نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار، گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عربی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
چکیده
رمان «روی ماه خداوند را ببوس» از آثار داستانی موفق سالهای اخیر ادبیات فارسی است که با اقبال خوانندة ایرانی و مترجمان زبانهای دیگر مواجه شده است. این رمان به سبب ورود به موقعیتهای اجتماعی و فرهنگی متنوع در ساحت مدرن و شهری ایران، حاوی مؤلفههای فرهنگی فراوانی است که مترجمان را با چالشهایی روبهرو میکند. گذر از این مقولهها نیاز به تعامل و آشنایی دقیق با فرهنگ معاصر ایران دارد. این اثر در سال 2014 دو بار به زبان عربی ترجمه شد. «ایویر» هفت راهکار برای ترجمة عناصر فرهنگی ارائه داده است که شامل وامگیری، تعریف، ترجمة تحتاللفظی، جایگزینی، واژهسازی و حذف و اضافه کردن میشود. در این پژوهش عملکرد دو مترجم رمان روی ماه خداوند را ببوس در انتقال عناصر فرهنگی با تکیه بر رویکردهای «ایویر» مورد بررسی قرار گرفته است. با تحلیل و مقایسة دو ترجمه، مشخص میشود بیشترین روش مورد استفاده راهکار جایگزینی است که گاه با تعریف و اضافه همراه میشود.
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
Analyzing and Comparing the Equivalence of Cultural Elements of the Novel "Kiss the Lovely Face of God" in Two Arabic Translations based on the "Ivir" Approach
نویسندگان [English]
- Masoud Fekri 1
- Neda Fazeli 2
1 Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, University of Tehran, Tehran, Iran
2 Ph.D. Student in Arabic Language and Literature, University of Tehran, Tehran, Iran
چکیده [English]
The novel "Kiss the Lovely Face of God" is one of the successful fiction works of recent years in Persian literature, which attracted the attention of Iranian readers and translators of other languages. Due to entering various social and cultural situations in the modern and urban areas of Iran, this novel contains many cultural components that challenge translators. Going through these cultural components requires exact interaction and familiarity with contemporary Iranian culture. This work was translated into Arabic twice in 2014. "Ivir" offers seven strategies for translating cultural elements, including borrowing, defining, literal translating, replacing, word-building, and deleting and adding. In this study, the performance of two translators of the novel "Kiss the Lovely Face of God" in the transfer of cultural elements based on "Ivir" approaches has been investigated. By analyzing and comparing the two translations, it is clear that the most used method is the replacing strategy, which is sometimes accompanied by defining and adding.
کلیدواژهها [English]
- Translation
- Cultural Elements
- Novel
- Ivir
- Kiss the Lovely Face of God
«ترجمه» مهمترین ابزار تعامل فرهنگی جوامع است. فرهنگ و زبان دو پدیدة مستقل محسوب نمیشوند. پویایی این دو پدیده در گرو هم و همینطور تعامل بینفرهنگی و بینزبانی است؛ این تعامل به واسطة ترجمه صورت میگیرد. برای شکلگیری یک تعامل درست و سالم، نیاز به شناخت متقابل وجود دارد. علاوه بر شناخت «امروزه حفظ طعم بیگانة اثر اصلی در ترجمه اهمیت بیشتری یافته است، چراکه این به کار غنای ادبیات و فرهنگ بومی کمک میکند» (نصیری، 1390: 81).
ترجمه کردن با حفظ طعم بیگانة اثر اصلی و همین طور برقراری ارتباط درست و مؤثر با خواننده، فرآیندی پیچیده است که همواره مورد توجه ترجمهپژوهان قرار میگیرد. ترجمة عناصر فرهنگی متن مبدأ، رویکردهای متفاوتی میطلبد و مترجمان با توجه به موقعیت دست به انتخاب میزنند. بنابراین، یکی از مهمترین چالشهای مترجمان در انتقال مؤثر عناصر فرهنگی، انتخاب مناسبترین رویکرد است.
امروزه ادبیات داستانی در همة جهان جایگاهی مهم و مورد توجه یافته است. این گونه به شکل گستردهای در حال پیشرفت و رشد است و از طریق ترجمه و با سرعت فزایندهای در میان جوامع مبادله میشود. ساختار داستان که عموماً برخاسته از متن جامعه و فرهنگ نویسنده است، ناگزیر باعث بازتاب مقولههای فرهنگی به شکل قابل توجهی در آثار میشود. این امر مترجمان را ملزم به انتخاب معادلهای مناسب برای انتقال آنها به زبان مقصد میکند تا بتوانند به پیوند و تعامل فرهنگی مؤثری بین اثر و مخاطبان زبان مقصد دست یازند. در پی چالشهایی که ترجمة این عناصر به وجود میآورند، نظریهپردازان عرصة ترجمه روشها و راهبردهایی را برای تسهیل ترجمه و ترجمهپژوهی پیشنهاد میدهند.
«روی ماه خداوند را ببوس» اثری از مصطفی مستور است که در سال 1379توسط نشر «مرکز» منتشر شد. پس از آن مستور به عنوان نویسندهای صاحبسبک، جدی و دغدغهمند مطرح و پرآوازه گردید. این رمان بیش از چهل بار تجدید چاپ شده است (ن. ک: حسینپور، 1389: 146). این اقبال گسترده نه تنها در ایران، بلکه در خارج از کشور و با ترجمة این اثر به زبانهای مختلف دیده میشود. این رمان تا به حال به زبانهای زیادی از جمله عربی، ایتالیایی، روسی، ترکی، کردی و اندونزیایی ترجمه شده است.
«روی ماه خداوند را ببوس» در ساحتی مدرن از جامعة امروز ایران و در شهر تهران روایت میشود. رمان حاوی عناصر فرهنگی خاص جامعة امروز ایران است. در سالهای اخیر مترجمان عرب گرایش فزایندهای به آثار داستانی فارسی داشتهاند. با توجه به تحول، پویایی و شکوفایی ادبیات داستانی فارسی در سالهای اخیر و بازتاب آن در این اثر و همچنین رویکردهای جدید در تعامل میان فارسی و عربی میتوان ترجمة عربی این رمان با ویژگیهای نوینش را جزء اولین آثار تعامل ادبیات داستانی فارسی نوین با مخاطب امروزیِ عربِ ادبیات فارسی دانست. محتوای خاص و ساحت فرهنگی روایت آن مورد توجه مترجمان و مخاطبان عرب قرار گرفت. ترجمة عربی «روی ماه خداوند را ببوس» گامی در جهت تعاملی مؤثر با مخاطب عرب محسوب میشود و موفق به ارائة خوانشی جدید از فضای فکری و فرهنگی حاکم بر جامعة روشنفکر ایران در جوامع عربی شده است. این اثر دو بار در کشورها ی عربی ترجمه شده است.
این پژوهش بر آن است تا با طرح سؤالات زیر به تحلیل و مقایسة معادلیابی مقولههای فرهنگی رمان روی ماه خداوند را ببوس در دو ترجمة عربی آن بپردازد:
- هر کدام از دو مترجم در انتقال مفاهیم فرهنگی چه راهکارهایی را به کار بستهاند؟
- با مقایسة عملکرد دو مترجم در انتقال هر عنصر فرهنگی، کدامیک گزارة مناسبتری را برگزیده است؟
- تعلق دو مترجم به دو جامعة عراقی و مصری چه اثری بر گزینش معادلهای فرهنگی دارد؟
در بررسی این اثر و دو ترجمة عربی آن با سه فضای فرهنگی ایرانی، عراقی و مصری مواجه هستیم. طبعاً تفاوت فرهنگی موجود میان مترجمان در انتخاب راهکارهای معادلگزینی تاثیر خواهد داشت. شایان ذکر است که «غسان حمدان» مترجم عراقی و «احمد عاطف ابوالعزم» مترجم مصری، هر دو تجربة زندگی در ایران و تعامل مستقیم با زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را داشته اند.
ضرورت پژوهش
توسعة رشتههای دانشگاهی «ترجمة عربی» و «مطالعات ترجمه» در ایران تأثیر مشهودی بر ترجمه و تعامل دو زبان فارسی و عربی داشته است. این امر باعث گسترش ترجمهپژوهی با مبانی علمی و جهانی شده است. ماهیت این گونة ادبی منجر به بازتاب فضای فرهنگی جامعة نویسنده میشود؛ بنابراین، مترجمان و ترجمهپژوهان را بیش از پیش متوجه مقولههای فرهنگی کرده و در پی آن اخیراً پژوهشهای زیادی در این زمینه صورت گرفته است؛ اما پژوهش در زمینة مقولههای فرهنگی در تعریب آثار داستانی فارسی کمتر به چشم میخورد و ترجمهپژوهان ایرانی بیشتر به ترجمههای آثار عربی به فارسی پرداختهاند. در حالی که پرداختن به این موضوع میتواند توجه و حساسیت مترجمان عرب را افزایش دهد و در نهایت جهت انتقال هر چه بهتر آثار ادبیات فارسی سودمند واقع شود. با توجه به عدم دستیابی به پژوهشی در بررسی و مقایسة دو ترجمة عربی بر آن شدیم تا در این مقاله به دو تعریب از رمان روی ماه خداوند را ببوس بپردازیم.
پیشینة پژوهش
از جملة پژوهشهای زیادی که به بررسی مقولههای فرهنگی در ترجمههای عربی و فارسی پرداختهاند میتوان به موارد زیر اشاره کرد.
- مقالة «تحلیل معادلگزینی عناصر فرهنگی رمان بوف کور در ترجمة عربی با تکیه بر رویکرد ایویر» به کوشش علیرضا نظری و لیلا حبیبآبادی (1397) تهیه شده است. نگارندگان با دستهبندی مقولههای فرهنگی رمان بوف کور اثر «صادق هدایت» بر اساس الگوی پیشنهادی نیومارک[1] به تحلیل و بررسی ترجمة عربی «ابراهیم دسوقی شتا» با رویکرد ایویر[2] پرداختهاند. عناصر فرهنگی مختلف و متنوع بوف کور، مترجم عرب را به روشهای متعددی در معادلگزینی واداشته است. وی اساس کار خود را بر استفاده از روش «جایگزینی» قرار داده است. در نتیجة این پژوهش آمده است که با وجود ترجمة قابل قبول از رمان، مترجم به دلیل عدم بهرهگیری مناسب از روشهای تلفیقی مانند پاورقی در معادلیابی فرهنگی چندان دقیق و با وحدت رویه عمل نکرده است.
- مقالة «چالشهای ترجمهپذیری عناصر فرهنگی در رمان اللص و الکلاب نجیب محفوظ؛ مقایسة دو ترجمه با تکیه بر چهارچوب نیومارک» را روشنفکر و همکاران (1392) نگاشته اند. در این مقاله، دو ترجمة رازانی و بادرستانی از رمان اللص و الکلاب با تکیه بر چهارچوب نظری نیومارک مورد بررسی قرار گرفته اند. نتیجة حاصل از پژوهش این بوده است که مترجمان از روشهای تلفیقی که در معادلگزینی مقولههای فرهنگی از راهکارهای موفق محسوب می شوند، کمتر بهره جستهاند.
- مقالة «چگونگی ترجمهپذیری عنصر فرهنگی نهادها، آداب و رسوم، جریانها و مفاهیم در ترجمههای عربی به فارسی با تکیه بر چهارچوب نظری نیومارک» از فاطمه کیادربندسری و حامد صدقی (1396) به ترجمة داستانهای عربی عائد إلی حیفا، رجالٌ فی الشمس و الکعک علی الرصیف اثر غسان کنفانی با تکیه بر دیدگاههای نیومارک پرداخته است. در نتیجة این پژوهش آمده است که بهرهگیری حداقلی مترجمان از روشهای «تلفیقی» و «یادداشتها، اضافات و توضیحات» باعث ضعف و ابهام در ترجمهها شده است.
- از جمله پژوهشهای عربی- فارسی متکی بر رویکرد ایویر که البته در حیطة ادبیات داستانی نمیگنجد، میتوان به مقالة «میزان ترجمهپذیری عناصر فرهنگی در خطبة صد و هشتم نهج البلاغه» اثر علیرضا حاجیاننژاد و میرفت سلمان (1396) اشاره کرد. این مقاله به بررسی و مقایسة عملکرد فیضالاسلام، شهیدی و دشتی در ترجمة عناصر فرهنگی براساس دیدگاه ایویر پرداخته است. در این پژوهش نیز بهکارگیری روش تلفیقی در ترجمهها موفقترین راه انتقال عناصر فرهنگی ارزیابی میشود.
یافتهها
- چهارچوب نظری
رمان روی ماه خداوند را ببوس مورد اقبال مترجمان و خوانندگان عرب قرار گرفته است، اما تاکنون ترجمهپژوهان عربی- فارسی به آن نپرداختهاند. بیشترین رویکردها در تحلیل عناصر فرهنگی در پژوهشها با تکیه بر چهارچوب نظری نیومارک[3] بوده است. در این مقاله برای نظمدهی به انواع عناصر فرهنگی موجود در رمان از دسته بندی نیومارک استفاده شده است و تحلیل ترجمهها بر اساس رویکرد ایویر خواهد بود.
«امروزه پژوهشگران بر این موضوع اتفاق نظر دارند که زبان محمل فرهنگ و متن، عرصة ظهور و حضور عناصر فرهنگی است» (احدی، 1399: 133). معمولاً چالشهای پیش روی مترجمان سبب شده است که افراد زیادی به بحث راجع به مسائل فرهنگ و ترجمه بپردازند. پالامبو[4] مقولههای فرهنگی را اینگونه برمیشمرد؛ «همة اصطلاحاتی که به جغرافیا، سنتها، آداب و رسوم، نهادها و فناوریها اشاره دارند، عناصر فرهنگی هستند» (پالامبو، 1391: 38).
پیتر نیومارک (2011-1916) از 1980 به عنوان چهرهای شاخص در مطالعات ترجمه در زبان انگلیسی مطرح شد. وی نقش بزرگی در تحول مطالعات ترجمه ایفا کرد. از پرطرفدارترین نظریات او در زمینة عناصر فرهنگی و ترجمة آن است. او فرهنگ را چنین تعریف میکند: «فرهنگ را روش زندگی و جلوههای خاص زندگی بشر به عنوان وسیلهای برای بیان میدانم و بین زبان فرهنگ و زبان جهانی تمییز قائل میشوم. کلماتی همچون «مردن»، «زندگی کردن»، «ستاره» و بیشتر کالاها همچون آینه و میز و ... واژههایی جهانی هستند که در ترجمة آنها چالشی وجود ندارد، اما کلماتی همچون «بادهای موسمی»، «کلبة تابستانة روسیه» و ... کلماتی هستند که وارد حیطة فرهنگ شدهاند و اگر بین دو فرهنگ زبان مبدأ و مقصد مناسبت وجود نداشته باشد، مترجم در مواجهه با آن دچار چالشی بزرگ خواهد شد» (نیومارک، 2006: 149).
در همین راستا نیومارک یکی از جامعترین دستهبندی مقولات فرهنگی را ارائه میدهد که از این قرار است:
- بومشناسی: گیاهان و حیوانات یک سرزمین، آثار باستانی، دشت ها، جلگهها و...
- فرهنگ مادی (مصنوعات): پوشاک، خوراک، حمل و نقل، ارتباطات و...
- فرهنگ اجتماعی: واژههای فرهنگی مشخص که بیانگر فعالیتهای تفریحی و بازیهای ملی خاص است.
- نهادها، آداب و رسوم، فعالیت ها، جریانات، مفاهیم اجتماعی، حقوق مذهبی و هنری و...
- اشارهها و حرکات حین سخن گفتن و عادات و... (نیومارک، 1988: 95).
پیتر نیومارک علاوه بر دستهبندی عناصر فرهنگی، پانزده روش برای ترجمة این مقولهها پیشنهاد میکند که در این پژوهش مدنظر قرار نخواهد گرفت و رویکردهای پیشنهادی ایویر در ترجمة مقولههای فرهنگی مورد توجه خواهد بود و تنها برای نظمدهی به این عناصر و پیشگیری از آشفتگی در ذکر موارد مختلف، از دستهبندی نیومارک بهره جستهایم.
ایویر هفت روش ترجمه برای این عناصر عرضه میکند که عبارتند از:
- وامگیری: وام گیری با استفادة مستقیم از واژة زبان مبدأ روشی متداول در ترجمه است. اگر واقعیت خارجی (فرازبانی) مورد نظر را قبلاً به نحوی (مثلاً از طریق تعریف، تصویر و یا ...) به خواننده بشناسانیم در این صورت، وامگیری روشی مؤثر برای انتقال دقیق مفهوم از فرهنگی به فرهنگ دیگر میشود. به همین دلیل «وامگیری» اغلب با «تعریف» و «جایگزینی» همراه است.
- تعریف: در این روش، مترجم با استفاده از آنچه افراد زبان مقصد دربارة عنصر متفاوت فرهنگی میدانند، آنچه را نمیدانند، تعریف میکند. به عبارت دیگر، تعریف کردن با وامگیری همراه است. پس از آنکه واژه را عیناً در زبان مقصد وارد کردیم، آن را در متن یا در پانویس تعریف میکنیم.
- ترجمة تحتاللفظی: ترجمةتحتاللفظی گاهی به عنوان روشی برای پر کردن خلأهای لغوی و فرهنگی در ترجمه به کار میرود. مهمترین مزیت این روش، وفاداری آن به عبارت اصلی در زبان مبدأ و رسایی آن در زبان مقصد است. ترجمة تحتاللفظی بیش از همه در باب واژههایی به کار میرود که در دو زبان و فرهنگ مبدأ و مقصد به واقعیت خارجی یکسانی اشاره میکنند، ولی بیان متفاوتی از آن واقعیت دارند.
- جایگزینی: در مواردی که دو عنصر فرهنگی متعلق به دو فرهنگ در بخشی از معنی مشترک، مترجم از روش جایگزینی استفاده میکند. در این موارد نیز خلأ فرهنگی نسبی است. در واقع فرهنگ مقصد فاقد عنصر مورد نظر فرهنگ مبدأ نیست، بلکه عنصری تقریباً مشابه به آن دارد، مترجم با استفاده از این شباهت، واژة فرهنگ مقصد را به عنوان معادل کامل واژة فرهنگ مبدأ به کار میبرد. مزیت روش جایگزینی، روشن بودن معانی زبانی و فرهنگی معادلها برای خواننده است، اما اشکال مهم این روش نیز آن است که مفاهیم دو فرهنگ مبدأ و مقصد را یکسان جلوه میدهد و بدین ترتیب خواننده متوجه اختلاف دو فرهنگ نمیشود.
- واژهسازی: از این روش کمتر از سایر روشها استفاده میشود؛ زیرا از یک سو به خلاقیت و نبوغ مترجم و از سوی دیگر به توانایی و درک خواننده بستگی دارد. واژهسازی به روشهای مختلفی انجام میشود، اما متداولترین روش آن ایجاد روابط ترکیبی جدید میان کلمات است.
- حذف کردن: استفاده از روش حذف کردن، نه تنها به ماهیت مفهوم فرهنگی مورد نظر، بلکه به موقعیت ارتباطی مورد نظر نیز بستگی دارد. مترجم زمانی به حذف کردن متوسل میشود که به کمک روشهای دیگر میتواند مفهوم مورد نظر را به زبان مقصد انتقال دهد، اما انتقال مفهوم خواننده را از درک پیام دور میکند.
- اضافه کردن: گاهی در مواردی مترجم احساس میکند که خواننده همانند خود او از یک عنصر فرهنگی خاص اطلاعات چندانی ندارد؛ به همین دلیل با افزودن توضیحاتی سعی میکند خلأ اطلاعاتی میان خود و خواننده را پر کند (ن. ک: ایویر، 1370 :11-5).
شایان ذکر است مترجمان در ترجمة عناصر فرهنگی تنها به یک روش بسنده نمیکنند. آنها با توجه به موقعیت عنصر فرهنگی در متن دست به انتخاب یکی از روشها میزنند. عمدتاً مترجمان برای انتقال عناصر فرهنگی از تلفیق چند روش استفاده میکنند.
- رمان «روی ماه خداوند را ببوس»
روی ماه خداوند را ببوس در بیست بخش و در سال 1379 توسط نشر «مرکز» به چاپ رسیده است. در سال 1380 در جشنوارة «قلم زرین» به عنوان بهترین رمان برگزیده شد. داستان، روایتی است از «یونس» دانشجوی دکتری فلسفه که دربارة عامل خودکشی دکتر «محسن پارسا» استاد فیزیک تحقیق میکند. مضمون محوری این رمان « مسئلة معنا» و سرگشتگی روحی شخصیتهای رمان و جستوجو برای یافتن پاسخ در باب پرسشهای هستیشناسانه و ناظر بر معنای زندگی است (ن. ک: حسن پور، 1389: 146و157).
مصطفی مستور در داستان بلند روی ماه خداوند را ببوس به روانکاوی افراد میپردازد. دغدغههای اجتماعی و آنچه در ساختار کلی زندگی مردم شهرنشین میگذرد، عمده ذهنیت این نویسنده را تشکیل میدهد؛ ذهنیتی که در اغلب آثار او مشهود است. این منظور، همیشه مستور را به فضاهای متنوع فرهنگ شهری میکشاند. بنابراین، خوانندة آثارش در این گذار فرهنگی با او همراه میشود و بافتهای اجتماعی و طبقاتی گوناگونی را تجربه میکند. رویههای فکری خاص دینی و تنوع این موقعیتها باعث نمود هر چه بیشتر عناصر فرهنگی جامعهی امروز ایران میشود.
2-1. مترجمان رمان
«غسان حمدان» مترجم، نویسنده و روزنامهنگار عراقی است. وی تحصیلات خود را در جامعهشناسی و فلسفة ادیان در ایران گذرانده است. «حمدان» در زمینههای آموزش «زبان و ادبیات فارسی» و «ترجمة ادبی» نیز فعالیت میکند. او دهها کتاب، فیلم، سریال و... را از فارسی به عربی و برعکس ترجمه کرده است. این مترجم مقالاتی در تصوف و جامعهشناسی ایرانی نیز دارد (مستور، 2014: 7).
دکتر «احمد عاطف محمود ابوالعزم» دانشآموختة زبان و ادبیات فارسی از دانشگاههای «تربیت مدرس» و «تهران» است و هماکنون استاد دانشگاه «المنوفیه»ی مصر است. «ابوالعزم» سابقة تدریس در دانشگاههای «اسکندریه» و «عین شمس» را نیز دارد. پایاننامة دکتری او، پژوهشی در تطبیق مشهورترین ضربالمثلهای عامیانة ایران و مصر است (ن. ک: portal.mohesr.gov.eg). بنابراین، به نظر میرسد وی اهتمام ویژهای به تطبیق عناصر فرهنگی دو زبان فارسی و عربی دارد.
2-2. تحلیل عناصر فرهنگی رمان «روی ماه خداوند را ببوس» در دو ترجمة عربی با تکیه بر رویکرد «ایویر»
2-2-1. بوم شناسی
2-2-1-1. گیاهان
مستور (1384: 46): «ناگهان بوی خوش یاسمنهای سفید توی ماشین پیچید».
ترجمة حمدان: «فجأة فاحت رائحة یاسمین ابیض فی السیارة» (مستور، 2014: 57).
ترجمة عاطف: «فجأة تفوح رائحة الیاسمین العطرة فی السیارة» (مستور، 2014: 75).
حمدان با استفاده از اشتراکات فرهنگی و راهبرد جایگزینی این مقوله را ترجمه کرده است. نویسنده با اشاره به گونة یاسمن سفید، ویژگی عطر خاص را منظر داشته است. عاطف با حذف گونة گیاه، واژة یاسمن را ترجمه میکند. عملکرد حمدان دقیقتر از عاطف مینماید.
مستور (1384: 46): «اما دو طرف خیابان پر از سپیدار،...».
ترجمة حمدان: «جانبی الشارع کانا یغصان باشجار الحور،...» (مستور، 2014: 57).
ترجمة عاطف: «جانبی الشارع یمتلئان بشجر البوقیصا،...» (مستور، 2104: 75).
حمدان در ترجمة خود واژة «حور» را برگزیده و با بهرهگیری از روش جایگزینی معادل عربی «سپیدار» را آورده است. عاطف نیز «بوقیصا»[5] را به عنوان معادل انتخاب کرده است. هر دو مترجم با بهرهگیری از جایگزینی ترجمه کرده؛ اما دو واژة مختلفِ موجود در زبان عربی را بهکاربردهاند.
مستور (1384: 112): «می تونی اون رو تا بالای درختهای چنار هوا کنی؟»
ترجمة حمدان: «أتستطیع ان تطیرها علی من اشجار الدلب؟» (مستور، 2014: 123).
ترجمة عاطف: «تقدر تطیرها اعلی من شجر «جنار» (الصنار)؟» (مستور، 2014: 167).
حمدان برای ترجمة این عنصر واژة «دلب» عربی را جایگزین کرده است، اما عاطف ابتدا واژة «جنار» را به طور مستقیم از فارسی وام گرفته و برای توضیح بیشتر واژة «صنار» که خود معرب چنار است را در کمانک جایگزین نموده است. به نظر میرسد عاطف با تلفیق دو روش به چند مورد اشاره داشته است؛ در ابتدا با وامگیری کلمه، مخاطب را با تلفظ فارسی واژه آشنا میسازد و در پی آن با جایگزینی، توجه او را به معرب بودن صنار از معادل فارسی آن جلب میکند.
2-2-1-2. حیوانات
مستور (1384: 76): «چیزی گنگ و نامفهوم مثل بیرون آمدن غوکی از لابلای باتلاقی لزج و سیاه از اعماق ذهنم بالا میآید».
ترجمة حمدان: «صعد شیء مبهم وغیر مفهوم، مثل خروج ضفدع من مستنقع لزج و أسود» (مستور، 2014: 87).
ترجمة عاطف: «کأن شیئاً غیر مفهوم یصعد من اعماق ذهنی ویصعد مثل خروج ضفدع اسود ولزج من بین مستنقع» (مستور، 2014: 116).
در فرهنگ فارسی تفاوتهایی میان «غوک» و «قورباغه» وجود دارد. غوک به معنای «وزغ» و «چعز» و «پق» آمده است؛ تفاوتهای واژگان غوک و قورباغه در فرهنگهای لغت فارسی چندان مورد توجه قرار نگرفته است؛ برای مثال، دهخدا تنها این موارد اشاره دارد که «یکی از گونههای قورباغه که در مواقع حرکت برخلاف قورباغه نمیجهد، بلکه به ترتیب اندامهای حرکتیش را به جلو می برد» (دهخدا، 1377: 23177) و اکثراً غوک و قورباغه دو واژة مترادف در نظر گرفته شدهاند. هر دو مترجم اثر نیز واژة «ضفدع» را جایگزین واژة غوک کردهاند. در صورت دریافت تفاوتهای دو کلمه در کاربرد فارسی، جایگزینی واژة عربی «علجوم» مناسبتر مینمود.
لازم به ذکر است که علاوه بر این عنصر فرهنگی اشکال واضح دیگری در ترجمة عاطف به چشم میخورد که مربوط به نسبت صفات «لزج» و «سیاه» به غوک است؛ در حالی که مستور این دو صفت را برای «باتلاق» برمیشمرد.
2-2-2. فرهنگ مادی
2-2-2-1. خوراک
مستور (1384: 48): «تو حتی قورمه سبزی رو بیشتر از من دوست داری».
ترجمة حمدان: «انت تحبین السبانخ اکثر منی» (مستور، 2014: 59).
ترجمة عاطف: «إنک حتی تحبین القورمة سبزی اکثر منی» (مستور، 2014: 78).
قورمه سبزی نوعی غذای کاملاً ایرانی است که «با قطعات گوشت لوبیا و سبزی خرد شده» (معین، 1375: 2745) پخته میشود. حمدان با جایگزین کردن «سبانخ» به معنای اسفناج، ویژگی فرهنگی کاملاً خاص این خوراک ایرانی را واگذاشته است. احمد عاطف واژة را از فارسی وام گرفته است و با اضافه کردن پاورقی، آن را برای مخاطب خود تعریف میکند. عاطف در انتقال این عنصر فرهنگی موفقتر عمل کرده است.
2-2-2-2. پوشاک
مستور (1384: 52): «چادر مشکی کرپ نازی به سر کرده بود».
ترجمة حمدان: «کانت ترتدی سایه عباءة سوداء من قماش الکریشه اللطیف» (مستور، 2014: 63).
ترجمة عاطف: «قد وضعت سایه علی رأسها (حجابا) أسود لطیفا» (مستور، 2014: 83).
چادر «پارچهای که زنان برای پوشاندن چهره و دستها و سایر اعضا و البسه روی همة لباسها پوشند» (دهخدا، 7961:1377 و 7960)؛ این پوشش خاص زنان ایرانی است. در ترجمة حمدان واژة «عباءة» جایگزین شده است در حالی که «عباءة» پوشش خاص عربی است. حمدان در ترجمة کرپ نیز معادل مناسبی را انتخاب نکرده است. پارچه کرپ که معمولاً برای دوخت چادر استفاده میشود با پارچة کریشه کاملاً متفاوت است. بنابراین، مترجم با وامگیری و تعریف کلمة چادر و همچنین جایگزینی «کرپ»، «حریر» یا «جورجیت» در جایگاه واژة کرپ، که در فرهنگ عرب شناخته شده است؛ ترجمة دقیقتری ارائه میکرد.
عاطف با قرار دادن واژة «حجاب» در کمانک به خاص بودن آن اشاره میکند، اما نه نام آن را میآورد و نه شرح و تعریفی ارائه میدهد؛ بنابراین، ماهیت خاص این حجاب بر خواننده پوشیده میماند.
در جایی دیگر از رمان، نویسنده به «چادر سفید گلدار» (مستور، 1384: 77) اشاره دارد که در اینجا حمدان عبارت را «عباءة صلاة بیضاء موردة» (مستور، 2014: 88) ترجمه میکند. در این عبارت هر چند ماهیت خاص چادر همچنان بر خواننده پوشیده است، اما مترجم با آوردن تعریف «عباءة صلاة» و ترجمة تحتاللفظی «بیضاء موردة» سعی در انتقال نوع حجاب ایرانی در نماز دارد، اما احمد عاطف آن قسمت از متن را که حاوی این عنصر فرهنگی است، حذف و با توجه به سیاق و موقعیت، معنا را با ابهام روبهرو کرده است.
2-2-3. منازل و شهرها
مستور (1384: 34): «با چشم خودش پای خودش را دیده که از بدنش جدا شده و روی خاکریز افتاده است».
ترجمة حمدان: «عندما اصابت الشظیة قدمه؛ رآها بأم عینه وهی تنفصل عن جسده، و تسقط علی التراب» (مستور، 2014: 45).
ترجمة عاطف: «رأی بعینه قدمه وهی تنفصل عن جسده، وقد وقعت علی الارض قطعا صغیرة» (مستور، 2014: 59).
نویسنده در طول رمان با توجه به حضور شخصیتهایی که زمانی رزمندة جنگ تحمیلی بودهاند، اشارههای فراوانی به مقولههای فرهنگی مربوط به جبهه و جنگ دارد. این مقولهها معانی خاص، آشنا و نهادینه شدهای در ذهن مخاطب ایرانی دارند. از جملة این موارد «قطعنامه»، «ترکش»، «خمپاره»، «بازگشت پیکرهای شهدا» و... است. هر دو مترجم بدون در نظر گرفتن فضایی که نویسنده عامدانه لحاظ کرده است، دست به ترجمه زدهاند و دقت لازم را برای انتقال کامل این عناصر فرهنگی و مفاهیم آنها نداشتهاند و تنها در ترجمة «قطعنامه» به ارائة شرحی تاریخی از آن در پاورقی میپردازند.
دهخدا ذیل واژة «خاکریز» چنین میآورد: «آن سوی خندق که خاک کنده بدانجا بر هم انباشته شود» (دهخدا، 1377: 9338). حمدان و عاطف با معادلهایی چون «التراب» و «الارض» موفق به انتقال مقصود نویسنده نشدهاند. به نظر میرسد ترجمة «تراب الخندق» برای انتقال عنصر فرهنگی خاکریز مناسب تر باشد.
مستور (1384: 48): «دوید توی آشپز خانه و کاردی از توی گنجه بیرون آورد».
ترجمة حمدان: «رکضت الی المطبخ و اخرجت سکیناً» (مستور، 2014: 59).
ترجمة عاطف: «جرت الی المطبخ و اخرجت السکین من الدرج» (مستور، 2014: 78).
«گنجه» در «فرهنگ معین» به معنای قفسه و کمد کوچک آمده است. حمدان در ترجمة خود این عنصر فرهنگی را حذف کرده است. احمد عاطف گنجه را «درج» ترجمه کرده است. این واژه معادل مناسبی برای گنجه نیست. چرا که «درج» در زبان عربی به معنای «صندوقچة جواهرات» و «کشو» آمده است (ن. ک: معجم الوسیط، 1378: 277)؛ بنابراین، هر دو ترجمه نتوانستهاند این واژه را به درستی به زبان مقصد منتقل کنند. به نظر میرسد واژة «خزانة» معادل مناسبتری باشد.
از موارد دیگر این نمونه که خارج از مبحث مقولههای فرهنگی است، اما به وضوح به چشم میخورد، عدم توجه عاطف به نکره بودن واژة «کارد» و ترجمة آن به صورت معرفه است.
2-2-4. فرهنگ اجتماعی
مستور (1384: 81): «شوهره یه لات بی سر و پا بود...».
ترجمة حمدان: «إنه متسکع سیء السمعة ...» (مستور، 2014: 93).
ترجمة عاطف: «إن زوجها کان عاطلاً لا جدوی و لا فائدة منه...» (مستور، 2014: 125).
«لات. (ص، ا) آنکه هیچ ندارد. که هیچ مال ندارد. سخت بیچیز (در تداول عوام). مردی بی سر و پا. مردی سخت رذل. در تداول لوطیان دشنام گونهای است به معنی فقیر بد» (دهخدا، 1377: 19508). هر دو مترجم برای انتقال این مقولة فرهنگی دست به تعریف زدهاند. به نظر میرسد عملکرد حمدان در انتقال معنای ولگرد بدنام موفقتر بوده، چراکه مترجم سعی کرده است برداشت منفی مخاطب فارسیزبان از این مقوله را به مخاطب عربزبان منتقل کند، اما عاطف تعریفی آورده است که نزدیک به مفهومی چون «بیکار به درد نخور» است و این تعبیر معادل لات بی سرو پا نیست. به نظر میرسد بهتر است با بهرهگیری از عملکرد دو مترجم ترجمة پیشنهادی «عاطل سیء السمعة» باشد.
مستور (1384: 39): «سلاخها چکمههای ساقبلند و روپوشهای سیاه ضخیمی به تن کردهاند».
ترجمة حمدان: «قد ارتدی الجزارون أحذیة طویلة و أثواباً سوداء واقیة ، سمیکة و مصنوعة من البلاستیک» (مستور، 2014: 50).
ترجمة عاطف: «قد ارتدی القصابون أحذیة برقبة طویلة و ستر سوداء بلاستیکیة سمیکة» (مستور، 2014: 66).
«سلاخ» واژهای عربی است که وارد زبان فارسی نیز شده است. این واژه در فرهنگ دهخدا به معنای «آنکه پوست حیوانات از بدن بیرون کشد» (دهخدا، 1377: 13758) است. همین معنا برای این واژه در عربی آمده است. حمدان و عاطف با وجود اینکه در همان صفحات و چند سطر پیش از این سلاخخانه را به ترتیب «مسلخ» و «سلخانه» ترجمه کردهاند (به نظر معادل جایگزین «حمدان» مناسبتر مینماید.) در جایگزینی شغل سلاخ به سراغ واژگان و ریشههای دیگری میروند. «جزار» که معادل انتخابی حمدان است به معنای «اشترکش، نحرکنندة شتر» (دهخدا، 1377: 7709) در هر دو زبان است و «قصاب» معادل برگزیدة عاطف در هر دو زبان به معنای «جزار و گوشتفروش» آمده است. با توجه به موقعیتی که مستور به تصویر میکشد، قصد او از سلاخ همان معنای پوستکن است. هر دو مترجم قصد جایگزینی معادل سلاخ بودهاند، اما به نظر میرسد کاربرد سلاخ در عربی جایگزین مناسب سلاخِ فارسی است، چراکه تفاوت معنایی واضحی بین جزار، قصاب و سلاخ در عربی و فارسی وجود دارد.
2-2-5. نهادها، آداب و رسوم، فعالیتها و مفاهیم
2-2-5-1. سیاسی- اداری
مستور (1384: 28): «آسانسورهای ساختمان دادگستری خراب است».
ترجمة حمدان: «کانت مصاعد بنایة المحکمة معطّلة» (مستور، 2014: 38).
ترجمة عاطف: «مصاعد مبنی المحکمة متعطلة» (مستور، 2014: 51).
«دادگستری» در ایران به مجموعة یک حوزة قضایی شهر یا شهرستان اطلاق میشود و دادگاه قسمتی از آن است. بنابراین، دادگستری اعم از دادگاه است. هر دو مترجم واژة محکمه را برگزیدهاند. به نظر میرسد «مجمع المحاکم» معادل مناسبتری از فرهنگ عربی برای دادگستری باشد.
در این مثال نیز علاوه بر عنصر فرهنگی، مورد دیگری در ترجمة حمدان به چشم میخورد. این مترجم با آوردن «کان» جملة مضارع متن اصلی را به صورت ماضی ترجمه کرده است.
مستور (1384: 12): «هفدهم مهرماه چهارشنبه بوده...».
ترجمة حمدان: «التاسع من تشرین الأول...» (مستور، 2014: 23).
ترجمة عاطف: «السابع من اکتوبر» (مستور، 2014: 30).
مستور در رمان «روی ماه خداوند را ببوس» چندین بار به ذکر تاریخ بر اساس تقویم ایرانی میپردازد. حمدان مترجم عراقی اثر، تاریخها را براساس گاهشمار آشوری معادلسازی کرده است که تقویم رسمی کشور عراق است. عاطف تاریخها را براساس گاهشمار میلادی ترجمه کرده است که تقویم رسمی کشور مصر است. او این جایگزینی را با اضافه کردن پاورقی همراه میسازد و تاریخ ایرانی را در آن میآورد. عملکرد عاطف، مخاطب را متوجه گاهشمار ویژه در ایران میکند.
2-2-5-2. آداب و رسوم
مستور (1384: 37): «خواستگار برایم آمد».
ترجمة حمدان: «... لیخطبنی» (مستور، 2014: 48).
ترجمة عاطف: «جاء شخص لیخطبنی» (مستور، 2014: 63).
در زبان فارسی، خواستگاری به معنای «برای طلب عروس به منزل دختر یا زنی رفتن» (دهخدا، 1377: 10031 و 10032) است. معادل این عمل در زبان عربی «خطب» و «طلبالید» است. در فارسی به مردی که طالب و خواهندة ازدواج باشد، خواستگار میگویند. این اصطلاح زمانی بر افراد اطلاق میشود که فقط در صفت خواهنده برآمدهاند و جوابی در قبول یا رد درخواست ازدواج دریافت نکرده باشند و در صورت کسب موافقت «نامزد» خوانده میشوند. در عربی معادل دقیقی برای خواستگار وجود ندارد. «خطیب» معادل «نامزد» فارسی است. بنابراین، هر دو مترجم عنصر فرهنگی «خواستگار» را که اسم است، حذف کردهاند و آن را به صورت ضمیر مستتر برای فعل «خطب» به معنای خواستگاری کردن آوردهاند. به نظر راهکار مناسبی برای عنصر خواستگار فارسی است.
2-2-5-3. مفاهیم
مستور (1384: 42): «جلو پاتون دادم به یه ضعیفهای که خیلی آبغوره میگرفت».
ترجمة حمدان: «بعتها توّاً لامرأة کانت تفسح دموع التماسیح» (مستور، 2014: 53).
ترجمة عاطف: «اعطیته الی انسانة ضعیفة من المرض، کانت تبکی أمام قدمیک» (مستور، 2014: 69).
این نمونه حاوی سه عنصر فرهنگی است. زمانی که گفته شود، فعلی «پیش پا» یا «جلو پا»ی کسی به وقوع پیوسته، کنایه از آن است که دقیقاً قبل از آمدن آن شخص فعلی صورت گرفته است. واژة «ضعیفه» نیز در زبان فارسی یک عنصر فرهنگی ویژة طبقة خاصی از جامعة شهری ایران قلمداد میشود. در فرهنگ دهخدا ذیل این کلمه چنین آمده است: «زن سست و ناتوان. مطلق زن (در اصطلاح فارسیزبانان) زن معهود. زن ناشناس» (دهخدا، 1377: 15173). امروزه اصطلاح «ضعیفه» در فرهنگ عام ایرانی کمتر به کار میرود و برخی طبقات خاص کوچه و بازار از آن استفاده میکنند. نویسنده این اصطلاح را از قول فروشندة غیرقانونی دارو نقل کرده است. عنصر سوم موجود در این مثال، کنایة «آبغوره گرفتن» به معنای زود و زیاد گریستن است.
حمدان عنصر اول را با استفاده از راهکار تعریف، «توّاً» را میآورد. در واقع با آوردن معنای مستقیم و غیرکنایی دست به تعریف کنایه زده است. او با جایگزین کردن «إمرأة» -با توجه به بار فرهنگی خاص ضعیفه در فارسی- موفق به انتقال معنای دقیق مطلوب نشده و همچنین جایگاه اجتماعی گوینده را نشان نداده است. در فرهنگ امروزی و عام ایران بار معنایی دو واژه زن و ضعیفه کاملاً متفاوت است و کاربرد هر کدام در زبان فارسی گویای طبقة فرهنگی خاص گوینده در جامعة ایرانی است. جایگزینی واژة زن این مفاهیم را منتقل نمیکند. کاربرد «حرمة» که در فرهنگ عربی وجود دارد به جای ضعیفة فارسی، مناسبتر به نظر میآید. حمدان در ترجمة کنایة «آبغوره گرفتن» معادلی کاملاً نامناسب برگزیده است. «دموع التماسیح» معادل «اشک تمساح ریختن» در فارسی است. این عبارت به معنای گریة دروغین، جایگزین کاملاً نامناسبی است. به نظر میرسد معادل «قلبتها مناحة » به جای «آبغوره میگرفت» جایگزین مناسبتری باشد.
ترجمة عاطف حاکی از عدم دریافت درست دو عنصر اول از طرف مترجم و در نتیجه انتقال نادرست مفهوم است. او تنها موفق به انتقال معنای گریه از کنایة آبغوره گرفتن شده است. این ترجمه درک معنا را به شدت دچار مشکل و ابهام میکند.
مستور (1384: 76): «خون خونش رو می خورد».
ترجمة حمدان: «کان غاضباً جداً» (مستور، 2014: 86).
ترجمة عاطف: «یاللی ماعندکیش دم یللی ما عندکیش نخوة» (مستور، 2014: 116).
این کنایه به معنای این است که فرد از فرط عصبانیت به خود بپیچد. حمدان در ترجمة خود کنایه را تعریف کرده است، اما عاطف که برای ترجمة این مقوله از لهجة مصری بهره جسته است؛ با دریافت نادرست معادلی نامناسب ارائه میدهد. معادل انتخابی عاطف در کنایه از «بیرگ و بیغیرت » است؛ بنابراین، عاطف کنایة نامناسبی را جایگزین کنایة فارسی کرده است. البته از آنجایی که او پیش از این در دریافت اسم علم مذکر «سیا» با مشکل مواجه شده و آن را مؤنث در نظر گرفته، مفعول را ضمیر مؤنث آورده است این مورد به شدت بر ابهام ترجمه میافزاید. «کان یتفجر غضباً» میتواند معادل مناسبی برای این کنایه باشد.
مستور (1384: 82): «اما اون نسناس گمونم هیچی نشنیده باشه. منظورم شوهرمه».
ترجمة حمدان: «أتصور أن ذلک القرد زوجی لم یسمع بوجوده اصلاً» (مستور، 2014: 94).
ترجمة عاطف: «لکن ذلک النسناس اعتقد انه لم یسمع شیئاً قط. اقصد زوجی» (مستور، 2014: 126).
واژة نسناس در لغت «جانوری افسانهای شبیه به انسان که هیکلی ترسناک دارد. آدم بدهیبت و بدجنس» (معین، 1375: 4723) آمده است. بار معنایی بدجنسی در کاربرد فارسی واژه بر بار معنای زیستشناختی آن غلبه دارد. علاوه بر این، در میان طبقات اجتماعی ویژهای رواج دارد.
حمدان معنای زیستشناختی واژه و عاطف معادل همسان و مشترک آن در زبان عربی را جایگزین کردهاند. با وجود اینکه دو معادل انتخابی متفاوت هستند، اما هر دو میتوانند معنای توهین و دشنام را منتقل کنند.
مستور (1384: 49): «نمک پروردهایم قربان».
ترجمة حمدان: «نحن أوفیاء یا سیدی» (مستور، 2014: 60).
ترجمة عاطف: «نحن اکتافنا من خیرک سیدی» (مستور، 2014: 79).
«نمک پرورده» در اصطلاح فارسی به معنای مدیون کسی بودن به سبب پرورش زیر سایة اوست و در واقع نان و نمک کسی را خوردن و منت پذیر او بودن.
ترجمة حمدان مفهوم دقیقی ارائه نمیدهد، چراکه تعریف کنایه به «وفاداری» معادل مناسبی به نظر نمیآید و مضمون مدیون بودن را نمیرساند. عاطف، معادل فرهنگی عربی را جایگزین کرده است. این مترجم در واقع با آوردن «أکتافنا من خیرک»، عنصر را بومیسازی کرده است. به نظر میرسد معادلگزینی عاطف دقیقتر باشد.
2-2-5-4. دینی- مذهبی
مستور (1384: 27): «یا هو».
ترجمة حمدان: «یاهو» (مستور، 2014: 38).
ترجمة عاطف: «یاهو» (مستور، 2014: 47).
«یا هو» در فرهنگ فارسی کاملاً مفهوم و شناخته شده است. این عبارت به معنای «ای خدا، (شبه جمله) (تصوف) درویشان هنگام خدا حافظی میگویند» (عمید، 1375: 691) آمده است. حمدان با وامگیری، این عنصر فرهنگی را ترجمه میکند و یک پاورقی در شرح عبارت می آورد: «تستخدم لفظة «هو» فی التقالید الشعبیة الإرانیة ؛ للإشارة إلی الذات الإلهیة» (مستور، 2014: 38) اضافه میکند. عاطف بدون اضافه، عبارت را عیناً میآورد. عملکرد حمدان در استفاده از روش تلفیق برای انعکاس فضای عرفانی و صوفی موجود در رمان اثرگذارتر است.
مستور (1384: 106): «روزی سه بار مهر نماز رو میبوسه».
ترجمة حمدان: «تقبّل تربة الصلاة ثلاث مرات یومیاً» (مستور، 2014: 118).
ترجمة عاطف: «تقبّل قرص الصلاة یومیا ثلاث مرات» (مستور، 2014: 160).
غسان حمدان واژة «تربة الصلاة» را جایگزین مهر نماز فارسی کرده که برای مخاطبان شیعة عرب کاملاً مفهوم و شناخته شده است. ناشر اثر در پاورقی، شرحی را اضافه میکند تا آن را برای عرب غیرشیعهای که احتمالاً آشنایی با آن ندارد، شرح دهد. در این پاورقی آمده است: ««تربة الصلاة» أو «التربة الحسینیة » هی طین مجفف أو حجر یسجد علیه المسلمون الشیعة فی صلاتهم. اذ لا یجوز فی مذهبهم السجود الا علی الأرض ورملها و ترابها وحجرها، وما تنبته من غیر المأکول أو الملبوس، وکذا لا یجوز عندهم السجود علی المنسوج من أبسطة وأقمشة . وغالبا یؤخذ هذا الطین من تربة کربلاء حیث استشهد الحسین (ع) » (مستور، 2014: 118). عاطف نیز در پاورقی شرحی برای این عنصر فرهنگی آورده است: «قرص یضعه الشیعة للصلاة لأنهم لا یسجدون علی المفروشات مباشرة کالسجادة لذا یضعونه مکان السجود وهو من تربة کربلاء» (مستور، 2014: 160)؛ اما با توجه به وجود جایگزین «تربة الصلاة» برای مهر نماز در زبان عربی ترجمة تحتاللفظی واژة فارسی، مناسب به نظر نمیرسد.
2-2-5-5. هنری
مستور (1384: 22): «... دو سال قبل با نستعلیق ناشیانهای آن را نوشته بودم».
ترجمة حمدان: «... قصیدة کتبتها، قبل عامین؛ بخط نستعلیق غیر متقن» (مستور، 2014: 32).
ترجمة عاطف: «... قطعة من الشعر قد کتبتها مبتدئ منذ عامین بخط النسخ» (مستور، 2014: 42).
«نستعلیق» یکی از شیوههای خوشنویسی فارسی است. «نام خطی است که از خط نسخ و تعلیق گرفته شده است» (دهخدا، 137: 22456). حمدان در ترجمة خود واژة نستعلیق را با وامگیری وارد ترجمه میکند. او جهت تعریف، قطعه شعر مذکور را با خط نستعلیق به خواننده عرضه میکند. با این روش مخاطب را به شکل دیداری با عنصر فرهنگی مواجه کرده است. در ترجمة احمد عاطف واژة نسخ جایگزین شده است. خط نستعلیق، ویژة فارسی است و نسخ برای هر دو زبان فارسی و عربی به کار میرود. با این ترجمه و بدون تعریف و اضافه، ویژگی خاص این مقولة فرهنگی به خوانندة عرب منتقل نمیشود. حمدان در انتقال این عنصر فرهنگی بهتر عمل کرده است.
2-2-6. اشارات و حرکات
مستور (1384: 7): «دستهاش را در هوا تکان میدهد و شکلک در میآورد. دختر ریسه میرود».
ترجمة حمدان: «أخذ یحرک یدیه فی الهواء و یعبر بحرکات وجهه، وهی تضحک دون توقف» (مستور، 2014: 17).
ترجمة عاطف: «کان یلوح بیدیه فی الهواء و حرکات تجعل الفتاة تستغرق فی الضحک بشدة» (مستور، 2014: 20).
در فرهنگ فارسی شکلک درآوردن عبارت است از جنباندن عضلات صورت با وضعی مسخرهآمیز با لب و چشم و ابرو. هر دو مترجم این کنایه را با تعریف ترجمه نمودهاند. با توجه به اینکه شکلک درآوردن حاکی از حرکاتی است که با اعضای صورت ایجاد میشود، ترجمة حمدان که اشارة واضحی به حرکات صورت دارد، مناسبتر است.
«ریسه رفتن» در گویش و لهجة تهرانی به معنای بیحالی و نمایان شدن حالتهایی شبیه به ضعف جسمی به سبب شدت خنده است. هر دو مترجم برای به تصویر کشیدن این کنایه دست به جایگزینی میزنند. به نظر میرسد احمد عاطف با جملة «تستغرق فی الضحک بشدة» نزدیکتر به معنای مقصود است؛ هر چند کامل نیست.
مستور (1384: 39): «صدای خرخر هر حیوانی که ذبح میشود تا مدتها ادامه دارد».
ترجمة حمدان: «کان ثغاء کل حیوانٍ یذبح یستمر لفترة» (مستور، 2014: 50).
ترجمة عاطف: «صوت حشرجة کل حیوان یذبح تستمر لمدة» (مستور، 2014: 66).
در لسانالعرب ذیل «ثغاء» آمده است: «صوت الغنم و الظباء عند الولادة و غیرها» (لسانالعرب، 1990: 113) و ذیل واژة «الحشرجة» چنین میخوانیم: «الحشرجة الغرغرة عند الموت و تردد النفس» (لسانالعرب،1990: 237). بنابراین، به نظر میرسد معادلی که احمد عاطف با روش جایگزینی در ترجمة خود آورده است، مناسبتر باشد.
مستور (1384: 68): «شنیدم که تالاپی افتاد توی آب»
ترجمة حمدان: «سمعت صوت سقوطٍ فی الماء» (مستور، 2014: 78).
ترجمة عاطف: «سمعت صوت اصطدام شیء بالماء حین وقوعه فیه» (مستور، 2014: 105).
«تالاپی» نامآوایی است برای افتادن چیزی در آب. هر دو مترجم این نامآوا را با بهکارگیری تعریف، شرح میدهند. ترجمه و تعریف حمدان مختصرتر است.
بحث و نتیجهگیری
رمان روی ماه خداوند را ببوس در ساحتی حاوی موقعیتهای متنوع روایت میشود. نویسنده به دنبال مقصود اصلی خود، خواننده را با طبقات اجتماعی متفاوتی در جامعة شهری و مدرن تهران روبهرو میکند. این ویژگی اثر، باعث نمود هر چه بیشتر و متنوعتر عناصر فرهنگی درآن شده است. بنابراین، هر دو مترجم عرب با چالشهایی در فهم و انتقال این عناصر متنوع مواجه بودهاند.
از میان راهبردهای هفتگانة موجود در الگوی ایویر، هر دو مترجم بیشتر از «جایگزینی» بهره بردهاند. دو مترجم کمتر از تلفیق دو راهبرد استفاده کردهاند و این مورد بیشتر در آوردن پاورقیها قابل مشاهده است. حمدان بیش از عاطف از اضافه کردن پاورقی سود جسته است. گاهی افراط حمدان در بهکارگیری پاورقی، مثلاً در ذکر معنای لغوی اسمهای علم فارسی، باعث ایجاد انقطاع و گسستگی در متن داستان شده است. شرحی که حمدان از فضاهای فرهنگی جامعة ایران به ویژه در تصوف و عرفان اسلامی- ایرانی ارائه میدهد، مفید به نظر میرسد. عاطف کمتر از این روش استفاده میکند؛ هرچند سعی برآن داشته است که فضای فکری داستان را در مقدمة مفصل خود بر ترجمه برای خواننده به تصویر بکشد.
دو مترجم عراقی و مصری زمانی در ایران زندگی کردهاند، اما به نظر میرسد قرابت مترجم عراقی و درک او از مقولههای فرهنگی جامعة معاصر ایران بیشتر باشد و این مسئله دور از ذهن نمینمود، چراکه سابقة تاریخی و فرهنگی و حتی جغرافیایی، اشتراکات فرهنگی بیشتری را بین نویسنده و مترجم به وجود آورده است.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
ORCID
Masoud Fekri |
|
https://www.orcid.org/0000-0002-2047-3003 |
Neda Fazeli |
|
[1]. Newmark, P.
[2] .Ivir, V.
[3]. Newmark, P.
[4]. Palambo, G.
[5]. بوقیصا: معرب، إ، مأخوذ از یونانی. درخت سپیدار (دهخدا،1377: 5082)