نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استادیار دانشگاه لرستان

چکیده

«مَثَل» مقوله‌ای زبانی- ادبی به‌شمار می­آید که از جایگاهی والا در فرهنگ ایرانی و عربی برخوردار است. مثل‌نگاران ایرانی و عرب سعی وافر داشته­اند که امثال را گردآوری و ثبت و ضبط نمایند. شیوه­ی مثل­پژوهی و تدوین ضرب‌المثل­ها بیشتر مبتنی بر شیوه‌ی «دسته‌بندی الفبایی» بوده است و هیچ‌گونه رابطه و پیوند منطقی و معنایی میان امثال به‌چشم نمی‌خورد. نگارنده بر این باور است که دسته‌بندی امثال براساس «حوزه‌های معنایی» می­تواند از یک‌سو مثل‌پژوهان و پژوهندگان را در مطالعات مردم‌شناسانه و کشف عناصر فرهنگی و تمدنی ملت‌ها کمک نماید و از سوی دیگر، دستیابی به مثل‌های مربوط به حوزه‌های مختلف را امکان‌پذیر می­نماید. در این پژوهش، تلاش شده است ضرب‌المثل­های دلالت‌کننده بر «بیهوده‌کاری» در فارسی و عربی بررسی گردد. ابتدا تعاریف گوناگونی از «مثل» از منظر مثل‌پژوهان ایرانی و عرب ارائه شده است؛ آنگاه مجموعه امثال حوزه‌ی مذکور به‌شکل تطبیقی بررسی شده‌اند. این مقاله می­تواند در حوزه­های مثل‌شناسی و مثل‌نگاری و تطبیق امثال فارسی و عربی با تأکید بر اهمیت «طبقه‌بندی معنایی» امثال نه «دسته‌بندی الفبایی» آنها کاربرد داشته باشد. نگارنده رفتارهای بیهوده، نسنجیده، غیر منطقی، متهورانه و عاری از هرگونه دوراندیشی، سنجیدگی و ظرافت را به‌عنوان یک آسیب اجتماعی و فرهنگی تلقی کرده و سعی نموده است تا ابعاد گوناگون بیهوده­کاری را در امثال فارسی و عربی تجزیه و تحلیل نماید.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

The Concept of 'Absurdity' as Reflected in Persian and Arabic Proverbs

نویسنده [English]

  • Mahmood Mirza'i al-Hosseini

چکیده [English]

"Proverb" is considered as a literary-lingual topic that has outstanding status in Iranian and Arabic culture.Iranian and Arab proverb writers have tried to collect and record proverbs. The method of proverb research andcompilation is mainly based on "alphabetical classification" and there seems to be no logical and semantic relationship between proverbs.
The authorbelieves that classification of proverbs based on "semantic fields" can help,on the one hand,proverb researchers in anthropological studies and discovery of cultural and civilizational elements; and on the other hand, it will enable them to access related proverbs in different fields.
In this study, an attempt is made to examine proverbs related to the concept of "absurdity"in Persian and Arabic. At first, different definitions of "proverb" from the Iranian and Arabresearchers' perspective have been presented. Then, a collection of these proverbs has been examined comparatively.
This article can be applicable in domains of proverb studies and compilation as well as comparing Persian and Arabic sayings with special emphasis on “semantic classification” rather than “alphabetical classification”.
The author regards vain, uncouth, illogical and bold behaviors which are of little or no far-sightedness, out of measure and lacking wittiness as a social and cultural damage and has tried to examine the various aspects of absurdity in Persian and Arabic proverbs.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Proverb
  • Semantic fields
  • Absurdity
  • Comparative proverbs

یکی از مهم‌ترین حوزه‌های مطالعات ادبی و غنی‌ترین منبع شناخت یک جامعه
در عرصه های گوناگون فکری،اعتقادی،اجتماعی،اقتصادی،روانشناختی و... مقوله­ی
مهم و ارزشمند «ضرب المثل»هاست.ضرب المثل شناسی یا مطالعات مثل شناسی
را می­توان یکی از حوزه های انسان شناسی به شمار آورد؛زیرا در پرتو آن،پژوهشگر
به بخش عظیمی از معارف،آداب ورسوم وفرهنگ یک جامعه دست می­یابد وامّا یکی
از دشواری‌های مطالعات مثل شناسی رویارویی پژوهشگر با حجم وسیعی از امثال
می­باشد که به راحتی نمی­تواند آنها را در حوزه های معنایی مشخصی بگنجاند،
به‌عبارت دیگر گاهی ضرب المثل هایی یافت می­شود که در چند حوزه­ی معنایی
جای می­گیرند یعنی اینکه مضرب(کاربرد)های مشترک متعددی دارند؛ از این روی تلاش برای تحلیل و طبقه‌بندی موضوعی ضرب المثل ها کاری است بس ارزشمند که البته مطالعه ای علمی و روشمند می طلبد.

این پژوهش برآن است که تنها مفهوم«بیهوده کاری» را در ضرب المثل­های
فارسی و عربی مطالعه وبررسی وتحلیل نماید. شاید بتوان گفت نکته­ی برجسته و
جنبه ی مثبت چنین پژوهش­هایی این است که فراگیران هردوزبان، به راحتی می­توانند ضرب‌المثل‌های مورد نیاز خود را در یک حوزه­ی مشخص فراگیرند ودر امر ترجمه
و نگارش متون ادبی ویافتن مثل مورد نیاز در حوزه­ی مشخص سردرگم نشوند.
عیب اساسی شیوه ی رایج در گردآوری امثال فارسی وعربی این است که امثال
را معمولاً براساس ترتیب الفبایی تدوین می کنند حال آنکه تدوین و تحلیل معنایی وطبقه بندی دقیق موضوعی- گرچه کاری است بس دشوار وزمانبر- اما فرآیند
آموزش زبان را تسهیل می‌کند. این پژوهش برآن است تا دو نکته ی مهم را تبیین نماید: نخست اینکه در تفکر ایرانی و عربی حساسیت خاصی نسبت به پرهیز از
امور بیهوده وکارهای نسنجیده وجود دارد. با تأمل در امثال مربوط به این حوزه درمی‌یابیم که گویا جامعه ایرانی و عربی از دردهای مزمن نسنجیدگی، بی‌دقتی وموقعیت نشناسی رنج برده اند؛ لذا این پدیده در ضرب‌المثل­هایشان تجلی یافته
است. دوم اینکه دسته بندی موضوعی امثال و حکم، زبان‌آموزان را به فراگیری راحت‌تر امثال، بررسی تطبیقی آنها وسرانجام پی بردن به نظام فکری جامعه در طول زمان
کمک می نماید. انگیزه ی اصلی نگارنده از انتخاب این موضوع این بوده است که با
توجه به مفاهیم ضرب المثل ها به یکی از آسیب های مهم جامعه ایرانی و عربی بپردازد.

تعریف مثل

مثل کلمه­ای است عربی که سه حرف اصلی آن(م ث ل)بر معنای«مانند» و«نظیر» دلالت می کند.به اعتقاد زمخشری: «مَثَل»در اصل کلام عرب به معنای «مانند» و «شبیه» است» (زمخشری،1987،مقدمه المستقصی).

مثل‌شناسان ومثل نگاران ایرانی وعرب تعاریف متعددی از مثل ارائه داده اند که البته هیچ کدام جامع وکامل نیست.در زیر چند تعریف از منابع فارسی وعربی ذکر می کنیم:

1- علامه همایی بر این اعتقاد است که:«مثل عبارت نغز پر معنی است که شهرت یافته در خور شهرت قبول عامه باشد اعم از اینکه مبتنی بر قصّه یا داستان باشد ومورد و مضرب داشته باشد یا نباشد» (همایی،1374، 195).

2- از دیدگاه علی اکبر دهخدا «مثل تشبیه کردن معقولی یا امر انتزاعی یا محسوس به محسوس با عبارتی کوتاه ونسبتاً فصیح است برای روشن کردن یا اثر زیاد دادن به معقول مثل همه امثال غیر حکمی» (دبیر سیاقی، 1366،21).

3- علی اصغر حکمت بر این باور است که«مثل یک جمله مختصر به نظم و نثر
یا دستور یا قاعده­ی اخلاقی است که مورد تمثیل خاص وعام شود چنان که از
فرط سادگی وروانی وکمال ایجاز،همگان آن را استشهاد نمایند» (حکمت، 1361،
48).

از نظر این مثل پژوهان ایرانی، مؤلفه های معنایی «مثل»، نغز وفصیح بودن عبارت، شهرت عامّ داشتن وروانی لفظ وروشنی معناست؛ اما در این میان پژوهشگران عرب نیز نظراتی دارند.

1- یکی از پژوهشگران عرب بیان داشته است که«مثل با مماثله (مشابهت) هم‌معناست. مثل چیزی است همانند چیزی که با آن مشابهت دارد...اصل در مثل،تشبیه است» (جواد علی، بی تا، 354).

2- مرزوقی می گوید: «مثل، سخنی است که در اصل گزیده و مختصر یا ذاتاً
منثور که مقبول همگان شده و بر سر زبان‌ها افتاده است و بدون تغییر در لفظ، از موقعیتی که درباره‌ی آن ذکر شده به هر موقعیت دیگری شبیه آن منتقل می‌شود، گرچه در این میان از علل به وجود آمدن آن بی خبر باشید» ( السیوطی، 1986، ج1: 486).

3- اما ابن رشیق درباره «مثل»می گوید که دلیل نامگذاری آن به این اسم این است که«همیشه در ذهن انسان عیان(ماثل) است.آدمی بدان تسکین خاطر می یابد، اندرز می دهد وامر ونهی می کند.در مثل سه ویژگی وجود دارد: کوتاهی لفظ، استواری اندیشه وحسن تشبیه» (ابن رشیق، 1981، ج1: 280). در این تعاریف نیز مثل پژوهان عرب مانند ایرانیان بر بعد تشبیه، روانی کلام، گزیده بودن مثل ومقبولیت عمومی آن تأکید می ورزند.

اگر مثل را از دیدگاه مثل پژوهان معاصر عرب بررسی نماییم، می­بینیم که
دیدگاه آنها تفاوت زیادی با دیدگاه پیشینیان ندارد.به عنوان مثال إمیل بدیع یعقوب می‌گوید: «مثل عبارتی است مختصر،بلیغ وپرکاربرد که آیندگان از گذشتگان به
ارث می‌برند واز ایجاز ودرستی واستواری معنا،سهولت زبان وزیبایی ریتم و موسیقی برخوردار است» (أبوعلی، 1988، 4). مثل از دیدگاه قطامش«سخنی است گزیده وشایع با معنایی درست و گویا که حالتی تازه به حالتی گذشته، مانند می کند» (قطامش، 1988، 11).

با توجه به آنچه درباره­ی «مثل» آمد می­توان آن را این گونه تعریف کرد که:
مثل ترکیبی است ثابت، رایج، گزیده و مختصر که به‌صورت مجازی با معنایی استوار
و فخیم به‌کار می‌رود و بیشتر مبتنی بر تشبیه است. با تأمل در امثال فارسی و
عربی می‌توان چند ویژگی مهم را برای مَثَل بیان کرد: ایجاز بلیغ،کاربرد رایج و شایع، تشبیه، زیبایی و آهنگین‌کردن زبان، ثبات در الفاظ، کاربرد مجازی و استعاری، کنایه‌واربودن و قابل استفاده در بافت‌های موقعیتی متفاوت. در ادامه‌ی بحث، حوزه های معنایی یا مضرب ها و کاربردهای متعدد امثال دالّ بر معنای «بیهوده کاری» بررسی می‌شود.

الف) بیهودگی درحمل کالا به منطقه ای که در آن به وفور یافت می‌شود.

ضرب المثل­هایی که در این حوزه­ی معنایی در کتب امثال عربی ثبت و ضبط شده‌اند با ساختاری تشبیهی وبا استفاده از«کاف» تشبیه وبا ذکر کالاهایی چون«تَمر» (خرما) و«مِلح» (نمک) به کار رفته اند. از جمله:

کناقل التّمر إلی هَجَر: چون حمل‌کننده­ی خرما به هجر (نهج‌البلاغه، نامه‌ی 28، 566). در نامه‌ی 28 امام (ع)در پاسخ به نامه­ی معاویه که به برگزیده‌شدن پیامبر(ص)
از سوی خداوند به پیامبری وحمایت اصحاب ایشان از رسالت جدید اشاره می‌نماید
این ضرب‌المثل را بیان می­نماید تا به وی بفهماند که سخنانش بیهوده و بی‌حاصل
است.

کمستبضع التّمر إلی أهل خیبر: چون حمل کننده­ی خرما به مردم خیبر (العسکری، 1982، 153؛ المیدانی 1987، ج3: 39؛ الزمخشری، 1987، ج2: 233) در منبعی دیگر «کمستبضع التّمر إلی خیبر» آمده است (الخوئی، 2000، 428).

کمستبضع التّمر إلی هجر (المیدانی، 1987، ج2: 153؛ الزمخشری،1987، ج2: 233؛ أنیس وآخرون، 1416 ،60؛ الخوئی، 2000، 428).

کمستبضع الملح إلی بارق: چون حمل کننده ی نمک به کوه بارق در یمن (الزمخشری، ج2: 233؛ عبدالرحمن، 1988، 349).

کجالب التّمر إلی هجر: چون برنده ی خرما به هجر (خلایلی، 1988 ،344).

یحمل التمر إلی البصرة: خرما به بصره حمل می­کند (المیدانی، 1987، ج3: 545؛ خلایلی، 1998، 345).

در این بخش از امثال عربی از «خرما و نمک» نام برده شده است وتنها از
اماکن عربی چون «خیبر، هَجَر، کوه بارق وبصره» استفاده شده است. گویا افق دید عرب‌ها در این بخش نیز محدود ومنحصر به کالای خودی ومحیط خودی است؛ اما
در امثال فارسی به کالاهای مهم عربی چون «آبگینه حلب وگوگرد عمان» و
کالاهای دیگر اماکن همچون «لعل بدخشان و مشک ختن» اشاره شده است. شاید
این توجه دقیق نشان‌دهنده‌ی افق وسیع وفراخ نگری ایرانیان باشد. مضمون این امثال در زبان فارسی به تعابیر مختلف ضبط گردیده و از واژگانی چون «گوگرد، آبگینه، زیره، لعل ومشک» استفاده شده است مانند:

گوگرد به عمان بردن(عظیمی،1382، 346)؛ آبگینه به حلب بردن(همان: 4)؛ لعل به بدخشان بردن(همان: 352)؛ مشک به ختن بردن(همان: 387)؛ زیره به کرمان بردن(همان: 4) و زیره به کرمان می برد و چغندر به هرات (انوری، 1384، ج1: 627)

با تأمل در این امثال می توان گفت که معنای اولیه چنین امثالی بیهوده کاری و
غیر منطقی بودن دست زدن به چنین اعمالی است؛ اما معنای معنا یا معنای ثانویه­ی چنین ضرب المثل هایی معطوف به «بافت موقعیتی» است ومی­تواند بار سیاسی و فرهنگی و... داشته باشد.علاوه بر این می­تواند به مفهوم «تواضع وفروتنی وشکسته نفسی» نیز باشد؛ البته این در مواردی است که خود متکلم خطاب به مخاطب چنین امثالی به کار ببرد. در اینجا لازم است که جهت روشن شدن بیشتر موضوع دو نکته مهم را متذکر شد:

نخست اینکه برای فهم ودرک بیشتر معنای کلمه در جمله ودر سطح بالاتر درک امثال بجاست که به «بافت موقعیتی» توجه داشت.

پژوهشگران جدید معتقدند که معانی کلمه‌ها در قاموس (فرهنگ لغت) در فرآیند درک معنی کلام، همه‌چیز نیست، بلکه در این میان عناصری غیر زبانی وجود دارد
که تأثیری زیاد در تعیین معنا دارد. از جمله این عناصر شخصیت گوینده و شخصیت مخاطب و رابطه‌ی میان این دو و شرایط مربوط به محاوره و لحظه‌ی تکلم و به
اصطلاح «موقعیت کلامی» می‌باشد (السعران، بی‌تا، 263). پژوهشگران جدید این
عناصر غیر زبانی را که به فهم معنا کمک می‌نماید، به اصطلاح «بافت موقعیتی» (context of situation) نامیده اند ( همان:310 -311). دوم اینکه یک ضرب المثل با توجه به شرایط خاص گوینده وشنونده وموقعیت کلامی می تواند حامل یک پیام فرهنگی یا سیاسی باشد. به عبارت دیگر گوینده از ضرب المثل به عنوان ابزاری برای بیان دیدگاه‌های خود ویا نقد دیدگاه دیگران استفاده نماید.

 

ب) طلب بیهوده چیزی که منجر به مرگ ونابودی می شود.

در این حوزه­ی معنایی ضرب المثل­های فارسی وعربی کاملاً با هم مطابقت
دارند و «بازی کردن با دم شیر درنده» به تعبیر ایرانیان و«جستجوی صید در لانه شیر» به تعبیر عرب ها عملی بیهوده،غیر منطقی وخطرناک به شمار آمده است.

کمبتغی الصّید فی عرّیسة الأسد: چون کسی که در لانه ی شیر در پی صید می گردد. (العسکری، 1988، ج2 :150؛ المیدانی 1987، ج2: 157؛ الزمخشری، 1987، ج2: 232؛ عبدالرحمن، 1988، 348).

کطالب الصید فی عرینة الأسد( الخوئی، 2000، 430).در زبان فارسی نیز همین مضمون این گونه آمده است:

این دم شیر است به بازی مگیر (انوری، 1384، ج1: 134 به نقل از
دهخدا).

با دم شیر می کنی بازی (همان ج1: 148 به نقل از ایرج میرزا).

ج) بیهودگی در انجام کاری که منتج به نتیجه نمی شود.

در این حوزه تعداد مثل های فارسی در مقایسه با مثل های عربی فراوان گزارش شده است .در زبان عربی «نقش بر آب زدن »(الرقم علی الماء) و «آب سفت کردن»(القبض علی الماء) آمده است با تعابیری چون:

«یرقم علی الماء»: برروی آب می نویسد(العسکری، 1988، ج2: 424؛ الزمخشری، 1987، ج2: 42؛ عمر وآخرون، 1988، 543؛ أنیس، 1416،  366).

کالقابض علی الماء: چون کسی که آب را سفت می کند یا آب را در مشت می گیرد( الخوئی، 2000، 427).

گفتنی است که تعبیر نخست، می تواند بر دومعنای «کار بیهوده انجام دادن» و« مهارت وچیره دستی» اطلاق گردد.توجه به بافت موقعیتی وشرایط حاکم بر فضای گفت‌وگو ما را در کشف معنا کمک می کند.در زبان فارسی ضرب المثل های مربوط به این حوزه ی معنایی دارای بسامد بالایی است. نگارنده مقاله هفده مثل را در این زمینه یافته است، مانند:

آب به هاون کوفتن (عظیمی، 1382، 2) ؛آب به غربال پیمودن (همان: 2)؛
آب در هاون ساییدن
(همان: 3)؛ آب سفت کردن (همان: 4)؛  آهن سرد کوفتن (همان: 18)؛  با غربال آب از حوض کشیدن (همان: 65)؛  بخیه به آبدوغ زدن (همان: 69)؛  آب دریا به کیل مشت می پیماید (انوری، 1384، ج1: 2)؛  خشت
بر دریا زدن بی حاصلی است
(همان، ج1: 410)؛  دریا را به کیل پیمودن
نتوان
(همان، ج1: 493)؛  روز روشن ستاره می شمارد (همان، ج1: 579)؛  باد
در قفس کردن
(عظیمی، 62)؛  آب به ریسمان می بندد.(انوری، ج1: 2)؛  آفتاب
گز می کند
(مشیری، 1371 ،885)؛  دریا را با مشت می پیماید.(انوری، ج1: 493)؛  دریا را با قاشق خالی نتوان کرد (همان)؛  دریا را به ساغر تهی نتوان کرد
(همان).

با تأمل در این امثال می توان گفت که مثل «آب سفت کردن» میان دو زبان
فارسی و عربی مشترک است. در امثال عربی تنها واژه ی «آب»(الماء) ابزار پیام‌رسانی است. این موضوع بیانگر این است که «آب» در فرهنگ عربی از جایگاه اساسی و محوری برخوردار بوده وهست. اگر شعر جاهلی به ویژه معلقات سبع (چکامه های
هفت گانه) عربی را مطالعه نماییم  در می یابیم که آب به عنوان منشأ حیات قلمداد شده است. «هیچ چکامه ای از ذکر آب وتعامل با باران ورابطه آن با زندگی بدوی
با تمام سختی ها و دشواری های زندگی وبخل وبی رحمی طبیعت خالی نیست» (مرتاض، 1386، 144). و یا به عنوان مثال عمرو بن کلثوم شاعر دوره  ی جاهلی
آب را اساس وجود و راز عزت و بزرگی و اساس قدرت می داند. او و قومش هیچ
ابایی ندارند که هنگام یافتن آب و حاصل خیزی کسانی را در مسیر راهشان بکشند
(همان: 146).شاید استفاده از واژه ی  آب نشان دهنده اهمیت اساسی، حیاتی و بی‌بدیل آن در زندگی عرب هاست وبه خاطر طبیعت خشن عربی، آب از جایگاه
قابل توجهی برخوردار است؛ اما در امثال فارسی تنوع واژگانی وجود دارد و با تأمل
در آنها می توان گفت که در امثال فارسی اعمالی چون «هاون کوفتن»، «غربال‌کردن»، «آهن کوفتن»، «آب از حوض کشیدن»، «خشت‌زدن»، «کیل کردن» ونوع طعام
چون «آبدوغ» و وسایلی چون «قاشق، ساغر، هاون، غربال و کیل» وعناصر طبیعی
چون «آب ودریا وآفتاب وستاره» تجلی یافته است. در امثال فارسی نیز واژگان آب
و باران به کرات به کار رفته اند وحدوداً 13 مورد تکرار شده اند واین بیانگر اهمیت آب در فرهنگ ایرانی است؛ اما نکته  ی  قابل توجه  ی دیگر این است که دیگر مظاهر طبیعی و امور معیشتی نیز در این ضرب المثل ها نمود عینی دارند.

د) تلاش بیهوده و نافرجام برای زیان‌رساندن به کسی یا چیزی ضربه‌ناپذیر یا تغییرناپذیر

در زبان فارسی وعربی واژگان مورد استفاده در این حوزه ،«ابر»(السّحاب) و«عوعوکردن سگان»(نباح الکلاب) است.

لا یَضُرّ السّحابَ نُباحُ الکلاب: پارس کردن(عوعو کردن) سگ ها به ابر زیان نمی رساند.( المیدانی، 1987، ج3: 158؛ الزمخشری، 1987،ج2 :541 ؛ عبدالرحمن، 1988، 373). در امثال فارسی آمده است:

مه فشاند نور وسگ عوعوکند

هرکسی بر خلقت خود می تند

(عظیمی، 403 به نقل از مولوی)

آواز سگان کم نکند رزق گدا را

(انوری، ج1: 35).

«انوری» در تحلیل این مثل بر این عقیده است که خواست وتقدیر خداوند به
هر صورت انجام می پذیرد وهیچ عاملی نمی تواند در آن تغییری حاصل کند. و یا
آورده اند که: ابررا بانگ سگان زیان نکند (انوری، ج1: 39). «عظیمی» در تحلیل
این مثل می گوید که بدگویی بداندیشان تأثیری در ارزش اشخاص ندارد (عظیمی،
18).

در هر دو زبان فارسی و عربی «ابر و سگ» عیناً به‌کار رفته اند و مثل‌ها نیز
هم‌معنا هستند. همسان اندیشی وهمسان گویی در این حوزه ی معنایی قابل ملاحظه
و غیر قابل کتمان است. «ابر» نماد والایی و برتری و اعتبار و «سگ» نماد پستی
و زشتی است و«بانگ سگ» تلاش نافرجام و سعی بیهوده در آزار رساندن به
انسان‌های بزرگ به شمار می آید. «سگ جانوری است که در اغلب فرهنگ های کهن، از جمله یهود واسلام به عنوان موجودی پلید ومنفور معرفی شده است» (یاحقی، 1388، 469)

ﻫ) بیهوده ادعای علم داشتن (خود را عالم نشان دادن).

در زبان فارسی «خود را عالم نشان دادن» و به تعبیر عرب ها «التعالم علی ذوی العلم» (تظاهر به علم در حضور عالمان) عملی بیهوده به شمار می آید. در این حوزه ی معنایی ضرب المثل های متعددی گزارش شده است. مانند:

یقرأ سوره یوسف علی یعقوب : سوره یوسف را بر یعقوب می خواند ( خلایلی،
95).

یقرأ تبّت علی أبی لهب : سوره ی تبّت را بر أبولهب می خواند ( خلایلی، 95).

لا تعلّم الشّرطی التّفحّص ولا الزّطّی التّلصّص: تفحص (جستجو) کردن را به پلیس ودزدی کردن را به کولی یاد نده.(المیدانی، ج3: 235؛ خلایلی، 95).

لا تعلّم الیتیم البکاء : گریه کردن را به یتیم یاد نده (المیدانی، ج3: 193؛ خلایلی،
95).

کمعلّمه أمّها البضاعَ :چون دختری که همخوابگی را به مادرش یاد دهد.(المیدانی، ج3: 19؛ الزمخشری، ج2: 346؛ خلایلی، 95)

ربّ حامل فقه إلی من هو أفقه منه: چه بسا کسی که به فقیه تر از خود فقه یاد دهد (خلایلی، 95).

إنّ العوان لا تعلّم الخمره: به زن میانسال روبند یاد داده نمی شود (العسکری، ج2: 38؛ المیدانی، ج1: 29؛ الیازجی،  ج2: 209؛ الخوئی، 428؛ خلایلی، 95؛ عمر، 424؛ أنیس ، 255).

کداعی مسدّده إلی النّضال: همانند کسی که معلم تیرانداز خود را به مسابقه تیراندازی دعوت کند (نهج البلاغه، نامه 28: 566).

در امثال فارسی نیز این مفهوم در قالب امثال نغز وزیبایی آمده است:

پیش غازی ومعلق بازی؟ یعنی نزد کسی که آگاه وخبره به کار است نباید دم از آشنایی با فوت وفن کار زد (انوری، ج1: 220).

پیش جالینوس نام طب مبر (انوری، ج1: 220).مادر مرده را شیون میاموز (عظیمی،358). ماتم زده را به نوحه گر حاجت نیست (عظیمی، 357 به نقل از عطار نیشابوری؛ انوری، ج2: 948).  به لقمان حکمت آموزی چه باشد؟( انوری، ج1: 192) به لقمان حکمت آموختن غلط است.( همان). به لقمان حکمت آموزی چه حاجت؟ (همان)

با تأمل در این امثال در می یابیم که :

نخست اینکه در امثال عربی روابط بینامتنی قرآنی در دو حوزه­ی فراخوانی شخصیت‌های دینی قرآنی چون «یعقوب ویوسف» و شخصیت منفی تاریخی
«ابولهب» از یک سو واقتباس اسامی سوره های «یوسف وتبّت» از سوی دیگر
نمایان است. اما در امثال فارسی حکمت آموزی لقمان پررنگ وبرجسته است و شخصیت دینی و الهی «لقمان» وشخصیت علمی «جالینوس» مورد توجه قرار گرفته است.

دوم اینکه در هر دو زبان به طبقات اجتماعی اشاره شده است. در عربی از
«پاسبانان، فقها، مربیان و کولیان» به عنوان اهل فن، سخن به میان آمده است؛ ولی در فارسی به طبقات «بند بازان، طبیبان وحکما» اشاره شده است ودر بعضی مثل ها هم چون «شیون آموختن به مادر مرده» همسان گویی کاملی وجود دارد. در هر دو زبان یکی از واژگان کلیدی ومفاهیم مشترک «آموختن» است. در امثال عربی از واژگان «تعلّم و معلّمة» و در امثال فارسی «حکمت آموزی و حکمت آموختن» استفاده شده است.

و) اعتماد بیهوده به افراد غیر قابل اعتماد

در این زمینه در زبان عربی از دو نماد «گرگ» و«گوسفند» استفاده شده است؛ ولی در زبان فارسی علاوه بر«گرگ» و «گوسفند» از نمادهای دیگری چون «گربه وگوشت» و «گربه و دنبه» و «خرس و دنبه» استفاده شده است. به عنوان مثال در زبان عربی آمده است:

من استرعی الذئب فقد ظلم یا «ظلم من استرعی الذئب الغنم»: هرکس گوسفندان خود را به گرگ  بسپارد مرتکب ظلم شده است(خلایلی ، 123؛ العسکری، ج2: 265؛ المیدانی، ج3: 314؛ عبدالرحمن ، 426). در زبان فارسی نیز امثالی مشابه امثال عربی ولی با دامنه ی  واژگانی بیشتری آمده است، مانند:

گوسفند را به گرگ سپردن (عظیمی: 344)؛ گوشت را به گربه سپردن(همان)؛ گوسفند را می دهی به گرگ؟ (انوری، ج2: 928)؛ دنبه را به گربه می سپاری؟ (همان)؛ دنبه را به گربه سپردن ابلهی است (انوری، ج1: 524)؛  دنبه مسپارید ای یاران به خرس (همان، ج1: 524 به نقل از مولوی).

در این حوزه­ی معنایی میان نمادهای «گرگ و گوسفند»، «گوشت و گربه»،
«دنبه و گربه»و «دنبه و خرس» نوعی تقابل معنایی به ذهن متبادر می شود.
چنین عملی (اعتماد بیهوده به افراد غیر قابل اعتماد یا امانت را به امین نسپردن)
در امثال فارسی «ابلهی وبی خردی» به شمار آمده است ودر امثال عربی «ظلم
وستم». گرگ نماد ستمگری وگوسفند نماد مظلومیت وناتوانی معرفی شده
است.

ز) نصیحت بیهوده وبی حاصل به کسی که پند نمی پذیرد

هشدار دادن نسبت به چنین عمل بیهوده و بی نتیجه ای در زبان فارسی با تعبیرهایی هم چون تعابیر زیر گزارش شده است:

یاسین به گوش خر خواندن (مشیری، 885؛ عظیمی،461)؛  به گوش خر
نباید خواند. یاسین (
انوری، ج1: 221)؛  پیش گوساله نشاید که قرآن خوانی (همان).

در زبان عربی نیزگفته اند: لاتطرحوا الدّرر أمام الخنازیر : مرواریدها را به پای خوکان نریزید ( عبدالرحیم، 1385، 187).

در امثال فارسی «یاسین» -که نام یکی از سوره های قرآن کریم است- نماد سخن والا ونصیحت ارزشمند و«خر» و «گوساله» نماد «حماقت ونادانی» به شمار می آیند. اما در زبان عربی «خنزیر» (خوک) نماد «شهوت رانی» ومنظور از «درر»(مرواریدها) سخنان ارزشمند ونصیحت های سودمند می باشد.

 

نتیجه

از آنجا که ضرب المثل ها آیینه ی تمام نمای فرهنگ، تمدن، اندیشه، سبک زندگی، اخلاق و دغدغه‌ها و دل مشغولی­های ملتها به شمار می آیند،تلاش علمی و پژوهش روشمند برای تحلیل وبررسی آنها امری است ارزشمند وضروری.

تاکنون نگارنده به پژوهشی مبتنی بر دسته بندی معنایی امثال عربی وفارسی دست نیافته است.در این پژوهش از رهگذر بررسی ضرب المثل های حوزه ی معنایی «بیهوده کاری» نتایج زیر حاصل گردیده است:

- مفهوم بیهوده­کاری وبی­حاصلی پاره ای از افکار واعمال، در امثال فارسی وعربی دارای بسامد بالایی بوده وهردو فرهنگ نسبت به بیهوده عمل کردن وتلاش بی حاصل هشدار داده اند.

- دسته بندی موضوعی امثال می تواند نقش مهمی در آموزش دوزبان به ویژه ترجمه ونگارش متون ادبی ایفا نماید.

- طبقه بندی موضوعی ومعنایی امثال حوزه های فکری و تمدنی ملتها را نمایان می­کند و راه را برای پژوهشگران و مثل پژوهان هموار می­کند که مطالعات مردم‌ شناسی را دقیقتر پیگیری کنند.

- در امثال فارسی و عربی حوزه ی مذکور روابط بینامتنی قرآنی و فراخوانی شخصیت های دینی حضوری پررنگ دارد.

- با تأمل در امثال ذکر شده در این مقاله می توان دریافت که عدم ظرافت و
دقت در کنش وگفتار یکی از آسیب های جدی اجتماعی وفرهنگی به شمار می آید
و در حقیقت تجلی این پیام در امثال فارسی و عربی بیانگر این واقعیت تلخ
است که «نسنجیده عمل کردن» بیماری ای مزمن در تاریخ فکری واجتماعی ما بوده است.

- ابن رشیق، ابوعلی الحسن القیروانی، (1981م). «العمده»، تحقیق محمد محیی الدین عبد الحمید، بیروت: دارالجیل .
- أبوعلی، توفیق، (1988م). «الأمثال العربیه و العصر الجاهلی»، بیروت: الطبعة الأولی.
- انوری، حسن، (1384هـ.ش).« فرهنگ امثال فارسی (1-2)» ، تهران: انتشارات سخن.
- أنیس، ابراهیم ومنتصر عبدالحلیم و الصوالحی عطیه و أحمد محمد خلف الله، (1374هـ.ش ). «المعجم الوسیط»، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران: الطبعه
الخامسه.
- جواد، علی، ( بی تا). «المفصل فی تاریخ» بیروت: العرب، ط.
- حکمت،علی اصغر، ( 1361هـ.ش). «أمثال القرآن»، تهران: بنیاد قرآن، چاپ
دوم.
- خلایلی، کمال،( 1998م).«معجم کنوز الأمثال و الحکم العربیه النثریه و الشعریه»، مکتبه لبنان ناشرون، الطبعه الأولی.
- الخوئی، یعقوب یوسف بن طاهر، ( 2000م). «فرائد الخرائد فی الأمثال معجم فی الأمثال و الحکم النثریه و الشعری»، تحقیق الدکتور عبدالرزاق حسین، دارالنفائس للنشر و التوزیع.
- دبیر سیاقی، سید محمد، (1366هـ.ش). «گزیده امثال وحکم»، تهران:
تیراژه.
- الزمخشری، ( 1987م)، «المستقصی فی أمثال العرب»، بیروت: دارالکتب العلمیة.
- السعران، محمود،(بی تا). «علم اللغه مقدمه للقارئ العربی»، بیروت: دارالنهضه العربیة.
- السیوطی، ( 1986م)، «المزهر فی علوم اللغه»، بیروت: تحقیق محمد أبوالفضل إبراهیم.
- عبدالرحمن، عفیف،( 1998م).« قاموس الأمثال العربیه التراثیه»، مکتبه لبنان ناشرون، الطبعه الأولی.
- عبدالرحیم، هیثم الطیب، (1385هـ.ش).« معجم الأمثال الفارسیه العربیه»، تهران: ناشر مؤلف.
- العسکری، أبوهلال، ( 1988م). «جمهره الأمثال»، حقق و علّق حواشیه و وضع فهارسه محمد أبوالفضل إبراهیم و عبدالمجید قطامش، بیروت : دارالجیل.
- عظیمی، محمد، ( 1383هـ.ش). «فرهنگ مثل‌ها و اصطلاحات متداول در زبان فارسی»، نشر قطره، چاپ سوم .
- عمر، أحمد مختار وجماعة من کبار اللغویین العرب،( 1998).« المعجم العربی الأساسی»، تونس:المنظمه العربیه للتربیه و الثقافه و العلوم.
- قطامش، عبدالمجید، ( 1998م). «الأمثال العربیه دراسه تاریخیه تحلیلیه»، دمشق: ط 1.
- مرتاض، عبدالملک، (1386هـ.ش). «بررسی نشانه‌شناختی و مردم‌شناختی معلقات سبع»، ترجمه‌ی دکتر سید حسین سیدی، مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد، چاپ اول.
- مشیری، مهشید، (1371هـ.ش). «فرهنگ زبان فارسی (الفبائی- قیاسی)»، تهران: سروش.
- المیدانی، أبوالفضل، (1987م). «مجمع الأمثال»، تحقیق محمد أبوالفضل إبراهیم، بیروت: دارالجیل، (1-4 ).
- نهج البلاغه، (1990م). جمعه ونسّق أبوابه الشریف الرضی، شرحه وضبط نصوصه محمد عبده، بیروت: مؤسسه لمعارف للطباعه و النشر، الطبعه الأولی.
- همایی، جلال الدین، (1374هـ.ش)، «معانی و بیان»، به کوشش ماهدخت همایی،تهران: هما.
- یاحقی، محمد جعفر، ( 1388هـ.ش). «فرهنگ اساطیر و داستان‌واره‌ها در ادبیات فارسی»، تهران: انتشارات فرهنگ معاصر،چاپ دوم.
- الیازجی، إبراهیم، (1970م). «نجعه الرائد و شرعه الوارد فی المترادف و المتوارد»، بیروت: مکتبه لبنان، (1-2).