نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشیار، گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه بیرجند، بیرجند، ایران

چکیده

ترجمه از مهم‌ترین راه‌های انتقال فرهنگ در میان جوامع بشری و از مؤثرترین مؤلفه‌های ایجاد پیوند میان ملل مختلف برای تعالی ارزش‌های انسانی و تضارب اندیشه‌های جهانی به‌شمار می‌آید. این پدیده به شکل‌های گوناگونی صورت می‌گیرد و جانب هر یک از دو زبان مقصد یا مبدأ، دچار برجستگی یا فرورفتگی می‌شود و یا با تعادل ساختاری و معنایی، انجام می‌گیرد. آنتوان برمن از نظریه‌پردازان ترجمه است که به معرفی مؤلفه‌های تحریفی ترجمه پرداخت و عدم تعادل متن مبدأ و مقصد را نشان داد. ترجمه‌ آثار دو ملت ایران و عرب از این مؤلفه‌ها خالی نیست. از جمله مهم‌ترین آثار ادبی در زمینه‌ داستان، نون و القلم جلال آل‌احمد است که داستانی تمثیلی با رویکرد اجتماعی محسوب می‌شود. این داستان را ماجده العنانی، مترجم و پژوهشگر مصری ترجمه کرد و به جهان عرب معرفی کرد. بررسی عناصر ریخت‌شکنانه‌ برمن در این ترجمه، میزان پایبندی مترجم به ساختار و مفهوم متن مبدأ را می‌رساند و نمایانگر میزان جذب مخاطب به این ترجمه است. پژوهشگر با روش توصیفی- تحلیلی، شخصیت‌های داستان را در متن مبدأ و مقصد وارسی کرد و به بازخوانی غنازدایی کمّی و کیفی اقدام کرد. برای این کار، نمونه‌هایی را به طور تصادفی ساده از هر شخصیت برگزید و ترجمة پیشنهادی برای متون منتخبه نیز ارائه شد. یافته‌های پژوهش نشان داد که العنانی در ترجمة اوصاف شخصیت‌ها، اغلب قصد حفظ ساختار نحوی زبان مبدأ را دارد، اما این امر سبب ریزش کیفیّت ترجمه شده و مفهوم والای متن مبدأ را به زیر کشیده است. در برخی موارد، وی به تضعیف کمّی و حذف برخی واژگان و عبارات پرداخته که موجب تزلزل در بار معنایی و پیام متن مبدأ شده است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات

عنوان مقاله [English]

The Reflection of the Translation of Majedeh Al-Anani in the Characters of the Story of Nūn wa al-Qalam by Jalal Al-e-Ahmad (based on Berman’s Deforming Tendencies)

نویسنده [English]

  • Ahmad Lamei Giv

Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, University of Birjand, Birjand, Iran

چکیده [English]

Translation is one of the most important means of transmitting cultures among human societies and one of the most effective components of making connections among different nations for the transcendence of human values and the conflict of global ideas. This phenomenon occurs in various forms, either through making the source or target language face eminence or indentation, or through a semantic and structural balance. Antoine Berman is a translation theorist who introduced the distortion components of translation and shed light on the lack of balance between the source and target texts. Translating works of Arab and Iranian nations, also, conveys such components. Among the most significant literary works in the story field is Nūn wa al-Qalam by Jalal Al-e Ahmad, a symbolic story with a social approach. Majede Alanani, the Egyptian translator and researcher, has translated and introduced this story to the Arab world. Berman’s deformation components in this translation depict the translator’s commitment level to the structure and meaning of the source text and show the extent of the audience's attraction to the translation. Applying a descriptive-analytic approach, the researcher, focusing on the quantitative and qualitative enrichment, analyzed the source and target text characters. The results indicate that Alanani tried to preserve the syntactic structure of the source language in translating the description of characters. But this has lowered the translation quality and belittled the sublime meaning conveyed in the source text. In some cases, Alanani tended to apply quantitative impoverishment and removed some words and phrases which resulted in the agitation of the meaning and the message of the source text..

کلیدواژه‌ها [English]

  • Translation of Nūn wa al-Qalam
  • Description of Characters
  • Antoine Berman
  • Quantitative and Qualitative Impoverishment

پدیدة ترجمه امری ارزشمند در انتقال آموزه‌ها و افکار به‌شمار می‌رود و مترجم در این زمینه باید با دقت ‌نظر و دایرة وسیع معلومات، دست به کار شود؛ زیرا مترجم از یک‌سو متنی با عنوان مبدأ را رویاروی خویش دارد که سرشار از واژه‌ها و عباراتی است که بار معنایی و نشانه‌های آکنده از فرهنگ و تفکر و دیگر اطلاعات یک ملت را در خود جای می‌دهد و از سوی دیگر، متن مقصد است که باید قالب مبدأ قرار گیرد تا متن اصلی خوب درک شود و سره از ناسره‌اش بر مبنای شرایط گوناگون اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و ... مشخص شود.

بررسی ترجمه‌ از مهم­ترین تلاش‌ها و بلکه وظایف پژوهشگران این حوزه‌ به‌‌شمار می‌رود تا ضمن معرفی ترجمه‌های مناسب و شایسته به مخاطبان، کاستی‌های ترجمة برخی آثار را روشن کنند و مخاطب را از بایدها و نبایدهای کلی این پدیده، آگاه سازند.

بررسی ترجمة ماجده العنانی از کتاب نون و القلم جلال آل‌احمد، هدف کلی این پژوهش است تا بنا بر رویکرد آنتوان برمن[1] (1942-1991) به نقد ترجمة وی از توصیف شخصیت‌های این داستان بپردازد و سبک العنانی را در این امر بررسی کند. ضرورت پرداختن به این مقوله در این امر مهم متبلور می‌شود که از جمله مهم­ترین عناصر هر داستان به­ویژه «نون و القلم»، شخصیت‌های آن هستند که چگونگی پردازش آن‌ها روشنگر شرایط سیاسی، فرهنگی و تاریخی جامعه است و از این رهگذر می‌توان به میزان همگونی مؤلفه‌های زبان‌شناسی و فرهنگی دو زبان فارسی و عربی پی برد.

‌پژوهشگر با چنین رویکردی تلاش دارد با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی به این امر پی ببرد که مؤلفه‌های غنازدایی کیفی و کمّی رویکرد برمن در ترجمة العنانی از اوصاف شخصیت‌های داستان، چگونه نمود می‌یابد؟ العنانی در شخصیت‌پردازی ترجمة خویش به چه شیوه‌ای عمل کرده است؟ برای این منظور به روش تصادفی ساده به انتخاب برخی نمونه‌ها از هر شخصیت اکتفا شده است. پژوهشگر چنین فرض کرده است که العنانی در ترجمة این داستان، برخی عبارات را کوتاه‌تر یا بلند‌تر از زبان مبدأ ترجمه کرده است. همچنین در برخی موارد برداشت وی از جمله نادرست بوده که به اختلال در کیفیّت ترجمه منجر شده است؛ البته گاهی نیز با معادل‌یابی، متن را به زبان مقصد انتقال داده است. برای پاسخ به پرسش‌ها، بررسی فرضیه‌ها و دستیابی به اهداف پژوهش، نخست باید برخی مبانی و معیارها بنا شود.

پیشینۀ پژوهش

بررسی آثار ادبی بدون در نظرگرفتن نمونه‌ها و بررسی‌های انجام شده، امری دور از انصاف و رفتار علمی است؛ برای این منظور پیش از ورود به اصل پژوهش، برخی فعالیت‌های انجام شده در راستای این موضوع را بررسی می‌کنیم.

دربارة بررسی ترجمه ماجده العنانی از کتاب نون و القلم، دو مورد مشاهده شد. مورد نخست، مقاله‌ای با عنوان «بررسی ترجمۀ ماجده عنانی از «نون و القلم» جلال آل‌احمد براساس نظریه تعادل اصطلاحی بیکر»  نوشتة قربانی(1398) است. وی در این مقاله به بررسی ترجمة اصطلاحات موجود در داستان «نون و القلم» می‌پردازد و عنوان می‌کند که العنانی از میان روش‌های مختلفی که نظریة تعادل اصطلاحی مونا بیکر پیشنهاد می‌دهد به روش برگردان اصطلاحات به شکل شباهت معنا و تغییر صورت، بیشتر راغب است. وی ابراز می‌کند که مترجم با وجود اینکه یک عرب زبان است تا حدودی درک درستی از مصطلحات و ضرب‌المثل‌های فارسی داشته و همین شناخت و آگاهی به او کمک کرده است تا در برخی موارد، ترجمۀ تقریباً دقیقی از مصطلحات فارسی ارائه دهد. از نتایج این پژوهش نیز روشن است که العنانی تنها به برخی از مصطلاحات فارسی آشنایی دارد و بر تمامی اصطلاحات این داستان مسلط نیست. این نتیجه، یادآور فرض پژوهشگر است که عملکرد العنانی را در برخی موارد برای معادل‌یابی اصطلاحات درست می‌داند.

پژوهش دوم توسط ربیعی و همکارانش (1398) با عنوان «معادل‌یابی مقوله‌های فولکلور ایرانی؛ بررسی موردی: ترجمة عربی نون و القلم جلال آل‌احمد» صورت گرفته است. پژوهشگران که به بررسی معادل‌یابی العنانی در توجه این داستان پرداختند به این نتیجه رسیدند که العنانی در معادل‌یابی مقوله‌های فرهنگی، بیشتر از شیوة معادل فرهنگی یا معادل توصیفی بهره برده است. همچنین در معادل­یابی مقوله‌های مادی از روش‌های گوناگون انتقال، دگرگون‌سازی و... استفاده کرده است. در ترجمه‌های وی، مواردی نارسا و ضعیف نیز به چشم می‌خورد. به نظر می‌رسد که منظور پژوهشگران از این موارد نارسا، همان غنازدایی ترجمة او در انتقال از مبدأ به مقصد است که در اصطلاحات و نمودهای فولکلور روی داده است؛ این امر به معنای عدم آشنایی مترجم با اصطلاحات مبدأ و نیز عدم آشنایی وی با فضای اجتماعی و فرهنگی زمان نویسنده است.

مقالة «رابطه کارکردهای زبانی با تیپ‌های شخصیتی در داستان نون و القلم» نوشتة پارسا و حاجی (1392) انجام شد تا تناسب میان کارکردهای زبانی اشخاص داستان با تیپ‌های شخصیتی آ‌ن‌ها را که اصول مهم داستان‌نویسی‌ هستند، بررسی کند. نتیجه اینکه در داستان نون و القلم تناسب چندانی میان کارکردهای زبانی اشخاص با تیپ‌های شخصیتی آ‌ن‌ها وجود ندارد.

روشن شد که برای بررسی توصیف شخصیت‌ها در ترجمة این داستان، هنوز پژوهشی انجام نشده است. به‌نظر می‌رسد که چنین پژوهشی نه تنها میزان تسلط مترجم بر فرهنگ و رفتار آن زمان ایرانیان را نشان می‌دهد؛ بلکه دگرگونی‌های صورت گرفته در متن مقصد را که در متن مبدأ مهم جلوه می‌نماید، نشان می‌دهد. برای این منظور از نظریة آنتوان برمن و مؤلفه‌های غنازدایی این نظریه که در نقد ترجمه جایگاه مهمی دارد، بهره بردیم.

یافته‌ها

  1. مبانی نظری

بررسی ترجمه و نقد آثار ترجمه شده، می‌تواند به بهبود روند این امر کمک شایانی کند؛ برای این منظور در طول تاریخ ادبیات، نظریه‌ها و دیدگاه‌هی گوناگونی دربارة این کندوکاو ارائه شد که به مهم­ترین آن‌ها اشاره می‌شود.

منتقدان در گذشته‌، ارزیابی و نقد شمّی و ذهنی ترجمه را انجام می‌دادند. این‌گونه نقد بیشتر بر پایة قضاوت­های کلی بود. «اکنون این ارزشیابی را اندیشمندان نوهرمنوتیکی ترجمه در پوششی جدیدتر ترویج می‌دهند. آنان ترجمه را عملی خلاقانه می‌دانند، متن، هیچ معنای هسته‌ای و اصلی‌ای ندارد و تغییر معنای متن به موقعیت خاص سخنگو بستگی دارد» (قربانی، 1398: 204).

رویکرد دیگر، دیدگاه رفتارگرایان است که نقطة مقابل دیدگاه ذهنی-شمّی است؛ هدف این دیدگاه، دستیابی به راهی علمی‌تر برای ارزشیابی ترجمه است. این دیدگاه کنش‌های ذهنی مترجم را یک جعبة سیاه ناشناخته می‌داند. طرفداران این دیدگاه معتقدند ترجمة خوب به پاسخ معادل (واکنش معادل) می‌انجامد که طبق آن عکس‌العمل مخاطبان ترجمه باید معادل همان واکنشی باشد که مخاطبان متن اصلی در زبان اصلی نشان داده‌اند.

دیدگاه سومی نیز وجود دارد که رویکرد متن‌محور دارد. این رویکرد مستقیماً به متن ترجمه توجه می‌کند. ترجمه بیشتر به لحاظ فرم و نقشش در نظام فرهنگی و ادبی زبان مقصد ارزشیابی می­شود. در این رویکرد، متن اصلی از اهمّیت کمتری برخوردار است (قربانی، 1398: 204).

مترجم خوب کسی است که بر سه امر مهم، تسلط و آگاهی داشته باشد؛ بر زبانی که از آن ترجمه می‌کند (زبان مبدأ)، بر زبانی که به آن ترجمه می‌کند (زبان مقصد) و بر موضوع مورد بحث. البته علاه بر این شرط‌های سه‌گانه، امانتداری که همان حفظ سبک محسوب می‌‌شود، حائز اهمّیت است (حسینی، 1382: 121). به نظر می‌رسد که با این رویکرد، سبک ترجمه نیز علاوه بر سایر عناصر ترجمه، مورد توجه قرار می‌گیرد و جایگاه مهمی را داراست.

برخی پژوهشگران همچون پیتر نیومارک[2] (1917-2011) استاد ترجمه دانشگاه سوری انگلستان، مهم­ترین چیز در نقد ترجمه را بررسی کیفیّت یا میزان نقص معنایی ترجمه می‌دانند. از دیدگاه آنان، ترجمه باید به مثابه یک نوشتار مستقل از متن مبدأ مورد تحلیل قرار گیرد، سپس باید بررسی شود که مترجم تا چه اندازه سبک متن مبدأ را حفظ کرده است (فهیم و سبزیان، 1382: 245). به‌نظر می‌رسد که در این دیدگاه، حفظ فضا و مفهوم متن مبدأ در متن مقصد، مهم‌ترین هدف ترجمه باشد که مورد توجه برخی زوایای نظریات افرادی همچون آنتوان برمن است.

1-1. دربارة آنتوان برمن

آنتوان برمن، مترجم، نظریه‌پرداز، فیلسوف و تاریخ‌نگار ترجمه است. وی از مشهورترین مدافعان متن مبدأ در عرصة ترجمه است که هر گونه تغییری را در انتقال به مقصد، تحریف می‌داند که به دیدگاه ریخت‌شکن یا تحریفی، شهرت یافت (برامکی، 2013: 61). البته در نگاه او، هر تحریف و گرایش ریخت‌شکن، نکوهیده نیست و استفاده از برخی مؤلفه‌ها را در ترجمه می‌پسندد.

برمن متأثر از فلسفه رمانتیک آلمانی‌ها و کسانی چون والتر بنیامین[3] و هانری مشونیک[4] و به‌ویژه فریدریش شلایر ماخر[5]، گونه دیگری از نقد ترجمه را پیش می‌کشد. نقد ترجمه آن‌گونه که برمن ارائه می‌دهد، حاصل خوانش و تفکر و بسیار نزدیک به نقد ادبی است. محور دیدگاه ترجمه‌شناختی برمن، احترام به متن بیگانه است و از این نظر با ارائة نظریة گرایش‌های ریخت‌شکنانه، دیدگاه‌های قوم‌گرایانه و معطوف به زبان مقصد را مورد انتقاد قرار می‌دهد. هرگونه تغییر در سبک نویسنده، ساختار زبان، اطناب کلام و یا حتی تغییر در نقطه‌گذاری و پاراگراف‌بندی را از جمله عوامل تحریف متون برمی‌شمارد. این سیستم از سیزده مؤلفه تشکیل شده است که عبارتند از: منطقی‌سازی، شفاف‌سازی، اطناب کلام، غنازدایی کیفی، غنا‌زدایی کمّی، تفاخرگرایی، همگون‌سازی متن، تخریب ضرباهنگ، تخریب شبکه‌های معنایی مستتر در متن، تخریب یا بومی‌سازی شبکه‌های زبانی زبان‌های محلی، تخریب سیستم زبانی و تخریب اصطلاحات (افضلی و یوسفی، 1395: 67). این مؤلفه‌ها در آثار او به مخصوص کتاب Trials of the foreign معرفی شده‌اند.

1-1-1. غنازدایی یا تضعیف کیفی[6]

یکی از مؤلفه‌های رویکرد برمن، تضعیف یا کاهش کیفی ترجمه است. به اعتقاد او، هر اثری دارای متن مستتری است که در آن، دال‌هایی برگزیده می‌شوند که بار معنایی خود را به هم قرض می‌دهند و در ارتباط با هم، زنجیره‌ای پیوسته را تشکیل می‌دهند که خواننده را به مفهومی خاص هدایت می‌کند. برمن معتقد است که ترجمه‌ای که نتواند این شبکه را منتقل کند، متن اصلی را تحریف کرده است (مهدی‌پور، 1389: 6). در این گرایش، جای اصطلاحات، بیان‌ها و عبارات متن اصلی را مواردی می‌گیرند که فاقد غنای آوایی و معنایی و حتی تصویری این عناصر در متن اصلی است (احمدی، 1392: 7). بدین معنا که اصطلاحات و عبارات موجود در متن مقصد، همان بار معنایی و مفهومی و فضای احساسی و فکری متن مبدأ را منتقل نمی‌کند.

1-1-2. غنازدایی یا تضعیف کمّی[7]

گونة دیگر غنازدایی یا تضعیف در ترجمه از نوع کمّی آن است که عبارت است از تخریب یا کاهش واژگانی تدریجی که به بافت واژگانی اثر آسیب می‌رساند. مترجم برای چند واژه، فقط یک معادل ارائه می‌دهد. این تخریب تدریجی می‌تواند به افزایش کمّیت یا حجم خام متن یا با تطویل همزیستی داشته باشد (احمدی، 1392: 8). کاستن از واژگان نیز از این قبیل است؛ بدین معنا که در ترجمه، برخی واژگان زبان مبدأ از متن زبان مقصد حذف شوند.

1-1-3. عقلایی­سازی[8]

عقلایی­سازی به ایجاد تغییر در ساختار نحوی و شیوه علامت­گذاری متن مبدأ مربوط می­شود. در این صورت مترجم با توجه به نظم گفتمان مقصد، جملات و زنجیره جملات را باز تولید و مرتب می­کند و به نظم در می­آورد؛ مثلاً جملات بلند را کوتاه و به اصطلاح جملات را می­شکند و یا جملات معترضه را جابه­جا و یا اضافه و کم می­کند (مهدی پور، 1389: 3).

1-1-4. شفاف­سازی[9]

شفاف‌سازی به نوعی به فرآیند عقلایی­سازی مربوط می­شود با این تفاوت که عقلایی‌سازی در سطح ساختار نحوی جملات صورت می­گیرد، اما شفاف­سازی مربوط به روشنگری در سطح معنایی است. طبق این نظر مطلبی که در متن اصلی به صورت «تعریف نشده» مطرح شده در متن مقصد به صورت «تعریف شده» در می­آید؛ یعنی مترجم با افزودن کلمه یا کلماتی به متن، دست به روشن ساختن آن می­زند (مهدی پور، 1389: 3-4).

1-1-5. اطناب کلام[10]

همانند تمام مترجمان و نظریه­پردازان، برمن نیز بر این نکته واقف است که هر ترجمه­ای از متن اصلی خود طولانی­تر است. او این اطناب کلام را حاصل دو فرآیند عقلایی­سازی و شفاف­سازی می­داند. وی معتقد است که مترجم ایده «فشرده» متن مبدأ را باز می­کند و این کار را «تهی شدگی» می­نامد که تأثیری در غنا بخشیدن به جان کلام ندارد (مهدی‌پور، 1389: 4).

1-1-6. تفاخر­گرایی[11]

برمن این گرایش را گرایشی «افلاطونی» می­خواند و آن را نتیجه کار مترجمان می­داند که متن مقصد را از لحاظ فرم و شکل زیباتر از متن اصلی در می­آورند. وی معتقد است این گرایش مربوط به حس زیبایی­شناختی افرادی می­شود که معتقدند هر گفتمانی باید زیبا باشد. برمن تفاخر­گرایی را در نظم، «شاعرانه کردن» و در نثر «بلیغ کردن» می­داند (مهدی پور، 1389: 4).

1-1-7. تخریب شبکه­های معنایی مستتر در متن[12]

به اعتقاد برمن «هر اثری دارای متنی مستتر» است که در آن، دال­هایی برگزیده می­شود که بار معنایی خود را به هم قرض می­دهند و در ارتباط با هم، زنجیره­ای پیوسته را شکل می­دهند که خواننده را به مفهومی خاص هدایت می­کند. به اعتقاد وی، ترجمه­ای که نتواند این شبکه و زنجیره را منتقل کند، متن اصلی را تحریف کرده است (مهدی پور، 1389: 6).

1-2. دربارة جلال آل‌احمد

جلال آل‌احمد یکی از روشنفکران، منتقدان و نویسندگان برجسته ادب معاصر است که با انتخاب داستان کوتاه توانست از جمله پیشروان سبک داستان کوتاه معاصر به شمار رود. آل‌احمد در این سبک آن‌چنان پویایی و تحرکی در نویسندگی میان خود و مخاطب ایجاد کرد که گویی اقشار مختلف جامعه را تشویق به خواندن آثار خود کرده است. آگاهی و پیام خاصی در نویسندگی او مشاهده می شود که حکایت دارد که او از جامعة استعمارزده و معاصر خود، مردمان و مخصوصاً زندگی اقشار محروم جامعه از نزدیک اطلاع داشته است.

جلال آل‌احمد در سال 1302 در تهران از خانواده‌ای روحانی و شیعه مذهب، دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران گذراند و بعد از اینکه از دانشسرا فارغ التحصیل شد تا پایان عمرش به کار تدریس در دبیرستان و دانشکده مشغول بود. او در دوران نوجوانی به سیاست علاقه‌مند شد و تا آخر عمرش به‌عنوان نویسنده‌ای متعهد و سیاسی و اجتماعی به نگارش مقالاتی در مجله‌هایی چون «آرش، مردم، سخن، جهان نو و...» مشغول بود. او سرانجام در سال 1348 دار فانی را وداع گفت (دستغیب، 1390: 13-15). شایان ذکر است که تعهد و پایبندی وی در بیشتر آثارش، بیش از هر چیز در زمینة حفظ فرهنگ ایرانی، توجه به تودة مردم و به‌طور کلی نفی بیگانگان و اتکا به فرهنگ ایرانی است.

1-2-1. نویسندگی

عبدالعلی دستغیب از منتقدان متون نظم و نثر فارسی، جلال آل‌احمد را از نمایندگان دورة سوم (1320-1357) می‌داند. دوره‌ای که در آن، کنگرة ادبی در تهران برای نخستین بار تشکیل شد. شخصیت‌هایی مانند نیمایوشیج، بزرگ علوی و صادق هدایت از جملة اعضای آن بودند (درویشی کوهی و بصیری، 1394: 210).

نخستین سفر خارجی جلال آل‌احمد به کربلا و با هدف زیارت مرقد امام حسین (ع) بود. این سفر برای آل‌احمد انگیزه‌ای شد تا نخستین داستانش را که «زیارت» نام دارد، بنویسد (محمودزادگان، 1367: 40). این داستان در سال 1324 در مجلة «سخن» که یکی از معروف­ترین مجله‌های ادبی آن زمان بود به چاپ رسید. او یک سال بعد نخستین کتابش را که «دید و بازدید» نام داشت و مجموعه‌ای از 12 داستان -از جمله زیارت- بود، منتشر کرد.

آل‌احمد در این مجموعة داستانی، میزان توجه بالای خویش به فرهنگ ایرانی را نمایان ساخت. وی اعتقاد داشت که مدرنیته و غرب‌گرایی، علت غفلت و بی‌خبری ملت ایران است. چنان ‌که «نخستین داستان‌های کوتاه آل‌احمد، تصویرگر زندگی سنتی و محیط مذهبی بخش‌هایی از جامعه است که در معرض آثار مدنیت جدید، ناگزیر از مقاومت و تحول است. آل‌احمد این زندگی را با زبانی ساده و آمیخته با اصطلاحات عامیانه و تعابیر مذهبی توصیف کرد» (بهارلو، 1377: 41). همین نزدیکی بیان او به زبان مردم و بیان مشکلات اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی و سیاسی سبب شد تا با استقبال فراوان مخاطبان از میان توده مردم، واقع شود؛ این نتیجه برای بسیاری از آثارش همچون ن و القلم به‌دست آمد.

1-2-2. نون و القلم

«نون و القلم» داستان بلندی است که در سال 1340 با الهام از شکست نهضت ملی با کودتای آمریکایی 1954 میلادی نوشته شد. شخصیت‌های این داستان، نام‌های گوناگونی دارند و رخدادهای داستان را به شکلی تمثیلی و رمزی به پیش می‌برند. تمثیل‌های کتاب به موضوعات معاصر پیوند می‌خورد. ماجرا با گفت‌وگوی دو میرزابنویس اوج می‌گیرد (درویشی کوهی و بصیری، 1393: 228).

اولی، میرزا اسداالله، شخصیت وارسته، واقع‌بین و مصلحت‌اندیش است. این شخصیت، تصویری از آل‌احمد است که برای حقیقت می‌جنگد. او به صحنة مبارزه پا نمی‌گذارد یا اگر گذاشت تا به آخر می‌ماند. فرار را مقاومت نمی‌داند، بلکه فرار در نظر او، خالی کردن میدان است. مؤثرترین نوع مقاومت در برابر ظلم را «شهادت» می‌داند. دومی، میرزا عبدالزّکی است که شخصیتی محافظه‌کار و طمّاع دارد. از هر حادثه‌ای می‌خواهد به نفع خود استفاده کند. اگر به صحنه‌ای پا می‌گذارد، حتماً پای منفعت شخصی در میان است. اگر مبارزه می‌کند، برای پیروزی است. در صورت شکست، عرصه را خالی می‌کند و می‌گریزد. برای او مبارزه با ظلم، اصل و هدف مقدس نیست، بلکه مبارزه هم برای او وسیله‌ای برای رسیدن به خواسته‌های فردی است. آل‌احمد با این شخصیت، وجه تشابهی دارد. هیچ‌کدام بچه ندارند، اما برخلاف او، آل‌احمد معتقد است که فرزندان انسان، دوام طبیعی زندگی آدمیان هستند نه معنای زندگی آدمی. وی از جهت اندیشه، همانند میرزابنویس اول است.

در داستان نون و القلم، قلندرها با نمایه­های مذهبی به قدرت می‌رسند؛ وقتی میدان را از رقیب خالی می‌بینند، به تحریک احساسات مذهبی مردم می‌پردازند. با ساده‌اندیشی، قدرت را به‌دست می‌گیرند و چون نمی‌توانند بر بحران‌های اجتماعی چیره شوند از حکومتی‌ها شکست می‌خورند و می‌گریزند و مردم را تنها می‌گذارند.

در داستان نون و القلم، شخصیت اصلی که میرزا اسدالله است، همان آل‌احمد است؛ میرزا فردی دانا، متشرّع، وارسته و حقیقت‌جو است و زبان گویای آل‌احمد به شمار می‌رود و آل‌احمد نظریاتش را از زبان او ابراز می‌نماید و به این طریق صدای مسلط خود را بر متن داستان می­گستراند (علی‌پور، 1389: 38). بررسی دیگر داستان‌های جلال آل‌احمد، این روحیه و دیدگاه او را تأیید می‌کند.

در حقیقت داستان نون و القلم از جمله آثاری است که فقط برای ابراز عقیدة نویسنده از بیان شخصیت‌ها تدوین شد (شیخ رضائی، 1382: 168). انگیزه‌های این‌گونه ابراز عقیده را می‌توان در برسی شرایط فرهنگی، سیاسی و اجتماعی زمان نویسنده بررسی کرد.

  1. بحث و بررسی

توصیف شخصیت‌ داستان که از عناصر اصلی محسوب می‌شود به اشکال گوناگون صورت می‌گیرد؛ از دیدگاه حدیدی، شخصیت باید واضح و درست ارائه شود تا مایة تشویق و تقلید، یا تنفر و دوری قرار گیرد و این امر زمانی محقق می‌شود که داستان با محیطی که مخاطب در آن زندگی می‌کند و ارزش‌ها و افکار جامعه متجانس باشد. با این وجود، داستان‌های ترجمه شده از زبان‌های دیگر به دلیل اینکه از محیطی متفاوت و همراه با ارزش‌های متفاوت آمده‌اند، موفقیت زیادی کسب نخواهند کرد (بریغش، 1418: 220)، اما هر چه مترجم، پردازش شخصیت‌ها را با شرایط زبان مقصد بیشتر همگون کند، موفقیت بیشتری در جلب مخاطب خواهد داشت. در صورتی که اگر هدف نویسنده آشنا کردن مخاطب با سبک و قالب گفتار نویسندة مبدأ باشد، چندان به این همگام‌سازی نیازی ندارد.

نکتة شایان توجه این است که زبان مبدأ به دشواری می‌تواند خود را با ویژگی‌های معنایی زبان مقصد هماهنگ کند؛ زیرا در این مورد، به جای آنکه قواعد کاملاً مشخصی برای اجرا وجود داشته باشد، موارد گوناگون کمتری پیش روی مترجم قرار دارد که باید از میان آن‌ها دست به گزینش بزند (ربیعی، 1398: 32)؛ در نتیجه در ترجمة متون فرهنگی، مترجم نمی‌تواند واژة دقیق را به مقصد انتقال دهد، بلکه باید به‌دنبال نزدیک‌ترین واژة معادل در متن مقصد باشد.

ماجده العنانی برای بازگردانی توصیف شخصیت‌های داستان به شکل خاصی اقدام کرده است که مؤلفه‌های رویکرد برمن را می‌توان در آن بررسی کرد. در اینجا با ترجمة توصیفات و ویژگی­های مهم­ترین شخصیت‌های داستان می‌پردازیم که جلال آل‌احمد در همان آغاز داستان، آن‌ها را معرفی می‌کند.

2-1. چوپان

شخصیت «چوپان» در بخش پیش‌درآمد داستان معرفی شده است و بار دیگر، تنها در پایان کتاب از وی سخنی به میان می‌آید. جلال آل‌احمد در توصیف این شخصیت، چنین گفت:

آل‌احمد (1376: 22): «یک چوپان بود که یک گله بزغاله داشت و یک کلّة کچل، و همیشه هم یک پوست خیک می‌کشید به کلّه‌اش تا مگس‌ها اذیتش نکنند».

ترجمة العنانی (2009: 11): «کان هناک أحد الرعیان یملک قطیعاً من الماعز، و کان أقرع دائماً ما یضع علی رأسه جلد قربة حتی لا یضایقه الذباب».

مشاهده می‌شود که استفاده از واژة «أحد» به جای «یک» برای همسان‌سازی ترجمه با متن مبدأ است؛ چه در چنین مواردی، از شکل نکرة «راعٍ» استفاده می‌شود، چراکه «اسم‌های معرفه یا نکره در هر متن به اقتضای موقعیت خاصی انتخاب می‌شوند تا بار معنایی معینی را برعهده گیرند. مترجم نیز باید به این اصول پایبند باشد؛ بدین معنا که اسم‌های معرفه را نکره و اسم‌های نکره را معرفه ترجمه نکند» (معروف، 1386: 124).

تغییر در ساختار نحوی کلام مربوط به مؤلفه عقلایی‌سازی است، اما عقلایی‌سازی زمانی نادرست است که به متن اصلی آسیبی بزند. در اینجا مترجم با تغییر ساختار ترجمه، باعث تغییر در مفهوم متن شده و این از عوامل عدم پایبندی به متن به شمار می‌رود.

نکتة بارز دیگر اینکه جایگاه واژة «دائماً» قید جملة بعد است که العنانی بنا بر ترتیب فارسی، آن ‌را ترجمه کرده و جایگاه آن ‌را در زبان مقصد حفظ نکرده است؛ به‌گونه‌ای که جزو جمله قبل محسوب می‌شود.

پیشنهاد پژوهشگر در ترجمة این متن به این صورت است: «کان هناک راعٍ یملک قطیعا من الماعز، کما یملک الرأس ألاصلع، و کان یضع علی رأسه جلد قربة دائما حتی لا یضایقه الذباب».

آل‌احمد در توصیف دیگری از چوپان می‌گوید:

آل‌احمد (1376: 23): «آقا چوپان ما از ترس جانش، دو سه بار از آن تعظیم‌های بلند بالا کرد و تا آمد بگوید «قربان...».

ترجمة العنانی (2009: 12): «وخوفاً علی روحه، قام السیّد الراعی بأداء التحیّة مرّتین أو ثلاثة من تلک التحیّات الفخمة الضحمة ذات الإنحناء، وما إن بدأ بقول «جعلت فداؤک ...».

در این عبارت هم عقلایی‌سازی به چشم می‌خورد؛ به این صورت که مترجم به ساختار نحوی پایبند نبوده است. مترجم در اینجا بنا بر ترتیب اجزای فارسی عمل نکرده و نهاد جمله (آقا چوپان ما: السیّد الراعی) را به وسط جمله منتقل کرد. وی همچنین مفعولٌ‌له را (خوفاً علی وحه) که بنا بر قاعده در پایان جمله می‌آید در آغاز متن ترجمه کرد. این اسم منصوب در جملة فعلیه و پس از فعل بیان می‌شود (حسن، 1975، ج 2: 237). البته تقدیم این بخش از جمله، بنا بر اتفاق نظر علمای نحو، جایز است (النادری، 1997: 646)، اما چون مرجع ضمیر به مابعدش برمی‌گردد، جایز نیست.

پیشنهاد پژوهشگر در ترجمة متن به این صورت است: «قام السید الراعی بأداء التحیة مرتین أو ثلاثة من تلک التحیات الفخمة الضخمة ذات الانحناء خوفا علی روحه، و ما إن بدأ بقول «جعلت فداؤک»....».

آل‌احمد در ادامه، می‌گوید:

آل‌احمد (1376: 23): «آقا چوپان ما که بدجوری هاج و واج مانده بود و دلش هم شور بزغاله‌ها را می‌زد».

ترجمة العنانی (2009: 12): «وکان صاحبنا السید الراعی قد ظلّ مندهشاً مضطرباً بشکل سیئ، کما کان قلبه قلقاً علی قطیعه».

عبارت «بدجور» به‌معنای سردرگمی زیاد و آزاردهنده است که العنانی در ترجمه، ظاهر واژه را حفظ کرده و همان معنای بد بودن از آن برداشت می‌شود، اما کنایه‌ها و صفت‌هایی که معادل معنایی در زبان مقصد دارند نباید به صورت لفظی معنا شوند (معروف، 1386: 298). در این بخش غنایی‌زدایی کیفی به چشم می‌خورد؛ یعنی استفاده از کلمات و عبارت‌ها و اصطلاحاتی که مترجم به کار می‌برد که غنای عبارات متن مبدأ را ندارند و در سطح متن مبدأ نیستند. شایسته بود که چنین ترجمه نماید: ظلّ مندهشاً مضطرباً لغایة.

­آل‌احمد در بخشی از اوصاف چوپان می‌گوید:

آل‌احمد (1376: 23): «آقا چوپان ما سال‌های آزگار بود که رنگ حمام را ندیده بود».

ترجمة العنانی (2009: 12): «لم یکن صاحبنا السیّد راعی قد رأی حماماً قطُّ منذ سنوات».

استفاده از دو واژة «صاحب» و «السید» برای یک واژه، درست به نظر نمی‌رسد. این عملکرد بنا بر نظریة برمن، نوعی تحریف به‌نظر می‌رسد و آن‌را درازگویی و اطناب می‌نامد. «غرض منتقد، اضافاتی است که چیزی به متن نمی‌افزاید و تنها حجم خام متن را افزایش می‌دهد؛ بدون این‌ه به بار معنایی و گفتاری متن، چیزی را اضافه کرده باشد» (احمدی، 1392: 6).

ترجمة پیشنهادی پژوهشگر به این صورت است: «لم یکن سیدنا الراعی قد رأی حماما قطّ منذ سنوات».

آل‌احمد در توصیف دیگری می‌گوید:

آل‌احمد (1376، 24): «آقا چوپان ما اصلاً اهل کوه و کمر بود، نه اهل این جور ولایت‌ها و شهرها؛ با این جور بزرگان و شاه و وزرا؛ و از آن‌جا که اصلاً آدم صاف و ساده‌ای بود ...».

ترجمة العنانی (2009: 13): «... لأنّ صاحبنا الراعی کان أساساً من أهل الجبل وسفحه، و لم یکن من أهل مثل هذه الولایات والمدن التی تحتوی علی هذا النوع من العظماء و علی ملک و وزراء، و لأنّه کان فی الاصل رجلاً بسیطاً ساذجاً».

ترتیب واژه‌ها و ترکیب‌ها در ترجمه و نیز استفاده از واژه‌هایی که در ظاهر مشابه هستند، نشان می‌دهد که العنانی سعی دارد همان ترتیب واژه‌های فارسی را حفظ کند، اما این عملکردش سبب بروز برخی ترجمه‌های ضعیف و نادرست شده است. وی در تمام این موارد با انتقال عین واژگان مبدأ به مقصد از غنای مفهومی و معنوی مبدأ کاسته است و مخاطب با فضای حاکم بر متن مبدأ ناآشنا می‌ماند که همان غنایی زدایی کیفی است. همچنین حذف برخی واژگان و عبارات از ترجمه بر ضعف ترجمه می‌افزاید و موجب غنازدایی کمّی می‌شود.

ترجمة پیشنهادی پژوهشگر به این صورت است: «إنه کان من أهل الوبر ولم یکن من أهل المدر ومثل هذه الولایات....».

2-2. میرزابنویس‌ها

این شخصیت‌ها در بخش اصلی داستان، به این صورت توصیف شده‌اند:

آل‌احمد (1376: 28): «صبح تا شام قلم می‌زدند و کار مردم شهر را راه می‌انداختند. یکی‌شان اسمش آمیرزا اسداالله بود و آن یکی آمیرزا عبدالزکی. هر دو از توی مکتب‌خانه با هم بزرگ شده بودند و سواد و خط و ربط‌شان، بفهمی نفهمی عین همدیگر بود و گذشته از همکاری، محل کسب‌شان هم نزدیک هم بود. هر دوتاشان هم زن داشتند و هر کدام هم سی چهل ساله مردی بودند».

ترجمة العنانی (2009: 17): «کان کاتبانا یقومان بعمل أهل المدینه. وکان أحدهما یدعى "میرزا أسد الله" أمّا الاخر فیدعى "میرزا عبد الزکی" وقد نشآ معاً فی الکتاب وکان متشابهین فی التعلیم والخطّ بشکل أو بآخر. وعلاوة على الزمالة فی العمل، کان محل عمل کلّ منهما قریباً من محل عمل الآخر. کما کان کلّ منهما فی الثالثة والاربعین من عمره».

در این ترجمه، عبارت «صبح تا شام قلم می‌زدند» از ترجمه باز مانده است. سایر عبارت‌ها نیز بنا بر ترتیب اجزای جملات فارسی ترجمه شده‌اند. عبارت دیگر «هر دوتاشان هم زن داشتند» است که ترجمه نشده است؛ این گونه غنازدایی کمّی به ضعف محتوا و نقص در انتقال بار معنایی منجر می‌شود. گویا مترجم در ترجمة عبارت «سی چهل ساله» دچار اشتباه شده و باید این‌گونه ترجمه می‌کرد: «ما بین ثلاثین و أربعین» یا « کلاهما ثلاثین أو أربعین فی العمر».

آل‌احمد در توصیف دیگری می‌گوید:

آل‌احمد (1376: 29): «وضع کار و روزگار این دو تا آمیرزا بنویس جوری بود که لازم نمی‌دیدند چشم و هم چشمی کنند. دوستی‌شان را که حفظ کرده بودند هیچ چی، گاهی گداری هم در عالم رفاقت زیر بال هم دیگر را می‌گرفتند. دیگر این‌که از هم رودربایستی نداشتند؛ از اسرار هم دیگر با خبر بودند؛ زیاد اتفاق می‌افتاد که با هم درد دل کنند. اما هرکدامشان هم در زندگی برای خودشان راهی را انتخاب کرده بودند و فضولی به کار هم دیگر نمی‌کردند».

ترجمة العنانی (2009: 17-18): «إلا أن وضع عملهما و ظروف زمانهما کانت تحتم علیهما ألا یدخل فی منافسه... لم یکن احتفاظهما بصداقتهما قائما فحسب، بل وفی فترات متباعده کان کل منهما یساعد الآخر، ولم یکن بینهماأی نوع من التحرج، کان کل منهما مطلعا على اسرار الآخر وحدث کثیرا أن کلا منهما کان یبوح للآخر بمکنونات نفسه، لکن کلا منهما کان قد اختار طریقا لنفسه فی الحیاه، دون أن یتدخل الآخر فیه».

دو مؤلفه غنازدایی کمی و کیفی در این ترجمه به چشم می‌خورد، چراکه مترجم بخشی از عبارت موجود در متن را ترجمه نکرده و علاوه بر این در ترجمة قسمت‌های دیگر به درستی معادل‌یابی نکرده که این باعث ضعف ترجمه و عدم القای درست متن مبدأ به مخاطب می شود. عبارت «در عالم رفاقت»، نه به‌صورت لفظی ترجمه شده و نه معادل‌یابی شده است. عبارت‌های دیگر این بند بر مبنای زبان مبدأ و با حفظ ساختار آن ترجمه شده است. العنانی برای ترجمة اصطلاحات، معادل‌یابی کرده است؛ مانند اصطلاح «با هم درد دل می‌کردند» که این معادل برایش انتخاب شده است: «کلا منهما کان یبوح للاخر بمکنونات نفسه».

ترجمه پیشنهادی پژوهشگر به این صورت است : «و فی عالم الصداقة کان کل منهما یساعد الآخر هنیهة...».

2-3. آمیرزا اسد الله

آل‌احمد شخصیت یکی از میرزابنویس‌ها به نام آمیرزا اسدالله را چنین توصیف کرده است:

آل‌احمد (1376: 29): «آن که مال و منالی نداشت دو تا بچه=ة مامانی داشت که یک موی گندیده‌شان را به تمام دنیا با بزرگانش نمی‌داد».

العنانی توصیف وی را چنین ترجمه کرد:

ترجمة العنانی (2009:  18): «ومن لم یکن عنده المال والجاه، کان لدیه طفلان جمیلان لم یکن لیفرط فی شعرة واحدة تسقط من رأسیهما فی مقابل الدنیا وکلّ عظمائها».

العنانی در ترجمة این عبارات، سعی دارد ساختار متن اصلی را حفظ کند و همان ترتیب را با ترجمة تحت‌اللفظی، مراعات کند که از مصادیق غنازدایی کیفی به شمار می‌رود. ترجمة پیشنهادی به این صورت است: «کان لدیه طفلان مدللان کانا له أغلی من الدنیا و  مافیه».

2-4. زرّین‌ تاج (همسر میرزا اسدالله)

آل‌احمد در توصیف همسر آمیرزا اسد الله به نام زرّین تاج چنین نوشت:

آل‌احمد (1376: 31): «... از آن زن‌های کدبانو که از هر انگشت‌شان هنری می‌ریزد. و یک تنه یک اردو را ناهار می‌دهند. ... دلش خون بود، اما چاره‌ای نداشت. با همة این‌ها گاهی که دلش خیلی از دست روزگار سر می‌رفت، تلافی‌اش را سر آمیرزا درمی آورد».

ترجمة العنانی (2009:  19-20): «وهی من السیّدات اللائی یقطر کلّ إصبع من أصابعهن فنّاً من الفنون. کانت بمفردها تستطیع أن تعدّ الغذاء لمعسکر... و مع کلّ هذا کان قلبها یضیق بشدّه من تصاریف الدهر، فتصب ضیقها على رأس میرزا».

بار دیگر نمونه‌هایی از مؤلفه غنایی‌زدایی کمی و کیفی در این عبارت وجود دارد که  به این صورت آمده: نخست اینکه عبارت «اما چاره‌ای نداشت» ترجمه نشده است. دیگر آنکه سایر عبارات را با همان ساختار زبان مبدأ و ترجمة تحت‌اللفظی بیان کرده است. برای نمونه، جملة کنایی از هر انگشتشان هنری می‌ریزد را بدون معادل‌یابی و به‌صورت تحت‌اللفظی ترجمه کرده است که امری نادرست به شمارمی‌رود (معروف، 1386: 298)، زیرا در زبان مقصد کاربردی ندارد.

 

2-5. آمیرزا عبدالزّکی

جلال آل‌احمد در توصیف شخصیت اصلی دیگر این داستان که یک آمیرزابنویس به نام میرزا عبدالرکی است، چنین می‌گوید:

آل‌احمد (1376: 28): «میرزا عبدالزکی بچه نداشت و این خودش درد بی‌درمانی شده بود. و گرچه کار و بارشان از آمیرزا اسداالله خیلی بهتر بود، هفته‌ای هفت روز با زنش حرف و سخن داشت که مدام پسه‌ی دو تا بچه گرد و قنبلی آمیرزا اسداالله را تو سر شوهرش می‌زد».

ترجمة العنانی (2009: 17): «لکن السیّد میرزا عبد الزکی لم ینجب، وکان هذا قد صار بالنسبه له داءً بلا دواء، وبالرغم من أن جاهه وقدره کان أفضل من میرزا أسد الله بکثیر، إلاّ أنّه کان یتشاجر مع زوجته طوال أیّام الأسبوع السبعه، فقد کانت تعیره بطفلی میرزا أسد الله السمینین البضین».

العنانی در این بخش از ترجمه، ساختار دستوری عبارات فارسی را در ترجمة عربی مراعات کرده است. وی با این عملکرد، علاوه بر حفظ ساختار زبان مبدأ و مقصد، مفهوم و فضای متن را نیز به درستی انتقال داده و غنای کمّی و کیفی و مؤلفه عقلایی‌سازی که نشان‌دهندة پایبندی به دستور و ساختار نحوی متن مبدأ  است به درستی رعایت شده است.

توصیف دیگر این شخصیت در بیان آل‌احمد، چنین است:

آل‌احمد (1376: 29): «آن‌که بچه نداشت، پول و پله داشت و با بزرگان می نشست».

ترجمة العنانی (2009: 18): «فذلک الذی لم ینجب أطفالاً، کان لدیه المال والشأن والنفوذ والجاه، وکان یجالس العظماء».

عنصر شفاف‌سازی در ترجمة عبارت فوق ملاحظه می‌شود که مترجم برای تبیین درست متن مبدأ به ارائه شرح و توضیح بیشتر پرداخته است. مترجم در برگردان عبارت «پول و پله» به توضیح و شرح آن می‌پردازد و واژگان بیشتری را به کار می‌برد تا مخاطب معنای آن ‌را درک کند؛ زیرا این عبارت، «معادل لفظی در زبان مقصد ندارد؛ در نتیجه باید از معادل معنایی که در زبان مقصد سراغ داریم، استفاده شود» (معروف، 1386: 298).

نمونة دیگر توصیف او، بدین شکل است:

آل‌احمد (1376: 38): «آمیرزا عبدالزکی آدمی بود صاحب عنوان و به زحمت می‌شد بهش گفت میرزا بنویس. اما چون به هر صورت او هم از راه قلم و کاغذ نان می‌خورد، چاره‌ای نداریم جز این‌که او را هم اهل همین بخیه بدانیم».

ترجمة العنانی (2009: 27): «کان السید میرزا عبد الزکی من حمله الالقاب، ویمکن بصعوبه اعتباره کاتب عرائض، لکن لما کان على ای نحو کان یتعیش عن طریق القلم والورق فلا حیله لدینا فی اعتباره من أهل هذه الصنعه».

دقت در ترجمة عبارات نشان می‌دهد که العنانی همان ساختار نحوی زبان مبدأ را در پیش گرفته و اصطلاحات را بدون ایجاد تعادل با زبان مقصد، ترجمه کرده است. برای نمونه، عبارت «به زحمت می‌شد بهش گفت» چنین ترجمه شد: «کان یمکن بصعوبة إعتباره». واژة «به زحمت» در اینجا به‌معنای سختی کشیدن نیست، بلکه به این معناست که تمام و کمال نمی‌توان آن صفت را بر میرزا عبدالزکی اطلاق کرد و واژة «بصعوبة» گویای این برداشت نیست. البته العنانی در ترجمة «اهل این بخیه» به‌خوبی عمل کرده و بنا بر دیدگاه یحیی معروف، چون عین لفظ در زبان مقصد وجود ندارد، معادل معنایی آن‌ را استفاده کرده (معروف، 1386: 298).

آل‌احمد (1376: 38): «... یک حجرة حسابی داشت ....که با قالیچه­های کردی و کاشی فرشش کرده بود و برای مشتری هایش مُخدّه گذاشته بود و به محض اینکه یکی از در می‌آمد تو، بسته به اینکه چه جور آدمی بود و چه کاری داشت، پادوش را صدا می‌کرد که برود از آب انبار مسجد آب خنک بیاورد یا شربت گلاب برایش درست کند».

العنانی (2009:  27): «...کان یملک مکتبا محترما...، وکان قد فرشه بالسجاجید الکردیة والکاشانیة، و وضع فیه حشایا للزبائن، وبمجرد أن کان أحد یلدف من الباب، وبقدر حیثیته وعمله، کان ینادی على صبیه ویامره بان یحضر ماءً باردا من خزان ماء المسجد، او یعد له شراب الجلاب».

ویژگی بارز برگردان العنانی در این بخش، حفظ ساختار هر دو زبان و نیز معادل‌یابی درست است که موجب انتقال صحیح مفهوم و فضای متن می‌شود. از آن‌ جمله، برگردان «پادو» به «صبی» است که در تعریف آن چنین گفته‌اند: «الناشئ الَّذِی یدرِّب على المهنة بِالْعَمَلِ والاحتذاء» (مصطفی و آخرون، 2004: ذیل مادّة: صبی)؛ یعنی کودک یا نوجوانی که برای کار و حرفه، تمرین می‌کند.

2-6. درخشنده خانم (همسر عبد الزّکی)

شخصیت دیگر این داستان، همسر میرزا عبدالزکی است که آل‌احمد او را چنین توصیف کرد:

آل‌احمد (1376: 40): «درخشنده خانم، زنش، سنگین و رنگین می‌آمد و می‌رفت و دست به سیاه و سفید نمی‌زد و برای خودش خانمی می‌کرد. و راستش را بخواهید حق هم داشت. چون زنی بود متشخّص و از قوم و خویش‌های‌خانلر خان ...».

ترجمة العنانی (2009: 29): «کانت زوجته درخشنده هانم تروح وتجئ فی وقار وبهاء، ولا تمد یدها الى عمل من ای نوع، وتجعل من نفسها سیده بمعنى الکلمه. واذا أردتم الحقیقه، فقد کان هذا حقها، فهی امراة متمیزة، ومن اسرة خانلرخان...»

ترجمة واژة «خانم» به «هانم» که در مواضع مختلف آمده است، می‌تواند نمودی از رویکرد مترجم برای حفظ ساختار نحوی زبان مبدأ و یا گرایش به زبان محاورة مقصد باشد. در حالی‌که برخی صاحب‌نظران معتقدند که «القاب اسنادی، لزوماً باید ترجمه شود» (معروف، 1386: 95). در دیگر عبارات این توصیف نمونه‌های دیگری نیز به چشم می‌خورد، اما مترجم به‌خوبی توانسته است با معادل‌یابی صحیح، ترجمه را به زبان مقصد نزدیک کند.

ترجمة صورت گرفته از متن داستان نون و القلم آل‌احمد، یادآور ترجمة معنایی است که بنا بر دیدگاه ناظمیان، مفهوم متن مبدأ را با نزدیک‌ترین ساخت‌های معنایی و دستوری زبان مقصد منتقل می‌کند. مترجم بدون ایجاد تغییر و واژه به واژه، متن را ترجمه می‌کند (ناظمیان، 1386: 3). این گفتار ناظمیان تنها پیرامون وفاداری مترجم به متن از نظر ظاهری قابل تعریف است؛ حال آنکه پیام، فضا و احساسی که متن مقصد باید دریافت کند با چنین ترجمه‌ای قابل انتقال نیست. علاوه بر این، زمانی‌‌که متن مبدأ بهنگام انتقال به مقصد، دچار کاستی و ریزش شود، قطعاً بر گسیختگی میان مخاطب و پیام متن اصلی، می‌افزاید. این ادعا در بررسی ترجمة العنانی از نون و القلم بررسی شد و یافته‌هایی را به دست داد.

بحث و نتیجه‌گیری

ماجده العنانی ترجمه‌ای از کتاب نون و القلم را به جهان عرب معرفی کرد که از نظر برخی مؤلفه‌های رویکرد گرایش ریخت‌شکانانة آنتوان برمن، قابل بررسی است. با بررسی ترجمة وی، می­توان گفت:

- تلاش العنانی بر این بود که ساختار داستان را حفظ کند و از این ‌رو، ترتیب واژگان وی در ترجمه، ساختار نحوی متن مقصد را شکسته و به ساختار متن مبدأ نزدیک می‌شود. این عملکرد، نه تنها از جذابیت متن مقصد می‌کاهد و مخاطب را دور می‌کند، بلکه پیام و محتوای متن مبدأ را به درستی منتقل نمی‌کند. مترجم در ترجمة واژگان و عبارات متن مبدأ از واژگان و عباراتی استفاده کرده که معنای عین متن مبدأ است و اغلب در متن مقصد، کارکرد و جایگاهی ندارد. وی با این کار، مؤلفة تحریفی غنازدایی کیفی برمن را بروز می‌دهد که از کیفیّت متن مقصد کاسته و رسانای کیفیّت متن مبدأ نیست.

- در متن مقصد شاهد ریزش برخی واژگان و عبارات هستیم که در متن مبدأ به وضوح ذکر شده است و بار معنایی آن در فضای کلی متن، تأثیر دارد. این‌گونه غنازدایی کمّی از متن مبدأ در معنا و گیرایی متن مقصد تأثیر بسزایی دارد؛ بدین ترتیب شاهد غنازدایی کیفی و کمّی توأمان هستیم. العنانی در برخی موارد، توصیفات را به‌خوبی درک کرده و به زبان مقصد انتقال داده است، اما ضعف و سستی وی در غنای کیفی و کمّی متن، موجب شده تا مخاطب به‌خوبی با مفهوم متن مبدأ، رویکرد و تفکر نویسنده و فرهنگ و فضای حاکم بر شخصیت‌ها، آشنا نشود و با وجود برخی اشتراکات فرهنگی و سیاسی-اجتماعی، احساس همگونی نداشته باشد. هر چند العنانی در برخی موارد به کاستن عبارات و واژگان اقدام کرد، اما واژگان و ترکیبات معادل مناسبی برای ترجمه برگزید که سبب حفظ کیفیت و پیام نویسنده شد.

- اگر کمّیت و کیفیت متن مبدأ به صورت هدفمند تغییر کند و تحت کنترل مترجم باشد، تحریف نکوهیده به نظر نمی‌رسد، اما این امر در ترجمة «نون و القلم»، مشهود نیست و در ترجمة العنانی از اوصاف شخصیت‌ها، هدف خاصی رؤیت نشد.

آثار ادبی که معرف فرهنگ و رخدادهای تاریخی-سیاسی یک جامعه است، دارای زوایای پنهان بسیاری است که انتظار می‌رود مخاطبان مقصد، رویکرد اصلی نویسندة مبدأ را درک کنند و برداشت درستی از فرهنگ و فضای مبدأ داشته باشند. پس به ‌نظر می‌رسد که بررسی دیگر اصول ترجمه در این اثر و نیز وارسی عناصر و مؤلفه‌های فرهنگی و اجتماعی آن، می‌تواند فرصت مطالعاتی ارزشمندی برای سایر پژوهشگران باشد.

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

ORCID

Ahmad Lamei Give  

https://orcid.org/0000-0002-5597-8896

 

[1]. Berman, A.

[2]. Newmark, P.

[3]. Benjamin, W.

[4]. Meschonnic, H.

[5]. Schleiermacher, F.

[6]. Qualitative impoverishment.

[7]. Quantitative impoverishment.

[8]. La Rationalization.

[9]. La Clarification.

[10]. L Allongement.

[11] .L Ennoblissement.

[12]. Destruction Des Reseaux Signifiants Sous-Jacent.

آل‌احمد، جلال. (1376). نون و القلم. تهران: انتشارات معیار اندیشه.
احمدی، محمد رحیم. (1392). آنتوان برمن و نظریه گرایش‌های ریخت‌شکنانه؛ معرفی و بررسی قابلیت کاربرد آن در نقد ترجمه. مجله نقد زبان و ادبیات خارجی، 6(1)، 1-20.
افضلی، علی، یوسفی، عطیّه. (1395). نقد و ترجمه عربی گلستان سعدی براساس نظریه آنتوان برمن (مطالعه موردی کتاب الجُلستان الفارسی اثر جبرائیل المخلّع). دوفصلنامة پژوهش‌های ترجمه در زبان و ادبیات عربی. 6(14)، 61-83.
برامکی، اوریده. (2013). الحرفیة فی الترجمة الأدبیة لدی أنطوان برمان. رسالة ماجستیر. جامعة قسنطینة. (الجزائر). کلّیّة الآداب واللغات.
بریغش، محمد حسن. (1418). الأدب اهدافه و سماته. بیروت: مؤسسة الرسالة.
بهارلو، محمد. (1377). داستان کوتاه ایران،(23 داستان از 23 نویسنده ایرانی). تهران: انتشارات هما.
حسن، عباس. (1975). النحو الوافی. الجلد الثانی. الطبعه الثالث. القاهرة: دار المعارف.
حسینی، صالح. (1382).  نظری به ترجمه. چاپ دوم. تهران: نیلوفر.
درویشی کوهی، ابراهیم و بصیری، محمدصادق. (1393). شاخصه‌های سبکی جلال آل‌احمد. نشریه ادب و زبان. 17(36)، 210-232.
دستغیب، عبدالعلی. (1390). نقد آثار جلال آل‌احمد. چاپ اول. تهران: خانه کتاب.
ربیعی، مرضیه و همکاران. (1398). معادل یابی مقوله‌های فولکلور ایرانی: بررسی موردی ترجمة عربی نون و القلم جلال آل‌احمد. دوفصلنامه پژوهش‌های ترجمه در زبان و ادبیات عربی. 9(20)، 31-58.
شیخ رضائی، حسین. (1382).  نقد و تحلیل و گزیده داستانهای جلال آل‌احمد. تهران: نشر روزگار.
علی‌پور گسکری، بهناز. (1389ش). اندیشه‌های جلال آل‌احمد درآینه داستان‌هایش. کتاب ماه ادبیات. (44)، 35-38.
العنانی، ماجده. (2009). ترجمةه نون و القلم. مراجعة إبراهیم الدسوقی. الطبعه الثانی. القاهرة: المرکز القومی للترجمة.
فهیم، منصور و سبزیان، سعید. (1382). دروه آموزش فنون ترجمه. تهران: رهنما.
قربانی مادوانی، زهره. (1398). بررسی ترجمه ماجده عنانی از نون و القلم جلال آل‌احمد براساس نظریه تعادل اصطلاحی بیکر. دوفصلنامه پژوهش­های ترجمه در زبان و ادبیات عربی. 9(21)، 203-227.
محمودزادگان، بهناز. (1367). ترجمة جان گرین. مجلّه زن روز، 40.
مصطفی، إبراهیم و آخرون. (1960). المعجم الوسیط. الطبعه الاول. استانبول: المکتبة الإسلامیّة.
معروف، یحیی. (1386). فن ترجمه؛ اصول نظری و عملی ترجمه از عربی به فارسی و فارسی به عربی. چ 6.  تهران: انتشارات سمت
مهدی‌پور، فاطمه. (1389). نظری بر روند پیدایش نظریه‌های ترجمه و بررسی سیستم تحریف متن از نظر آنتوان برمن. کتاب ماه ادبیات. (41)، 57-63.
النادری، محمد. (1997). نحو اللغة العربیة. الطبعه الثانی، صیدا: المکتبة العصریة.
ناظمیان، رضا. (1386). فن ترجمه؛ عربی به فارسی. تهران: انتشارات سمت.