أصَابَ النَّاسِکَ الّذِی أهْرَقَ عَلَى رَأسِهِ السَّمَنَ والعَسَلَ. قَالَ لَهَا: وکَیْفَ کَانَ ذَلِکَ؟
ترجمۀ نصرالله منشی: گفت: آوردهاند که زاهدی زنی پاکیزه اطراف را که عکسِ رخسارش ساقة صبحِ صادق را مایه داده بود و رنگِ زلفش طلیعة شب را مدد کرده:
مُخَصَّرَةِ الأوْسَاطِ زَانَتْ عُقُوْدَهَا |
|
بِأحْسَنَ مِمَّا زَیَّنَتْهَا عُقُوْدُهَا[19] |
در حُکمِ خود آورده بود و نیک حرص مینمود بر آنچه او را فرزندی باشد. چون یکچندی بگذشت و اتّفاق نیافتاد، نومید شد. پس از یأس، ایزد تَعَالَی رحمت کرد و زن را حَبَلی پیدا آمد. پیر شاد شد و میخواست که روز و شب ذکرِ آن تازه میدارد. یک روزی زن را گفت: سخت زود باشد که تو را پسری آید، نام نیکوش نهم و احکامِ شریعَت و آدابِ طریقت در او آموزم و در تَهذیب و تربیت و ترشیح او جدّ نمایم، چنانکه در مدّت نزدیک و روزگار اندک مُستحقّ اعمال دینی شود و مُستعدّ قبولِ کرامتِ آسمانی شود و ذکر او باقی ماند و از نسل او فرزندان باشند که ما را به مکان ایشان شادیِ دل و روشناییِ چشم حاصل آید.
مَوَاعِدُ لِلأیَّامِ فِیْهِ وَ رَغْبَتی |
|
إلَی اللّهِ فِی انْجَازِ تِلْکَ المواعِدِ[20] |
زن گفت: تو را چه سرّ است و از کجا میدانی که مرا پسر خواهد بود؟ و ممکن است که مرا خود فرزند نباشد و اگر اتفاق افتد پسر نیاید و آنگاه که آفریدگار،عَزَّاسمُهُ و عَلَت کَلِمَتُهُ، این نعمت ارزانی داشت هم شاید بُوَد که عمر مساعدت نکند. در جمله این کار دراز است و تو نادانوار بر مرکب تمنّی سُوَار شدهای و در عرصة تصلّف میخُرامی.
رُوَیدَکِ حَتَّی تَنْظُرِی عَمَّ تَنْجَلِی |
|
عَمَایَةُ هَذَا العَارِضِ المتَأَلَّقِ[21] |
و این سخن، راست، بر مزاجِ حدیثِ آن پارسا مرد است که شهد روغن روی و موی خویش فروریخت. زاهد پرسید که: چگونه است آن؟
ترجمۀ بخاری: در زمین حرحی راهبی بوده است و او را زنی بود و در روزگار دراز ایشان را فرزند نیامد. حق عزَّ و علا تقدیر کرد و زن بار گرفت. راهب شادمانه گشت و زن را گفت: دل خوش دار و چشمروشن باش، مژده تو را که فرزندی نرینه خواهد آمدن، باید که او را نامی نکو نهی و به کتّاب ادب دهی و بر عادت و سجیّت خوش و خوب بپروری، باشد که حق عزَّ و علا او را بزرگ گرداند و نام من به وی بلند گردد و صِیت من به وی عالی شود و ذکر من در میان خلق به سبب وی تازه بماند و چشم من و تو و چشم خویشان من و خویشان تو، به وی روشن باشد. زن گفت که چیزی مگوی که به کار نیاید و از این سخن بگرد و برنآمده حکم مکن؛ که ترسم که کار تو چون کار آن مرد راهب بود که روغن و انگبین را بر سر خویش ریخت. راهب گفت: این چگونه بوده است؟
تحلیل ترجمهها:
ابنمُقَفَّع ذکر میکند که (راهب) مذکور در داستان، اهل (جرجان=گرگان) بوده است، اما در ترجمة نصرالله منشی نامی از موطن راهب نیامده است، همانگونه که در قسمت قبل نیز اسامی خاص را حذف کرده بود، حالآنکه مبنای ترجمة وی بر پُرگویی است نه کمگویی. در ترجمة بخاری نیز موطن راهب، (حرحی) ذکر شده است که بهزعم نگارنده امکان دارد این سهو از نسخهنویس باشد و یا اینکه میکروفیلم کتاب خوانا نبوده است، زیرا دیاری به نام (حرحی) در هیچ جای نیافتیم.
نصرالله منشی با مهارت تمام زیبایی زن راهب را که ابنمُقَفَّع فقط گفته است «وکَانَتْ لَهُ امْرَأةٌ جَمِیْلَةٌ» اینچنین وصف میکند «زنی پاکیزه اطراف را که عکسِ رخسارش ساقة صبحِ صادق را مایه داده بود و رنگِ زلفش طلیعة شب را مدد کرده» و آن را با بیتی زیبا از حسین بن مُطَیر أسدی (متوفی 170 ق) میآراید (مُخَصَّرَةِ الأوْسَاطِ...) (أمالی القالی، أبوعلی القالی، ج 1: 165). این همه کلام، تنها برای ترجمۀ صفت الجمیلة زن، این درحالی است که بخاری از زیبایی زن راهب هیچ سخنی نرانده است؛ زیرا که دستور به عین ترجمه داشته و صوری بودن ترجمه بر او فرض شده است، هر چند در عمل بدان پایبند نمانده و هر وقت که توانسته، ترجمۀ او به سمت معادل پویا و دغدغهمندی نقل پیام به مخاطب سوق پیدا کرده است. منشی در ادامه نیز بیت عربی دیگری (مَوَاعِدُ لِلأیَّامِ فِیْه...) (البحتری، 1977: 626) از بحتری (205-284 ق) بهعنوان شاهد مثال ذکر میکند و باز در تأیید سلامت عقل و خرد زن راهب، بیتی دیگر (رُوَیدَکِ حَتَّی تَنْظُرِی عَمَّ...) (البلاذری، 1417، ج 5: 378) از یزید بن المُهَلَّب (35-102 ق) میآورد. پس نصرالله منشی در این قسمت نیز طبق عادت مألوف خویش ابیاتی را بهعنوان شاهد مثال در ترجمة خویش جای میدهد که بسته به آشنایی خواننده با زبان عربی میتواند به شیرینکامی یا تلخکامی خوانندة اثر منجر شود. آنکه زبان عربی میداند، لذت دوچندانی از ترجمة او میبرد و آنکه با زبان عربی بیگانه است به دردسر افتاده و متحمّل مشقات زیادی جهت درک مطلب او میشود، امّا هر چه باشد بهترین نمونه از دغدغهمندی انتقال پیام متن به خواننده و ایجاد تأثیر مشابه متن اصلی و یا بیشتر از آن و از نمونههای بارز ترجمۀ پویا بر اساس نظریۀ نایدا است. بنابراین، نصرالله منشی روی به ترجمة پویا آورده و بر این باور است که در ترجمه، پیام حاصل از متن حرف اول و آخر را میزند. وی معتقد است که هنگام ترجمه میتوان صورت ظاهری متن عربی را دگرگونه و یا حتی کموزیاد کرد، مشروط بر اینکه پیام اصلی زبان مبدأ توسط خواننده دریافت شود، اما بخاری برحسب دستور پادشاه وقت، بسیار دست و پا بسته عمل میکند و چنانکه ذکرش رفت، خود اذعان میدارد که اگر این دستور نمیبود، خاطر در زیادت بس یاری مینمود. بهدیگر سخن، نصرالله منشی در ترجمة خویش طرفدار خوانندة اثر خویش است و با این جرح و تعدیلات بهکمک خواننده میآید؛ یعنی فقط متن ابنمُقَفَّع را ترجمه نمیکند، بلکه آن چیزهایی را که ابنمُقَفَّع میخواسته بنویسد، اما ننوشته را هم ترجمه میکند و تلاش میکند تأثیری که در مخاطب پدید میآید اگر بیش از تأثیر متن اصلی ابنمُقَفَّع نیست، کمتر نباشد و پیام اصلی متن او را به خوبی به خواننده منتقل سازد.
متن ابنمُقَفَّع: قَالَتْ: زَعَمُوْا أنَّ نَاسِکاً کَانَ یَجْرِی عَلَیْهِ مِنْ بَیْتِ رَجُلٍ تَاجِرٍ، فِی کُلِّ یَوْمٍ رِزْقٌ مِنَ السَّمَنِ والعَسَلِ، وکَانَ یَأکُلُ مِنْهُ قُوْتَهُ وحَاجَتَهُ ویَرْفَعُ البَاقِیَ ویَجْعَلُهُ فِی جَرَّةٍ، وَیُعَلِّقُهَا فِی وَتَدٍ فِی نَاحِیَةِ البَیْتِ حَتَّى امْتَلَأَتْ. فَبَیْنَمَا النَّاسِکُ ذَاتَ یَوْمٍ مُسْتَلْقٍ عَلَى ظَهْرِهِ والعُکَّازَةُ فِی یَدِهِ وَالجَرَّةُ مُعَلَّقَةٌ فَوْقَ رَأسِهِ، تَفَکَّرَ فِی غَلَاءِ السَّمَنِ وَالعَسَلِ. فَقَالَ: سَأَبِیْعُ مَا فِی هَذِهِ الجَرَّةِ بِدِیْنَارٍ، وَأشْتَرِی بِهِ عَشْرَ أَعْنُزٍ فَیَحْبَلْنَ ویَلِدْنَ فِی کُلِّ خَمْسَةِ أَشْهُرٍ بَطْناً، وَلَا تَلْبَثُ إلَّا قَلِیْلاً حَتَّى تَصِیْرَ غَنَماً کَثِیْراً إذَا وَلَدَتْ أوْلَادُهَا. ثُمَّ حَرَّرَهَا عَلَى هَذَا النَّحْوِ بِسِنِیْنَ فَوَجَدَ ذَلِکَ أکْثَرَ مِنْ أرْبَعْمِائَةَ عَنْزٍ. فَقَالَ: أنَا أشْتَری بِهَا مِائةً مِنَ البَقَرِ بِکُلِّ أرْبَعَةِ أعْنُزٍ ثَوْراً أوْ بَقَرَةً وأشْتَرِى أرْضَاً وَبَذْراً، وَأسْتَأجِرُ أَکَرَةً وأزْرَعُ عَلَى الثِّیْرَانِ وَأنْتَفِعُ بِألْبَانِ الإنَاثِ وَنَتَائِجِهَا فَلَا تَأتِی عَلَىَّ خَمْسُ سِنِیْنَ إلَّا وَقَدْ أصَبْتُ مِنَ الزَّرْعِ مَالاً کَثِیْراً فَأبْنِی بَیْتاً فَاخِراً وَأشْتَرِی إمَاءً وَعَبِیْداً وَأتَزَوَّجُ امْرَأةً جَمِیْلَةً ذَاتَ حُسْنٍ، وَأدْخُلُ بِهَا ثُمَّ تَأتِی بِغُلَامٍ سَرِیٍّ نَجِیْبٍ فَأخْتَارُ لَهُ أحْسَنَ الأسْمَاءِ، فَإذَا تَرَعْرَعَ أدَّبْتُهُ وَأحْسَنْتُ تَأدِیْبَهُ وَأُشَدِّدُ عَلَیْهِ فِی ذَلِکَ فَإنْ قَبِلَ مِنِّی، وَإلَّا ضَرَبْتُهُ بِهَذِهِ العُکَّازَةِ وَأشَارَ بِیَدِهِ إلَى الجَرَّةِ فَکَسَرَهَا وَسَالَ مَا کَانَ فِیْهَا عَلَى وَجْهِهِ.
ترجمۀ نصرالله منشی: گفت: پارسامردی بود و در جِوار او بازرگانی بود که شهد و روغن فروختی و هر روز بامداد قَدَری از بِضاعتِ خویش برای قُوتِ او بفرستادی؛ چیزی از آن بهکار بردی و باقی در سَبویی میکردی و در طرفی از خانه میآویخت. بهآهستگی سبوی پُر شد. یک روزی دران مینگریست، اندیشید که: اگر این شهد و روغن به دَه درم بتوانم فروخت، از آن پنج سر گوسپَند خَرم، هر ماهی پنج، بزایند و از نتایجِ ایشان رَمَهها سازم و مرا بدان استظهاری تمام باشد؛ اسبابِ خویش ساخته گردانم و زنی از خاندان بخواهم؛ لاشکّ پسری آید، نام نیکوش نهم و علم و ادب در آموزم؛ چون یال برکشد، اگر تمرّدی نماید، بدین عصا ادب فرمایم. این فکرت چنان قوی شد و این اندیشه چنان مستولی گشت که ناگاه عصا برگرفت و از سرِ غَفلت بر سَبوی زد، در حال بشکست و شهد و روغن تمام به رویِ او فرو دوید.
ترجمۀ بخاری: عیال گفت که آمده است اندر حکایات که: به روزگار راهبی بوده است که او را از مهتری روغن و انگبین اجری بودی. هر روزی چندانکه قُوت بود، بخوردی و آنچه بماندی، در سبویی کردی که بالای سر وی آویخته بودی و نگاه داشتی. تا همی روزی در خانه به ستان باز افتاده بود بر تخت خویش، عصایی در دست گرفته. دیدة وی بر سبوی روغن افتاد. گفت: در این شهر امروز روغن و انگبین گران است و من این چه دارم، اگر بفروشم کمتر چیزی به دیناری بخرند؛ و به دیناری ده گوسپند بخرم و آنگاه، آن را نیکو دارم و به زه آورم. چون ده سال بگذرد چهارصد پانصد سر گوسپند گردد، بفروشم و به هر چهل سر گوسپند، گاوی بستانم. هرچه نر گاو بود از بهر تخم نگاه دارم و هر چه ماده بود، از بهر زادن بپرورم. پنج سال برآید، مال بیفزاید. غلامان و کنیزکان بخرم و سراها و ملکها بخرم. زنی خوبروی بخواهم و ازبهر من پسری زاید نیکبخت و بزرگ طالع، نامی خوش نهم او را و خرد و دانش بیاموزمش و به ادبش برآورم و اگر ادب نگیرد، این عصا بر سر وی زنم. ناگاه عصا بر سبوی افتاد، بشکست و روغن و انگبین به سرش فرو دوید و اندیشهها همه باطل گشت.
تحلیل ترجمهها:
نصرالله منشی در این قسمت فقط به ترجمه پرداخته است؛ نه آیهای، نه حدیثی، نه نقلقولی و نه ضربالمثلی بهگونهای که برگردان او بهجز در اعداد و ارقام، نه زیادتی دارد نه کاستی که این رویکرد از وی به ندرت یافت میشود. در متن اصلی ابنمُقَفَّع رؤیاپردازی راهب بدینگونه است که راهب با خود گفت که «روغن و عسل را به دیناری فروخته و با آن دینار، 10 بز بخرد و بزها هر 5 ماه یک شکم بزایند و پس از چند سال بیشتر از 400 بز شود و هر چهار بز را با گاوی معاوضه کند و 100 گاو نر و ماده حاصل کند و از ماحصل 100 گاو نر؛ یعنی شیر و زاد و ولد آنها، زمین و بذر بخرد و کارگر و کشاورز استخدام کند و پس از 5 سال خانۀ فاخری بخرد و کنیز و بردهها گیرد و زنی زیباروی که برایش پسری زاید و ...». در متن ترجمة نصرالله منشی رؤیاپردازی راهب بسیار خلاصهتر از متن عربی است. منشی چنین آورده که راهب با خود گفت «عسل و روغن به 10 درم بفروشم و 5 سر گوسپند بخرم و هر 5 ماه بزایند و از زاد و ولد آنها رمهها سازم و اسباب معیشت فراهم نموده و زنی گیرم که پسری زاید و ...». بخاری نیز رؤیاپردازی راهب را تقریباً مطابق با اصل عربی آورده است؛ بدینگونه که راهب با خود گفت «روغن و عسل بهدیناری فروخته و با آن 10 گوسپند بخرم، پس از 10 سال، 400 تا 500 سر گوسپند گردد و هر 40 سر گوسپند را با گاوی معاوضه کنم و پس از گذشت 5 سال مالم افزون شده، غلامان و کنیزان و خانهها و ملکها بخرم، سپس زنی زیباروی بخواهم که از بهر من پسری زاید...».
همانطور که ملاحظه میشود، هیچکدام از دو مترجم، اعداد و ارقام را مطابق با متن ابنمُقَفَّع ترجمه نکردهاند، اما پیام اصلی هر دو ترجمه همان است که ابنمُقَفَّع آورده و بر خواننده همان تأثیری را میگذارد که متن اصلی میگذارد و رویهمرفته، کار هر دو مترجم براساس نظریات نایدا، بسیار نزدیک به هم است. ترجمة هر دو مترجم در پیام اصلی و تأثیری که بر خواننده میگذارد با اصل برابری کرده و آسانتر یا سختتر از متن اصلی نیست، امّا پویایی ترجمه در خلاصه کردن محاسبات ریاضی است که در متن ابنمقفع، ذهن خواننده را آزار میدهد و هر دو مترجم تلاشی نیکو در تسهیل و تلخیص این محاسبات داشتهاند و تلاش منشی در این راه بیشتر و وفاداری بخاری به متن اصلی، بیشتر است.
نتیجهگیری
هر دو ترجمه با آنکه ترجمههایی کهن و تاریخی هستند با توجه به شیوع ترجمۀ تحتاللفظی در آن روزگار، امّا هیچکدام از خصوصیات ترجمۀ تحتاللفظی یا لفظ به لفظ را ندارند و ترجمهای روان و دارای انسجام نحوی و لغوی محسوب میشوند که زبان مقصد در آن در جهت وفاداری به زبان مبدأ تباه نشده است.
ترجمۀ بخاری بسیار به اصل عربی ابنمُقَفَّع نزدیک و وفادار به متن مبدأ است و مترجم تا حدّ توان از حذف و اضافات استفاده نمیکند، مگر آنکه محدودیتهای زبان و فرهنگ متفاوت مبدأ و مقصد، او را وادار به دست یازیدن به چنین کاری کند، زیرا وی از شاه خود دستور داشته است که عین متن اصلی را ترجمه کند و این بدان معنا است که وی هدف و ادعای ترجمۀ صوری بر اساس نظریۀ نایدا را داشته است، امّا با وجود نزدیکی به متن اصلی و وفاداری به آن، گاه جبر تفاوت بینازبانی و بینافرهنگی او را از چنان روشی دور و به شیوۀ ترجمۀ پویا بر اساس نظر نایدا نزدیک میکند، از این رو، درنتیجه این قلّت تصرف وکاهش حذف و اضافات ترجمۀ بخاری، برخلاف ترجمۀ نصرالله منشی، میتوان اطلاعات دقیقتری از متن اصلی ابنمُقَفَّع به دست بیاوریم.
ترجمۀ نصرالله منشی؛ ترجمهای پویا است که مترجم خود بر آن اضافات زیادی از قبیل آیات قرآن، احادیث، ابیات عربی و فارسی، ضربالمثل و ... افزوده و تمام همّ و غم خود را در امر ترجمه بازتألیف تأثیر متن اصلی در متن ترجمه شده و یا حتی دوچندان کردن آن کرده است، دغدغۀ منشی بهجای وفاداری به متن اصلی ابنمُقَفَّع بیشتر معطوف عکسالعمل خواننده در زمان خوانش متن ترجمۀ او و انتقال پیام کلی متن اصلی است و بیشتر در ترجمۀ خوانندهمحور عمل کرده و معطوف به شرایط زبان و فرهنگ مقصد در ترجمه بوده است. این اضافات در بسیاری مواقع، باعث غنای متن شده و کاستیهای متن عربی برای خوانندة فارسیزبان را پوشش داده و آن را زیباتر و آراستهتر کرده است. نصرالله منشی هرگز بهسوی ترجمة صوری نرفته و ادعای آن را هم نداشته است؛ بنابراین، تمامی شرایط و ضوابط ترجمۀ پویا از نظر نایدا بر ترجمه او صدق میکند و چرا چنین نباشد؟! اگر نایدا معتقد به جواز بهکارگیری ترجمۀ پویا در ترجمۀ متون مذهبی با درجۀ اهمیت بالا همچون ترجمۀ کتاب مقدس است، اینجا که ما با ترجمۀ کلیلهودمنه بهعنوان کتابی تعلیمی که زبان و متن در آن ابزاری در خدمت گسترش و تعلیم اخلاق و دادن و پند و اندرز به خواننده است؛ بنابراین، این شیوه بهخوبی بر انتقال پیام اصلی و دوچندان کردن تأثیر مشابه متن اصلی در متن ترجمه شده میافزاید و کاملاً رنگ و بوی ترجمه را از متن بهدست آمده، میزداید.
[1]- Eugene Nida
[2] - پنچتنترا (Panca-Tantara) مجموعه ای از افسانه های حیوانات است که متن اصلی آن آمیزه ای از نثر و بندهای منظوم به زبان سانسکریت است.
[3]- Eugene Nida
[4]- Munday
[5]- Hatim
[6]- Similarity
[7]- Equality
[8]- Edwin gontezler
[9]- Brill venuti
[10]- Formal
[11]- Dynamic
[12]- Formal Translation
[13]- Back Translation
[14]- Formal Correspondence
[15]- Dynamic Translation
[16]- Vidyapati
[17]- ترجمه: برحذر باش از کاری که راههای وارد شدن بدان فراخ و راههای خروج از آن بر تو تنگ آید.
[18]- Theodor Noldke
[19]- ترجمه: زنی باریکمیان که گردنبندها را آراسته است، بهوجهی نکوتر از آنکه گردنبندها او را زینت دهند.
[20]- ترجمه: در او وعدههایی است برای روزگار و میل و رغبت من در محقق شدن آن وعدهها به خداوند است.
[21] - ترجمه: آرام باش تا بنگری که تاری این ابر درخشان از کجا هویدا میشود.
س 12. ش 47. صص 214-201.