نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 کارشناسی ارشد زبان و ادبیات عربی، دانشگاه الزهرا، تهران، ایران
2 دانشیار، گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه الزهرا، تهران، ایران
چکیده
نقش زبان در یک متن ادبی، زیباییآفرینی بوده و ترجمۀ ادبی نیز از این منظر از حساسیت ویژهای برخوردار است. در متن ادبی، مترجم نه تنها محتوا و پیام، بلکه آرایهها و صنایع ادبی را نیز باید به میزان مجاز و در قالبی که متن میطلبد، وارد متن ترجمه کند. در میان نظریههای نقد ترجمه، الگوی کارمن والرو گارسس (1994) به نقد ترجمۀ ادبی میپردازد. این الگو شامل چهار سطح (معنایی- لغوی، نحوی- واژهساختی، گفتمانی-کارکردی و سبکی- عملی) است. در این الگو، ترجمهها از منظر دو معیار کفایت و مقبولیت نیز ارزیابی میشوند. این پژوهش، ترجمۀ منتخب آثار «جبران خلیل جبران» در کتاب «حمّام روح» سید حسن حسینی (1377) را بر پایۀ نظریۀ نقد ترجمۀ گارسس و در هر چهار سطح مدل پیشنهادی وی با شیوۀ توصیفی- تحلیلی مورد مطالعه و تحقیق قرار میدهد. دستاورد این جستار، بیانگر آن است که مترجم در زمینه معنایی- لغوی و نحوی- واژهساختی، عملکرد بهتری داشته و در سطوح سبکی و گفتمانی نسبتاً ضعیف ظاهر شده است، اما بهطور کلی این ترجمه از کفایت و مقبولیت لازم برخوردار است. همچنین مترجم بیش از همۀ راهکارها از «بسط یا افزایش» بهره جسته است.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Criticism of Selected Persian Translation of Gibran's Works in the Book "Hamam-e Rooh" based on Garcés Theoretical Models'
نویسندگان [English]
- Zohreh Gorji 1
- Roghayeh Rostampour Maleki 2
1 MA in Arabic Language and Literature, Alzahra University, Tehran, Iran
2 Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, Alzahra University, Tehran, Iran
چکیده [English]
The role of language in a literary text is aesthetic and literary translation has a special sensitivity from this perspective. In a literary text, the translator must translate not only the content and message but also the literary devices to the extent permitted and in the format required by the text. Among translation theories, the model of Carmen Valero Garcés critiques literary translation. This model consists of four levels (semantic-lexical, syntactical morphological, discourse-functional, and stylistic-practical). In this model, translations are also evaluated from the perspective of two criteria of adequacy and acceptability. This study considers the translation of selected works of the famous Lebanese author "Gibran Khalil Gibran" in the book "Hamam-e Rooh” by Seyed Hassan Hosseini based on the theory of criticism of Garcés translation and at all four levels of his proposed model. The achievement of this descriptive-analytical study indicates that the translator has performed better in the semantic-lexical and syntactical-morphological levels and has appeared in relatively weak stylistic and discourse levels, but in general, this translation has the necessary adequacy and acceptability. He also has used "expansion" more than any other solution.
کلیدواژهها [English]
- Gibran
- Criticism
- HamameRooh
- Garcés
ادبیات، هنر سخن گفتن و یا سخن گفتن هنرمندانه است. بهطور ویژه، تفاوت کلام ادبی با کلام عادی در این است که نویسنده در بستر ادبیات پرده از مکنونات درونی و احساسات خفته خویش برمیدارد و خواننده را با تجربههای خیالانگیز و هیجانات روحی خود آشنا میکند؛ او به شیوهای رمزگونه با استمداد از قوۀ تخیل و اعجاز عاطفه به شناسایی روان پیچیده بشر پرداخته و با اشکالی متنوع احساس خود را جاودانه میکند و در این رهگذر درک کلام نویسندۀ متن ادبی و رساندن آن در قالب زبانی دیگر برای خوانندگانی که زبان مبدأ را تجربه نکردهاند، امری بس دشوار و پیچیده مینماید. در میان انواع ترجمه، ترجمۀ ادبی سختترین و دقیقترین نوع آن است.
«هر چه اثر ادبی غنیتر باشد، سطوح معنایی بیشتری را دربر میگیرد و تفاسیر بیشتری از آن امکانپذیر است» (صمدی و طهماسبی، 1395). متون ادبی دارای مشخصههای خاصی هستند؛ از مهمترین این ویژگیها، عنصر احساس و عاطفه است که موجب تمایز این متون از سایرآثار میشود. مترجم متن ادبی به لحاظ اینکه هم باید اصل و صورت پیام و هم محتوا و حس نویسنده متن مبدأ را منتقل کند، رسالتی عظیم بر دوش میکشد. بهعقیده صاحبنظران، زمانی عمل ترجمۀ ادبی به کمال خود میرسد که همان حسی را در خوانندۀ زبان مقصد برانگیزد که در خوانندۀ زبان مبدأ ایجاد کرده است.
آنچه در متن ادبی حائز اهمیت است، این است که در این متون، زبان برای زیباییآفرینی بهکارگرفته میشود و میکوشد همزمان با استفاده از آرایههای ادبی برای توصیف و تصویر معانی ذهنی و بیان عواطف بر واکنش مخاطب تاثیرگذاشته و او را با خود همدل و همراه کند (ناظمیان، 1395). ترجمۀ این نوع متن، چالشهایی را پیش روی مترجم قرار میدهد و او نیاز به بحثهای نظری پیدا میکند تا بتواند از چالشهای نوع متن، خواننده، اجزای متن که خود شامل چالش الفاظ، تعابیر، اصطلاحات و ساختار جمله است، عبور کند تا دچار افت ترجمه نشود (گنجیان خناری، 1397).
آثار «جبران خلیل جبرانم نویسندۀ سرشناس لبنانی از جمله آثار قوی و پرمایه در ادبیات عربی است؛ از این رو، الگوی نقد ترجمۀ ادبی کارمن والرو گارسس[1] (1994) که ترجمۀ متون ادبی را در چهارسطح (معنایی- لغوی، نحوی- واژهساختی، گفتمانی- کارکردی و سبکی- عملی) بررسی میکند در این پژوهش برای نقد و تحلیل یکی از آثار «جبران» در کتاب «حمّام روح» به قلم «سیدحسن حسینی» در نظر گرفته شده است.
- پیشینۀ پژوهش
در حوزۀ نقد ترجمۀ آثار جبران خلیل جبران تاکنون پژوهشی مستقل با تکیه بر الگوی گارسس انجام نشده و پژوهش حاضر در نظر دارد ترجمۀ منتخب آثار این نویسنده را در قالب داستان کوتاه، شعرآزاد و نیز سخنان نغز بر پایۀ نظریۀ نقد ترجمۀ گارسس و در هر چهار سطح مدل پیشنهادی وی با روش توصیفی- تحلیلی مورد مطالعه و تحقیق قرار دهد.
در راستای کاوش در موضوع نقد و ترجمه آثارادبی براساس الگوی گارسس پژوهشهایی که در ادامه به طور خلاصه به آنها اشاره میشود، یافت شد.
مختاری اردکانی (1386) در مقالهای با عنوان «چارچوبی نظری برای ارزیابی ترجمه» روش پیشنهادی گارسس را به مثابه روشی عینی برای نقد ترجمه و بهخصوص ترجمۀ ادبی معرفی میکند و در تبیین این روش، مثالهایی از زبان فارسی و آرایی از دیگر صاحبنظران بهویژه نیومارک[2] نقل میکند.
رشیدی و فرزانه (1389) در مقالهای با عنوان «ارزیابی و مقایسۀ ترجمههای فارسی رمان انگلیسی «شاهزاده و گدا» اثر مارک تواین[3] براساس الگوی گارسس(1994)» به کاوش و بررسی این ترجمهها و تطبیق آنها با چهار سطح الگوی این دانشمند زبانشناس همت گماردهاند.
رشیدی و فرزانه (1392) در مقالۀ دیگری با عنوان «ارزیابی و مقایسۀ دو ترجمۀ فارسی از رمان «دُن کیشوت» اثر میگوئل دُ. سروانتس[4]» اقدام به بررسی این ترجمهها برمبنای سطوح پیشنهادی گارسس و ذکر نکات مثبت و منفی آن کردهاند.
فرهادی (1392) در پایاننامۀ کارشناسیارشد خود با عنوان «بررسی، نقد و ارزیابی ترجمۀ متون ادبی» با تکیه بر رویکرد گارسس به مطالعه، بررسی و تحلیل ترجمۀ 9 مترجم از آثار غسّان کنفانی در سه بخش قصص، روایات و مسرحیات پرداخته و آنها را از حیث کفایت و مقبولیت سنجیده است.
صیادانی و دیگران (1396) در مقالۀ «نقد و بررسی ترجمۀ فارسی رمان «قلب اللیل» با عنوان «دل شب» براساس الگوی گارسس»، ترجمۀ کاظم آل یس از رمان نویسنده مشهور عالم عرب نجیب محفوظ را بر مبنای چهار سطح معنایی- لغوی، نحوی- صرفی، گفتمانی-کارکردی و سبکی- عملی مورد ارزیابی قراردادهاند.
نقیزاده و متقیزاده (1396) در مقالهای با عنوان «ارزیابی ترجمۀ متون ادبی فارسی به عربی مدل «کارمن گارسس»» ترجمۀ عربی پیام رهبر انقلاب بهمناسبت موسم حج 1395 را در چهار سطح واژگانی، دستوری، گفتمانی و سبکی نظریۀ گارسس تحلیل کردهاند.
افضلی و اسدالهی (1398) در مقالهای با عنوان «کاربست نظریۀ کارمن والرو گارسس در نقد ترجمۀ ادبی»با تمرکز بر رویکرد گارسس به مطالعۀ موردی تعریب صالح الجعفری از رباعیات خیام پرداخته و چگونگی تطبیق این الگو بر آثار ادبی منظوم را تحلیل کردهاند.
- پرسشهای پژوهش
- ترجمههای حسینی از آثار جبران از منظر کفایت و مقبولیت چگونه بررسی میشود؟
- مترجم به چه میزان توانسته است مفاهیم موجود در متن عربی کتاب را به ترجمه انتقال دهد؟
- ترجمۀ مترجم بیشتر بر کدامیک از راهکارهای ارائه شده مدل گارسس منطبق میشود و بازتاب آن در ترجمه چگونه ارزیابی میشود؟
- ادبیات نظری
3-1. الگوی نظری گارسس
الگوی ارزیابی ترجمهۀ گارسس -که در سال 1994 مطرح شد- مدلی جامع برای نقد ترجمۀ ادبی است که جنبههای مختلف زبانی؛ یعنی واژگانی، دستوری، گفتمانی و سبکی را دربر میگیرد و شاید بتوان گفت دلیل این موفقیت بهره بردن آن از سایر نظریات ترجمه است. این امر موجب شد در پژوهش حاضر این الگو را برای نقد ترجمۀ آثار جبران اختیار کرده و نقاط قوت و ضعف آن را بررسی کنیم. گارسس در ارائۀ نظریۀ خود از دیدگاههای
نظریهپردازان دیگر نیز بهره برده است. مدل نظری او ترکیبی و شامل نظریات پیشنهادی وینی[5] وداربلنه[6]، آراء و عقاید دیگر صاحبنظران در امر ترجمه مانند نایدا[7]، نیومارک، دُلیل[8]، مونن[9]، نوربرت [10]و توری[11] است. وی همچنین اذعان دارد که سطوح پیشنهادیاش گاهی باهم تداخل دارند (گارسس، 1994).
جدول 1. چهار سطح مدل ارزیابی ترجمۀ گارسس
سطح معنایی- لغوی |
سطح نحوی- واژهساختی |
ترجمۀ لغت برحسب اختلافات فرهنگی معادل فرهنگی یا کارکردی اقتباس بسط نحوی قبض نحوی عام و خاص ابهام |
ترجمۀ یک به یک دستورگردانی تغییر دیدگاه جبران توضیح یا بسط معنی (تصریح) تلویح، تقلیل، حذف |
سطح گفتمانی- کارکردی |
سطح سبکی- عملی |
تعدیل محاورهای تغییر ساختار درونی متن مبدأ حذف تعهدات متن اصلی تغییر لحن متن حذف حواشی تغییر به علت اختلافات اجتماعی- فرهنگی |
ترجمۀ خلاق اشتباه مترجم حفظ اسامی خاص حفظ ساختارهای زبان مبدأ پرگویی در برابر سادهگویی تغییر در کاربرد صنایع بدیعی |
ماخذ: اقتباس از فرهادی، 1392
در الگوی گارسس، کیفیت ترجمه از منظر دو معیار کفایت و مقبولیت نیز ارزیابی میشود. این دو معیار با استفاده از ویژگیهای مثبت و منفی معرفی شده در مدل پیشنهادی وی، شرایط لازم را برای ارائۀ ترجمهای مناسب فراهم میکند. این ترجمه باید به لحاظ انطباق مؤلفههای معنایی و عناصر دستوری دو زبان مبدأ و مقصد و میزان دقت مترجم در رساندن پیام مدنظر معقول باشد. همچنین مترجم درنظر داشته باشد که متن وی در سیستم زبانی مقصد مورد پذیرش واقع شود. در حقیقت، کفایت و مقبولیت به این معناست که در اینجا نه تنها در جستوجوی دقت و صحت عناصر زبانی، بلکه خواستار تأثیر سیستم زبان متن مبدأ بر خوانندگان زبان هدف نیز هستیم. از این رو، برای تعیین کیفیت ترجمهها، جنبهها یا ویژگیهای جدیدی اعم از ویژگیهای مثبت و ویژگیهای منفی درنظر گرفته میشوند؛ این ویژگیهای مثبت کفایت ترجمه را بالا میبرند و در مقابل ویژگیهای منفی از آن میکاهند (رشیدی و فرزانه، 1392).
جدول 2. ویژگیهای مثبت و منفی بیانگر کیفیت در الگوی گارسس (1994)
تکنیکهای مثبت |
تکنیکهای منفی |
معادل فرهنگی |
ابهام |
اقتباس |
تغییر لحن |
بسط نحوی |
حذف |
دگربینی |
تعدلی محاورهای |
جبران |
حفظ ساختار متن مبدأ |
دستورگردانی |
بسط خلاقانه |
توضیح |
اشتباه مترجم |
حذف حواشی |
حذف صناعات ادبی |
حفظ صناعات ادبی |
قبض |
3-2. معرفی اثر
کتاب حمّام روح ترجمهای است از منتخب آثار جبران خلیل جبران اعم از داستان کوتاه با مضامین متنوع، جملات موجز، شعر، نمایشنامه و مقاله به قلم سیدحسن حسینی. به بیان دیگر، شمایی است از کلیت افکار و نوشتههای جبران. این کتاب در برگیرندۀ 29 حکایت کوتاه، یک نمایشواره، یک مقاله و بخش کلمات قصار در 155 صفحه است که انتشارات سورۀ مهر در سال 1377 آن را به زیور طبع آراسته و چاپ ششم آن (1387) مبنای این بررسی قرار گرفته است. سبک جبران، سادهنویسی بوده و گاه مرز میان شعر، قصه و مقاله را درهم میریزد، اما واقعیت این است که روح آثار او با همۀ ویژگیهای رمانتیک روزگارش، روحی عارفانه و خداجوست و او در پرتو تشعشع این روح در جستوجوی حقیقت هستی قدم میزند و بیهیچ شبههای میتوان او را از نوادر نویسندگان و شاعران متجدد عرب دانست که توجه به شناخت عالم وجود و شوق به ماورای هستی و تلاش مستمر برای تزکیۀ جسم و جان انسان و تشبه به مردان الهی به آثارش صبغهای فلسفی، متمایز و در خور تأمل بخشیده است.
ویژگی ستودنی آثار جبران، التزام وی به مغز و محتوا بوده و این امر موجب میشود که سبک او مشخص و متمایز باشد (حسینی، 1387). در این پژوهش، جملات فارسی با اصل عربی آنها از کتاب المجموعة الکاملة للمؤلفات العربیة که به کوشش میخائیل نعیمه گردآوری شده مطابقت داده شده و با آثار ترجمه شده از انگلیسی به عربی «مجموعة کاملة للمؤلفات المعرّبة» به قلم آنتونیوس بشیر که خود جبران هم آنها را مشاهده کرده، مقایسه کرده است.
- کاربست الگوی ترجمۀ کارمن گارسس
4-1. سطح اول: معنایی- لغوی
همانطور که در جدول (1) اشاره شد، هر سطح زیرمجموعههای خاص خود را دارد؛ از این رو، پس از بیان عنوان هر سطح، مثالهایی از کتاب را در ارتباط با آن عنوان ذکر خواهیم کرد.
4-1-1. ترجمۀ واژه برحسب اختلافات فرهنگی، فنی و زبانی
مترجم در برخورد با واژهای که خاص یک فرهنگ است، میتواند معنای آن را به صورت عبارت اسمی یا شبه جملۀ صفتی بیان کند و یا توضیحی ارائه دهد تا خوانندۀ زبان مقصد در درک معنی دقیق با چالش مواجه نشود. در این روش، اطلاعاتی که برحسب اختلافات فرهنگی، فنی یا زبانی بین مخاطب اصلی و مخاطب ترجمه ضرورت پیدا میکند به ترجمه واژه افزوده میشود (گارسس، 1994).
جبران (بیتا): و سأله أن یجلس مع الجالسین فجلس فقدّمت إلیه اللُّحوم و الخمور و الحلوی أفخرها و أشربها.
حسینی (1387): مرد با دست به «لاوه» تعارف کرد و او را پشت میزی نشاند، چند لحظه بعد سطح میز پرشده بود از انواع و اقسام نوشیدنیها و خوردنیهای خوشمزه.
به منظور پر کردن شکاف
فرهنگی «الخمور» به معنای مشروبات در ترجمه به «نوشیدنیها» برگردان شده است.
جبران (بیتا): نحن نحوکُ من خیوط قلوبنا ملابس الآلهة.
حسینی (1387): ما از تار و پود دل خویش خدا را جامه میبافیم.
جبران (بیتا): ضَمِنِی یا حبیب نفسی فأنتَ رَحوم، لا تترُکنِی هنا. أنت رسولُ الآلهة.
حسینی (1387): ای مرگ مهربان! روحم را بگیر! مرا در اینجا رها مکن. تو فرستاده خدایی ... .
مسیحیان لفظ «آلهة» را به خدایان اطلاق میکنند؛ از این رو، مترجم بهمنظور پر کردن شکاف فرهنگی واژۀ «آلهة» را تبدیل به «خدا» کرده است.
جبران (بیتا): فارتمیتُ راکعاً أمامه و صرختُ قائلاً : یا یسوع النّاصری...
حسینی (1387): من خودم را در مقابل او بر زمین انداختم و نعره زدم: «یا عیسای ناصری».
با مدنظر قراردادن تعدیل فرهنگی باید «عیسای ناصری» به «عیسی مسیح» برگردان شود، زیرا در زبان فارسی ترکیب عیسای ناصری کاربرد ندارد.
جبران (بیتا): قد صَلَبتم الناصرِی و وَقفتُم حوله تَسخرون و تجدّفون.
حسینی (1387): شما ناصری را مصلوب کردید و پای دار او، به تمسخر و لعن دست افشانیدند.
«ناصری» لقب حضرت «عیسی» و واژهای فرهنگی است، اما مترجم بدون آنکه در پاورقی در مورد آن توضیح بدهد و یا آن را «عیسی» یا «مسیح» ترجمه کند، آن را به متن مقصد انتقال داده است؛ بنابراین، با مدنظر قرار دادن اصل تعدیل فرهنگی باید «عیسای ناصری» به «عیسی مسیح» تبدیل شود.
جبران (بیتا): أمّا عطشِی إلی الخمرة فیضارعُ عطش نوح و أبِی نواس و دِی موسه و مارلو.
حسینی (1387): اما علاقهام به میگساری کمتر از علاقۀ أبینواس و آلفرد دوموسه به این مقوله نیست.
به دلیل تبعیت از قاعدۀ تعدیل فرهنگی کلمۀ «نوح» از بحث میگساری «حذف» شده است. در فرهنگ دینی ما، پیامبران از قداست خاصی برخوردار هستند؛ بنابراین، شرب خمر را به آنان نسبت نمیدهیم.
4-1-2. معادل فرهنگی یا کارکردی
«واژۀ فرهنگی یا کارکردی زبان مبدأ با مشابه آن در زبان مقصد جایگزین میشود» (نیومارک، 1981). از این رو، لازم است واژهای که در زبان مبدأ بار فرهنگی دارد با نزدیکترین و شبیهترین واژۀ معادل که در زبان مقصد دارای همان بار فرهنگی است و کاربردی معادل دارد، جایگزین شود.
جبران (بیتا): و قال بصوتٍ عمیقٍ هادئ: مساء الخیر. فأرجعتُ التحّیة قائلاً: أسعد الله مساءکَ.
حسینی (1387): به سوی من برگشت و با صدایی عیق و آرام گفت: «شب بخیر» و من در پاسخش گفتم: «شب شما هم بخیر».
دو اصطلاح «مساء الخیر» و «أسعد الله مساءک» در زبان فارسی معادل «شب بخیر» هستند.
جبران (بیتا): فمِن الظُّلم أن نَطلُبَ الخَمر مِنَ الحِصرِم.
حسینی (1387): از غوره انتظار شراب داشتن، ظالمانه است.
مترجم از ترجمۀ معنایی استفاده کرده است؛ این در حالی است که بهتر بود این جمله را با کمک «معادل فرهنگی» به شکل ارتباطی ترجمه میکرد؛ زیرا در زبان فارسی «غوره» در مَثل با «حلوا» و «مویز» همراه است. بنابراین، ترجمۀ به صورت «از غوره انتظار حلوا / مویز داشتن، ظالمانه است» پیشنهاد میشود.
جبران (بیتا): نجیب: بکُلّ سُرور، و لکنّنِی ظننتُ أنّک ...
حسینی (1387): نجیب: با کمال میل، ولی من گمان میکردم که ...
معادل فرهنگی اصطلاح «بکُلِّ سُرور» در زبان فارسی، اصطلاح «با کمال میل» است.
4-1-3. اقتباس (معنای نزدیک)
اقتباس، استفاده از معادل جا افتاده و یا بهکار بردن معنای نزدیک است و در آن پیامی از طریق موقعیت مشابه انتقال مییابد که این شیوه برای ترجمۀ اصطلاحات مفید است (گارسس، 1994). اقتباس معمولاً دارای صناعات بلاغی است. بهکارگیری معادل آشنا در زبان مقصد در حقیقت بیان یا بازگویی عبارت متن اصلی به زبانی روانتر و طبیعیتر است و همان تأثیری را در خواننده ایجاد میکند که متن اصلی بر خواننده خود میگذارد (ناظمیان، 1395).
جبران (بیتا): و سأله أن یجلسَ مع الجالسین فجَلسَ فقدّمت إلیه اللُّحوم و الخُمور و الحلوی أفخرها و أشربها فأکلَ هنیئاً و شرب مریئاً.
حسینی (1387): مرد با دست به «لاوه» تعارف کرد و او را پشت میزی نشاند، چند لحظه بعد سطح میز پرشده بود از انواع و اقسام نوشیدنیها و خوردنیهای خوشمزه. لاوه معطل نکرد و دست به کار شد و با اشتهایی کامل شکمی از عزا درآورد.
مترجم با درنظر گرفتن سیاق کلام، جملۀ آخر را معادل اصطلاح فارسی «دلی از عزا درآوردن» قرار داده است؛ این اصطلاح در جایی بهکار برده میشود که شخص بعد از مدتها از لذتی بهرهمند میشود (نجفی، 1378).
جبران (بیتا): فخُیِّلَ إلیه أنّه الملک بعَینه، و طارَت نفسه فرحاً.
حسینی (1387): لاوه خیال کرد که آن مرد شخص پادشاه است و از اینکه خویش را در حضور پادشاه میدید، احساس کرد که در پوست خودش نمیگنجد.
توی پوست خود نگنجیدن به معنای از شدت شادی بیتابشدن (نجفی، 1378) و طارَ فرحاً به معنای «خیلی خوشحال شد (یا) از خوشحالی بال درآورد» (ناظمیان، 1394) است و مترجم اصطلاح «طارَت نفسه فرحاً» در زبان مبدأ را با اصطلاح رایج «در پوست نگنجیدن» که کنایه از «شدت شادی» است، جایگزین کرده است.
جبران (بیتا): فی صدر تلک القاعة، رجلاً جلیلاً، جالساً علی منصة عالیة، تجلّله المهابة.
حسینی (1387): در بالای سالن مرد محترمی را دید که پشت میز بزرگی نشسته بود و ابهّت از سر و صورتش میبارید.
«از سر و رویش میبارید» اصطلاحی جا افتاده در زبان فارسی است. همچنین باریدن به معنای «آشکارا به چشم خوردن، کاملاً بارز بودن» (نجفی، 1378) جایگزین جملۀ «تجلّله المهابة» شده است.
جبران (بیتا): جالسون إلی کثیرِ من الموائد الأنیقة یأکلون و یشربون.
حسینی (1387): پشت میزهای تر و تمیز نشسته بودند و داد دل از سفرههای رنگین میگرفتند.
مترجم به جای اینکه «خوردن» و «آشامیدن« را در مقابل «أکل» و «شُرب» بیاورد، ذوق به خرج داده و از اصطلاح «داد دل گرفتن» در معنای «نهایت لذت از چیزی بردن» (نجفی، 1378) را بهعنوان معادل استفاده کرده است.
جبران (بیتا): للثعالب أوجرةٌ و لطیور السّماء أوکارٌ و لیس لابن الانسان أن یَسند رأسه.
حسینی (1387): درندگان را کنامی است و پرندگان را لانهای، اما برای فرزند انسان سرپناهی نیست.
در اینجا نیز مترجم با توجه به سیاق کلام واژۀ «سرپناه« را به جای «تکیهگاه» آورده است.
4-1-4. بسط نحوی
بسط نحوی، افزودن یک یا چند کلمه بر متن ترجمه بر حسب ضرورت است. در برخی موارد ضروری، مترجم میتواند در معنایی که در زبان مبدأ تلویحاً بیان شده تصریح کند (گارسس، 1994). «تصریح بهمعنای آشکارسازی است و یکی از هماهنگیهای ترجمه است. تصریح وقتی صورت میگیرد که اطلاعات متن مبدأ با صراحت و وضوح بیشتر به ترجمه انتقال مییابد» (خزاعیفر، 1391).
4-1-4-1. افزایش یک کلمه به دو کلمه
جبران (بیتا): فسعینا إلی حیث خرج الصوت.
حسینی (1387): من و روحم با عجله به طرفی که صدا از آنجا میآمد شتافتیم.
جبران (بیتا): قد ضللتُ، فما هذه العبادة التی توهّمتُ، بل هذه مأدبة أعدَّها الأمیر لشعبِه تذکاراً لحادثٍ جلل.
حسینی (1387): حتماً عوضی آمدهام، فکر نکنم اینها مشغول زیارت باشند، بلکه گمانم بر این است که این میهمانی بزرگ را شاهزاده شهر به مناسبت جشنی بزرگ ترتیب داده و مردم را به صرف این همه خوردنیهای لذیذ و گوارا دعوت کرده است.
جبران (بیتا): و أغفلتُ یدی راجعةً و عندما فتحتها لم أرُ فیها غیر الضباب و لکنّی سمِعتُ أغنیة بالغة الحلاوة.
حسینی (1387): دیگر بار انگشتانم را بستم و گشودم و این بار جز حجمی از مه در کف نداشتم، اما در آن حال ترانهای شنیدم سخت شیرین و روح نواز بود.
جبران (بیتا): نحنُ نَحوکُ مِن خیوط قلوبنا ملابس الآلهة و نملأ بحبّات صُدورنا حفنات الملائکة.
حسینی (1387): ما از تار و پود دل خویش خدا را جامه میبافیم و با عشقی که در سینه داریم، دست ملائک را پر میکنیم.
جبران (بیتا): سَمعتُ همس الأثیر بآذان الورود و لمست ثنایا النور.
حسینی (1387): زمزمۀ آسمان و عرش را با گوشهای گل شنیدم و با برگهای گل سرخ چین و شکن نور را لمس کردم.
جبران (بیتا): أمّا البهلول فظنَّ أنَّهما یرحّبان به باسم الملک.
حسینی (1387): آن دو نفر از طرف شخص پادشاه به او خوشآمد میگویند.
4-1-4-2. افزایش یک کلمه به سه کلمه
جبران (بیتا): هذا هو القصد من الحیاة. هذا هو الجوهر الکائن وراء عرضیات الأیّام و اللّیالی.
حسینی (1387): و هدف از زندگی همین است، هدف، درک جوهری است که در زیر نقاب اعراض نهفته است.
جبران (بیتا): حتَّی إذا ما لاقَت نسیمات لطیفة تساقطت باکیة نَحو الحقول.
حسینی (1387): پس آنگاه در برخورد با نسیمی لطیف، گریان بر باغ و در و دشت میبارد.
4-1-4-3. افزایش دو کلمه به سه کلمه
جبران (بیتا): إنَّ الغریب فی مثل هذه المواسم یتناسَی ما فی الغُربة من الضَیم و الوحشة لما یجده فی النّاس من الأنس و الانعطاف.
حسینی (1387): آدم غریب در چنین ایامی به واسطۀ لطف و مهربانی و مهری که در دیگران میبیند، بیداد و وحشت و اندوه غربت را به فراموشی میسپارد.
4-1-4-4. افزایش جمله
جبران (بیتا): و کان الأولاد یرکُضونَ وراءه من شارعٍ إلی شارعٍ زرّافات زرّافات.
حسینی (1387): بچهها هم دسته دسته دنبال اسب و سوار میدویدند و جستوخیزکنان هو میکشیدند.
جبران (بیتا): و شعرتُ بأنّ صوته یضمّنِی کالرّداء الصّوفِی فِی لیلة بارِدَة.
حسینی (1387): صدای او همچون خرقهای از پشم در شبی سرد، مرا میپوشاند و گرم میکند.
4-1-4-5. افزایش صفات
جبران (بیتا): و شدَّ ما کانت حیرته عندما وجد نفسه فی بهوٍ عظیمٍ و کُبراء القوم من رجالٍ و نساءٍ، جالسون إلی کثیر
من المَوائد الأنیقَة یأکلون و یَشرَبون.
حسینی (1387): سخت حیرت زده شد وقتی در داخل زیارتگاه مرد و زن و خرد و کلان را دید که پشت میزهای تر و تمیز نشسته بودند و داد دل از سفرههای رنگین میگرفتند.
ترکیب اضافی «کبراء القوم» ترجمه نشده و عبارت خرد و کلان به ترجمه اضافه شده است.
جبران (بیتا): کلّ هذا حدث بلحظةٍ واحدةٍ ففرغت دار الهیکل من الصّیارفة.
حسینی (1387): همه اینها در یک لحظه روی داد و سرای معبد به طرفة العینی از صرافان و پرنده فروشان تهی شد.
در مورد واژه «پرندهفروشان» عمل بسط انجام شده و ترکیب وصفی «لحظة واحدة» دو مرتبه ترجمه شده است.
4-1-5. قبض نحوی
روش قبض نحوی کاملاً بر عکس شیوۀ پیشین است و به معنا آن است که در زبان مقصد در برابر چند کلمه از زبان مبدأ، فقط یک کلمه قرار داده شود (نیومارک، 1988).
جبران (بیتا): صار الموت بین أحیاء الفقراء الضّعفاء حتّی بلغ بیتاً حقیراً فدَخَلَه.
حسینی (1387): پس مرگ میان خانههای فقرا به راه افتاد. به کلبهای حقیر رسید.
حرف ربط «حتّی» در ترجمه حذف شده است.
جبران (بیتا): یتغلّب علی الأجیال بالرّوح و الحقّ و یملأ الأرض بمجدِه و جمالِه.
حسینی (1387): با روح خویش بر عصرها و نسلها چیره گشت و با شکوه و مجد زمین را بیانباشت.
در ترکیبهای «مجده» و «جماله» ضمیر «ه» که مضافٌالیه جمله شمرده میشود، حذف شده است.
4-1-6. خاص در برابر عام یا برعکس
روش خاص در برابر عام، ترجمۀ لغت خاص (ذات) به عام (معنی) است یا برعکس که معمولاً در اقلام بزرگتر از واژه کاربرد دارد، اما در مورد واژه هم مصداق پیدا میکند (گارسس، 1994).
جبران (بیتا): عندما رمانی الله حصاة صغیرة فی هذه البحیرة العجیبة أزعجتُ هدوءها بأن أحدثت علی سطحها دوائر لایُحصَی عدیدها.
حسینی (1387): هنگامی که خدا چونان سنگریزهای در این دریاچه عجیبم فروانداخت با دایرههای بیشمار بر سطح آب، خواب دریاچه را برآشفتم.
مترجم واژه عام «هدوء» را که به معنای «سکوت» است در ترجمه به خاص «خواب» برگردان کرده است، چراکه خواب را میتوان نوعی سکوت تلقی کرد.
جبران (بیتا): و لاأرضی أن تنقلبَ الدّموع التی تَستَدِرُّها الکآبة من جوارحِی و تَصیرُ ضحکاً.
حسینی (1387): و رضا نمیدهم اشکی که اندوه از بند بند وجودم جاری میکند به لبخندی بدل شود.
«جوارح» به معنای اندامهای بدن بوده و معنایی محدود و خاص دارد، اما معنای واژه «وجود» عام و لایتناهی است.
جبران (بیتا): لا تترُکنِی هنا. أنت رسولُ الآلهة، أنت یمین الحق فلاتتخلّی عنّی.
حسینی (1387): مرا در اینجا رها مکن. تو فرستاده خدایی، تو دست حقی، ای دست حق مرا بگیر!.
«یمین» به معنای دست راست (واژه خاص) است که در ترجمه، مبدل به دست (واژه عام) شده است.
4-1-7. ابهام
در عملیات ترجمه، گاهی در مورد زبانهای مقصدی که فاقد ضمیرهای سوم شخص مؤنث و مذکر هستند، ابهام پیش میآید که مترجم موظف است در از بین بردن آن ابهام بکوشد، اما در برخی موارد هم پیش میآید که نویسندۀ زبان اصلی با غرض، کلام خود را مبهم میآورد که در این مواقع رسالت مترجم انتقال ابهام است نه رفع آن (نیومارک، 1988). برای این مورد در کتاب حمّام روح نمونهای یافت نشد.
4-2. سطح دوم: نحوی- واژهساختی
4-2-1. ترجمۀ یک به یک (تحتاللفظی)
همان ترجمۀ واژه به واژه است که در آن مترجم در مقابل هر یک از واژگان زبان مبدأ و یا حتی عبارتهای آن، واژه یا عبارتی از زبان مقصد قرار میدهد. گارسس معتقد است تناظر یک به یک اگر از حد واژه فراتر رود، مثل ترجمۀ عبارت به عبارت، شبهجمله به شبهجمله، جمله به جمله و حتی استعاره به استعاره و ضربالمثل به ضربالمثل، رفتهرفته کار مشکلتر میشود (گارسس، 1994).
جبران (بیتا): النفس- تنفصل عن الروح العام و تَسیرُ فی عالم المادة و تمرّ کغیمة فوق جبال الأحزان و سهول الأفراح.
حسینی (1387): روح انسان از آن روح عام جدا میشود و در عالم ماده چونان ابری بر فراز کوههای اندوه و دشتهای شادمانی میگردد.
در این سه جمله بجز واژۀ «انسان» که به ترجمه اضافه شده و واژه «تمرّ» که معنای آن در ترجمۀ «تسیرُ» آمیخته شده، بین کلمات عربی و ترجمۀ فارسی آنها، تناظر یک به یک برقرار است.
4-2-2. دستورگردانی (ترجمه از طریق تغییر نحو)
در تناقضهای موجود میان ساختارهای نحوی زبان مبدأ و مقصد، مترجم ناگزیر است اجزای کلام را تغییر دهد؛ اصولاً وقتی ترجمه از طریق نحو یا دستورگردانی انجام میگیرد که:
- ساختار دستوری مشابه در زبان مقصد وجود نداشته باشد.
- ترجمۀ تحتاللفظی امکانپذیر نباشد.
- خلأ واژگانی موجود با ساخت نحوی جبرانپذیر باشد.
نکتۀ مهم در فرآیند دستورگردانی این است که نباید موجب جابهجایی تأکید کلام شود (نیومارک، 1988).
4-2-2-1. مفرد به جمع
جبران (بیتا): فأجبتُه: هو هناک یا سیّدِی. تحت تلکِ الرّجمة.
حسینی (1387): و من گفتم: آن قبر آنجاست آقای من! زیر آن سنگها.
واژۀ «الرّجمة» مفرد و به معنای «تخته سنگ» است.
جبران (بیتا): فَلِماذا لایمنحُ قلب الانسان أن ینفخَ نَسمة الحیاة فِی قلبٍ آخَر.
حسینی (1387): پس...چرا این توان را به قلب انسانی از بندگان خود ندهد تا او نسیم جانبخش زندگی را در قلب دیگران بدمدد.
معادل «آخر» که واژهای مفرد است در ترجمه «دیگر» و معادل «آخرین» که جمع است، واژۀ «دیگران» است.
4-2-2-2. جمع به مفرد
جبران (بیتا): و أقمتُم قصور نینوَی فوقَ مدافن البؤساء.
حسینی (1387): و قصرهای نینوا را بر گور درماندگان برافراشتید.
واژۀ «مدافن» جمع و به معنای «قبرها یا گورها» است که به شکل مفرد در ترجمه وارد شده است.
جبران (بیتا): و أرکب البهلول حصاناً عاریاً و طیف به فی شوارع المدینة.
حسینی (1387): لاوه را بر اسبی لخت سوار کرده و پشت سر شیپورزن و طبال در خیابان شهر به حرکت درآوردند.
واژۀ «شوارع» جمع است و در معنای «خیابانها» که مفرد ترجمه شده است.
4-2-2-3. اسم مفعول به فعل
جبران (بیتا): نحن نبکِی لأنَّ أرواحنا مُنفَصِلَة بالأجساد عن الله، و أنتم تضحکون لأنّ أجسادکم تلتَصق مرتاحة بالتراب.
حسینی (1387): ما میگرییم چراکه پیکرمان روح ما را از خدا جدا کرده است.
4-2-2-4. ظرف مکان به حرف اضافه
جبران (بیتا): لقد نظرت إلی الکون من وراء عیون الورود.
حسینی (1387): هستی را با چشمهای گل سرخ دیدم.
4-2-2-5. ترکیب اضافی به ترکیب وصفی
جبران (بیتا): ألیست هذه المدینة التی یسمّیها شیوخنا مدینة رغائب القلب؟
حسینی (1387): آیا این همان شهری نیست که پیرمردهای ولایت ما میگویند اسمش «شهر دلخواه» است؟
4-2-2-6. فعل به اسم
جبران (بیتا): حتَّی إذاما لاقت نسیمات لطیفة تساقطت باکیةً نحوَ الحُقول.
حسینی (1387): پس آنگاه در برخورد با نسیمی لطیف، گریان بر باغ و در و دشت میبارد.
فعل «لاقت» مفرد مؤنث غایب از لاقَی/ی ُلاقی است که در ترجمه به صورت اسم مصدر (تلاقِی: برخورد) ترجمه شده است.
4-2-2-7. عبارت فعلی به صفت
جبران (بیتا): أزعجت هدوءها بأن أحدثت علی سطحها دوائر لایحصی عدیدها.
حسینی (1387): با دایرههای بی شمار بر سطح آب، خواب دریاچه را برآشفتم.
4-2-3. تغییر دیدگاه (دگربینی)
وقتی خلأ واژگانی وجود داشته باشد، کاربرد دگربینی الزامی است. جایی که مترجم بین کاربرد یا عدم کاربرد دگربینی مختار باشد باید صرفاً در مواردی بدان دست زند که در صورت عدم انجام، ترجمه، غیرطبیعی جلوهکند. البته دگربینی های دیگری وجود دارد، مثل علایق گوناگون مجاز، کل به جزء، جزء به کل، حال به محل، ظرف به مظروف، خصوص به عموم، عموم به خصوص، مسبب به سبب، کان و مایکون، لازم و ملزوم، مثبت به منفی و بر عکس، معلوم بهجای مجهول، تغییر نمادها و... (مختاری اردکانی، 1386).
جبران (بیتا): فهل استهوتک المطامع القبیحة أم سلبت عقلک العظمة الفارغة؟
حسینی (1387): اما انگار هوسهای زشت فکرت را پریشان کرده و عظمتی پوچ و تو خالی عقلت را دزدیده است؟
مترجم با وارد کردن واژگان «اما» و «انگار» در ترجمه از قطعیت جمله کاسته است.
جبران (بیتا): کان فی حدیقة منفردة بنفسجة جمیلة الثنایا، طیبة العرف، تعیش قانعة بین أترابها و تتمایل فرِحة بین قامات الأعشاب. ففِی صباحٍ، و قد تکَلّلَت بقطر النّدی.
حسینی (1387): در میان گلها و سبزههای باغی تنها و دور افتاده، بنفشهای خوشبو با گلبرگهای زیبا، شاد و راضی زندگی میکرد. یک روز صبح، دانهۀ بلورین شبنمی چون تاج بر فرق بنفشه نشست.
«رأس» به معنای سر به «فرق» تغییر یافته (کل به جزء) و جابهجایی مسبّب و سبب نیز صورت گرفته است.
4-2-4. جبران
روش جبران، عبارت است از جبران افت معنی، لفظ یا صناعات ادبی یا تأثیر عملی در قسمت دیگر جمله یا جملۀ مجاور (نیومارک، 1988)، اما گارسس معتقد است که این شیوه را باید همراه با شیوههای دیگر بهکار گرفت (گارسس، 1994). برای این مورد در کتاب حمّام روح نمونهای یافت نشد.
4-2-5. توضیح یا بسط معنی
روش توضیح یا بسط معنی به منظور شرح و بسط قسمتی از متن که باید در متن مقصد تصریح شود (گارسس، 1994) استفاده میشود. اینگونه شرحها گاه در پانوشت به چشم میخورند.
جبران (بیتا): فقالت الحیّة: إنّنی أعرف نباتا تمتدّ جذوره إلی أحشاء الأرض و کلّ من یأکل تلک الجذور یصیر أجمل من«عشتروت».
حسینی (1387) (در پاورقی اینگونه تصریح شده): عشتروت بتی که در نواحی سوریه و فنقیه پرستش میشد و ربّالنوع عشق و جنگ بوده است.
جبران (بیتا): قد سمَمتُم سقراط و رَجَمتُم بولس و قَتلتُم غلیلو و فَتَکتُم بِعَلِیِّ بن ِ أبیطالب و خَنَقتُم مدحت باشا.
حسینی (1387): سقراط را مسموم و پولس را سنگسار کردید. گالیله را کشتید و خون علیبنابیطالب را به ناحق ریختید و مدحت پاشا را خفه کردید.
در پاورقی اینگونه تصریح شده که «مدحت پاشا نخست وزیر و از رجال بزرگ دولت عثمانی که در زندان خفه شد (همان منبع)».
4-2-6. تلویح، تقلیل، حذف
در روش تلویح، تقلیل و حذف، عناصری که در متن اصلی تصریح شدهاند در ترجمه به تلویح بیان میشوند یا تقلیل مییابند یا بهطورکلی حذف میشوند (گارسس، 1994). لازم است این نکته را نیز در نظر گیریم که مترجم در قبال هر کلمهای که از متن اصلی حذف میکند باید پاسخگو باشد (نیومارک، 1988). صلحجو نیز اعتقاد دارد مترجم باید جایگاه کاهش و افزایش را درک کند تا ناخواسته معانی ضمنی را که مدنظر نویسنده نبوده، منتقل نکند (صلحجو، 1377).
جبران (بیتا): ضَمِنِی یا حبیب نفسی فأنتَ رَحوم، لا تترُکنِی هنا. أنت رسولُ الآلهة، أنت یمین الحقّ فلا تتخلّی عنّی.
حسینی (1387): ای مرگ مهربان! روحم را بگیر! مرا در اینجا رها مکن. تو فرستاده خدایی، تو دست حقی، ای دست حق مرا بگیر!
اصطلاح «لا تتخلّی عنّی» به معنای «ترکم مکن» در متن ترجمه، تلویحی و به شکل «مرا بگیر» بیان شده است.
جبران (بیتا): و کان فی کلِّ خُطوة من خُطواته فَراسخ عَدیدَة.
حسینی (1387): و در هر گامی از گامهایش فرسخها نهفته بود.
در مورد فعل «کان» (بود) تصریح وجود دارد درحالیکه مترجم با شمّ ادبی خود آن را به شکل تلویحی (نهفته) بیان کرده است.
جبران (بیتا): نحن ذوو النّفوس الحزینة، و الحزن کبیرٌ لا تسعُه النّفوس الصغیرة.
حسینی (1387): جانهای ما حزین است و حزن بزرگ را ارواح کوچک برنمیتابد.
«لا تسعُ» به معنای «دربر نمیگیرد» بوده و تصریح به تلویح تبدیل شده است.
جبران (بیتا): و ما الطّبیعة سوی مظاهر خارجیّة لِأحلامنا الخفیّة أن تحوّلنی إلی وردة ففعلت، و طالما غیّرت الطّبیعة صورَها و رسومَها بأصابع المیل و التشویق.
حسینی (1387): پس از طبیعت که مظهر بیرونی خواستههای درونی ماست، خواستم که مرا به گل سرخی تبدیل کند و طبیعت نیز خواست مرا اجابتکرد.
جملهای که مشخص شده در ترجمه «حذف» شده است.
جبران (بیتا): و أطبَقَت الوردة أوراقها و ارتعشت قلیلاً ثمّ ماتت.
حسینی (1387): آن گاه گل سرخ تکان خفیفی خورد و جان سپرد.
جمله مشخص شده در ترجمه حذف شده است. از این رو، ترجمه به صورت «گل سرخ، گلبرگهایش را جمع کرد، تکان خفیفی خورد و جان سپرد» پیشنهاد میشود.
جبران (بیتا): أنتم أبناء غفلات المسرّات و یقظات الملاهِی.
حسینی (1387): و اما شما ... شما دل به دست غفلت و فراموشی میسپارید.
واژههای «أبناء»، «المسرّات»، «یقظات» و «الملاهِی» در ترجمه «کاسته» شده است. از این رو، ترجمه به صورت «ای بیخبران سرخوشیها و هشیاران سرگرمیها» پیشنهاد میشود.
جبران (بیتا): لا تجتازها خیولکم المُطَهَّمة و مَرکباتکم الجمیلة.
حسینی (1387): گذرگاههای تنگی است که اسبان فربه -- شما از میان آنها نمیگذرند.
ترکیب وصفی «مرکباتکم الجمیلة» در ترجمه «تقلیل» یافته است. بنابراین، پیشنهاد میشود ترجمه به صورت « اسبان فربه و استرهای زیبایتان از آن گذر نمیکنند» ارائه شود.
جبران (بیتا): و لمّا جاء عصرُ ذلک النّهار تلبَّد بغیوم سوداء مبطّنة بالإعصار ثمّ هاجَت سواکن الوجود فأبرقَت و رعدَت.
حسینی (1387): غروب آن روز، ابرهای سیاه و پرباران هوا را تیره کرد. رعد و برقی شد.
جمله مشخص شده در ترجمه «کاهش» یافته است. از این رو ترجمه به صورت «عصر آن روز آسمان مملو از ابرهای سیاه طوفانزا شد، سپس سکوت فضا شکست و رعد و برقی فرا گرفت» پیشنهاد میشود.
4-2-7. تغییر در نوع جمله
برخی اوقات به ضرورت یا به اشتباه، نوع جمله عوض میشود. مثلاً جملۀ ساده به مرکب یا مختلط یا برعکس ترجمه شده و یا گاهی وجه جمله تغییر مییابد (مختاریاردکانی، 1386).
جبران (بیتا): لن یرجعَ إلی الأبدیّة إلّا
مَن جاء مِنَ الأبدیّة.
حسینی (1387): آنکه از ابدیت نیامده است هرگز به سوی ابدیت بازنمیگردد.
جمله دوم «مَن جاء مِنَ الأبدیّة» از مثبت به منفی برگردان شده است. این کلام بهگونهای دیگر هم قابل ترجمه است که در آن جملۀ اول از منفی به مثبت تغییر مییابد؛ یعنی «بیتردید، تنها کسی به ابدیت بازمیگردد که از ابدیت آمده باشد».
4-3. سطح سوم: سطح گفتمانی- کارکردی
4-3-1. تعدیل محاورهای
روش تعدیل محاورهای «یعنی کاستن از اصطلاحات محاورهای و نادیده انگاشتن چند زبانه بودن متن اصلی. این مقوله در مواردی بهکار میرود که متن مبدأ علاوه بر زبان اصلی، لهجهها و گویشهای دیگری را هم شامل شود. نویسنده ممکن است در تنظیم بخشهایی از متن از لهجهای خاص غیر از زبان فصیح استفاده کند. این نوع متنها غالباً در ترجمه، تعدیل میشوند و اثری از لهجههای موجود در متن اصلی در متن مقصد دیده نمیشود» (نیازی و قاسمی، 1397). نکته حائز اهمیت این است که در این موارد زبان مقصد هم باید لحن عامیانه داشته باشد. برای این مورد در کتاب حمّام روح نمونهای یافت نشد.
4-3-2. تغییر ساختار درونی متن مبدأ
«تعدیل، تقلیل یا حذف و افزایش تأکیدها و تغییر علائم متن بهصورتی که در معنا تاثیرگذار باشد، نیز ممکن است ساختار درونی متن اصلی را تغییر دهند» (همان). مثالهای این روش، ذیل عنوان 2-2-6 آورده شد.
4-3-3. حفظ تعهّدات متن اصلی
مترجم نباید از نظر دور بدارد که از زبان کدام مؤلف و برای کدام مخاطب ترجمه میکند و در صورتیکه نوع مخاطب او در زبان مقصد با مخاطب زبان مبدأ و نیز زمینۀ کار او متفاوت است، میتواند تغییراتی را در ترجمه اعمال کند، اما باید قادر باشد که این تغییرات را توجیه کند (نیومارک، 1988).
4-3-4. تغییر لحن متن
حفظ لحن یکی از ارکان مؤثر ارتباطی است و باید از طریق زمان، وجه، بنا، واژگان و نحو آن را حفظ کرد (مختاریاردکانی، 1386).
جبران (بیتا): فلن أرضی أن تعبثَ هذه الریح بشعری الذّهبِی.
حسینی (1387): من رضا نتوانم داد که بادِ این سواحل، گیسوان آفتابگون مرا به بازی بگیرد.
در این ترجمه، تغییر وجه جمله به صورت «راضی نمیشوم که گیسوان طلاییام را در برابر این باد بیافشانم» صورت گرفته است. به بیان دیگر، جابهجایی سبب و مسبب در ترجمه اتفاق افتاده است.
4-3-5. حذف حواشی
روش حذف حواشی «عبارت است از حذف پانوشتها، پیشگفتارها، ضمیمهها، مقدّمات، مؤخّرات، توضیحات، کتابشناسی، فهرست، اعلام و... که در ترجمه از زبانهای دیگر به فارسی بسیار رایج است» (مختاری اردکانی، 1386).
در قسمت فوقانی مقدمه نمایشواره ارم ذات العماد آمده: «ألم تر کیف فعل ربّک بعاد ارم ذات العماد التی لم یخلق مثلها فی البلاد» و سپس «یدخلها بعض أمّتِی» (الحدیث) (جبران، بیتا) و در متن ترجمه تنها قسمت اول؛ یعنی آیۀ قرآن آمده و «یدخلها بعض أمّتِی» حذف شده است (ر. ک: حسینی، 1387).
4-3-6. تغییر به علت اختلافات فرهنگی-اجتماعی
مثالهای این روش، ذیل عنوان 2-1-1 آورده شد.
4-4. سطح چهارم: سبکی- عملی
4-4-1. بسط خلاقه
بسط خلاقه همان تغییراتی است که مترجم مطابق ذائقه و سلیقۀ خود در متن اعمال میکند. او میتواند سبکی را برگزیند که «برای او طبیعیتر است یا میل او را اقناع میکند» (گارسس، 1994). البته گارسس این شیوه را منفی تلقی میکند. مترجم در این روش بدون در نظر گرفتن اندوختههای زبانی، ویژگیهای ساختی و پیام متن مبدأ، تغییرات وسیعی را در متن مقصد ایجاد میکند (نیازی و قاسمی، 1397).
جبران (بیتا): امّا الموکب فاستمرَّ فِی سَیره.
حسینی (1387): همراه با خیل جمعیت و صدای طبل و شیپور به راه خود ادامه داد.
صدای طبل و شیپور، زاییدۀ ذهن مترجم بوده و به متن اضافه شده است.
جبران (بیتا): رأسُ الحکمةِ مَعرفةُ الذّات.
حسینی (1387): معرفت نفس دروازه همه علمهاست.
مترجم در عوض اینکه بگوید، اساس دانش، شناخت نفس است، خلاقانه واژۀ «دروازه» را در ترجمۀ «رأس» آورده و معنایی تقریباً مشابه را القاء کرده است.
جبران (بیتا): فَطافَت مُرَفرِفَة فَوق رُؤوسِ العُصور مُختَرِقَة مَدَنِیَّة بعدَ مَدَنِیَّة.
حسینی (1387): بر فراز سر عصرها و نسلها شهر به شهر گردید و خانه به خانه سرایت کرد.
در این نمونه نیز مترجم عبارت «خانه به خانه» را به منظور تقریب معنا به ذهن خواننده بر متن افزوده است.
4-4-2. اشتباه مترجم
اشتباه مترجم ناشی از کج فهمی یا دانش ناکافی او در زبان مبدأ، مقصد و یا موضوع ترجمه است (گارسس، 1994). گاه مترجم در انتخاب معادل، اشتباه و یا کم دقتی میکند و گاه هم پیش میآید که اساساً در درک معنای واژه یا عبارت یا جمله به خطا میرود.
جبران (بیتا): نحن نَدنو منکم کالأصدقاء
و أنتم تُهاجموننا کالأعداء، و بین الصَّداقة و العَداوة هوّة عمیقة مملوءة بالدُّموعِ و الدِّماء.
حسینی (1387): ما صادقانه به سوی شما میآییم و شما دشمنانه بر ما هجوم میآورید و بین صداقت و دشمنی درّهای است عمیق، آکنده از اشک و خون.
معانی مختلف «هوة»: ورطه، منجلاب، گرداب، غار، گودال، حفره (فرهنگ آذرنوش) است. همچنین «أصدقاء» اسم جمع و به معنای دوستان است.
جبران (بیتا): و فوق ذلک فلِی میلٌ إلی معاشرة الرّعاع و البسطاء کتولستوی و مکسیم غورکی.
حسینی (1387): و از این مهمتر مثل تولستوی و ماکسیم گورکی علاقهمند به نشست و برخاست با مردم روستایی و کشاورزم.
معنای «رعاع»: طبقات پست و فرومایه، اراذل، توده مردم (فرهنگ آذرنوش) است و معنای «بسطاء»: سادهدل، پاکدل (همان)
جبران (بیتا): کان یسوع مع أصدقائه فی حرج الصّنوبر وراء سیاجِی.
حسینی (1387): روزی مسیح در جنگل صنوبر، پشت باغستان من برای یارانش سخن میگفت.
«باغستان» به عنوان معادل برای «سیاج» انتخاب شده که نادرست است.
جبران (بیتا): أیّها الموت الجمیل إقتبل نفسِی یا حقیقة أحلامِی و موضوع آمالِی.
حسینی (1387): ای مرگ زیبا! جانم را قبول کن ای حقیقت رؤیاهای من و ای قلّه آرزوهایم!
«قلّه» به عنوان معادل برای «موضوع» انتخاب شده که نادرست است.
جبران (بیتا): و وقفتُم حوله تسخرون و تُجَدِّفون علیه.
حسینی (1387): و پای دار او، به تمسخر و لعن دست افشانیدند.
«لعن» (کردید) به عنوان معادل برای «تُجَدِّفون» انتخاب شده در حالی که این فعل به معنای «تکفیر کردید» است. جَدَّفَ علی: اهانت کردن (فرهنگ آذرنوش).
جبران (بیتا): رُح فقد سئِمت النظر إلی جناحیک الهائلین و جسدک البالِی.
حسینی (1387): برو که حالم از دیدن بالهای وحشتناک و هیکل متعفّنت آشفته است.
«متعفّن» به عنوان معادل برای «الباِلی» انتخاب شده که نادرست است.
4-4-3. حفظ اعلام و اسامی خاص
اسم خاص ادبی که در اینجا مدنظر است، اغلب دارای معانی ضمنی، لفظی و معنوی است. در صورتی که انتقال پیام و محیط یک اثر ادبی بر القاء ملیت و فرهنگ آن ارجحیت داشته باشد، اسم خاص را باید ترجمه کرد. اگر انتقال ملیت و فرهنگ به همان اندازۀ انتقال معانی ضمنی حائز اهمیت یا بر آن رجحان داشته باشد باید اسم خاص را بدون ترجمه رها کرد و در مقدمۀ مترجم با نام نامه یا پرانتز یا پاورقی معانی ضمنی لفظی و معنوی آن را باز کرد (مختاریاردکانی، ۱۳۷۰).
طبق نظر نیومارک، اسامی خاص از جمله اسم اشخاص درگذشته و در قید حیات، اسامی جغرافیایی، روزنامهها، شرکتها و مؤسسات خصوصی و دولتی، خیابانها و نیز آدرسها و... جزء عناصر قابل انتقال هستند و نیازی به ترجمه آنها نیست (نیومارک، 1372). اسم خاص را گاهی باید ترجمه کرد، اما گاهی باید مستقیماً به متن منتقل شود و در برخی موارد هم باید به همراه معنی یا شرح آن آورده شود (نقیزاده و متقیزاده، 1396).
جبران (بیتا): و أمّا مَجاعتِی للمآکل الشَّهیة و الموائد الموصوفة بالألوان المتنوِّعة فتقارن نَهمِ «بطرس الأکبر» و «الأمیر بشیر الشَّهابِی».
حسینی (1387): در ضمن در علاقه به خوراکیهای لذیذ و سفرههای رنگارنگ فکر نمیکنم از شکموهای معروف تاریخ چیزی کم داشته باشم.
جبران (بیتا): أنفی کبیرٌ و منحن إلی جهة واحدة و هکذا کان «سفنزولا» و «فولتر» و «جورج واشنطن».
حسینی (1387): دماغم گنده است و کمی انحراف دارد دماغ --- ولتر و جرج واشنگتن هم همین طور بود.
مترجم اسامی خاصی را که مشخص شدهاند در ترجمه حذف کرده است.
جبران (بیتا): و مشی سلیم أفندی فی تلک الغرفة ذهاباً و إیاباً و سیماء البشر فی سحنته القبیحة و هو یردِّدُ بصوت یأتلف بنبراته مواء القطط بقلقلة العظام بیت أبی العلاء القائل: «و إنِّی و إن کنتُ الأخیرُ زمانُهُ *** لآنٍ بِما لم تَستَطعه الأوائلَ».
حسینی (1387): شروع کرد به قدمزدن در طول و عرض اتاق و با صدایی روح خراش این بیت --- را زمزمه کرد: باید به یمن این همه اوصاف بینظیر *** کاری کنم که هیچکس آن را نکرده است».
اسم خاص «أبی العلاء» در ترجمه حذف شده است.
جبران (بیتا): جاء فی قدیم الزمان رجل من البادیة إلی مدینة الشریعة العظیمة و کان بهلولاً خیالیّاً.
حسینی (1387): سالها پیش صحرا پیش صحرانشینی ساده لوح و خیالباف به نام لاوه عازم شهر بزرگ قانون شد.
اسم خاص بهلول در ترجمه به «لاوه» برگردان شده است.
جبران (بیتا): أمّا عطشِی إلی الخمرة فیضارعُ عطش نوح و أبِی نواس و دِی موسه و مارلو.
حسینی (1387): اما علاقهام به میگساری کمتر از علاقه أبینواس و آلفرد دوموسه به این مقوله نیست.
«مارلو» اسم خاص است و حذف شده که در اصل باید به متن مقصد انتقال داده میشد.
جبران (بیتا): جاورجیوس البیروتی.
حسینی (1387): مردی از بیروت.
مترجم در ترجمه «عنوان» قصه، اسم خاص را حذف کرده و به جای آن اسم عام آورده است.
4-4-4. حفظ ساختارهای زبان مبدأ
گاهی به دلایل مختلف ممکن است مترجمان محو جادوی زبان مبدأ شوند و آن را در زبان مقصد منعکس کنند (مختاریاردکانی، 1386). این موضوع از جمله موارد منفی در ارزیابی ترجمه است. از تأثیر قهری دستور زبان مبدأ بر زبان ترجمه باید پرهیزکرد. گاهی عبارت زبان مقصد قدری از خصوصیات نحوی زبان مبدأ را حفظ میکند، که بارزترین نمونه این نوع تأثیر در ترجمۀ تحتاللفظی دیده میشود؛ جملهای که به این روش ترجمه میشود تا حدود زیادی رنگ و بوی نحو زبان اصلی را دارد (معروف، 1395).
جبران (بیتا): ما أغباک بینَ الأزهار.
حسینی (1387): میان گلها چه گل نادانی هستی!
جبران (بیتا): ما أقلّ حظِّی بینَ الرّیاحین.
حسینی (1387): در بین گیاهان چه گیاه کم اقبالی هستم!
در زبان فارسی آنچه در بیان این معنی رایج است، حذف «میان» و عبارت «در بین» است و معمولاً اینگونه بیان میشود: «فلانی چقدر نادان یا کم اقبال است!»
4-4-5. بیان نامناسب اصطلاحات
هر اصطلاح پنج جنبۀ مختلف معنایی دارد: ۱- معنای مجازی، ۲- معنای تحتاللفظی، ۳- ویژگیهای عاطفی، ۴-خصوصیات سبکی و ۵- رنگ و بوی ملی و قومی که هر یک در انتخاب معادل مناسب قیودی را بر مترجم تحمیل میکنند (تجلّی، ۱۳۶۸). یافتن معادل دقیق و درست برای «اصطلاحات» زبان مبدأ از اهمیت خاصی برخوردار است. از جمله ویژگیهای «اصطلاحات» مترادفناپذیری آن است (ناظمیان، 1395).
جبران (بیتا): ... فینظرون إلیه و هو علی تلک الحالة، و یغربون فِی الضَّحَک أفراداً و جماعات و کان الأولاد یرکُضونَ وراءه من شارعٍ إلی شارعٍ زرّافات زرّافات.
حسینی (1387): ... و به تماشای آن منظرۀ مضحک ایستادند. بچهها هم دستهدسته دنبال اسب و سوار میدویدند و جستوخیزکنان هو میکشیدند.
اصطلاح «یغربون فی الضحک» به معنای قهقهه زدن و از ته دل خندیدن است که در ترجمه لحاظ نشده است. از این رو، ترجمه به صورت «در آن حالت مردم به او مینگریستند و از ته دل میخندیدند، بچهها هم دسته دسته پشت سرش خیابان به خیابان میدویدند» پیشنهاد میشود.
جبران (بیتا): فإن کان لتلک الأمم ذات خاصة أو وحدة معنویة و کانت قوّة الابتکار فی تلک الذّات قد استیقظَت بعد نومها الطّویل کان مستقبل اللغة العربیة عظیماً کماضیها، و إلّا فَلا.
حسینی (1387): و اگر این ملل دارای روحیهای خاص و وحدت معنوی باشند و نیروی ابتکار پس از سالها خواب عمیق در آنها بیدار شده باشد، آینده زبان عرب چون گذشتهاش عظیم و درخشان خواهد بود و الّا فَلا.
مترجم در این جمله به جای اینکه اصطلاح «و إلّا فَلا»را به صورت «و اگر نه، که هیچ» ترجمه کند آن را به همان شکل وارد متن ترجمه کرده است.
4-4-6. پرگویی در برابر سادهگویی
پرگویی یا ترجمۀ آزاد، آخرین چاره مترجم است که بسط قابل ملاحظهای در متن اصلی به وجود میآورد (گارسس، 1994). در این شیوه، مترجم بهگونهای کلمات، عبارات، توضیحات و یا جملات اضافی به متن میافزاید که حجم آن را تغییر میدهد درحالیکه این افزایش ضرورتی نداشته و گهگاه با این عمل، بار متن مبدأ نیز عوض شده است.
نیومارک معتقد است که این روش در رابطه با متون بینام، گمنام و کممایه یا متونی که دارای نوشتاری ضعیف و یا مملو از حذفیات و تلویحات جدی هستند، مفید است. افزودن کلمات و یا جملات به نسخ خطی قدیمی به منظور رفع ابهام از آنها، مثال خوبی برای محاسن این شیوه است.
جبران (بیتا): حتَّی إذا ما لاقَت نسیمات لطیفة تساقطت باکیة نَحو الحقول.
حسینی (1387): پس آنگاه در برخورد با نسیمی لطیف، گریان بر باغ و در و دشت میبارد.
مترجم
میتوانست به جای افزودن سه واژۀ «باغ» و «در» و «دشت» از واژه «کشتزارها» استفاده کند.
4-4-7. تغییر در کاربرد صنایع بدیعی
در متون ادبی، آرایههای ادبی به چشم میخورد که از مختصات بارز این نوع متون هستند. وظیفۀ مترجم در رویارویی با این آرایهها، درک و انتقال حداکثری آنها به متن مقصد است. البته نباید این نکته را نیز از نظر دور داشت که در بسیاری موارد، زبان مقصد بستری برای پذیرش این صنایع ادبی فراهم نمیکند. «تعدیل بلاغی به معنای تلاش برای بازآفرینی وفادارانه متن اصلی در زبان مقصد با استفاده از آرایههای متفاوت است تا تأثیر مشابه تأثیر متن اصلی را در خواننده ترجمه ایجاد کند. تعدیل بلاغی را بیشتر در ترجمۀ امثال، تعابیر، کنایات و عبارات آمیخته با تصویر میتوان دید» (لطفیپور ساعدی، ۱۳۷۹).
جبران (بیتا): لی جوار کالصّباح جمالاً فَاختَر منهنّ ما تُرید.
حسینی (1387): من کنیزکان زیبایی دارم، هر کدام از آنها را میپسندی انتخاب کن.
در این نمونه تشبیه «کالصباح جمالاً» در جملۀ اول ترجمه نشده است. مترجم در متن ادبی اجازه حذف تشبیه در صورت امکان انتقال آن را ندارد. از این رو ترجمه به صورت «کنیزکانی دارم که بسان سپیدهدم زیبا هستند» پیشنهاد میشود.
جبران (بیتا): امّا البهلول فکان ینظر إلیهم بعینین مشرقتین فرحاً و الدّهش آخذٌ منه مأخذه.
حسینی (1387): اما لاوه با شادی و شگفتی به مردم نگاه میکرد.
ترکیب وصفی «عینین مشرقتین» به ترجمه منتقل نشده است. از این رو ترجمه به صورت «اما بهلول با چشمانی که از فرط شادی و شگفتی برق میزد به آنها نگاه میکرد» (در مورد تغییر نام بهلول به لاوه در گذشته اشاراتی شد) پیشنهاد میشود.
جبران (بیتا): بین شفقتنا و کُرهِکم یقف الزّمان محتاراً بِنا و بِکُم.
حسینی (1387): زمان چون چارچوبی بلند بین ترحّم ما و نفرت شما ایستاده است.
جمله دارای صنعت جانبخشی بوده که در ترجمه لحاظ نشده است. «محتار» به معنای «پریشان»، «سرگردان» و «سردرگم» بوده و مترجم این معنا را در ترجمه منتقل نکرده است. از این رو، ترجمه به صورت «زمان، میان ترحّم ما و نفرت شما، سرگردان مانده است» پیشنهاد میشود.
جبران (بیتا): نحن نراکم لأنَّکُم فِی النّور المُظلِم أمّا أنتم فلا تَرَوننا لأنَّنا جالسون فِی الظلمة المُنیرة.
حسینی (1387): ما شما را میبینیم از آن روز که شما در نور ظلمانی ایستادهاید؛ لیکن شما ما را نمیبینید چرا که ما در ظلمت نورانی نشستهایم.
مترجم صنعت جناس و تضاد را که در متن اصلی دیده میشود به خوبی به متن مقصد منتقل کرده است.
جبران (بیتا): رأی الأرواح المحمولة علی أجنحة الأحلام و الأجساد المحکومة بِمَفاعیل الکرَی.
حسینی (1387): در ارواح خفتگان که بر بالهای رؤیا و بسته به نجیرهای خواب سفر میکردند، نگریست.
در ترجمه این نمونه نیز صنعت استعاره حفظ شده است.
جبران (بیتا): فتحَت البنفسجة ثغرها الأزرق و قالت مُتَنَهّدة: ... .
حسینی (1387): بنفشه لبهای نیلگونش را باز کرد آهی کشید و با حسرت گفت: ... .
مترجم صنعت تشبیه موجود در متن اصلی را به متن مقصد انتقال داده است.
بحث و نتیجهگیری
در این جستار داستانهایی کوتاه از کتاب دو جلدی مجموعة کاملة للمؤلفات اثر جبران خلیل جبران با ترجمۀ فارسی آن در کتاب حمّام روح تطبیق داده شده و سنجش میزان درستی ترجمهها طبق چهار سطح نظریۀ نقد ترجمه متون ادبی گارسس، بررسی شد. با در نظرگرفتن این مهم که دو سطح اول گارسس بیشتر بر انتقال مفهوم و فحوای کلام و دو سطح دوم بیشتر بر انتقال شیوه بیان و گفتمان تمرکز دارد، نتایج پژوهش بدین شرح است:
- در سطح معنایی- لغوی مترجم از راهکارهای تعدیل فرهنگی، اقتباس و بسط بهره برده و بدین ترتیب توانسته است در انتقال مفاهیم موفق عمل کند.
- در سطح نحوی- واژهساختی مترجم با دستورگردانی، تغییر دیدگاه، تغییر نوع جمله و بسط معنا در قالب توضیح و تصریح در انتقال مفاهیم حضوری قابل قبول داشته است.
- در سطح سوم با لحاظ اینکه مترجم از تعدیل محاورهای و تعدیل فرهنگی به خوبی استفاده کرده، اما تغییر دادن لحن متن موجب شده تا در سطح گفتمانی- کارکردی موفقیت چندانی نداشته باشد. بنابراین، در این بخش نسبت به دو سطح دیگر از موفقیت کمتری برخوردار است.
- در سطح چهارم با بسط خلاقه که از نظر گارسس تکنیکی منفی تلقی میشود و همچنین انتخاب معادلهای اشتباه و حفظ ساختارهای زبان مبدأ و نیز موارد متعدد عدم حفظ اعلام، عملکرد مترجم در سطح سبکی- عملی ضعیف به نظر میرسد.
از آنجایی که مغز و محتوا التزام اصلی سبک نویسندگی، جبران است و سایر مؤلفهها در آثار او در خدمت این دو اصل هستند، مفهوم و محتوا در ترجمه به خوبی منتقل شده است، اما با مدنظر قرار دادن این اصل که در ترجمۀ ادبی انتقال کامل صنایع ادبی از متن مبدأ به متن مقصد کاری بسیار دشوار است، وی در سطح گفتمانی- کارکردی و سبکی- عملی نسبتاً ضعیف ظاهر شده است؛ هر چند در مقام یک ادیب نهایت تلاش خود را در این زمینه انجام داده است.
در نظریۀ گارسس عملکرد مترجم در بهکارگیری راهبردهای مختلف مرتبط با سطوح چهارگانه به سه دسته مثبت، منفی و خنثی تبدیل میشود. ویژگیهای مثبت، کفایت ترجمه را افزایش و ویژگیهای منفی آن را کاهش میدهند. در جدول (3) تعداد ویژگیهای مثبت و منفی کفایت ترجمه ارائه شده است.
براساس جدول (3) از مجموع نتایج به دست آمده ملاحظه میشود که شمار ویژگیهای مثبت نسبت به ویژگیهای منفی بیشتر است؛ بنابراین، این ترجمه برمبنای نظریۀ گارسس از کفایت و مقبولیت لازم برخوردار است. علاوه بر این، ویژگیهای مثبت بهکار گرفته شده، مربوط به سطح اول و دوم الگوی گارسس است. همان طور که اشاره شد این امرنشان میدهد مترجم در زمینۀ معنایی- لغوی و نحوی- واژهساختی از عملکرد بهتری برخوردار بوده است. همچنین در میان تکنیکهای یاد شده، مترجم بیش از همه از «بسط یا افزایش» بهره جسته و این امر موجب شده که در بسیاری موارد حجم ترجمه بیش از حجم متن اصلی شود.
جدول 3. آمار ویژگیهای مثبت و منفی بیانگر کیفیت در الگوی گارسس (1994)
تکنیکهای مثبت |
تعداد |
تکنیکهای منفی |
تعداد |
معادل فرهنگی |
3 |
ابهام |
0 |
اقتباس |
5 |
تغییر لحن |
1 |
بسط نحوی |
25 |
حذف |
2 |
دگربینی |
2 |
تعدلی محاورهای |
0 |
جبران |
0 |
حفظ ساختار متن مبدأ |
2 |
دستورگردانی |
7 |
بسط خلاقانه |
3 |
توضیح |
2 |
اشتباه مترجم |
8 |
حذف حواشی |
1 |
حذف صناعات ادبی |
3 |
حفظ صناعات ادبی |
3 |
قبض |
4 |
جمع کل |
48 |
جمع کل |
23 |
[1]- Garcé, C. V.
[2]- Newmark, P.
[3]- Mark, T.
[4]- De. Cervantes, M.
[5]- Vinay, J. P.
[6]- Darbelnet, J.
[7]- Nida, E. A.
[8]- Delisle, J.
[9]- Mounin, G.
[10]- Schmitt, N.
[11]- Toury, G.