نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار گروه زبان و ادبیّات عربی دانشگاه تهران
2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیّات عرب دانشگاه کاشان
چکیده
اصل معادلیابی در حقیقت چیزی است که بخش اعظم از فرایند ترجمه در آن خلاصه میشود. مترجم از ابتدا تا انتهای ترجمه سرگرم یافتن معادلهای مناسب و صحیح از زبان مقصد برای واژهها، مفاهیم و جملههای متن مبدأ است. نظر به اهمیّت این مسئله، مقالة حاضر با دقّت در معادلیابیهای معنایی رمان السّکریّة نجیب محفوظ و تلاش برای حفظ برابری زبان مبدأ و مقصد طیّ فرایند ترجمه، در صدد است که با ارائة ترجمهای ارتباطی ـ معنایی، متنی پویا و مأنوس را به خوانندة فارسی زبان ارائه نماید. در این راستا، کوشش بر این است تا گویاترین و درستترین معادلیابی از نظر معنایی صورت پذیرد، بهگونهایکه خوانندة زبان مقصد به سان خوانندة زبان مبدأ با متن رمان تعامل برقرار کند و جمله علاوه بر دقیق بودن در سطح واژگانی، در سطح معنایی نیز از همان رسایی پیام متن اصلی برخوردار باشد. این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی بر آن است تا فرایند ترجمه و معادلیابی واژگانی، اصطلاحی، ادبی و نیز معادلیابی اشتراکات لفظی را با دقّت در اصول معادلیابی همچون آحاد معنایی، تنوّع و حذف مورد بررسی قرار دهد.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Researching in translation from Arabic into Persian relying on the process of “moral equivalence’’ (case study of the novel Al-Sukariya)
نویسندگان [English]
- Adnan Tahmasbi 1
- Sedigheh Jafari 2
چکیده [English]
In fact,Often translation process is summarized in the finding of equivalent and from beginning to end oftranslation process, always translator is engaged to findproperequivalents from the target language for words, concepts and sentences in the originor source text. According to importance of this subject,this study concentrates on the finding of semantic equivalents of the novel al-Sukariya from Naguib Mahfouz and it is trying to maintain of equality in the origin and destination language in translation processand presents a dynamic and familiar text for Persian-speaking of readers with providing a communicative and semantic translation. In this regard, we have attempted to use the most expressive andthe most correct of Semantic equivalenceSo that the target language reader will interact with the novels like a source language text reader and it is attempted to transfer the message of origin text in both lexical level and semantic level. This article is based on descriptive and analytic method this article is studying translation process and it is going to find lexical, idiomatic and literary equivalent and it also studies the equivalent finding of vocabulary Subscriptions with regard in principles of equivalent finding like semantic units, variety and ellipsis.
کلیدواژهها [English]
- translation
- Semantic equivalent finding
- lexical and idiomatic equivalent finding
- literary equivalent finding
- Equivalent finding of vocabulary subscriptions
ترجمه از نظر لغوی عبارت است از تغییر یک حالت یا شکل به حالت یا شکل دیگر، برای برگرداندن آن به زبان خود یا دیگری. بر این اساس، ترجمه اساساً تغییر شکل است؛ یعنی شکل زبان مبدأ جای خود را به شکل زبان مقصد میدهد. همچنین ترجمه از نظر اصطلاحی عبارت است از برگرداندن نوشته یا گفتهای از زبانی به زبان دیگر با هدف انتقال معنا. این کار با تغییر زبان مبدأ به شکل زبان مقصد و از طریق ساختار معنایی انجام میشود. آنچه منتقل میشود و باید بماند، معناست و در واقع، تنها شکل تغییر میکند. انتظاری که از مترجم میرود، این است که با کمترین آسیب، معادل مناسب را انتخاب کند؛ زیرا واژگان یک زبان از شمول و وسعت معنایی یکسانی برخوردار نیستند. واژگان مختلف ممکن است با یکدیگر هممعنی باشند، امّا نمیتوان همیشه آنها را به جای هم به کار برد. گاهی بنا بر تفاوتهای زبانی با واژههایی روبهرو میشویم که با در نظر گرفتن مؤلّفههای معنایی آنها، امکان معادلسازی واژه به واژه وجود ندارد و باید واژههایی را حذف یا اضافه کنیم تا معنای کامل جمله منتقل گردد. در یک فرایند ترجمه، برای اینکه پیام از زبان مبدأ به زبان مقصد به شکل کامل و صحیح منتقل شود، مترجم نیاز به ابزارهایی دارد که معادلیابی معنوی از مهمترین آنها به شمار میآید. این مقاله بر آن است تا فرایند ترجمه و معادلیابی واژگان و ساختارهای زبانی را با دقّت در لایههای مختلف واژگانی، معنایی و با تکیه بر رمان سکریّة نجیب محفوظ مورد بررسی قرار دهد.
1ـ پیشینة تحقیق
پژوهشهای ارزندهای در زمینة فرایند ترجمه و معادلیابی صورت گرفته است ـ البتّه سعی شده در این مقاله از آنها بهره گرفته شود ـ مهمترین این پژوهشها از قرار زیر است: «لایههای زبانی و بافت بیرونی در تعادل ترجمهای» از عدنان طهماسبی و سعدالله همایونی، «کاربرد اصل تعادل ترجمهای واژگان در فرایند ترجمة قرآن» از حمیدرضا میرحاجی و جلال مرامی، «نقد ترجمة روضةالورد» محسن سیفی و زهره زرکار، «تعادل بافتی در ترجمه از عربی به فارسی با رویکرد کاربردشناختی» از فرشید ترکاشوند. واکاوی عناوین و محتوای بررسیهای یاد شده نشان از آن دارد که مقولة معادلیابی نیازمند نگاهی تازهتر است. همچنین نیاز به تطبیق در این مجال پژوهشگران این مقاله را بر آن داشت تا با آوردن نمونههای متعدّد و متنوّع در تبیین هر چه بیشتر مقولة معادلیابی تلاش کنند. این مقاله بر آن است تا به پرسشهای زیر پاسخ گوید:
ـ فرایند ترجمه چه ارتباطی با معادلیابی دارد؟
ـ معادلیابی چیست و انواع آن با تکیه بر ترجمة رمان السّکریة کدامند؟
2ـ پرسشهای تحقیق و فرضیّهها
این مقاله بر آن است تا به پرسشهای زیر پاسخ گوید:
ـ معادلیابی چیست و فرایند ترجمه چه ارتباطی با آن دارد؟
ـ انواع معادلیابی با تکیه بر ترجمة رمان السّکریة کدامند؟
ـ چه نکاتی در دستیابی به یک معادل دقیق رعایت میشود؟
برای پاسخگویی به این پرسشها، فرضیّههای زیر مطرح میشود:
معادلیابی، ترجمههای مختلف یک واژه یا تعبیر است که به ذهن مترجم خطور میکند و در یک متن ممکن است چند نوع معادلیابی داشته باشیم و اگر مهارت معادلیابی وجود نداشته باشد، ترجمهای گنگ و مبهم ارائه میشود.
در یک متن ممکن است چند نوع معادلیابی داشته باشیم و از آنجا که رمان السّکریة متنی پویا و دارای انواع مختلف تعبیرهاست و به تبع آن، معادلیابیهای متنوّع میطلبد. بنابراین، آن را اساس پژوهش خود قرار دادیم و به انواع معادلیابی معنوی دست یافتیم؛ از جمله: معادلیابی واژگان کنایی، ضربالمثل، اشتراکهای لفظی، معادلیابی از طریق حذف و اضافه و آحاد معنایی. از جمله نکاتی که هر مترجم باید آن را مورد دقّت قرار دهد، آگاهی از معانی مختلف یک واژه یا تعبیر است که باید متناسب با زبان مقصد باشد؛ زیرا یک تعبیر در بافتهای مختلف، معانی مختلف دارد و فقط یک مترجم تیزبین به آن پی میبرد.
3ـ فرایند ترجمه و معادلیابی معنوی
اصل معنایابی در حقیقت، چیزی است که بخش اعظم فرایند ترجمه در آن خلاصه میشود. مترجم از ابتدا تا انتهای ترجمه سرگرم یافتن معادلهای مناسب و صحیح از زبان مقصد برای واژهها، مفاهیم و جملههای متن مبدأ است. در نهایت، چنانچه معادلهای انتخابی نسبت به اصل خود در زبان مبدأ از هر حیث مطابقت کند، متن ترجمه شده همان تأثیری را بر خواننده میگذارد که متن اصلی بر خوانندة خود گذاشته است و در این صورت، ترجمه پذیرفتنی است و مترجم کاری مفید و مؤثّر ارائه کرده است (ر.ک؛ رشیدی، 1375: 19).
بنابراین، ترجمه روندی است چندبُعدی از دریافت، تعبیر و تفسیر است که ما را از متنی در زبان مبدأ به متنی تا حدّ امکان برابر آن در زبان مقصد میرساند. شرط این کار، درک معنای واژهها، محتوا و سبک متنی است که مترجم پیش رو دارد (ر.ک؛ طهماسبی و دیگران، 1392: 153).
در واقع، طیّ فرایند ترجمه، مترجم در میان دنیای نویسنده و دنیای خواننده قرار میگیرد و حاضر نیست هیچ یک را فدای دیگری کند. نویسنده با تعبیرها و مفاهیم خود دائماً مترجم را به دنیای خود میکشد، امّا خواننده نیز مرتّباً بر او نهیب میزند که پیامها به زبانی قابل فهم برای او ارسال شود. تعادلی که مترجم باید بین متن این دو برقرر کند، شبیه تعادلی است که بندباز روی طناب برقرار میکند. مترجم خوب کسی است که از عهدة این تعادل ظریف برآید و ترجمة خوب آن است که بین تِز (زبان مبدأ) و آنتی تِز (زبان مقصد) سنتزی متعادل برقرار کند (ر.ک؛ پورجوادی، 1376: 24ـ17).
در یک تصویر کلّی، فرایند ترجمه را میتوان به شکل زیر به تصویر کشید:
بنابراین، با نگاهی دقیق به فرایند ترجمه میتوان گفت: «ترجمه فرایند جایگزینی عناصر متن زبان مبدأ به وسیلة عناصر متن زبان مقصد است، به گونهای که عمل جایگزینسازی، خود زمینهای را برای تعامل و تأثیر متعادل بین نویسندة متن اصلی و خوانندة متن ترجمه شده فراهم سازد» (ر.ک؛ لطفیپور ساعدی، 1380: 70).
4ـ رعایت تعادل ترجمهای در معادلیابیهای معنایی
رعایت تعادل ترجمهای بین واژگان و اصطلاحات زبان مبدأ و مقصد یکی از مهمترین وظایف مترجم است که باید با حفظ امانتداری در راستای رسیدن به این هدف بکوشد. برای رسیدن به این هدف مترجم باید حدّاقل در سه سطح واژگانی، دستوری و معنایی متنی برابر و معادل با زبان مبدأ به خوانندة زبان مقصد ارائه دهد. از این رو، وی بنا بر مقتضیّات زبان مقصد گاهی جزئی از جمله را حذف میکند، گاه جزئی را بدان میافزاید، جملهای مجهول را معلوم ترجمه میکند، یا بالعکس؛ مثلاً در جملة «مَا هَکَذَا تُؤخَذُ اللُّقمَةَ یَا بُنَیَّ»، فعل مجهول به صورت معلوم ترجمه میشود: «پسرکم! لقمه را اینطوری برنمیدارند».
5ـ اصول معادلیابی معنایی
1ـ5) آحاد معنایی (Compontive meaning)
آحاد معنایی به عنوان روشی در معناشناسی، سعی میکند با تجزیة واحدهای لغوی به عناصر کوچکتر معنایی تشکیلدهندة آنها، روابط معنایی واژهها و از این راه، ساختار معنایی یک زبان را بررسی میکند. وظیفة مترجم در این زمینه آن است که سعی کند واژهای را که در زبان مقصد به عنوان معادل برای یک عنصر واژگانی زبان مبدأ پیشنهاد میکند، در برگیرندة کلّیّة آحاد معنایی عنصر واژگانی زبان مبدأ باشد (ر.ک؛ همان). به عنوان مثال، واژة انگلیسی «son» به معنای «پسربچّه» دارای آحاد معنایی زیر است:
Son = +[male] + [human] – [adult] – [married]
[ازدواج کرده[ - ]غیربالغ[ - ]انسان[ + ]مذکّر[ + = پسربچّه
یا آحاد معنایی واژة «پیرزن» به شرح زیر است:
پیرزن = + ]جاندار[ + ]انسان[ + ]بالغ[ ـ ]مذکّر[ (لطفیپور ساعدی، 1380: 79ـ78).
در باب اصطلاحات زبانی نیز وضعیّت به همین صورت است؛ به عنوان نمونه، چنانچه بخواهیم جملة «هِیَ الوَحِیدَةُ الَّتِی عَمَّرَت مَعَ یَاسِین» را ترجمه کنیم، بدین گونه ترجمه میشود: «او تنها زنی است که به مدّت طولانی با یاسین زندگی کرد». فعل «عَمَّرَ» دارای واحدهای (عُمر کردن + به مدّت طولانی) است؛ زیرا «عَمَّرَ» در باب تفعیل برای افادة «تکثیر» میباشد. یا اگر بخواهیم«اِستَخَفَّهُ الطَّرَبُ» را به فارسی ترجمه کنیم، بهتر است بدین صورت برگردانیم: «از شادی در پوست خود نگنجید» و گویاتر آن است که بدین گونه ترجمه شود: «شادی و سرمستی او را سبک کرد». باید به عناصر و اجزای تشکیلدهندة واژه بنگریم؛ زیرا سبک بودن جزء و لازمة در پوست خود نگنجیدن است. یا چنانچه بخواهیم «چشمم به گربه افتاد»، یا عبارت «یواشکی سَرَک کشیدم» را به زبان عربی ترجمه کنیم، میتوانیم از عباراتی از قبیل «شَاهَدتُ/ نَظَرتُ إِلَی»، «تَوَجَّهتُ نَحَو» یا «رَأَیتُ» یا ... استفاده کنیم، بلکه در نمونة نخست، همسو با رعایت آحاد معنایی، اصطلاح درست آن است که بگوییم: «وَقَعَت نَظَرِی إِلَی القِطَّةِ» و در مورد دوم بگوییم: «اِختَلَستُ النَّظَر...» و یا چنانچه بخواهیم عبارت «... هَدَأَتِ الحَرِبُ» را به زبانی فارسی ترجمه کنیم، بیگمان «آرام گرفتن جنگ» زیبایی و برابری واژة «فروکش کردن جنگ» را ندارد.
2ـ5) حذف یا اضافه کردن واژگان یا حروف به هنگام فرایند ترجمه
آنچه از مفهوم واژة ترجمه برمیآید، برگردان متن از زبانی به زبان دیگر است؛ برای مثال ترجمة فارسی به عربی یا ترجمة عربی به فارسی به نحوی که کمترین افزایش یا کاهشی در صورت و معنا رخ ندهد. این یک تعریف دقیق است که صرفاً جنبة نظری دارد، چراکه هیچ پیامی را نمیتوان میان دو زبان انتقال داد بیاینکه کوچکترین تغییری در صورت یابد. این امر به دلیل ساختارهای متفاوت زبانها و استفاده از واژگان خاصّ آن زبان است که ممکن است در زبان دیگر، واژة معادل نداشته باشد. بنابراین، مترجم ناگزیر است با حذف یا اضافه کردن برخی ویژگیها ترجمه را انجام دهد (ر.ک؛ صفوی، 1382: 54). به عنوان مثال در جملة «قُمتُ بِتَقلِیمِ أَظَافِرِی»، فعلِ «قُمتُ» حذف میشود و جمله به این صورت ترجمه میشود: «ناخنهایم را کوتاه کردم». یا در جملة «شَارَکَ الدُّکتُورُ طَهطَاوِی فِی جَلسَةٍ مُنَاقِشَةَ الرِّسَالَةِ المُقَدَّمَةِ مِن قِبَلِ سَیِّد عَبداللهِ... » که به جای «المُقَدَّمَةِ مِن قِبَلِ» در فارسی تنها از حرف یاء مکسور استفاده میشود؛ یعنی «پایاننامة آقای عبدالله ...». یا به عنوان مثال، «بَیَاضُ اللَّیلِ وَ سَوَادُ النَّهَارِ» به «شبانهروز» ترجمه میشود.
در زبان عربی معمول است که در ابتدای جملات«واو» ابتدائیّه یا استینافیّه میآید که در ترجمه به فارسی حذف میشوند. یکی دیگر از حروف پرکاربرد در ابتدای جملات، «امّا»ی شرطیّة تفسیریّه (تفصیلیّه) است که در برگردان حذف میشود؛ به عنوان مثال، «وَ إِذَاً فَقَدَ أَخذُ اللُّقمَة بِکِلتَا یَدَیهِ وَ غَمسِهَا مِن طَبَقِ المُشتَرَکِ َفامَّا اُخُوَّتُهُ فَاغرَقُوا فِی الضَّحِکِ...». به این صورت ترجمه میشود: «... برادرانش از خنده رودهبُر شدند». اگر به صورتِ «امّا برادرانش از خنده رودهبُر شدند»، ترجمه شود، چنین گمان میرود که قبل از «امّا» جملهای متضاد با جملة بعد از آن وجود دارد؛ زیرا «امّا» در زبان فارسی از حروف ربط است و زمانی از حروف ربط استفاده میگردد که بخواهیم دو جملة متفاوت را به هم ارتباط دهیم. به عنوان مثال؛ «یوسف با برادرانش مهربان بود، امّا آنها به او خیانت کردند». یکی دیگر از حروفی که در ترجمه حذف میشود، «مِنِ بَیانیّه» است؛ به عنوان مثال، در این جمله: «وَ هُوَ یَذکُرُ مَا کَانَ قَد الصَقَ بِهَا مِنَ الرّقعِ: او پینههایی را که به کفش زده شده بود، به یاد میآورد». این ترجمه رساتر از آن است که گفته شود: «او آنچه را به کفشش چسبیده شده بود از پینه، به یاد میآورد». یا «لاَیَستَطِیعُ أَن یُصلَحَ مَا فَسَدَ مِن حَیَاتِهَا: او نمیتواند فسادی را که در زندگیاش به بار آمده، اصلاح کند». گاهی نیز واژگانی در ترجمه اضافه میشوند؛ به عنوان مثال، «کَانَت تَزُورُ وَلاَتُزَار: آن خانم به دیدار اشخاص میرفت، ولی کسی به دیدن او نمیآمد». یا «إِنتَزَوَت فِی الغُرفَةِ: دختربچّه گریان توی اتاق رفت».
3ـ5) تنوّع در معادلیابیهای افعال و اصطلاحات با رعایت اصل برابری
لازم است مترجم به هنگام گزینش واژة معادل از زبان مقصد در برابر واژة زبان مبدأ واژهای را برگزیند که با واژة متن مبدأ برابری نماید. شاید ذکر مثالی از زبان فارسی و معادلهای آن در زبان عربی خالی از لطف نباشد؛ به عنوان مثال، اگر برای فعل «کوتاه کردن» فقط واژة «اقصر» به ذهن متبادر گردد، نباید آن را فوراً با این کلمه تعریب کرد؛ زیرا برای کوتاه کردن ناخن از فعل «قَلَم، یُقَلِّم، تَقلِیم» و برای کوتاه کردن مو از «خَفَّضَ، قَصَّ» استفاده میشود. «أَعطَیتُهُ مَا لاَیُعَدُّ وَ لاَ یُحصَی: به او مال بیشمار و بیاندازهای ارزانی داشتم». جملة «لاَ یُعَدُّ وَلاَیُحصَی» دو فعل مترادفاَند که برای آنها دو واژة متنوّع در نظر گرفته شده است. «أَنتُم تَأکُلُونَ النَّوَاشِفَ فِی المَبِیتِ أَلَیسَ کَذَلِکَ؟ فِی بَعضِ الأَحیَانِ، نَعَم وَلَکِن..». «نَعَم» در اینجا میتواند معادل «چرا» باشد که در خارج از بافت مذکور، معادل «لِمَاذَا» است.
مترجم باید علاوه بر اینکه به دو زبان مورد نظر تسلّط کافی داشته باشد، این واقعیّت را نیز به خوبی درک کند که کلمات و عبارتهایی که در زبانهای متفاوت معادلیابی میشوند، از قدرت معنایی یکسانی برخوردار نیستند (ر.ک؛ میرعمادی، 1374: 102). واژة «سنگین» در زبان فارسی میتواند در بافتهای مختلف معادل کلماتی از قبیل «الثَّقِیل، الفَادِح، الضّخم، المُکَثَّف، بَاهِظ و...» باشد؛ مثلاً اگر بخواهیم بگوییم «این مبلغ برایم سنگین است»، گفته میشود: «هَذَا المَبلَغُ بَاهِظٌ لِی». از این رو، میتوان گفت درک معنای واژگان و ترکیبهای زبانی بدون شناخت واحد ترجمه و خارج از متن میسّر نیست و باید در چارچوب روابط نحوی و معنایی حاکم بر متن تفسیر و تغییر یابد.
6ـ انواع معادلیابی
1ـ6) معادلیابی واژگانی و اصطلاحی
یکی از دغدغههای مترجم در طول ترجمه، پیدا کردن معادلی رسا برای واژهها و اصطلاحات موجود در متن است. واژهها در متن از لحاظ معنایی مستقل نیستند و هر واژهای در بافت زبانی و فرازبانی خاص ترجمه و تعبیر میشود و انتخاب معادلِ مناسب برای آن، در گرو همنشینی با سایر واژهها و نیز موقعیّتی است که واژه در آن به کار رفته است (ر.ک؛ سعیدیان، 1387: 23). گاهی ترجمة عین واژه یا اصطلاح، منظور را به زبان مقصد نمیرساند. مترجم باید ضمن امانتداری، طبق عرف زبانی زبان مقصد ترجمه کند.
ـ «أَلاَ یُرِیدُ هَذَا البَغل أَن یُفهَمَ إِنَّهُ یَتَوَقَّ إِلَی رُؤیَتِهِ کُلَّ حِینٍ؟: این گاو نمیخواهد بفهمد که پدرش همیشه مشتاق دیدار اوست؟». اگر «البَغل» به «قاطر» ترجمه میشد، مسلّماً ترجمة جالبی نمیشد.
ـ «اِسمَع، إِذَا زُرتُکَ فِی المَرَّةِ القَادِمَةِ فَابتَسِم مِن قَلبِک: ببین! دفعة بعد که میبینمت، از تَه دل بخند». ما در فارسی وقتی اینگونه بخواهیم خطاب کنیم، میگوییم «ببین!».
ـ «اُسکُتُوا هَذَا الشُؤمَ: این صدای نحس را خفه کنید». در ترجمه باید لحن کلام را مدّ نظر قرار دهیم. اگر لحن در حالت خشم و عصبانیّت باشد. در اینجا چون عایشه صدای خمپاره او را آزار میداد، «اُسکُتُوا» را «خفه کنید» ترجمه میکنیم.
ـ «حَسَن اِبرَاهِیم، أَلاَتُذَکّرِینَهُ یَا أُمِّی؟ وَقَد أَخبَرتُهُ بِأَنَّنِی أَختُ فَهمِی فَمَا کَانَ مِنهُ اِلاَّ أَن قَالَ: اِنَّنَا نُنَفِّذُ الأَوَامِرَ یَا هَانِم! اَلأَوَامِرُ فِی عَینِهِ!: حسن ابراهیم را به خاطر نداری مادر؟! من به او گفتم که من خواهر دوستش ـ فهمی ـ هستم، ولی او نه گذاشت و نه برداشت و گفت: ما مأموریم و معذور... امرش بخورد تو سرش». «اَلأَوَامِرُ فِی عَینِهِ» را «امرش بخورد تو سرش» ترجمه کردیم. مصریها برای این نوع معادل ما در فارسی «فِی عَینِهِ» به کار میبرند. در جای دیگر، این رمان نیز این اصطلاح به کار برده شده است: «أسیُوطُ فِی عَینِ عَدُوِّکَ: اسیوط بخورد تو سر دشمنانت که آنجا را گرفتند».
ـ «عَدلِی کَرِیم صَاحِبُ مَجَلَّةُ الضَّوءِ اَوِ الهَبَابِ لاَ اَدرِی: عدلی کریم صاحب امتیاز مجلّة الضَّوء یا کوفت و زهر مار نمیدانم!». «الهباب» اصطلاحی است که پس از اسمی میآید که گوینده از آن مطمئن نیست و یا به یادش نمیآید و در مقام ناسزا گفتن میآید و ما آن را به صورتی که ذکر شد، ترجمه کردیم.
ـ «لَو وَقَعَ هَذَا المَحذُورُ نَتَخَاطَبُ بِالرَّادِیُو کَمَا یُخَاطِبُ بَابَا «سَخَام» الأَطفَالُ: اگر این اتّفاق بیفتد، به وسیلة رادیو با هم حرف میزنیم، همچنان که عمو سخام با بچّهها حرف میزند». «بابا» را «عمو» ترجمه کردیم.
ـ «سَیطَرَ القَحطُ عَلَی الحَیَاةِ الأِقتِصَاِدیَّةِ وَ یُقَبَّلُونَ الأَکُفَّ وَهُم یَتَسَائَلُونَ عَمَّا یُخَبِّئَ لَهُمُ الغَد: قحطی گرفت. آنها خدا را شکر میکردند و از فردای نامعلومشان، از خود میپرسیدند». «یُقَبَّلُونَ الأَکُفَّ» تعبیری مصری است. تقریباً به معنی «ناشکری نکردن» است. یا تعبیر دیگری مثل «شَم النَّسِیم» که نام عید تعطیلی مصریان و معادل «سیزده به در» در ایران است و نباید به «هواخوری» ترجمه شود.
بعضی تعبیرها به ظاهر سادهاند، امّا باید برای آن معادلهایی پیدا کنیم تا همان معنایی که در زبان مبدأ تداعی میشود، در زبان مقصد هم تداعی شود؛ مثل عبارت «حَمدُالله عَلَی السَّلاَمَةِ». این تعبیر را وقتی به کار میبرند که شخصی جایی رفته، حالا برگشته است. ترجمة این عبارت چنین پیشنهاد میشود: «رسیدن به خیر» که در زبان عامیانة خود به آن «حمدالله االسّلامة» میگویند. تعبیر دیگری وجود دارد که وقتی شخصی به مسافرت میرود، در زبان فارسی گفته میشود «سفر به خیر» و معادل آن در عربی«عَلَی الطَّائِرِ المَیمُونِ» است. «عَاشَتِ الأَسمَاء» تعبیر دیگری است که هنگامی شخصی اسم شما را میپرسد و شما خود را با اسم به او معّرفی میکنید، در پاسخ میگوید: «عَاشَتِ الأَسمَاء» یعنی «خوشنام باشی». «عُقبَی لَکَ» نیز تعبیری است که پس از یک مناسبت خوب و خجسته مثل ازدواج یا گرفتن مدرک و... کسی به دیگری تبریک میگوید و او در پاسخ میگوید: «عُقبَی لَکَ»! مثلاً؛ «دَعَونَا مِن حَدِیثِ الزَّوَاجِ لَقَد انتَهَیتَ مِنهُ وَ عُقبَی لَکَ: سخن از ازدواج را کنار بگذاریم. من که ازدواج کردم. إن شاءالله قسمت و روزی شما»!
ـ «یَا سُبحَانَ الله» یکی از اسلوبهای تعجّب است که آن را در این جمله چنین ترجمه کردم: «یَا سُبحَانَ الله مَالَکَ أَنتَ اِذَا کُنتَ شَاباً اَو شَیخاً، أَتَّبِعُ إِمرَأَةً اَو حِمَاراً: عجب! به تو چه ربطی دارد که من پیرم یا جوان، دنبال زن راه میافتم یا دنبال اُلاغ!».
گاهی کلمات زبان مبدأ شبیه هم است، امّا ما باید بنا به مقتضای حال ترجمه کنیم. ما در هر موقعیّت با گونة زبانی مختص به همان موقعیّت سخن میگوییم که در علم بلاغت به آن مقتضای حال گفته میشود (ر.ک؛ ناظمیان، 1385: 45). به اصطلاح «ضَبَطَ مُتَلَبِّساً» که در دو موقعیّت آورده شده است. بنگرید: «کِلاَنَا طَالِبٌ فِی کِلِّیَّةِ الحُقُوقِ مُتَّهَمٌ بِتَوزِیعِ مَنشُورَاتٍ هَدَّامَةٍ کَمَا یَقُولُونَ فَثَارَ اَحمَدُ وَ سَأَلَهُ: أضَبِطتُمَا مُتَلَبِّسِینَ؟». ترجمة پیشنهادی این عبارات بدین گونه است: «هر دوی ما دانشجوی رشتة حقوق هستیم و آن طور که میگویند، ما متّهم به پخش نشریّه بر ضدّ دولت شدیم. احمد به جوش آمد و گفت: آیا در حین ارتکاب جُرم دستگیر شدید؟».
این اصطلاح در اینجا چون جنبة حقوقی و کیفری دارد، بدین صورت ترجمه شده است: «آیا در حین ارتکاب جُرم دستگیر شدید؟». امّا به همین اصطلاح در جملة دیگر بنگرید:
ـ «وَکَانَ قَد ضَاعَ فِی الأَیَّامِ القَرِیبَةِ المَاضِیَةِ أَن یَاسِین غَازَلَ سَاکِنَةً جَدِیدَة فِی بَیتِهِ وَ أَن زَنُوبَةَ ضَبَطَتهُ مُتَلَبِّساً». ترجمة پیشنهادی این جمله بدین گونه است: «چند روز پیش پخش شده بود که یاسین با زن همسایه که تازه مستأجر او شده بود، عشقبازی کرده و زنوبه او را سَرِ بِزَنگاه گرفته است». در اینجا دیگر جنبة حقوقی و کیفری در کار نیست و به همین دلیل، «سَرِ بِزَنگاه» ترجمه کردیم.
کلمة «أفندم» در مصر به معنی «بله قربان» و در مقام سؤال به معنی«ببخشید؟ چه فرمودید؟» است (ر.ک؛ آذرنوش، 1384 : 13). امّا همیشه و همه جا به این صورت ترجمه نمیشود و بستگی به موقعیّت جمله نیز دارد. به دو مثال زیر بنگرید:
ـ «یَهُمُنّی شَئٌ وَاحِدٌ.
ـ أَفَندِم!
ـ کَرَامَتِی!»
ترجمه:
یک چیز برایم مهمّ است.
ـ بفرما!
ـ شرفم/ آبرویم.
در جای دیگر به این صورت آمده است: «طَرَقَ البَابَ مُستَأذِناً وَ دَخَلَ. رَأَی حُجرَةً بِهَا ثَلاَثَةٌ مَکَاتِب، اِثنَانَ خَالِیَانِ وَالثَّالِثُ جَلَسَت عَلَیهِ فَتَاةٌ. لَم یَکُن یَتَوَقَّع هَذَا فَوَقَفَ یَنظُرُ إِلَیهَا فِی حَیرَةٍ وَتَسَائَلَ. کَانَت فِی العِشرِینَ، عَمِیقَةُ السَّمرَةِ، سَودَاءُ العَینَین وَالشَّعرِ وَکَانَ فِی أَنفِهَا الدَّقِیقِ وَ ذَقَنِهَا المُدَبَّبِ وَ فَمِهَاالرَّقِیقِ مِمَّا یُوحَی بِالقُوَّةِ دُونَ أَن یُفسِدَ مَلاَحَتُهَا. سَائَلَت وَهِیَ تَتَفَحَّصُهُ:
ـ اَفَندم؟
فَقَال یُعَزِّزُ مَرکَزهُ:
ـ الإِشتِرَاک»
ترجمه:
«در زد، اجازه گرفت و وارد شد. اتاقی را دید که سه میز در آن وجود داشت. دو تای آن خالی بود و پشت یک میز دیگر دختری نشسته بود. احمد انتظار نداشت که منشی استاد عدلی کریم، دختر باشد. ایستاد و با حیرت و پرسش به دختر نگاه کرد. دختر بیست ساله بود و بسیار سبزه، چشمها و موهایش مِشکی، بینی ظریف و چانهای کشیده و لبانی نازک داشت. همة اینها در او قاطعیّت وی را نشان میداد، امّا زیبایی و نمک او را از بین نبرده بود. دختر همانطور که احمد را ورانداز میکرد، پرسید:
ـ امرتان؟
احمد در جای خود محکم ایستاد و گفت:
ـ برای اشتراک آمدهام».
حال به فعل «تناول» بنگرید:
«وَأَخرَجَ اِبرَاهِیمُ شَوکَت عُلبَةَ سَجَائِرِهِ وَ قَدَّمَهَا لِعَائِشَة فَتَنَاوَلَت سَیجَارَةً شَاکِرَةً وَتَنَاوَلَ أُخرَی وَرَاحا یُدخِنَانِ: ابراهیم شوکت بستة سیگارش را بیرون آورد و به عایشه تعارف کرد. عایشه سیگاری برداشت و تشکّر نمود. ابراهیم شوکت هم یکی برداشت و دوتایی شروع به سیگار کشیدن کردند».
در این جمله فعل«تناول» را به «برداشتن» ترجمه کردیم. در جملة زیر، این فعل را به معنای«گرفتن» ترجمه کردیم:
«وَمَدَّ رِضوَانُ یَدَها فِی حَیَاءٍ فَتَنَاوَلَهَا الرَّجَلُ وَ هُوَ یَتَسَائَلُ ضَاحِکاً: ...: رضوان با شرم و حیا دستش را دراز کرد. مرد دست او را گرفت و خندید ...». اوّلین معنایی که از فعل «تناول» به ذهن میرسد، «خوردن» است، امّا باید بنا به قرینه و مقتضای حال آن را ترجمه کرد.
گاهی اسمهای علمی وجود دارد که تلفّظ و طریق نوشتار آن را باید مطابق زبان مقصد قرار دهیم. دربارة اسامی شهرها، کشورها و اماکن و... نیز این نکته را نباید از نظر دور داشت که ضبط برخی از این اسمها همراه با تغییرهایی است که ممکن است ضبط عینی و دستنخوردة آن در زبان فارسی مفهوم نباشد؛ مثلاً: «البِراجمَتِزم: پراگماتیسم»، «لَیبِینِتز: لایپ نیتز»، «شُوبِنهَوِر: شوپنهاور»، «الطلِیَان: ایتالیاییها»، «الأَنجِلُو إِجبشِیان: انگلیسی ـ مصری». یا مثلاً: «عَادَ وَکِیلُ نِیَابَة قَنَا العَتِید: دادستان محترم شهر قنا برگشت».
2ـ6) معادلیابی جملات ادبی
در جاهایی که جملات ادبی است، باید معادل ادیبانه جایگزین کنیم تا همان تأثیری را بگذارد که متن اصلی میگذارد. «در متون ادبی، نقش زبان دیگر فقط انتقال اطّلاعات نیست، بلکه سهیم کردن خواننده در تجربه، احساس و تخیّل نویسنده و نیز انتقال درک عمیقی از زندگی به خواننده است» (عقیلی آشتیانی، 1383: 9). برای مثال چند تعبیر ادبی را با ذکر معادل میآوریم:
ـ «تَتَمَطَّی فِی سَرِیرٍ مِن شُعَاعِ النُّورِ: بر تختی از پرتو نور لمیده است». معادلِ «تَتَمَطَّی»، «لمیدن» را انتخاب کردیم که به نظر میآید ادبیتر از «دراز کشیدن» باشد.
ـ «طَفَحَ فُؤَادُهُ بِالکَآبَةِ: اندوه از سر و رویش بارید» (تحتاللّفظی: دلش از غم لبریز شد).
ـ «لَلَرَّغَبَاتِ الخَائِبَة: زِهی خیال باطل» (تحتاللّفظی: چه خواستههای ناامیدانهای).
ـ «مُنتَشِی القَلب: با دلی شیدا» رساتر از این است گه گفته شود: «با دل سرمست». «منتشی» به معنی «سرمست» است. یا جملة «اَکَلَ الحُزنُ شَغَافَ قَلبِهِ: اندوه تار و پود دلش را از هم گسسست» (تحتاللّفظی: اندوه، پوستة قلبش را خورد).
ـ «کَم أَثَارَ شُجُونِی: چقدر دلخونم کرد» (تحتاللّفظی: چقدر غمهای مرا برانگیخت!).
ـ «بَرَأَهُ الکِبَرُ: گَرد پیری بر سرش نشست» (تحتاللّفظی: پیری او را تراشید).
اگر این تعبیرها تحتاللّفظی ترجمه میشد، از زیبایی آن به مراتب کاسته میشد. ترجمة متون ادبی با آنکه اهمیّت بسیاری در انتقال اطّلاعات و تبادل فرهنگ دارد، امّا ظرافتهایی دارد و با دشواریهایی مواجه است. مترجم متون ادبی باید درک عمیقی از زبان مبدأ و تسلّط کافی به زبان مقصد برای انتقال بار معنایی متون ادبی داشته باشد. به عنوان مثال، استعارة مکنیّة «رَدَاءُ الشَّمس» معادل آن در فارسی، «نور خورشید» است و نه «لباس خورشید»! و در شعر برخی شاعران فارسی مثل فردوسی، نظامی و خاقانی، استعارة مکنیّة «تاج خورشید» آمده است:
«زخاور چو خورشید بنمود تاج، |
|
گل زرد شد بر زمین رنگ ساج» |
معادلیابی ضربالمثلها و تعبیرات کنایی
ضربالمثلها بازتابی از فرهنگ، هنجارهای اجتماعی، عقاید، اندیشه و تمدّن ملّتها است و حاوی افکار رایج در جوامع بشریاَند. بنابرین، این مفاهیم باید درست به زبان مقصد انتقال یابد. به طور کلّی، دو روش برای ترجمه وجود دارد: «1ـ ترجمة معنایی: آن است که معنای دقیق متن مبدأ با نزدیکترین ساختهای دستوری و معنایی زبان مقصد منتقل شود. 2ـ ترجمة ارتباطی: آن است که پیام متن مبدأ با متداولترین کلمات، عبارات و ساختهای دستوری به زبان مقصد برگردد» (ناظمیان، 1385: 25).
هیچ متنی را نمیتوان به طور مطلق معنایی یا ارتباطی ترجمه کرد. ضربالمثلها وکنایات از تعبیرهایی هستند که ناگزیر باید به شیوة ارتباطی ترجمه شوند، چراکه با ترجمة تحتاللّفظی یا معنایی، مقصود به مخاطب نمیرسد (ر.ک؛ سیفی، 1392: 154). شاید ذکر یک نمونه ضربالمثل فارسی خالی از لطف نباشد. به عنوان مثال، اگر «مُشت نمونة خروار است» را به «قَبضَةُ شَعِیرٍ بِمِقدَارِ نَمُوذَجٍ لِحَملِ حِمَارٍ» ترجمه کنیم، مفاهیم زبان مبدأ را به صورت ضعیف انتقال دادهایم و برای بهتر نشان دادن مفهوم باید به جستجوی معادل آن در زبان مبدأ برآییم که معادل آن چنین است «القَلِیلُ یَدُلُّ عَلَی کَثِیرٍ».
ـ «کَانَ الوَفَدِیُّونَ یَظُنُّونَ أَنّ عَهدَ الإِنتِخَابَاتِ المُزَوِّرَةُ قَد اِنتَهَی وَلَکِن شَهَابُالدِّین اَضرَطُ مِن أَخِیهِ».
در ترجمة این عبارت ممکن است گمان کنیم که «شهابالدّین» اسم یکی از سیاستمداران باشد و اینگونه ترجمه کنیم: «طرفداران حزب وَفد گمان میکردند که دورة تقلّب در انتخابات تمام شده، ولی نگو که شهابالدّین بدتر از برادرش است!». مسلّماً این نوع ترجمه برای خواننده مبهم است.
«شهابالدّین اَضرَطُ مِن أَخِیه» ضربالمثلی است که برای بدتر نشان دادن چیزی از چیز دیگر به کار میرود و به این صورت ترجمه میشود: «طرفداران حزب وفد گمان میکردند که دورة تقلّب در انتخابات تمام شده، ولی نگو که سال به سال، قربان پارسال!» (ضِرط: باد شکم).
ـ «الأسمُ لِطُوبه وَالفِعلُ لِأمشِیر»: برعکس نهند نام زنگی کافور. «طوبا» و «أمشیر» نام دو ماه قِبطی هستند که در ماه طوبا، آب و هوا خوب و باد ملایم میوزد، اما ماه أمشیر سرد است و بادهای تند در آن میوزد. این ضربالمثل را برای کسی به کار میبرند که به ظاهر خوب است، امّا در اصل، شرور و بد است. باید توجّه کنیم که اسم موجود در ضربالمثل، ما را گمراه نکند و در ترجمه، عین آن را ننویسیم.
ـ «خَسِرَ الجِلدَ وَالسَّقَط: آه در بساط برایش نماند». «الجِلد» به معنای «پوست» است و «السّقط» به معنای «آنچه زیر پوست است».
ـ «أَعِیشُ کَلاّ عَلَی حَمِّی: داماد سَرخانه باشم؟». «کَلّ: عالّ: سربار ـ حمّ: پدر زن».
ـ «کُلُّ وَاحِدٍ حُرٌّ فِی بَیتِهِ: چهار دیواری، اختیاری».
ـ «عَبَثَ وَ قَبَضَ الرِّیحَ: آب در هاون کوبیدن».
ـ «العِبرَةُ بِالخَوَاتِیم: جوجهها را آخر پاییز میشمارند».
ـ «الزَّوَاجُ حبّة وَأَنتُم تَجعَلُونَ مِنهُ قُبَّة: ازدواج کاه است و شما از آن کوه ساختید».
ـ «الطُّیُورُ عَلَی اَشکَالِهَا تَقَع: کُند همجنس با همجنس پرواز * کبوتر با کبوتر، باز با باز».
ـ «حَفَرتَ لِی حُفرَةً یَا بِنتَ الإِیه: فلان فلان شده! چوب لای چرخم گذاشتی!».
ـ «لِمَ تَعمَلِی لِلأَیَّامِ حِسَابَهَا: وقتی جیکجیک مستونت بود، فکر زمستونت نبود؟!».
ـ «مِثلُهُ الآنَ کُلُّ عَشرَةٍ بِقِرِشٍ: امثال او ریخته، ده تای او را با یک غاز میخرند».
ـ «مَن شَابَهَ أَبَاهُ فَمَا ظَلَم: إِبنُ الوَزِ عَوَام: پسر کو ندارد نشان از پدر * تو بیگانه خوانش، نخوانش پسر».
ـ «سَکَتنَا لَهُ دَخَل بِحِمَارِهِ: به او رو دادیم، پُررو شد».
ـ «لاَ هُوَ بَارِدٌ وَلاَ هُوَ حَارٌ: نه زنگی زنگ است و نه رومی روم».
«لاَ نَاقَةٌ لِی فِیهَا وَلاَ جَمَلٌ: به درد من نمیخورد».
ـ «اَلَم یَجِدُوا الّا بیتُنَا المُصَاب: آیا دیواری کوتاهتر از دیوار ما پیدا نکردند؟! آیا جز کلبة احزان ما جای دیگری نبود؟!
ـ «أَمَرٌ لَم یَخطُر ببَالٍ: به عقل جن نرسیده».
ـ «هَل یَشتَغِلُ بِملیم: آیا با یک قرون دوهزار کار میکند؟» (ملیم = کوچکترین واحد پول مصر).
ـ «لاَتَهرِف بِمَا لاَتَعرَف: در مورد چیزی که نمیدانی نسخه نپیچ» (هرف= بینهایت ستودن (کسی، چیزی را) ).
ـ «صَارَ کُلُّ جَمِیلٍ فِی خَبَرِ کَانَ وَ أَخَوَاتِهِ: هر چیز خوبی به دست فراموشی سپرده شد).
ـ «مُستَجِیرٌ مِنَ الرَّمضَاءِ بِالنَّارِ: از چاله به چاه افتادن».
ـ «لَکِنَّهُ خَیرٌ مِن لاَ خَیرَ لَه: کاچی بِه از هیچی».
ـ «اَلحَالُ مِن بَعضِهِ: حال من هم مثل حال توست».
ـ «مَا اَنزَلَ اللهُ بِمَن سُلطَان: بیاثر، بیفایده».
ـ «کُنتَ تُصَلِّی زُلفَی لِأَبِیکَ: به خاطر پاچهخواری پدرت نماز میخواندی!».
ـ «وَلَکِنَّ العَینَ لاَتَعلُو عَلَی الحَاجِبِ: دود اگر بالا نشیند، کسر شأن شعله نیست * جای چشم ابرو نگیرد، گرچه او بالاترست».
ـ «لَن یَکُونَ طُعمَةٌ لِأَنیَابِ النَّدَمِ: انگشت ندامت به دندان نمیگیرد».
ـ «جَسَّ النَّبضُ: سر و گوش آب داد».
این نمونهای از ضربالمثلها وکنایات موجود در السّکرّیة است که البتّه بعضی از این ضربالمثلها معنای دیگری هم دارند؛ مثلاً «لاَ نَاقَةَ لِی فِیهَا وَلاَجَمَل» گاهی به معنای «من نه سَرِ پیازم و نه تَه پیاز».
3ـ6) معادلیابی اشتراکهای لفظی
همانگونه که میدانیم، زبان فارسی ارتباطی ناگسستنی با زبان عربی دارد؛ زیرا واژگان بسیاری از عربی وارد فارسی شدهاند که بسیاری از آنها در طیّ سالها دچار تحوّلات و دگرگونیهای معنایی شدهاند. هرچند به نظر میرسد «واژگان عربی در فارسی از تحوّل معنایی واپس ماندهاند» (آذرنوش، 1385: 175). با این حال، باید توجّه داشت که یکسانی لفظ، مفهومی اشتباه وارد زبان مقصد یا بالعکس نکند.
در نمودارهای زیر، پارهای از این اشتراکهای لفظی را با ذکر معادل آوردهایم. برای واژههای عربی از فرهنگ عربی ـ فارسی آذرتاش آذرنوش و برای واژههای فارسی از فرهنگ فارسی حسن عمید استفاده شده است.
نتیجهگیری
ترجمه فرایندی پیچیده است و برای علمیتر کردن آن به ابزارهای گستردهای نیاز است که یکی از مهمترین ابزارها، معادلیابی است. در مقالة حاضر، این معادلیابی در حوزههای مختلف بررسی شد که شامل موارد زیر است: آحاد معنایی، حذف و اضافه کردن، تنوّع واژگان در معادلیابی و معادلیابی اصطلاحات وکنایات، جملات ادبی و اشتراکات لفظی.
در معادلیابی واژگانی، لازم است مترجم به هنگام گزینش واژة معادل از زبان مقصد در برابر واژة زبان مبدأ، واژهای را برگزیند که با واژة متن مبدأ برابری نماید. این گزینش را با توجّه به مقتضای حال، عرف زبانی، لحن، تنوّع در معادلیابیهای افعال و اصطلاحات با رعایت اصل برابری انجام میدهد. زبان فارسی ارتباطی ناگسستنی با زبان عربی دارد. بسیاری از واژههای عربی وارد فارسی شدهاند که بسیاری از آنها در طیّ سالها تحوّلات و دگرگونیهای معنایی پیدا کردهاند. گرچه ظاهراً واژگان عربی در فارسی از تحوّل معنایی واپس ماندهاند. با این حال، باید توجّه داشت که یکسانی لفظ، مفهوم اشتباه را وارد زبان مقصد یا بالعکس نکند. متون ادبی اهمیّت فروانی در انتقال اطّلاعات و تبادل فرهنگ دارد. معادلیابی ادبی، ظرایف و دشواریهای خاص خود را دارد. مترجم متون ادبی باید درک عمیقی از زبان مبدأ و تسلّط کافی به زبان مقصد برای انتقال بار معنایی متون ادبی داشته باشد.