نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی کارشناسیارشد رشتۀ زبان وادبیات عربی، دانشگاه خلیجفارس، بوشهر، ایران
2 دانشیار، گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه خلیجفارس، بوشهر، ایران
چکیده
اسلوب مبالغه به عنوان یکی از پربسامدترین اسلوبهای نحوی با نهفتههای معنایی فراوان، همواره مورد توجه مترجمان بوده است. بررسی ترجمة این اسلوب در نهجالبلاغه که کتابی آمیخته با عباراتی فصیح و بلیغ است، اهمیت بسزایی دارد. علاوه بر این، نظریة کتفورد به عنوان نظریهای دقیق و موشکافانه در ترجمه، میتواند معیار و مقیاس مطلوبی برای واکاوی معنایی ترجمههای نهجالبلاغه در اسلوب مبالغه باشد. این اسلوب در ساختارهای صرفی، نحوی و بلاغی کاربرد دارد، اما از آنجا که یکی ازکاربردیترین ساختار این اسلوب، وزنهای معدول از اسم فاعل هستند، این پژوهش کوشیدهاست با روش توصیفی- تحلیلی، این وزنها را استخراج و بر این نظریه تطبیق دهد تا میزان این مطابقت یا عدم مطابقت در بازتاب معنای مبالغه در کلام عربی با ترجمة آن در دو ترجمة جعفر شهیدی و محمدمهدی فولادوند -به عنوان دو ترجمه که از نظر ادبی جایگاهی ویژه دارند- مشخص شود. پس از بررسیهای انجام شده، مشاهده شد که در ترجمة وزنهای خاصی که معدول از اسم فاعل بوده و به عنوان نمونه، واکاوی شدهاند، مترجمان نتوانستهاند بر مبنای این نظریه، معنای مبالغه را در کلام عرب به دقت منعکس کنند. البته در برخی موارد با کمک ترکیبهای تأکیدساز و استفاده از قیود تأکیدی، سعی شده است تا اندازهای این مبالغه بیان شود، اما در کل، بازتاب معنای مبالغه در این وزنها به نوعی ابتر باقی مانده است.
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
Translation of the Modified Exaggeration Style of the Subject Noun in Nahj al-Balagha based on Catford's Theory of Formal Changes (Translation by Shahidi and Foladvand)
نویسندگان [English]
- Forough Farahmand Haromi 1
- Hossein Mohtadi 2
- Mohammad Javad Pourabed 2
1 M.A. Student in Arabic Language and Literature, Persian Gulf University, Bushehr, Iran
2 Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, Persian Gulf University, Bushehr, Iran
چکیده [English]
The style of exaggeration, as one of the most frequent syntactic styles, with many latent meanings, has always been the focus of translators. Examining the translation of this style in Nahj al-Balagha, which is a book mixed with eloquent expressions, is very important. On the other hand, Catford, as a theoretician in translation who has presented a precise and meticulous theory in translation, can be a good criterion and scale for analyzing the meaning of translations of Nahj al-Balagha. Be exaggerated in style. This style is used in morphological, syntactic, and rhetorical structures; but since one of the most used of this style is the modified weights of the subject noun, this research has tried to extract these weights with a descriptive-analytical method and apply them to this theory in order to determine the degree of this correspondence or lack of correspondence in reflecting the meaning of exaggeration in the word. Arabic with its translation in Shahidi and Foladvand translations should be identified as two translations that have a special place in terms of literature. After the investigations, it was observed that these translations could not accurately reflect the meaning of exaggeration in the Arabic language based on this theory and failed to reflect the meaning of exaggeration in these weights.
کلیدواژهها [English]
- Nahj al-Balagha
- Exaggeration
- Catford
- Subject noun
- Translation
ترجمه با بهرهگیری از نظریات مختلف زبانشناسی که در قرن بیستم ارائه شد، پیشرفت چشمگیری پیدا کرد. برای ترجمه نمیتوان تعریف واحدی که جامع و مانع باشد، ارائه کرد، اما کتفورد[1] معنای ترجمه را چنین بیان میکند: «ترجمه، جایگزینی متنی در یک زبان با معادل متنی آن در زبان دیگر است» (کتفورد، 1965: 20).
ترجمه در واقع، نوعی برقراری ارتباط میان زبان مبدأ و مقصد در کنار تسلط کامل مترجم به هر دو زبان و همچنین آگاهیهای لازم در ارتباط با رشتة موردنظر و قواعد حاکم بر ترجمه است تا آنجا که ترجمهای روان، زیبا، قابلفهم و درک در اختیار خواننده قرار گیرد. یکی از نظریهپردازان که با نگاه موشکافانهای به ترجمه نگریست و نظریهای حائز اهمیت و ویژهای ارائه کرد، کتفورد است. او در دهة شصت قرن بیستم در کتاب خود با عنوان «یک نظریة ترجمه از دیدگاه زبانشناسی» با دقتی کمنظیر و بیسابقه به توصیف انواع سطوح ترجمه، پرداخته است.
علاوه بر این، اسلوب مبالغه به عنوان یکی از پربسامدترین اسلوبهای نحوی با نهفتههای معنایی فراوان، همواره مورد توجه مترجمان بوده است. این اسلوب بر وزنهای مختلف و با کلمات گوناگونی شناخته شده است. این بناء براساس یک سری اوزان، مانند فعال و فعیل و فعول و مفعال یا با کمک بناهای نحوی همچون نداء یا استفهام یا توصیف با اسامی جامدی که دلالت بر کمال دارند، مانند «کل» یا «أیّ» وصفیه ساخته میشوند. البته دامنه روشهای ساخت اسلوب مبالغه، امور دلالی را نیز در بر میگیرد؛ یعنی چه بسا، عبارتی نه از نظر صرفی و نه از نظر نحوی در میان اسلوبهای شناخته شده نباشد، اما در یک عبارت، تنها از نظر دلالی بر مبالغه دلالت کند. مترجمان بسیاری کوشیدهاند تا معنای اصلی و مراد نویسنده را در برگردان آن، حفظ و منعکس سازند، اما در این راه همواره با مشکلات فراوانی روبهرو بودهاند. این اسلوب که با معناهایی همچون «کثرت»، «شدت» و «قوت» نمود مییابد به فراوانی در نهجالبلاغه بهکار رفته است. دو ترجمة «جعفر شهیدی» و «محمدمهدی فولادوند» بهعنوان دو ترجمهای که از نظر ادبی بیشتر به نکات و لطایف سخنان امام علی و کلمات قصار ایشان توجه کردهاند برای پیادهسازی و تطبیق نظریة کتفورد در نظر گرفته شدهاند.
از جمله رابطهایی که در هر کلامی برای زیباتر کردن کلام کاربرد دارد، مبالغه است. کشف این اسلوب از سوی مخاطب، موجب زیبایی بیشتر کلام میشود. اسلوب مبالغه در زبان عربی از جایگاه ویژهای برخوردار است و کشف آن و انتقال معنای دقیق آن به زبان فارسی به کشف پتانسیل این زبان به کمک مترجمان زبده و کارآزموده و مسلط به هر دو زبان مبدأ و مقصد نیاز دارد.
این پژوهش میکوشد تا روشی را که در نظریة معادلیابی کتفورد، ارائه شده است را روی اسلوب مبالغهای که در نهجالبلاغه وجود دارد، در دو ترجمة جعفر شهیدی و محمدمهدی فولادوند تطبیق دهد و میزان این تطبیق یا عدم تطبیق را بررسی کند تا از این منظر، نظریة کتفورد و میزان تبعیت این دو ترجمه در انطباق بر این نظریه برای خواننده اثر مشخص شود.
مهمترین پرسشهای این پژوهش عبارتند از:
- چه برابرنهادهایی در مقابل معانی ابنیة مبالغة معدول از اسم فاعل (مفعال، فعال، فَعیل و فَعول) در ترجمههای جعفر شهیدی و محمدمهدی فولادوند وجود دارد؟
- تغییرات صوری که در این برابرنهادها طبق نظریة کتفورد به وجود آمده است، کدامند؟
- این تغییرات تا چه اندازه توانستهاند، ترجمهای دقیق و مطابق با معنای مبالغه در این اوزان به مخاطب منتقل کنند؟
- مترجمانی چون جعفر شهیدی و محمدمهدی فولادوند در برگردان این اوزان به زبان فارسی تا چه اندازه موفق بودهاند؟
پیشینة پژوهش
در این بخش به برخی از پایاننامهها و مقالات هر دو زمینة ترجمه و اسلوب مبالغه و کاربرد آنها اشاره میشود.
مراوعی (1987) در پایاننامة خود با عنوان «صیغ المبالغة فی القرآن الکریم، الماجیستر، المملکة العربیة السعودیة، جامعة أم القری بمکة المکرمة» که از سه باب تشکیل شده در ابتدا به بررسی صیغههای مبالغه در صرف و نحو در دو باب جدا پرداخته است و در فصل اول از باب اول صیغههای صرفی، صیغههای قیاسی و سماعی و تأنیث، جمع، اعلال، نسبت و تصغیر و همچنین فرق میان صیغههای مبالغه و صفت مشبهه بررسی شدهاند. در فصل دوم از باب اول،که به صیغههای مبالغه در علم نحو اختصاص یافته است، شروطی که اسم فاعل، عمل فعل خود را انجام میدهد و شروطی که صیغة مبالغه، عمل فعل را انجام میدهد -چه در حالت سماعی و چه قیاسی- مورد واکاوی قرار گرفتهاند. در باب دوم، صیغههای مبالغه در قرآن کریم از ابتدای قرآن تا انتهای آن، سوره به سوره، مشخص شده و میان آنچه در قرآن در اسلوب مبالغه آمده با آرای صرفیون و نحویون، مقایسهای شده است. این پژوهش، به ترجمة این اسلوب به زبان فارسی و توجه به نظریة خاصی، نپرداخته است.
مقالة زرکوب و صدیقی (1392) با عنوان «تعدیل و تغییر در ترجمه، چالشها و راهکارها با تکیه بر ترجمة کتاب الترجمه و أدواتها» صرفاً به بررسی راهکارهایی برای ارائة یک ترجمة روان و دلنشین برای مخاطب با پرداختن به موضوعاتی در ترجمه؛ از جمله حذف یا همنشینی و جانشینی و تغییراتی در سطح دستوری یا واژگانی بهطور کلی پرداخته شده است و در مورد نظریة کتفورد به شکل خاص و ترجمة متون براساس آن نکتهای بیان نشده است.
مقالة طهماسبی و جعفری (1393) با عنوان «جستاری در ترجمه از عربی به فارسی با تکیه بر فرآیند «معادلیابی معنوی» (بررسی موردی رمان السّکریّه) که در واقع، جستاری در ترجمه از عربی به فارسی با تکیه بر فرآیند «معادلیابی معنوی»» است، تنها به بررسی معادلهایی مناسب میپردازد تا ترجمهای روان و پویا از راه جایگزینی معادلها به خواننده معرفی کند، اما از منظر نظریات کتفورد هیچ سخنی به میان نیامده است.
پریز (1397) در مقالة خود با عنوان «چالش برابریابی برخی ساختهای دستوری در تعریب براساس نظریة تغییرات صوری کتفورد» تنها به بررسی برخی نقشهای دستوری از جمله ساختهایی که متمم در آنها بهکار رفته، پرداخته و بقیة جوانب این نظریه را رها کرده است.
فرمهینی فراهیدی و همکاران (1400) در مقالة «شیوهها و شگردهای تأکید در شاهنامه با تمرکز بر مطالعة داستان کاموس کاشانی» با بیان شیوهها و شگردهای تأکید در دو تقسیمبندی عام و خاص به ذکر فنون بلاغی -بدیع و معانی- بهکار رفته در داستان کاموس کاشانی پرداختهاند و استفاده از ادات و واژگان خاص مانند اسم،گروه اسمی، صفت، فعل و... را در شکلگیری این تأکید کاربردی میدانند. در این پژوهش، تکرار معنا و تأکید خاص اسم از طریق ضمیر و جابهجایی در اجزای جمله را در فرآیند تأکید مؤثر شمرده و در نهایت، برجستگی تأکید را در شاهنامه به دلیل همراهی آن با اغراق و مبالغه، بیان میکنند، اما در چگونگی کاربرد تأکید در ترجمه از زبانی به زبان دیگر و برگردان این فن سخنوری، سخنی بیان نکردهاند.
راسخ مهند (بیتا) نیز در مقالهای با عنوان «بررسی انواع تأکید در زبان فارسی» ضمن تعریفی از اصطلاح تأکید در مباحث زبانشناسی و انواع شیوههای آوایی، صرفی و نحوی، کوشیده است تفاوت میان تأکید اطلاعی و تأکید تقابلی را بیان کند و نشان دهد که تأکید اطلاعی دارای اطلاع نو است، در هر جمله لازم است و تأکید بینشان جمله است، اما تأکید تقابلی دارای اطلاع نو به همراه معنای تقابل است و تأکید نشاندار جمله است. این مقاله در بیان نوع تأکید در زبان فارسی، کاربردی است، اما در مورد ترجمه و کاربرد تأکید و بازتاب آن سخنی به میان نیامده است.
با توجه به پژوهشها و جستوجوهای به عمل آمده، تاکنون هیچ پژوهشی درخصوص موضوع پژوهش پیش رو انجام نشده و مطالعه حاضر برای اولین بار است که به چنین موضوعی میپردازد و آن را بررسی میکند.
یافتهها
- چهارچوب نظری
شناخت ترجمه و معانی آن، نظریة کتفورد در ترجمه و اسلوب مبالغة معدول از اسم فاعل پیش از هر چیز نیازی ضروری برای ورود به بحث خواهد بود.
1-1. اسلوب مبالغة معدول از اسم فاعل
مفهوم مبالغه و معنای آن از نظر اصطلاحی در نزد لغویون و بلاغیون تعاریف خاص خود را دارد و با توجه به کارکرد آن، معانی ویژهای را به خود میگیرد. مبالغه در لغت به معنای «به نهایت رساندن تلاش در راه چیزی است» (ابنمنظور، 1968: 420)، اما با توجه به موضوع این جستار، نویسندگان، تعاریف این اسلوب در علم صرف و آن هم در ساختارهای معدول از اسم فاعل را بررسی میکنند و باقی قسمتهای صرفی، نحوی و بلاغی در پژوهشهای دیگر نقد و واکاوی خواهند شد. از میان قدما، سیبویه چنین مینویسد: «میگویند خَشُنَ و اخشَوشَنَ. از خلیل [احمد] دربارة آن پرسش کردم. پاسخ داد: آنان [با اخشَوشَنَ] در پی مبالغه و تأکید بودهاند. وقتی کسی بگوید اعشوشَبَ الأرض، مقصودش آن است که این معنا فراوان و فراگیر است؛ یعنی در آن مبالغه میکند». او همچنین در جایی دیگر در کتاب خود، بیانی دارد به این مضمون که «اسم فاعلی که بر بناء «فاعل» باشد (برگرفته از صیغة ثلاثی) میتواند جاری مجرای مبالغه در کلام باشد، با این تفاوت که اسم فاعل، انجامدهندة فعل را معلوم میکند، اما در مبالغه از فراوانی و زیادی سخن در میان است و این معنای کثرت را بیشتر در پنج صیغه جمع میکند؛ فعال، فَعول، فَعیل، مفعال و فَعل» (سیبویه، 1988: ج1/110).
در میان علماء جدید، عبده الراجحی مبالغه را اسمهای مشتق شده از فعلهایی میداند که بر معنای اسم فاعلی همراه با تأکید و تقویت معنا و مبالغه در معنا دلالت میکنند. او این اسامی مبالغه را تنها مشتق از فعلهای ثلاثی میداند (راجحی، بیتا: 77). فاضل سامرائی، دقیقاً تعریفی مطابق با این عبارات را بیان کردهاند (فاضل سامرائی، 2013: 99).
تعداد شیوههایی که دلالت بر مبالغه دارند با معانی مختلف را به سه دستة کلی میتوان تقسیم کرد؛ شیوههای صرفی، شیوههای نحوی و شیوههای بلاغی. در میان صیغههای صرفی مفید مبالغه، پنج وزن مشهور، صرفنظر از قیاسی یا سماعی بودن آنها در باب اسم فاعل برای شناخت مبالغه بیان شدهاند.
1-2. نظریة کتفورد در ترجمه
نظریة «جابهجایی کتفورد» در ترجمه، یکی از نظریات مهم در دهة 1960 بوده و توانسته است گام توانمندی در عرصة ترجمه بردارد. کتفورد یکی از زبانشناسان نامی است که نظریة او تا مدتها موضوع بحث محافل ادبی و ترجمه بود و عدهای پیرو او بودند و در مقابل، مخالفان زیادی نیز این نظریه را زیر سؤال بردند و اشکالاتی بر آن وارد کردند.
کتفورد، یکی از مشکلات در فرآیند ترجمه؛ یعنی نبود تناسب در ساختارهای دستوری و ویژگیهای صرفی، نحوی زبان مقصد و مبدأ را با کمک نظریة خود حل کرد. نظریة کتفورد که دارای نگرشی زبانشناسی به ترجمه است، کمتر به رابطة معنایی میان ترجمهها توجه دارد (Catford, 1965: 20)، اما نیومارک[2] (1981)، معادلیابی در ترجمه را به عنوان الزامی در انتقال پیام از فرهنگ مبدأ به فرهنگ مقصد با دیدگاهی کاربردی و معنایی میداند و افرادی مانند بیکر[3] (1992)، کوشیدهاند حد میان این دو نظریه را انتخاب کنند (شعبانی و همکاران،1400: 195). او کوشید تا با اعمال تغییراتی در سطح واژگانی و ساختارهای دستوری، بتوان ترجمهای روان ارائه دهد.
کتفورد با کمک تعدیل و تغییر در ترجمه با دو روش تغییر صوری در دو سطح واژگانی (معادلیابی واژگانی) و مقولههای دستوری (معادلیابی دستوری)، این مشکل را قابل حل دانست و برای اولین بار اصطلاح تغییر در جمله را بیان کرد (Mirza Suzani, 2018: 66).
طبق نظریة کتفورد، اجزای زبان مقصد در ترجمه، لزوماً نباید همانند اجزای زبان مبدأ با معنای یکسان باشند، بلکه باید در بیشترین حد ممکن با سطوح مختلف تعادل، وجه مشترک داشته باشند (شعبانی و همکاران،1400: 194). در این نظریه، او به ارائة مفاهیم انواع ترجمه و تغییرات صوری یا شکلی در ترجمه پرداخت. سه معیار در سنجش ترجمهها را چنین پیشنهاد کرد:
- ترجمه به ازای گستره: این ترجمه به دو دسته کلی و جزئی تقسیم میشود.
- ترجمه به ازای سطوح: این ترجمه خود براساس میزان ترجمه به دو دسته ترجمة کامل (ترجمة تمام کلمات) و ترجمة محدود (ترجمة بخشی از متن) تقسیم میشود.
- ترجمه به ازای مرتبة دستوری که معادلیابی در ترجمه بر مبنای آن است؛ در این نوع تقسیم، ترجمه با ترتیب بسته در مقابل ترجمه با ترتیب باز قرار میگیرد. ترتیب بسته؛ یعنی برای هر واژه یا واژ، معادل در زبان مقصد میجوییم، اما در ترتیب باز، معادلها دارای ترتیب خاصی نیستند (صدارتی، 1370: 48-45).
کتفورد، تمایز مهمی را بین تناظر صوری و تعادل متنی ایجاد کرد. از نظر کتفورد، تناظر صوری؛ یعنی هر مقولة زبان مقصد، تا حد امکان همان مکانی را در زبان مقصد داشته باشد که در زبان مبدأ، داشته است و معادل متنی به هر قسمتی از متن مقصد که معادل متن مبدأ باشد، اطلاق میشود ((Catford, 1965: 27 به عبارت دیگر، تناظر صوری، مربوط به نظام زبان و بین مقولهها در متن اصلی است و تعادل متنی، مرتبط به تحقق یافتن آن زبان است (House, 1977: 21). او، اصطلاح تغییر در چهارچوب نظری زبانشناختی ترجمه را بهکار برد. از دید وی، تغییر، زمانی صورت میگیرد که کلمه یا سختار متن مبدأ، معادلی در زبان مقصد، ندارد و مترجم، ناگزیر به تغییر است. به عبارت دیگر، هر زبان دارای قوانین دستوری خاص خود است و از آنجا که ترجمه باید از قوانین زبان مقصد، تبعیت کند در مواردی که دو زبان منطبق بر یکدیگر نیستند، تغییر، اجتنابناپذیر است. این تغییرهای صوری، ممکن است سطحی باشند؛ یعنی واژة زبان مبدأ در یک سطح زبانی مثلاً دستور، معادلی در زبان مقصد در سطحی متفاوت، مانند کلمه دارد و یا در مقولههای دستوری باشند که این تغییر در چهار مقولة ساختاری[4]، هویتی[5]، واحد[6] و درون سیستمی[7] صورت میگیرد؛ در توضیح این مقولهها باید گفت که «ساختاری» در واقع تغییر زمان یا وجه معلوم و مجهول یا موارد اینچنینی است. تغییر «هویتی» عبارت است از تغییر در هویت دستوری کلمه؛ برای مثال، فعل به اسم یا اسم به صفت و... . تغییر «واحد»، تغییر در سطح مرتبه است؛ برای مثال، تغییر واژه به عبارت یا برعکس را تغییر واحد یا مرتبه میگویند. تغییر «درون سیستمی»؛ یعنی عنصری دستوری به عنصری دستوری به ظاهر نامرتبط و غیر معادل ترجمه شود؛ برای مثال، اسم مفردی در زبان مبدأ به اسم جمع ترجمه شود (شعبانی و همکاران، 1400: 204). در واقع، ایجاد تغییرات در ترجمة مقصد با کمک تغییرات صوری یا ظاهری کتفورد -در سطوح نام برده شده- کمک بزرگی به مترجم میکند تا بتواند، با وجود این تغییرات، ترجمهای روان ارائه دهد.
نظریة کتفورد اثری مهم است تا از طریق آن بتوان پیشرفتهای ترجمه را به روشی نظاممند در زبانشناسی بهکار گرفت. البته در ترجمة متون مقدس همچون نهجالبلاغه، مترجم دارای شرایط و رعایت مبانی و پیشفرضهای ترجمه و نیز استفاده از روش و سبک خاصی است تا آن را برای نسل امروز قابل درک کند. شاید بتوان ترجمه را در مورد این متون اینچنین تعریف کرد: «فرآیند انتقال پیام از زبان مبدأ به مقصد که توسط مترجم، دارای شرایط و براساس روشهای صحیح ترجمه و با توجه به مبانی استنباطی از آن کتاب مقدس صورت میگیرد و میکوشد تا حد امکان، سبک کلام را به زبان مقصد منتقل کند» (رضایی اصفهانی، 1391: 24).
دربارة نهجالبلاغه و محتوای آن از زوایای متفاوت پژوهش های زیادی به صورت موضوعی صورت گرفته و مقالات فراوانی نوشته شده است، اما آنچه مهم است این است که مترجم تا چه اندازه توانسته است، ابعاد شخصیتی امام علی را بدون هیچگونه تعصب دینی بشناسد و بشناساند و بافتار بلاغی، معانی حقیقی و مجازی و استعاری و... را در سراسر متن به شکل منسجم پیاده کند و با حفظ امانتداری به ترجمهای شیوا برسد. در میان ترجمههای فراوانی که به شکلهای مختلف کلمه به کلمه یا محتوایی و یا آزاد از نهجالبلاغه انجام شده است، دو ترجمة جعفر شهیدی و محمدمهدی فولادوند که در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفتهاند از جملة ترجمههای ادبی و روانی هستند که مترجم با سبکی خاص و منحصربهفرد کوشیده است، زیبایی کلام امام را حفظ کند و هیچگونه نارسایی شکلی و مفهومی ایجاد نشود (آزادباش، 1394: 85). گرچه با نگاهی هدفمند و دقیق از زوایای موردنظر در این جستار، متوجه خواهیم شد که حقیقتاً، بازتاب مراد اصلی امام امری به غایت دشوار است.
اکنون که نظریة کتفورد در ترجمه و همچنین اسلوب مبالغه در اوزان معدول در اسم فاعل بررسی شد باید توجه خود را معطوف سازیم به اینکه این نظریه تا چه اندازه،بر ترجمهای که دو مترجم از نهجالبلاغه در اسلوب مبالغهای که معدول از اسم فاعل هستند، ارائه کردهاند، منطبق است و با وجود مراتب تغییری مختلفی که در این نظریه وجود دارد، ترجمههای ارائه شده در کدام مرتبه، شکل گرفته است و چه نوع تغییراتی در ترجمههای این بناهای مبالغه در ترجمهها، رخ داده است و اینکه این تغییرات، موجب بازتاب معنای دقیقی از این اسلوب در زبان مقصد شده است یا خیر؟
- چهارچوب تطبیقی
پنج صیغة «فعال، فعیل، مفعال، فعول و فَعل» در میان اسلوب مبالغة معدول از اسم فاعل به عنوان اوزان مشهور، استفاده شدهاند، اما از آنجا که دو وزن «فَعل و فَعیل» در اکثر موارد مانند یکدیگر عمل میکنند و تعداد وزن «فَعل» بهکار رفته در نهجالبلاغه کم است، تنها به بررسی چهار وزن اول در دو ترجمة جعفر شهیدی و محمدمهدی فولادوند ژبسنده شده است و چند مورد از اوزان نام برده را استخراج و ترجمههای آنها بررسی شد و برای جلوگیری از اطالة کلام، تنها در یک شاهد مثال، نظریة تغییرات صوری کتفورد و نوع این تغییرات تحلیل شد و در انتهای پژوهش، نتیجهگیری کلی با توجه به این تغییرات در تمام این چند وزن، بیان شد.
2-1. بررسی تغییرات صوری برابرنهادهای وزن «فعال» در ترجمة نهجالبلاغه
عرب برای بیان اسلوب مبالغه از سازوارههای مختلفی استفاده کرده است. یکی از سازوارههای مبالغه که در نهجالبلاغه به وفور دیده میشود و امام علی در نقاط مختلفی از آن استفاده کردهاند، صیغة مشتق شده از «اسم فاعل» بر وزن «فعال» است. این صیغه که بیشتر در جهت مضاعف کردن بهکار میرود، باعث میشود که قوت و قدرت صیغة مبالغه افزایش یابد.
از موارد کاربرد این صیغه در نامة 28 نهجالبلاغه امام علی در توبیخ معاویه است که حضرت، از این عبارت استفاده کردهاند: «أنّک لَذهّاب فی التیه و رواّغ عن القصد». در اینجا دو صیغه مبالغه «ذهّاب و روّاغ» مشتق از دو فعل «ذهب و روغ» آمده است. معنای ذهب: ذَهَاباً و ذهوبا و مَذْهَباً: رفت، راه رفت، مرد، الأمرُ: آن کار یا امر گذشت. ذهب عَلَی الشی: آن چیز را فراموش کردم. ذهب به: به همراه او رفت یا او را برد (بستانی، 1375: 411) و «بسیار رونده» (علیزاده،1360: 173). ترجمة کلمه «ذهّاب» در فارسی به شکل صفت فاعلی؛ یعنی ترکیبی از بن مضارع و پسوند «نده» است و با افزودن کلمة «بسیار» در ابتدای آن، کثرت در آن نشان داده شده است.
در ترجمة جعفر شهیدی با عبارت «روانی» بیان شده است؛ «تو در بیابان گمراهی روانی» (جعفر شهیدی، 1378: 291). در اینجا مشاهده میکنیم که در ترجمة جعفر شهیدی، صیغة مبالغه به ترکیبی از صفت و یاء بدل از فعل، ترجمه شده است. معنای مبالغه در این ترجمه، بسیارکمرنگ جلوه کرده است در حالی که، ذهّاب صیغة مبالغه بر وزن فعال است که بر کثرت دلالت میکند و چون با حرف جر «فی» آمده است، فرو رفتن در گمراهی است.
در جملة «إنّک لَذَهّابٌ فی التیه» با توجه به معانی دقیق لغوی و صرفی و نحوی، «تیه» در اصل به معناى سرگردانى است. سپس به بیابانى که راه به جایى نمىبرد و انسان در آن سرگردان مىشود، اطلاق شده است؛ همان گونه که به بیابان سینا که بنىاسرائیل در آن چهل سال سرگردان بودند، تیه گفته شده است (مکارم شیرازی و همکاران، 1386: 392). ترجمة عبارت «در بیابان (گمراهی) بسیار رونده و حرکتکنندهای»، گویی در بیابان گمراهی، شخص معاویه سالهاست که در حرکت است و فرو رفته است و سرگردان است و خود او، گمراهی مطلق است. استعمال این دوکلمه با جو حاکم بر متن، نوعی انسجام محکم، ایجاد کرده است که از یکسو شدت توبیخی را که مناسب با حال معاویه است به نمایش گذاشته است و از سوی دیگر، شدت گمراهی و کثرت انحراف معاویه از راه حق را نشان میدهد، اما هیچ یک از این معانی از متن ترجمه شده به دست نمیآید و مترجم نتوانسته است، معادل مناسبی برای این کلمه بیابد تا منظور متکلم را به خوبی انتقال دهد و براساس نظریة کتفورد، ترتیب اجزای جمله از عربی به فارسی تغییر کرده است و «ذهاب» به انتهای کلام منتقل شده که در زمرة تغییرات ساختاری قرار میگیرد و معانی حروف «إنَّ» و لام مزحلفه در ترجمه، حذف شده است که این دو خود بر تأکید کلام میافزایند. علاوه بر این، کلمة «ذهاب» به یک گروه «روانی= روان هستی» برگردانده شده که در دستة تغییر به مقولة واحدی برمیگردد.
ترجمة کلمه «ذهّاب» در ترجمة محمدمهدی فولادوند «بسیار رونده» آمده است؛ «تو بسیار در بیابان گمراهی رونده و ...» که در زبان فارسی به شکل صفت فاعلی مرکبی است که ترکیبی از اسم و صفت فاعلی است و بر زیادی و کثرت و مبالغه در متن خود این نمونه صفت فاعلی دلالت دارد و با افزودن «بسیار» در ابتدای آن، گویی زیادی مؤکدی بیان شده است. عبارت «بسیار رونده» صفت فاعلی است که نمایش اصلی معنای صیغة مبالغه را نشان میدهد؛ پس برابرنهادی که محمدمهدی فولادوند برای این کلمه آورده است، گویای معنای مبالغهای که در این وزن وجود دارد، است، اما براساس تغییراتی که کتفورد در تقسیمات خود بیان کرده بود، تغییر شکلی در سطح را میتوان در این ترجمه مشاهده کرد.
کلمه «روّاغ» از ریشة روغ به معنای؛ «گرایش به تقلب، راغ الثعلب، روباه به چپ و راست حرکت میکرد، یروغ روغاناً و طریق رائغ، راه غیرمستقیم» (راغب اصفهانی، بیتا: 373) و همچنین آمده است، راغ به معنای میل کرد، توجه کرد، سراغ آنها آمد و به صورت محرمانه آمد. بعضی گفتهاند : میل کردن به یکسو به منظور خدعه است .در عبارت ﴿فَرَاغَ إلَى أَهْله فَجَاءَ﴾[8]؛ یعنی، سپس محرمانه نزد اهل خود رفت، از مصدر روغ به معنای این است که انسان طوری از حضور حاضران برود که نفهمند برای چه میرود ، و خلاصه با نوعی حیله برود. دیگران گفتهاند به معنای رفتن پنهانی است (علی اکبر رستگار،1394: حرف راء، 35).
در ترجمة این عبارت در ترجمة جعفر شهیدی: «روّاغٌ عن القصد» آمده است: «از راه راست روی گردانی» که به شکل «صفت فاعلی: رویگردان» آمده است؛ در حالی که این کلمه به معنای به چپ و راست رفتن و نداشتن اعتدال، همراه با مکر و حیلة زیاد است، معنایی که از ترجمه دریافت نمیشود. امام معاویه را شخصی معرفی میکنند که سرگردانی و خروج از اعتدالی را دنبال میکند که سرشار از مکر و فریبکاری اوست. در این ترجمه نیز نویسنده نتوانسته است به درستی، مفهوم کلام امام را منتقل کند.
ترجمة این عبارت در کتاب محمدمهدی فولادوند چنین است: «از راه راست پا بیرون نهادهای». در این ترجمه نیز مترجم تنها به ذکر ترجمهای ابتدایی و خالی از هرگونه مبالغه در کلام اکتفا کردهاند.
ترجمة پیشنهادی: تو در بیابان گمراهی غرق گشتهای و فرو رفتهای و از راه راست، منحرف شدهای.
در اینجا نیز همانگونه که مشاهده میکنیم یک کلمه به یک گروه اسمی برگردانده شده است: «روّاغ= رویگردان و پا بیرون نهادن» که نمایانگر تغییر صوری در واحد است و ترتیب اجزای جمله از نظر ساختاری نیز به هم خورده است؛ «رویگردان و پا بیرون نهاده» به انتهای کلام منتقل شدهاند که تغییر در مقولة ساختاری است؛ یعنی مترجم با بهرهگیری از تغییرات صوری در مراتب واحد و ساختاری، توانسته است برای واژههای «ذهّاب» و «روّاغ»، معادلهایی قرار دهد تا مراد نویسنده را به خوانندة ناآگاه به زبان مبدأ، منتقل سازد، اما اینکه آیا در این امر، موفق بوده یا خیر؟ سخنی دیگر است که در بالا به آن، پرداخته شد.
از دیگر موارد کاربرد این وزن در خطبههای نهجالبلاغه، میتوان به موارد موجود در جدول (1) اشاره کرد.
جدول 1. کاربرد وزن فعال در خطبههای نهجالبلاغه
واژه |
برابرنهادها |
ترجمة جعفر شهیدی |
ترجمة محمدمهدی فولادوند |
نتیجه |
روّاغ |
بسیار کجشونده و تمایلکننده (علیزاده، 1360) |
رویگردان |
پا بیرون نهاده (نامة 28) |
فاقد معنای مبالغه |
ذهّاب |
بسیار رونده (راغب اصفهانی، بیتا) |
روانی |
بسیار رونده (نامة 28) |
تنها یک مورد |
حمّال |
بسیار حملکننده، زن بسیار باردارشونده (دهخدا، 6/9194) |
برگیرنده |
بار ... بر دوش کشد (خطبة 16 و 17) |
فاقد معنای مبالغه |
خبّاط |
بسیار به نادانی مرتکب کاری شدن (دهخدا، 6/9492 و 9493) |
...راه جهالت پوید |
دستخوش خبط و خطا (خطبة 16 و 17) |
فاقد معنای مبالغه |
رکّاب |
مرد بسیار سوار شونده (دهخدا، 8/12209) |
گمشده در تاریکی جوید |
آن هم پیش پای خود نبیند (خطبة 16 و 17) |
فاقد معنای مبالغه |
کشّاف |
بسیار کشفکننده، بسیار پیداکننده (دهخدا، 12/1834) |
راهگشا |
کاشف (خطبة 86) |
فاقد معنای مبالغه
|
کذّاب |
بسیار دروغ گوینده، کثیرالکذب (دهخدا، 12/18222) |
دروغگو |
دروغگو (خطبة 192) |
فاقد معنای مبالغه |
دفّاع |
سخت دفعکننده (دهخدا: 7/10940) |
برداشتن |
مایة دفع (خطبة 86) |
فاقد معنای مبالغه |
جبّار |
بسیار چیره و غالب، بسیار ترمیمکننده و جبرانکننده (دهخدا، 5/7477) |
ستمکار |
زورگو (خطبة 47) |
فاقد معنای مبالغه |
غفّار |
بسیار آمرزنده، بسیار بخشایشگر (دهخدا: 11/16750) |
----- |
همواره آمرزنده، اینکه آمرزنده بودن و بخشایش اصل در صفات خداوند است و مؤکد شده است (خطبة 143) |
فاقد معنای مبالغه |
در نُه مورد دیگر که از خطبههای نهجالبلاغه استخراج شدند و در جدول (1) وارد شدهاست، مشاهده میکنیم، ترجمههای انجام شده از صیغة «فعال» در واژههای گوناگون، نتوانستهاند، معنای مبالغه را به درستی به مخاطب منتقل کنند و تنها به ذکر معانی ساده و بعضاً همخوان با متن کلام، بسنده شده است. علاوه بر آن، معنای لغوی این واژهها نیز از لغتنامة جامع دهخدا آورده شدهاند تا مقیاسی باشد برای مقایسة معانی لغوی و معانی موجود در ترجمه.
2-2. بررسی تغییرات صوری برابرنهادهای وزن «فَعیل» در ترجمة نهجالبلاغه
یکی از پرکاربردترین اوزان موجود در نهجالبلاغه وزن «فعیل» است. این وزن از صیغههای لازم و متعدی ساخته میشود و دلالت بر سختی کار و تکرار آن دارد؛ به گونهای که جزء ثابتی از صاحب آن صفت میشود و منقول از صفت مشبهه است (السامرائی، 2007: 118) و مانند طبیعت و ذات او میشود (سیوطی، 1979: 88).
صیمری «فعیل» را بر دو نوع میداند: 1- آنچه معدول از اسم فاعل است؛ مانند رحیم، قدیر و علیم که معدول شده از راحم و قادر و عالم است برای مبالغه و عمل «فاعل» را که از آن معدول شده، دارد. 2- غیرمعدول از اسم فاعل است و عمل «فاعل» را انجام نمیدهد، بلکه بر فعل خودش جاری است؛ مانند ظَرُفَ یَظرُفُ که «ظَریف» از آن است و یا کَرُمَ، یَکرُمُ که «کَریم» از آن است (صیمری، 1982: 226). از آنجا که برخی، این وزن را مشترک بین مبالغه و صفت مشبهه دانستهاند برای تشخیص آن از ممیزاتی استفاده شده است؛ مثلاً گفتهاند که صفت مشبهه از فعل لازم ساخته میشود و مبالغه از متعدی که پیشتر گفتیم مبالغه هم از فعل لازم و هم متعدی ساخته میشود و دلیل دوم اینکه معنی ساختاری این دو است که آنجا که لفظ دلالت بر ثبوت کند، صفت مشبهه است و آنجا که کثرت وقوع حدث را برساند، صیغة مبالغه است (الشیبانی، 2014: 51-50).
نویسندة کتاب «الأبنیة المبالغة و أنماطها فی نهجالبلاغة» این ساختار را علاوه بر ثبوت -که قرائن موجود در کلام، آن را مشخص میکنند- وجود صفاتی همچون سمیع، علیم و بصیر را از صفات خداوند متعال، مؤید و دال بر مبالغة این الفاظ میداند و ثبوت لحاظ شده در این الفاظ را با کمک دین و فقه ثابت شده میداند و آن را صرفنظر از صیغة ساخته شدة این وزن میشناسد و استدلالات صرفیون و نحویون پیرامون این الفاظ را از اینکه دلالت بر سختی کار و رنج آن و... میدانند در مورد صفات خداوند در این صیغه، رد کرده و این صفات خداوند متعال را خارج از این تعاریف میداند (همان: 51).
در میان کلمات قصار نهجالبلاغه در نامة چهل و ششم داریم: «أمَّا بَعْدُ، فَإنَّکَ ممَّنْ أَسْتَظْهرُ به عَلَى إقَامَة الدّین وَ أَقْمَعُ به نَخْوَةَ الْأَثیم»، واژة «أثیم» در این عبارت، صیغة مبالغه بر وزن فَعیل، است. راغب در مفردات، «أثیم» را اسمی برای کارهای کند و دور از ثواب و کندی از خیرات معرفی میکند (راغب اصفهانی، بیتا: 150-149). در تفسیر المیزان داریم: «أثیم» به معنای کسی است که در اثر تکرار یک گناه یا گناهان بسیار، روحیهای عصیانگر و گناهدوست پیدا کرده است (طباطبائی، 1374: 632). تفسیر نمونه نیز واژة «أثیم» را مشتق از فعل «أثم» و اصل آن «إثم» را به معنای کسی که بر گناه مداومت دارد، میداند (مکارم شیرازی، 1371: 260). در مجموع میتوان «أثیم» را به خطاکار، بسیار گنهکار، گنهپیشه، گناهدوست، مُصرّ در گناه ترجمه کرد.
در ترجمة جعفر شهیدی از این نامه آمده است: «اما بعد، تو از آنانی که در یاری دین پشتیبانیشان را خواهانم و-یاد- خودستایی گنهکار را به آنان میخوابانم» (شهیدی، 1378: 320).
در ترجمة محمدمهدی فولادوند اینچنین داریم: «اما بعد، تو از کسانی هستی که در بهپا داشتن دین، از آنان یاری میجویم و نخوت و سرکشی گنهکاران را به آنان، فرومیکوبم (فولادوند، 1381: 374).
در این قسمت، به تحلیل واژة «أثیم» میپردازیم تا نظریة کتفورد را در مورد این مورد بررسی کنیم. همانگونه که مشهود است «در زبان فارسی، صفت فاعلی به سه روش با کمک پسوند ساخته میشود؛ با کمک پسوندهای صفتساز با ریشة فعلی، صفتساز با ریشة صفتی و صفتساز با ریشة اسمی. «کار» پسوند صفتساز با ریشة صفتی است که توانایی الحاق شدن به صفت را دارا است و از کاربرد کمی در فارسی برخوردار است؛ مثل خطاکار و خرابکار» (گلفام و کربلائیصادق، 1391: 692). واژة «گنهکار» در فارسی از اضافه شدن اسم معنی «گنه» و پسوند «کار» ساخته شده است که یکی از روشهای ساخت «صفت فاعلی» است؛ مانند فراموشکار یا ستمکار (قریب و دیگران، 1384: 240-239). در لغتنامة دهخدا آمده است: «کار» به بعضی کلمات مرکبه ملحق میشود. گاه به معنای (عمل) است، گاه به معنای (عامل) و گاه به معنای (زارع) و (غارس). در معنی عمل: پاکار، پشتکار و دستکار. در معنی عامل (پسوندی است که شغل مبالغه را میرساند): استادکار، خدمتکار، گناهکار و مددکار. در معنی زارع و غارس: جوکار، کشتکار و گلکار (دهخدا، 1377: 17948). البته برخی نیز، کار را اسم میدانند و نه پسوند (ابوالقاسمی، 1375: 340). لفظ «گنهکار» صفت فاعلی مرکبی است که به نوعی مبالغه را میرساند، اما واژة «أثیم» در ترجمة جعفر شهیدی به «گنهکار» و در ترجمة محمدمهدی فولادوند به «گنهکاران» برگردانده شده است.
«أثیم» در کلام امام نقش مضافٌالیه را دارد و در ترجمهها به درستی منعکس نشده است؛ یعنی هر دو واژة «گنهکار» و «گنهکاران» به این علت که الف و لام جنس بر سر أثیم آمده به درستی مفرد و جمع بسته شدهاند و در واقع هم مفرد و هم جمع این ترجمه درست است، اما میزان کثرت گنهکار نشان داده نشده است. فرد با انجام یک گناه، گنهکار محسوب میشود و با انجام گناهان بسیار نیز گنهکار محسوب میشود و برای نشان دادن کثرت و تکرار گناه به ناچار در فارسی از آوردن الفاظی مانند «بسیار» یا «بهشدت» یا... استفاده میشود که در این ترجمهها بهکار نرفته است.
علاوه بر این، در سخنان دیگری از امام دیده شده است که ایشان از واژة «آثماً» استفاده کردهاند. به عنوان نمونه در نامة 53 نهجالبلاغه، خطاب به مالک اشتر چنین میفرمایند: «ممَّنْ لَمْ یُعَاونْ ظَالماً عَلَى ظُلْمه، وَلاَ آثماً عَلَى إثْمه أُولَئکَ أَخَفُّ عَلَیْکَ مَؤُونَةً، وَأَحْسَنُ لَکَ مَعُونَةً». معنای استفاده شده از این کلمه، دال بر وجود گناه اندک است. در واقع امام به مالک سفارش میکنند که «به گنهکاری که گناهی اندک انجام داده است نیز یاری نرسان و در مقابل ظلم او کوتاه نیا. پس به طریق اولی در مقابل ظالمان و گناهکاران با گناهان و ستمهای بسیار نیز نباید کوتاه بیایی و از آنان بگذری».
طبق نظریة تغییرات صوری کتفورد که ساختاری، هویتی، واحد و درونسیستمی بود در ترجمة جعفر شهیدی، تغییرات درون سیستمی با توجه به ترجمه به جمع دیده میشود. در ترجمة محمدمهدی فولادوند که با استناد به الفولام جنس این تغییر نیز مرتفع خواهد شد.
ترتیب اجزای جمله در کلام امام که از فعل + فاعل+ مفعولٌبه تشکیل شده در ساختار جملة موجود در هر دو ترجمه، فعل، به آخر جمله منتقل شده و ترتیب به مفعولٌبه+ متمم+ فعل (شناسة فاعلی)، تغییر یافته که نشان از تغییرات در مقولههای دستوری و از نوع ساختاری است.
از نظر کتفورد، ترجمه براساس این تغییرات صورت گرفته است و این تغییرات نیز لازمة برگرداندن این عبارات به زبان فارسی هستند که فعل در آخر کلام استعمال میشود، اما در معنای کثرت و مبالغه به درستی عمل نشده و میزان مبالغه در ترجمهها نمودی نیافته است.
ترجمة پیشنهادی: اما بعد، تو از کسانی هستی که در بهپا داشتن دین، از آنان یاری میجویم و نخوت و سرکشی غرق در گناهان را به آنان، فرومیکوبم.
از دیگر موارد کاربرد این وزن در خطبههای نهجالبلاغه، میتوان به موارد موجود در جدول (2) اشاره کرد.
از آنجا که این وزن میان صفت مشبهه و صیغة مبالغه مشترک است و این قرائن موجود در کلام است که بر ثبوت و مبالغه در این الفاظ مهر تأیید میزند، ما تنها به ذکر معنای لغوی و معنای ترجمهای آنها در دو ترجمة مدنظر اکتفا کردیم، اما با مراجعه به کاربرد این الفاظ در کلام مولا میتوان وجود مبالغه را مشاهده کرد؛ مبالغهای که در اسم فاعل این اوزان وجود دارد. علاوه بر این، از توجه به خود کلمات و معنای آنها در ترجمه، گاه با تغییراتی از کلمه به گروه اسمی؛ یعنی تغییرات واحدی یا تغییرات در ساختار، وجود دارد، اما مترجم نتوانسته است، معادلی مناسب طبق این تغییرات جایگزین کند. بنابراین، در برخی موارد همچون شاهد مثالهای قبلی، ایجاد تغییرات صوری در مراتب مختلف در سطح کلام مقصد، منجر به یافتن معادلهایی مناسب برای واژگان، شد؛ در حالی که ممکن است با وجود این تغییرات، مترجم همچنان در انتقال مفاهیم به زبان مقصد، قاصر باشد.
جدول 2. کاربرد وزن فَعیل در خطبههای نهجالبلاغه
واژه |
برابرنهادها |
ترجمة جعفر شهیدی |
ترجمة محمدمهدی فولادوند |
نتیجه |
أثیم |
کسی که بر گناه مداومت دارد. |
گنهکار |
گنهکاران (نامة 46) |
مخالف مبالغه |
قلیل |
کم، مقابلزیاد (قرشی،1371) |
اندک |
اندک (خطبة 101) |
موافق |
کثیر |
متناقص کم (بستانی،1375) |
سخت |
نهایت (خطبة 210) |
موافق |
زعیم |
قَائد، کَفیل (اسماعیلصینی، 1414) |
پایندان |
ضامن (خطبة 16) |
مخالف |
شفیع |
شفاعتکننده (راغب، 1374) |
روان شدن حاجت |
شفاعتکننده (حکمت 63) |
مخالف |
شهید |
کسی که چیزی بر او پوشیده نیست (دهخدا، 1377) |
گواه |
گواه (خطبة 84) |
مخالف |
شقیق |
شَقیقُ نفسى: با من آن طور است که گویى نیمة تن و جان من است، از بس که به یکدیگر شباهت داریم (راغب، 1374) |
به جان برابر |
مشفق (خطبة 82) |
مخالف |
شدید |
سخت (دهخدا،1377) |
سخت |
سخت (خطبة 85) |
موافق |
شفیق |
رؤُوف، رَحیم، رَفیق، حَنَّان (اسماعیلصینی، 1414) |
مهربان |
مهربان (خطبة 160) |
مخالف |
متین |
صلیب قویٌّ (ابنسیده، 1421) |
استوار |
استوار (خطبة 185) |
مخالف |
2-3. بررسی تغییرات صوری برابرنهادهای وزن «فَعول» در ترجمة نهجالبلاغه
از میان پنج وزن مشهور، این وزن برای فردی که کاری به شکل مداوم و مستمر از او سر بزند، کاربرد دارد (فارابی، 1974: 85) و یا دلالت بر تکثیر و تکرار دارد (المبرد، 1994: 116) و یا کسی که در کار خود قوی است و با قدرت عمل میکند و این کار را به کثرت بهگونهای انجام دهد که عادت او شود (عسکری، 1997: 12و سیوطی، 1979: 88). فعول در مجموع، دلالت بر کثرت، قوت و دوام دارد و همگی این الفاظ به معنای مبالغه هستند (الشیبانی، 2014: 55).
در جاهای مختلفی از نهجالبلاغه از این صیغه استفاده شده است؛ از جمله در خطبة 230 امام میفرمایند: «فَاحْذَرُوا الدُّنْیَا فَإنَّهَا غَدَّارَةٌ غَرَّارَةٌ خَدُوعٌ مُعْطیَةٌ مَنُوعٌ مُلْبسَةٌ نَزُوعٌ». سه واژة «خدوع، منوع و نزوع» بر وزن فعول در این عبارت آمده است که بر مبالغه دلالت دارند؛ خدوع از ریشة «خدعَ» و منوع از «منع» و نزوع از «نزعَ» گرفته شدهاند. خَدَعَهُ یَخْدَعُهُ خَدْعاً و خدَاعاً أیضاً، بالکسر، مثال سَحَرَهُ سحراً؛ یعنی او را فریب داد و از جایی که نمیدانست قصد آسیب رساندن به او را داشت (الجوهری، 1376: 1201). الخَدُوع- ج خُدُع: آنکه بسیار حیله و خدعه زند (بستانی، 1375: 357). امام در این بخش از خطبة به دنبال بحثی که دربارة شدائد مرگ و پایان زندگی در بخشهای گذشته بود، همة مردم را مخاطب قرار داده و توصیه میکنند که از دنیا بر حذر باشید و با بیان هشت صفت برای دنیا، دلایل روشنی بر لزوم حذر از دنیا بیان میدارد؛ میفرماید: «زیرا دنیا مکار و فریبنده و حیلهگر است و بخشندهای است منعکننده و پوشندهای است برهنهکننده ...».
واژههای «غدّارة»، «غرّارة» و «خدوع» هرچند از نظر معنا به هم نزدیک است و به معنای فریب و نیرنگ تفسیر میشود، اما در حقیقت، تفاوت دقیقی با هم دارند: «غدّار» از ریشة «غدر» به معنای پیمانشکنی و «غرّار» از ریشة «غرور» به معنای فریبندگی و «خدوع»: از ریشة «خدع» به معنای حیلهگری است و میدانیم این سه با هم تفاوتهایی دارند؛ هرچند غالباً لازم و ملزوم یکدیگرند (مکارم شیرازی و همکاران،1380: 502).
پیشتر گفتیم وزن فعول برای قوت در کار نیز کاربرد دارد، گویی امام به این نکته اشاره دارند که فریبکاریهای دنیا، امری طبیعی و متمکن در دنیا هستند و از آن جدا نیستند؛ با وجود اینکه انسان، مرتب نیز از آنها دوری جوید. نشانة قدرت و قوّت فریب دنیا آن است که حتی عبّاد و زهّاد نیز به آن اغوا شدهاند؛ بهخاطر این عبارت امام که در خطبة 83 میفرمایند: «حَتَّى إذَا أَنسَ نَافرُهَا وَ اطْمَأَنَّ نَاکرُهَا قَمَصَتْ بأَرْجُلهَا وَ قَنَصَتْ بأَحْبُلهَا» (ابنابی الحدید، بیتا: 246) با این ترجمه: «-روی خوش نماید- تا آنکه از وی گریزان است، بدو انس گیرد، و آنکه ناشناسای اوست آرامش پذیرد. ناگاه به چهار دست و پای خیزد و ریسمانها درآویزد» (شهیدی، 1378: 60).
در هر دو ترجمة جعفر شهیدی و محمدمهدی فولادوند ، کلمة «خدوع» به «نیرنگباز» ترجمه شده است. در کتاب جعفر شهیدی آمده است: «پس از دنیا بپرهیزید که سخت بیوفاست و فریبنده، نیرنگبازی است بخشنده و منعکننده. از این دست پوشنده، از آن دست رختکننده» (شهیدی، 1378: 263) و در ترجمة محمدمهدی فولادوند آمده است: «پس از دنیا بپرهیزید که غدّار و فریبنده و نیرنگباز است. اندک میدهد و سخت منع میکند. جامة سلامت میپوشاند و به زور از تنتان در میآورد (فولادوند، 1381: 286). در عبارت مذکور امام، واژة «خدوع» خبر است و باقی جمله تا انتهای کلام نیز همگی خبر برای ضمیر «ها» هستند.
خدوع در ترجمة فارسی به یک صفت فاعلی مرکب با پسوند «باز» برگردانده شده است. این پسوند پسین، همراه با یک اسم، ترکیبی است که دارا بودن صفت مبالغه را در موصوف خود بیان میکند؛ مانند قمارباز یا کفترباز و آتشباز ... . علاوه بر این، وزن «فَعول» در عربی، همانگونه که شرح دادیم از صفاتی است که نشان از قوت و قدرت و استمرار در صاحب خود دارد، گویی که در وجود او نهادینه شده و در وجود صاحبش غرق شده است؛ به گونهای که انفکاک از صاحبش مقدور نیست، اما این معانی را از صفت «نیرنگباز» نمیتوان برداشت کرد.
در بررسی نظریة کتفورد و تغییرات صوری در این عبارت و کلمة خدوع در ترجمه، برگشت از یک صفت است به صفت و خدوع در کلام در جایگاه خبر برای حرف مشبهة بالفعل «إنَّ» و در ترجمه نیز در جایگاه مسند است که مشابهت دارد با خبر بودن این وزن. پس هیچ یک از تغییرات در این واژه به چشم نمیخورد و از نظر ماهیت و دستور تغییری در کلام ترجمه شده، دیده نمیشود، اما هیچ زمان مبالغهای که در سخن امام است از ترجمه دریافت نمیشود. در واقع، غرض اصلی در استفاده از این لفظ نیز بیان همین مبالغه در امر دنیا و برحذر بودن از آن است که این معنا در کلام ترجمه شده به شدت مغفول مانده است و هیچگاه مخاطب فارسیزبانی که این دو ترجمه را مطالعه میکند، دریافتی از این مبالغه نخواهد داشت.
ترجمة پیشنهادی: از دنیا بپرهیزید که سخت بیوفا و بسیار فریبنده و سرشار از مکر و حیله و نیرنگ است و ... .
از دیگر موارد کاربرد وزن «فَعول» در خطبههای نهجالبلاغه، میتوان به موارد موجود در جدول (3) اشاره کرد.
جدول 3. کاربرد وزن فَعول در خطبههای نهجالبلاغه
واژه |
برابرنهادها |
ترجمة جعفر شهیدی |
ترجمة محمدمهدی فولادوند |
نتیجه |
خدوع |
آنکه بسیار حیله و خدعه زند (بستانی، 1375). |
نیرنگباز |
نیرنگباز (نامة 28) |
مخالف معنای مبالغه |
منوع |
بسیار بازدارنده (قرشی، 1371) |
منعکننده |
سخت منعکننده (نامة 28) |
تنها یک مورد |
نزوع |
اشتیاق شدید که به پیوستن و یگانگى جان با دوست تعبیر میشود (راغب اصفهانی، 1374) |
رختبرکننده |
به زور از تن درآورنده (نامة 28) |
تنها یک مورد |
جهول |
بسیار نادان (رستگار، 1398) |
نادان |
نادان (خطبة 190) |
مخالف معنا |
صبور |
فنا شده و نابود شده در صبر (السامرائی، 2007). |
شکیبا، پایدار |
شکیبا (حکمت 153) |
مخالف معنا |
شکور |
بسیارشکرگزار(رستگار،1398) |
سپاسگزار |
سپاسحق (خطبة 184) |
مخالف معنا |
وقور |
دارای حلم و بردباری زیاد(زبیدی،1414) |
بردبار |
آرام (خطبة 184) |
مخالف معنا |
جموح |
بسیار گردنکش و سرکش (زمخشری، 1386) |
سرکشی
|
سرکشی (خطبة 175) |
مخالف معنا |
ظلوم |
بسیار ستمکار (رستگار، 1398) |
تبهکار |
ستمگری (خطبة 190) |
مخالف معنا |
در جدول (3) علاوه بر واژهای که دربارة آن به شکل مبسوط توضیح داده شد، الفاظی از این وزن که در نهجالبلاغه بهکار رفتهاند، بیان شده تا با مقایسهای کلی، بتوان به نتیجة جامعی دست یافت. با مشاهدة ترجمة این الفاظ و مقایسه با معنای لغوی آنها، میتوان مشابهت در معنای اصلی واژه و ترجمه را دریافت و غیر از برخی موارد همچون ترجمة واژة «نزوع» در هر دو ترجمه که با یک گروه اسمی تغییرات واحدی لحاظ شده است در اکثر موارد تغییرات صوری چه در مقولة واژگانی و چه دستوری ملاحظه نمیشود، اما بار دیگر به این نتیجه میرسیم، ترجمه در انتقال معنای مبالغه به درستی عمل نکرده و نتوانسته است، روح مبالغهای را که در دل این لفظ نهفته است و دلیل استفاده از آن در این جمله به واسطة وجود آن معنا بوده است به درستی نشان دهد و از معنای شدت و حدّة موجود در این اوزان خبری نیست. بررسی تغییرات صوری کتفورد در سطح واژگان معدول از اسم فاعل و در معنای مبالغه، قابل تحلیل و بازنگری در معنای این واژهها هست، اما بدون لحاظ این واژهها در جمله و در کنار کلمات دیگر، به سختی ممکن است.
2-4. بررسی تغییرات صوری برابرنهادهای وزن «مفعال» در ترجمة نهجالبلاغه
وزن «مفعال» از اوزانی است که با اسم آلت از اسمهای مشتق، مشابهت دارد و از این رو برخی فقها آن را منقول از اسم آلت به صیغة مبالغه دانستهاند و فرق آن دو را فقط با توجه به قرائن موجود در کلام بیان کردهاند (عباسحسن، بیتا: 257). این گروه دلیل خود را نداشتن وزن مؤنث و جمع مذکر سالم و جمع به شکل جمع اسم آلت در زمان ضرورت شعری دانستهاند؛ مانند «مهذار و مهاذیر» که مانند اسم آلت «مفتاح و مفاتیح» جمع بسته میشود (السامرائی، 2007: 112). این نکته جای تأمل دارد که منقول از اسم آلت بودن در این وزن مخالف با اساس عدول از اسم فاعل است. علاوه بر این، مؤنث این وزن نیز بیان شده است؛ داریم «إمرأة مفضالة فی قومها» (فارابی، 1974: 313). همچنین برخی از اسامی مفعول ثلاثی وجود دارد که جمع آنها بر وزن «مفاعیل» است، آیا میتوان گفت اصل اسم مفعول، اسم آلت است؟ و دلیلی هم وجود ندارد که چون جمع این وزن، مانند جمع اسم آلت است، پس اصل آنها به اسم آلت برمیگردد. چهبسا اسامی هستند که مؤنث هستند و جمع مذکر سالم بسته میشوند؛ مانند «عزَة، عضة، ثُبة و أرض» که جمع آنها «عزین، عضین، ثُبین و أرضین» است، اما جمع مذکر سالم دلیلی بر اینکه مفردات این اسامی مذکر است، نیست. این ادله روی هم نشان میدهد که این وزن منقول از اسم آلت نیست و تنها تشابه در لفظ و معنا وجود دارد (الشیبانی، 2014: 63). سیبویه در این باره چنین میگوید: «عرب هرگاه اشیاء از نظر بناء واحد باشند، آنها را بر یک اساس میسازد» (سیبویه، 1996: 12). این وزن دلالت بر تکرار وقوع حدث و مداومت بر چیزی دارد؛ بهگونهای که عادتی در صاحب آن چیز شود (المبرد، 1994: 113). دو صیغة «مفعَل و مفعیل» را مانند مفعال دانستهاند که هر دو از نظر مبالغه معنای واحدی را میرسانند؛ مانند «رجلٌ مطعَن و مطعان» (السامرائی، 2007: 112).
امام در نامة چهلوپنجم نهجالبلاغه، والی بصره، عثمان بن حنیف الأنصاری راکه خبر مهمانی رفتن او به گوش امام رسیده بود، نکوهش کردند و در بخشی از نامه، خطاب به او چنین فرمودند: «... اَوْ اَبیتَ مبْطاناً وَ حَوْلى بُطُونٌ غَرْثى، و اَکْبادٌ حَرّى...».
مبطان بر وزن مفعال، بناء مبالغة مشتق از بطن و البطنة است به معنای «پرکردن شکم از غذا» و «رجلٌ مبطانٌ» به فردی گفته میشود که پیوسته، شکمش درشت باشد و بسیار شدید غذا میخورد، بدون یاران خویش (ابنمنظور، 1414: 53 و فراهیدی، 1409: 441). این عبارت، دال بر شدت حرص و احساس مسئولیت امام در مقابل رعیت است، پس بلندی جایگاه و اثر این احساس در نفس ایشان، انگیزهای قوی برای بهرهگیری از الفاظی متناسب و در خور آن است تا صیغههایی مناسب در هر جایگاه و از جمله در این مکان بهکار برند. استعمال کلمة «مبطان» که بر پرخوری دلالت دارد، علاوه بر اینکه شدت زهد امام را میرساند، شدت در توبیخ مخاطب را نیز بیان میکند که این معانی از سیاق کلام قابل استنباط است؛ پس مبالغه در هر دو حالت وجود دارد و هر دو با بناء «مفعال» بیان شده است.
در ترجمة جعفر شهیدی آمده: «...من سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایی باشد که از گرسنگی به پشت دوخته و جگرهایی سوخته...» (شهیدی، 1378: 318). با توجه به نظریة کتفورد، واژة «مبطان»، با ترجمة «پُرخور»، صفت فاعلی مرکبی است که در ترجمة جعفر شهیدی به «سیر» ترجمه شده است، اما این صفت که یک صفت ساده است به هیچ شکل، معنای «پرخور» را نمیدهد. «سیر» کسی است که غذا به اندازة کافی خورده و نیازی به غذا ندارد، اما پرخور، غذا را بیش از نیاز خود میخورد.
در ترجمة محمدمهدی فولادوند چنین آمده است: «...شب به شکم انباشته از غذا سر بر بالین نهم و در اطراف من شکمهایی گرسنه و جگرهایی سوزان باشد...» (فولادوند ، 1381: 372).
در ترجمة محمدمهدی فولادوند، معنای مبالغه در کلام «شکم انباشته از غذا» موجود است، اما باز مبالغهای که در معنای اصلی موجود است و آن، شدت پرخوری و تکخوری و برآمدگی شکم از این خوردن بسیار است، به زبان مقصد، منتقل نشده است.
معنای پیشنهادی: شب، فارغ از همگان، با انبانی لبریز از غذا و برآمده بخوابم (سر بر بالین نهم) و ... .
از نظر تغییرات صوری کتفورد با توجه به نقش «مبطاناً» در کلام که حال است برای «أنا» موجود در «أبیت» در ترجمة جعفر شهیدی، کلمة «مبطان»، قید حالت در تعبیر فارسی است که برابر حال در تعبیر عربی بوده و به درستی ترجمه شده است، اما در ترجمة محمدمهدی فولادوند، «مبطان»، یک ترکیب است که با توجه به ترکیبی بودن زبان فارسی، مترجم از این بستر برای ترجمة حال به یک گروه قیدی که در زبان مقصد قید حالت هم است، استفاده کرده است که از نوع تغییرات به واحدی بزرگتر در میان تغییرات صوری کتفورد است. دیگر آنکه هر دو تعبیر در هر دو حالت، فاعل را توصیف میکنند.
با جستوجو در میان کلام امام در نهجالبلاغه، موارد اندکی از این وزن دیده شده است. در کنار توجه در بهکار بردن الفاظی متناسب با معنای مبالغه در کلام مترجمان، توجه به این نکته نیز امری ضروری به نظر میرسد که در کلام و سخن فارسی، صرف استفاده از یک واژة مرکب یا ساده در برگردان یک کلمه، تنها روش نشان دادن مبالغه در کلام نیست. در کنار این روش، باید به ساختار نحوی کلام در زبان فارسی و در جمله نیز توجه کرد. چه بسا معنای مبالغه، در واژه، لحاظ نشده باشد، اما در چینش جمله و استفاده از قیود تأکیدی میتوان معنای مبالغه را برداشت کرد. در جدول (4) و جدولهای گذشته، تنها با کمک واژهیابی کوشیده شده تا معنای مبالغه را در ترجمه بررسی و تغییرات صوری که در الفاظ در ترجمه به وجود آمده یا احیاناً نیامده است را واکاوی کرد.
در جدول (4)، همچون واژة «مذیاع»، ترجمه دارای گروه زیادی از واژگان اسمی و فعلی است تا بتواند معنای موجود در کلمه را به مخاطب منتقل کند و تغییر واحدی به شکل مشخصی، نمود یافته است و همانطور که گفته شد، اصول نحوی نیز نباید رها شده و از کنار آنها به راحتی گذشت.
جدول 4. کاربرد وزن مفعال در خطبههای نهجالبلاغه
واژه |
برابرنهاد |
ترجمة جعفر شهیدی |
ترجمة محمدمهدی فولادوند |
نتیجه |
مبطان |
پرکردن شکم از غذا و کسی که بسیار شدید غذا میخورد |
سیر |
شکم انباشته از غذا (نامه45) |
یک مورد |
مذیاع |
آنکه رازدار نباشد (بستانی، 1375) |
چون زشتی کسی را شنود، آن را میان مردم پخش کند. |
آنکه چون زشتی و ناشایست کسی را بشنود آن را فاش کند (خطبة 102). |
موافق |
مسیاح |
دروغپرداز و سخنچین (بستانی،1375) |
میان مردم فساد انگیزد و سخنچینی کند |
سخنچین (خطبة102) |
موافق |
مدرار |
غَزیر، مُتَتَابع، کَثیف، کَثیر (صینی،1414) |
ریزان |
پی در پی (خطبة 114) |
مخالف |
مبراق |
برقدهنده (علیزاده، 1360) و شیء براق و خیرهکننده (مکارمشیرازی و همکاران، 1386) |
برقی بسیار |
آذرخش میافکند (خطبة151) |
موافق |
مرعاد |
رعدکننده (علیزاده، 1360) و شیء پر سر و صدا (مکارمشیرازی و همکاران، 1386) |
رعدی بسیار |
میغرد (خطبة 151) |
موافق |
بحث و نتیجهگیری
اسلوب مبالغه در نهجالبلاغه، یکی از پرکاربرترین اسلوبهاست که به شکلهای مختلف صرفی، نحوی و بلاغی ظهور یافته است. هدف از این پژوهش، تنها بررسی ترجمة اسامی مبالغة معدول از اسم فاعل بود که با مشاهدة نتایج حاصل شده از بررسی دادهها در چهار وزن مشهور به این نتیجه رسیدیم که اولاً، در ترجمة این اسلوب، برابرنهادهایی در زبان فارسی وجود دارد، اما بعضاً بازتابکنندة معنای مبالغهای که در دل واژه نهفته است، نیستند. علاوه بر این، مترجمین نیز نتوانستهاند با بهرهگیری همان برابرنهادهای موجود، معنا را به درستی منتقل کنند؛ یعنی با وجود برخی از این معانی در ترجمة فارسی، مترجمین باز هم در بهکارگیری درست عمل نکردهاند.
با بهکار بستن نظریة کتفورد در مورد واژة موردنظر از نظر ساختار دستوری، مشابهت و عدم تعارض دیده میشود، اما در بیشتر موارد به تغییرات صوری در مقولة دستوری و در سطح واحدی برخورد کردیم که مترجم کوشیده بود تا با کمک و استفاده از گروههای مختلف اسمی و فعلی، معنای اصلی را به مخاطب منتقل کند. وجود یا عدم وجود تغییرات، دلیلی بر انتقال دقیق معنا در کلام نیست. همچنین اینکه یک صفت در فارسی نیز به همان شکل صفت، برگردانده شود، دلیلی بر درستی و دقت در ترجمه نیست. این نظریه در بهکارگیری دقیق الفاظ مناسب، میتواند گرهگشای مفیدی باشد، اما در کنار آن، توجه به روح موجود در کلمه، نقش مهم و پررنگی را ایفا میکند. در کنار این نتیجهگیری، جا دارد به نقش مبانی نحوی در ترکیب جملات در زبان مقصد نیز توجه شود. چه بسا معنای مبالغه و تأکید در ساختار جمله و با کمک قیود تأکیدی، بیان شده باشد، هرچند که در کلمات و الفاظ، این معنا مغفول مانده باشد.
در فرصت محدود این پژوهش، نمیتوان بررسی جامعی از ترجمة تمام اسلوب مبالغه انجام گیرد، اما جا دارد که در قالب چند اثر پژوهشی پیوسته، ترجمة این اسلوب را در هر سه حوزة صرف، نحو و بلاغت مورد واکاوی دقیق قرار داد تا این پژوهشها، تلنگری باشند بر مترجمان گرامی، جهت استفادة دقیق از واژههای مناسب در هر اسلوب در کلام پُربار عربی.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
ORCID
Forough Farahmand Haromi |
|
|
Hossein Mohtadi |
|
http://orcid.org/0000-0001-9485-2682 |
Mohammad Javad Pourabed |
|
[4]. Structural Shift
[5]. Class Shift
[6]. Unit Shift
[7]. Intrasystem Shift
[8]. سورة ذاریات، آیة 26