نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
استادیار گروه زبان و ادبیات عربی دانشگاه علامه طباطبائی
چکیده
موضوع مسندٌإلیه به عنوان یکی از مباحث علم معانی دارای ظرفیّتهای معنوی خاص میباشد که لازم است از سوی مترجم مورد عنایت ویژه قرار گیرد. حال اگر متن مورد ترجمه کلامی همچون نهجالبلاغه باشد، این عنایت باید دوچندان گردد. در رهگذر بررسیهایی که از برخی ترجمههای فارسی این اثر گرانسنگ انجام گردید، نویسندگان با گزینش آن احوال مسندٌإلیه که کارکرد مفهومی و معنایی خاصّی در کلام دارند، بدین نکته دست یافتهاند که غالباً این مفاهیم در ترجمه مورد توجّه قرار نگرفتهاند. لذا در این گفتار سعی بر آن است با روش توصیفی ـ تحلیلی این مفاهیم عرضه شود تا در حدّ امکان در ترجمههای بعدی از سوی مترجمان رعایت گردد.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
A Review and Investigation of Subject Conditions in Some Translations of Nahjolbalaqeh
نویسندگان [English]
- Bijan Karami
- Asgar Babazade Aghdam
- Sahar Matlobi
چکیده [English]
Subject is one of the major parts of the semantics, and has particular semantic capabilities, which must be carefully taken into account by the translator. Now, if the text that is to be translated is such an important text as Nahjolbalaqeh, this point needs to be more emphasized. While investigating some of the translations of this precious text into Persian, the author selected those subject conditions with special conceptual and semantic functions in the text and found that these concepts are neglected in the translation. Thus, this article attempts to offer the concepts using descriptive-analytical approach, so that translators will observe them in their future translations.
کلیدواژهها [English]
- Review and criticism of translation
- Nahjolbalaqeh
- subject condition
لزوم دقّت فراوان و داشتن همّت والا در ترجمۀ نهجالبلاغه امر بسیار ضروری است و به تبع آن، بررسی و نقد هر یک از ترجمههای آن نیز لازم به نظر میرسد، چرا که وجود نقدهای منصفانه بر ترجمهها علاوه بر روشنگری در کشف معانی دقیق احادیث، مترجمان را به دقّت بیشتر در ترجمهها رهنمون میسازد. این اثر سرشار از ظرافتها و آرایههای ادبی ناب است که در کنار خصایص و جوانب معنوی آن، نظر محقّقان و صاحبنظران را به خود جلب کرده است. عبارات و واژههای دارای خاصیّت بلاغی سرشار این اثر مسلّماً معنای خاصّی در پی دارد که در ترجمه باید مورد توجّه باشد و در غیر این صورت، افادة معنای اصلی زبان مبدأ محقّق نخواهد شد. هر چند باید اذعان نمود که انتقال صورت و معنای زبان مبدأ به زبان مقصد به طور کامل در ترجمه امری غیرممکن به نظر میرسد و مترجم باید در جملات زبان مبدأ و مقصد به ناچار دست به تعدیل زند، ولی میتوان با رعایت برخی اصول و قواعد زیباییشناختی متّکی به برخی علوم از جمله علم معانی که موضوع بحث حاضر است، به هدف اصلی مورد نظر خالق متن مبدأ دست یافت.
در علم معانی به عنوان یکی از شاخههای علوم بلاغت که در آن از احوال لفظ عربی مطابق با مقتضای حال بحث میشود، بحث اصلی این است که یک جمله با حالت خاصّ خود چه معنایی را میتواند افاده کند و بخش مسندٌإلیه نیز در واقع مهمترین بخش علم معانی است (ر.ک؛ شیخ امین، 1928م.: 54).
لذا در گفتار حاضر برآنیم با گزینش برخی احوال مسندٌإلیه که دارای وجوه معنایی بالایی در کلام میباشند، برخی ترجمههای فارسی را با تکیه بر اهداف استعمال این احوال با روش توصیفی ـ انتقادی مورد بررسی قرار دهیم. برای این منظور، چند ترجمۀ فارسی از نهجالبلاغه بر مبنای اشتهار و کثرت استعمال در جامعه انتخاب شدهاند. یادآوری میشود که نویسندگان این گفتار هیچ گونه قصد خرده گرفتن بر زحمتهای گرانسنگ مترجمان محترم که همگی حقّ استادی بر پژوهندگان عرصۀ نهجالبلاغه دارند، نداشته است. این تحقیق در پی پاسخ به سؤال ذیل است:
عمدة لغزشگاههای ترجمۀ احوال مسندٌإلیه کجاست؟ و کدام یک از مترجمان بیشتر بدان متوجّه بودهاند؟
پیشینة تحقیق
علیرغم ترجمههای فراوانی که از نهجالبلاغه به زبان فارسی وجود دارد، نقد و بررسی این ترجمهها تا کنون مورد اهتمام جدّی پژوهشگران نبوده است. علل مختلف میتواند در این امر دخیل باشد که به نظر میرسد، مهمترین آن توجّه به ترجمههای قرآن بوده است. امّا در قالب مقالهای که بتوان آن را همردیف با موضوع گفتار حاضر دانست، «درآمدی بر نقد ترجمههای کنایاتی از نهجالبلاغه» اثر عبّاس اقبالی چاپ شده در فصلنامة حدیثپژوهی، سال اوّل، بهار و تابستان 1388 میباشد و نیز مقالۀ «نقدی بر ترجمة استاد دشتی (ره) از حکمتهای نهجالبلاغه» اثر عبدالهادی مسعودی و حسین فلاّحزاده ابرقویی چاپ شده در مجلّۀ نهجالبلاغۀ دانشگاه بوعلی سینا، شمارة 4، زمستان 1392 میباشد. از میان این دو مقالة مذکور، مقالة اوّل بیشتر از لحاظ ترکیب ساختاری و شیوة پرداخت مطالب مورد استفادة نویسندگان مقالۀ حاضر بوده است. شایان ذکر است که مطابق بررسیهایی که به عمل آمد، اثری که در ارتباط مستقیم و مشابة مقالۀ حاضر باشد، یافت نشد.
مسندٌإلیه
منظور از مسندٌإلیه در یک جمله اعمّ از اسمیه یا فعلیّه عبارت است از: 1ـ فاعل. 2ـ نایب فاعل. 3ـ مبتدا. 4ـ اسم نواسخ. 5ـ مفعول اوّل افعال دو مفعولی که اصل آن مبتدا بوده. 6ـ مفعول دوم افعال سه مفعولی (ر.ک؛ الهاشمی، 1384، ج 1: 89).
نمود مسندٌإلیه در نهجالبلاغه با احوال مختلف آن به سبب تأثیر شگرفی که در قاعدۀ بلاغتافزایی و در نتیجه، بیان جنبههای شگفتآور بلاغی این اثر دارد، پایه و مایة سخن را بالا میبرد و گیرایی، دلنشینی و ذوقپذیری آن را فزونی میبخشد. لذا با توجّه به این خصیصه، مترجم باید در ترجمة آن (به فارسی) نیز دقّت نماید تا در حدّ امکان این ویژگی ساقط نشود و مخاطب همان پیام را در زبان مقصد درک نماید و با توجّه به اینکه بررسی ترجمههای فارسی از منظر همة احوال مسندٌإلیه در این مجال مختصر نمیگنجد و بحث در مورد همة آن احوال، مثنوی هفتاد من کاغذ میطلبد، طبق قاعدة «مَا لاَ یُدرکُ کلُّهُ لاَ یُترکُ کُلُّه» برآنیم تا با انتخاب مهمترین اقسام حالات مسندٌإلیه، الگویی برای ترجمههای متون از عربی به فارسی در زمینهای خاص ارائه دهیم.
حذف مسندٌإلیه
«حذف» یکی از فنون سخنوری و روشی دقیق برای بیان معنا و مقصود کلام به شمار میآید، به گونهای که گاه ترک چیزی بلیغتر از ذکر آن است. در نهجالبلاغۀ شریف از شیوۀ بلاغی حذف بسیار استفاده شده است. ساختار جمله در بسیاری از جملهها در این اثر به گونهای است که کلمهای یا جملهای از آن حذف شده، ولی خواننده میتواند گاه به روشنی و گاه با تأمّل و تفکّر به کلمه یا جملۀ محذوف پی ببرد. در حقیقت، این یکی از شیوههای خاصّ نهجالبلاغه است که با کلمات اندک، معانی خاص را در اختیار خواننده قرار میدهد. اساساً حذف در کلام عرب، امر معمول و متداولی است و به جهت ایجاد با شرایط خاصّ خود یکی از صنایع بدیعی و آرایههای ادبی به شمار میآید. ابنجنّی حذف را از شجاعت عرب دانسته (ر.ک؛ ابنجنّی، 1955م.، ج 2: 360) و عبدالقاهر جرجانی معتقد است که اگر در جای خاصّی بتوان چیزی را حذف کرد، حذف از ذکر آن بهتراست (ر.ک؛ جرجانی، 1409م.: 132). اینک به برخی اهداف حذف مسندٌإلیه در نهجالبلاغه اشاره میکنیم و چند ترجمۀ فارسی را از نظر میزان موفّقیّت در ابراز اهداف آن، مورد بررسی قرارمیدهیم.
1ـ1) مسندٌإلیه حقیقتاً روشن و آشکار است: خداوند در قــرآن کریم میفرماید: ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ (الحشر/22). در این آیۀ شریفه «الله» به عنوان مسندٌإلیه به سبب آشکار بودن، حذف شده است و نیازی به ذکر آن در کلام احساس نمیشود. شبیه آن در عبارت «عَالِمُ السِّرِّ مِن ضَمَائِرِ المُضمِرِینَ وَ نَجوَی المُتَخَافَتَینَ و... » (نهجالبلاغه/ خ 91) است که «الله» به عنوان مسندٌإلیه، به سبب آشکار و روشن بودنش حذف شده است.
ترجمهها
ـ دشتی: «خداوند از اسرار پنهانی مردم و از نجوای آنان که آهسته سخن میگویند، آگاه است» (شریفالرّضی، 1384: 121).
ـ معادیخواه: «او دانای رازهای درونی پنهانکاران و نجوای زمزمهگران است» (همان، 1374: 101).
امامی و آشتیانی: «خداوند از اســرار پنهانی مردم آگاه است، و هم از نجوای آنان که آهسته سخن میگویند» (همان، 1375: 247).
ـ فیضالإسلام: «خداوند متعال عالم و داناست بر کسانی که راز خود را پنهان کنند و به پنهانگویی آنان که سخن با یکدیگر آهسته گویند» (همان، 1380، ج 2: 117).
ـ شهیدی: «دانای درون راز در دل نهفتگان است، و آگاه از سخن پنهان گویندگان» (همان، 1370: 83).
بنابراین، در چهار ترجمۀ ابتدایی، با ملاحظة این انگیزه حذف مسندٌإلیه، سرّ بلاغی «حذف» مورد توجّه قرار نگرفته است و به مصداق مثل مشهور «آن چیز که عیان است، چه حاجت به بیان است»، واژهای را که نیاز به ذکر آن نبوده، دوباره ذکر کردهاند و تنها ترجمۀ شهیدی است که هدف بلاغی حذف در آن مراعات شده است.
هرچند ناگفته نماند ترجمۀ معادیخواه هم با استفاده از ضمیر «او» نسبتاً ترجمهای صحیحتر ارائه داده است، چرا که ضمیر به سبب خصلت پوشیدگی که دارد، تناسب بیشتری نسبت به اسم صریح در ابراز این انگیزه از حذف مسندٌإلیه دارد.
1ـ پاکداشت مسندٌإلیه
یکی دیگر از دلایل حذف مسندٌإلیه این است که بخواهیم اعلام کنیم به سبب پاکداشت مسندٌإلیه آن را بر زبان نمیآوریم؛ یعنی آنقدر پاک ومطهّر است که به مصداق آیة شریفة ﴿لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾ میخواهیم زبانمان آن را آلوده نسازد (ر.ک؛ الهاشمی، 1418ق.: 121).
امام (ع)در نهجالبلاغه چنین فرموده است: «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ، قَد أَحکَمَ مَرَاهَمَهُ وَ....» (نهجالبلاغه/ خ 108). ایشان با بیان خصایص رسول اکرم (ص) وی را طبیب سیّار و شفادهندۀ بیماران نامیده است، امّا اسمی از ایشان به میان نیاورده تا نام او را پاک ومنزّه از زبان خویش نگه داشته باشد.
ترجمهها
ـ دشتی: «پیامبر طبیبی است که برای درمان بیماران سیّار است، مرهمهای شفابخش او آماده» (شریفالرّضی، 1384: 140).
ـ معادیخواه: «او پزشکی است که با ابزار گونهگون درمان، در پی بیماران میگردد، داروهای درمانی خود را خدشهناپذیر آماده دارد» (همان، 1374: 120).
ـ امامی و آشتیانی: «او طبیبی است سیّار که با طبّ خویش همواره به گردش میپردازد. مرهمهایش را به خوبی آماده ساخته ...» (همان، 1375، ج 3: 47).
ـ فیضالإسلام: «طبیبی است سیّار که بهوسیلة طبّ و معالجۀ خویش، أمراض مهلکه و بیماریهای گوناگون در میان خلایق همواره گردش میکند» (همان، 1380، ج 2: 322).
ـ شهیدی: «طبیبی است که بر سر بیماران گردان است و مرهم او بسیاری را بهترین درمان» (همان، 1370: 101).
حال مطابق آنچه در باب انگیزۀ حذف مسندٌإلیه گفته شد، ترجمۀ دشتی از توجّه به آن غافل مانده است و مسندٌإلیه را در ترجمة خویش ذکر کرده است و در دو ترجمة بعدی نیز با استفاده از ضمیر «او»، همین مسأله پیداست. امّا در دو ترجمة أخیر، به این انگیزۀ حذف توجّه شده است و به سبب پاکداشت مسندٌإلیه، بر زبان ذکر نشده است. در تکمیل این بحث باید یادآور شد که گاه مسندٌإلیه از جمله حذف میشود تا زبان از آلودگی بدان مصون بماند، چرا که به رسم ادب و حفظ شأن، بهتر آن است که هر چیزی بر زبان آورده نشود. امام (ع) میفرماید: «غَرَّارَةٌ ضَرَّارَةٌ حَامِلَةٌ زَائِلَةٌ، نَافِذَةٌ، بَائِدَةٌ أَکَّالَةٌ غَوَّالَةٌ» (همان: خ 111). دراین جمله واژة «الدّنیا» به عنوان مسندٌإلیه جمله، با انگیزة صیانت زبان از آلودگی بدان حذف شده است.
امام (ع) از زوایای مختلف، محاسن و معایب دنیا رابه تصویر کشیده است. دنیا در نهجالبلاغه از عطسة بُز و استخوان خوک در دست فرد جزامی بیارزشتر معرّفی شده است (ر.ک؛ قائمی، 1388: 269)، لذا چیزی که چنین بیارزش باشد، استحقاق بر زبان آوردن ندارد و در غیر این صورت، دهان و کلام شخص با آن آلوده خواهد گشت.
ترجمهها
ـ دشتی: «دنیای حرام، بسیار فریبنده و بسیار زیان رساننده است، دگرگونشونده و ناپایدار...» (شریفالرّضی، 1384: 149).
ـ معادیخواه: «فریبا و پرآزار، زوالپذیر و ناپایدار، پایانپذیر و مرگبار و شکمبارهای تبهکار است» (همان، 1374: 127).
ـ امامی و آشتیانی: «سخت مغرورکننده و زیانبار است، متغیّر است و زوالپذیر، فناپذیر و نابودشدنی است» (همان،، 1375، ج 2: 63).
ـ فیضالإسلام: «بسیارفریبنده و زیانرساننده است، تغییردهندة حالات است، فانی و نابود و تباه میگردد، شکمخوارهای که هلاک مینماید» (همان، 1380، ج 2: 330).
ـ شهیدی: «فریبندهای است بسیارآزار، رنگپذیری است ناپایدار، فناشوندهای است مرگبار، کشندهای تبهکار» (همان، 1370: 343).
عبدالقاهر جرجانی در دلائلالإعجاز میگوید: «حذف یکی از روشهای ظریف و لطیف و شگفتآور و سحرگونه است. گاه نیاوردن عبارتی از آوردن آن بلیغتر مینماید و سکوت در مورد چیزی، بیشتر از ذکر آن فایده میرساند و اگر در مورد چیزی سخن گفته نشود، مؤثّرتر از سخن گفتن واقع میشود و...» (جرجانی، 1409ق.: 11).
لذا درعبارت نهجالبلاغه، امام «الدّنیا» را به عنوان مسندٌإلیه حذف نموده است تا این پیام را برساند که ذکر دنیا زبان را آلوده میگرداند و این چیزی است که باید در ترجمه نیز مورد توجّه واقع میشد و در همة ترجمهها به جز ترجمۀ دشتی مورد توجّه و عنایت قرار گرفته است.
2ـ نکره آوردن مسندٌإلیه
موضوع نکره آوردن کلمات از جمله مسندٌإلیه، از مباحث مهمّی است که در علوم بلاغی بدان پرداخته شده است و بزرگانی همچون جرجانی و زمخشری دربارۀ آن به نکات قابل توجّهی دست یافتهاند که حاکی از آن است که نکره آمدن کلمات در زبان عربی به یقین دلیل بلاغی دارد که بر معرفه آوردن کلمه از نظر دلالت ترجیح دارد و با معنای مورد نظر گوینده و خواستۀ کلامی وی همسو است (ر.ک؛ میرحسینی و أسودی، 1392: 42).
اغلب نکره بودن مسندٌإلیه دارای وجوه و اهدافی بلاغی است که معرفه بودن، آن اهداف را چه از حیث لغوی و چه از حیث بلاغی و دلالی ندارد. این اهداف از سیاق جمله و مطابقت آن با مقتضای حال و مقام درک و فهمیده میشود که به تفکیک مورد بررسی قرار میدهیم:
1ـ2) تکثیر
گاه متکلّم مسندٌإلیه را به صورت نکره ذکر میکند، نه اینکه برایش ناشناخته بوده، بلکه هدف، بیان کثرت و فزونی آن است؛ مثلاً ﴿قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا﴾ (الشّعراء/41) و واضح است که ساحران درصورت غلبه بر موسی (ع) خواستار پاداش زیادی از فرعون بودند که «أجراً» به عنوان مسندٌإلیه نکره، این پیام را در خود دارد. امام (ع) نیز فرموده است: «إِنَّ لِلخُصُومِهِ قُحماً». ابن أبیالحدید در شرح این عبارت آورده است: «منظور سیّد رضی از «قُحَم» مهالک بوده است، چرا که رنجها و سختیها و تباهیهای فراوانی در پی دشمنی و کینهتوزی وجود دارد» (ابن أبیالحدید، 1415ق.، ج12: 63).
ترجمهها
ـ دشتی: «دشمنی، رنجها وسختیهایی هلاککننده دارد» (شریفالرّضی، 1384: 491).
ـ معادیخواه: «به یقین درگیری را با رنجها و شکنجهها پیوندی است تنگاتنگ» (همان، 1374: 458).
ـ امامی و آشتیانی: «خصومت و دشمنی مهلکههایی در بر دارد» (همان، 1375، ج 3: 305).
ـ فیضالإسلام: «نزاع و زد و خورد را رنجها و نابودیهاست» (همان، 1380، ج 6: 1203).
ـ شهیدی: «دشمنی را قحمی است» (همان، 1370: 404).
واژة «قُحماً» جمع مکسّر «قُحَمة» به معنای «امور بزرگ و سختی است که هر کسی توان اقدام آن را ندارد» (ابنمنظور، 1405ق.، ج12: 643). به نظر میرسد در ترجمۀ این مطلب انتقال ساختار زبان مبدأ به خوبی صورت نگرفته است، چرا که مترجم باید ضمن توجّه در ترجمة واژگان و جملات، پیام متن و منظور نویسنده را در قالب زبان مقصد درآورد و به بیان دیگر، بیش از آنکه بر ظاهر متن وفادار باشد، بر محتوا و پیام متن توجّه کند (ر.ک؛ گیتی و همکاران، 1392: 137). وارد ساختن ساختارهای زبان مبدأ در زبان مقصد علاوه بر اینکه عناصر غریب را وارد زبان میکند، موجب میشود که متن رنگ و بوی ترجمه به خود بگیرد که این امر برای مخاطب خوشایند نخواهد بود و از خواندن متن دلزده خواهد شد که نمونۀ آن در ترجمۀ شهیدی از واژة «قحم» به خوبی پیداست. با ملاحظۀ ترجمههایی که از این عبارت ارائه شده، به خوبی عدم توجّه به علّت تنکیر «قحماً» به عنوان مسندٌإلیه و نادیده گرفته شدن علّت بلاغی آن پیداست. دشتی قحماً را صرفاً یک اسم نکرة معمولی دانسته است و صرفاً با افزودن یای نکره در ترجمه، نکره بودن آن را نشان داده است: «رنجها و سختیهایی». معادیخواه حتّی نکره بودن آن را نیز ملاحظه نکرده است و به صورت معرفه ترجمه کرده است یا حتّی با افزودن واژة اضافة «تنگاتنگ» برداشت شخصی خود را در ترجمه وارد نموده است.
در ترجمة امامی و آشتیانی نیز همان نقص ترجمة دشتی پیداست و در ترجمة شهیدی نیز همانگونه که مشاهده میشود، واژه را بدون ترجمه تکرار کرده است. لذا با عنایت به معنای بلاغی تنکیر مسندٌإلیه، ترجمة آن بهتر است چنین باشد: «همانا دشمنی کردن، رنجها و سختیهایی فراوان (به دنبال) دارد».
2ـ2) تقلیل
یکی دیگر از دلایل بلاغیتنکیر مسندٌإلیه، القاء معنای تقلیل در آن است؛ مثلاً خداوند در قرآن میفرماید: ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ (التّوبه/ 72). در آیة شریفۀ مذکور، «رِضوانٌ» به عنوان مسندٌإلیه، به صورت نکره آمده تا بیان کند ذرّهای از خشنودی خدا بهتر از همة دنیا و نعمات آن برای انسان میباشد، چرا که رضای خداست که عامل سعادت و رستگاری است (ر.ک؛ الحسینی، 1388: 300). مشابه آن نیز در جملة امام علی (ع) پیداست که میفرماید: «ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلاً مِنْهُمْ کَلْمٌ وَ لاَ أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ» (نهجالبلاغه/ خ 27). این عبارتی از خطبة جهاد است که در آن امام (ع ) با بیان ماجرای شبیخون سفیان بن عوف به شهر انبار، افسوس خویش را ابراز میدارد. محمّدجواد مغنیه شارح نهجالبلاغه در مورد این خطبه می گوید: «تکتک عبارتهای امام (ع) در این خطبه برخاسته از درون ذات اوست. او با ابراز محنت و افسوس شدید، زیاندهی ساکنان شهر انبار را بیان نموده است» (مغینه، 1427ق.: 187). در این جمله، دو عبارت «کلمٌ» و «دمٌ» به عنوان مسندٌإلیه و به صورت نکره بیان شده است و هدف بلاغی این حالت، تقلیل است.
ترجمهها
ـ دشتی: «لشکریان شام با غنیمت فراوان رفتند بدون اینکه حتّی یک نفر از آنان زخمی بردارد و یا قطرة خونی از او ریخته شود» (شریفالرّضی، 1384: 51).
ـ معادیخواه: «از پس این همه، دشمن متجاوز، بیآنکه زخمی بر دارد و از بینی یکیشان قطرة خونی بریزد، سالم و با دستهای پُر به پایگاههای خویش بازگشته است» (همان، 1374: 43).
ـ امامی و آشتیانی: «آنها با غنیمت فراوان برگشتهاند بدون اینکه حتّی یک نفر از آنها زخمی شود و یا قطرهای خون از آنها ریخته شود» (همان، 1375، ج 2: 911).
ـ فیضالإسلام: «پس دشمنان با غنیمت و دارایی بسیار بازگشتند، در صورتی که به یک نفر از آنها زخمی نرسید و خونی از آنها ریخته نشد» (همان، 1380، ج 1: 97).
ـ شهیدی: «پس غارتگران، پشتوارهها از مال مسلمانان بسته، نه کشتهای بر جای نهاده و نه خسته به شهر خود بازگشتهاند» (همان، 1370: 28).
در عبارت یاد شده از امام (ع) «کلمٌ» دارای نقش فاعلی است، لذا باید در ترجمه نیز فاعل معنی گردد تا بدین صورت، معنای تقلیل آن ظاهر شود. در ترجمة دشتی، معادیخواه، امامی، آشتیانی و فیضالإسلام این نقیصه مشاهده میگردد و آنها با مفعول معنی کردن «کلمٌ» از بیان معنای تقلیل این واژه بازماندهاند، چه آنکه «یک نفر از آنها زخمی شود» که در ترجمة آنها ذکر شده، نمیتواند معنای اصلی در نکره بودن مسندٌإلیه را بازگوید، چراکه ممکن است یک نفر در جنگ زخمی شده باشد، ولی زخمهایش بسیار زیاد و کاری و کشنده باشد. حال آنکه این مطلب مدّ نظر امام (ع) نبوده است و آنچه مطمح نظر ایشان بوده، این است که کوچکترین زخم و صدمهای بر آنان وارد نشده است و همگی در صحّت و سلامت بازگشتند. لذا مرحوم شهیدی توجّهی به معنای بلاغی نکره بودن مسندٌإلیه، «کلمٌ» و«دمٌ » ننموده است و ترجمهای ارتباطی ارائه داده است. بنابراین، به نظر میرسد ترجمة صحیح چنین باشد: «سپس با دستانی پُر بازگشتند بدون اینکه ذرّهای زخم بر آنها وارد شود یا قطرة خونی از اینان ریخته شود».
3ـ2) تعظیم
گاهی هدف از نکره آوردن مسندٌإلیه، بیان عظمت و بزرگی کیفی آن است، چنانکه دعبل خزاعی، شاعر معروف اهل بیت (ع)، در توصیف ویژگیهای برادرش، زرّین بن علی خزاعی، گفته است:
«وَ فِیهِ عُیُـوبٌ لَیسَ یُحـصَـی عِـدَادُهَـا |
|
فَـــأَصغَرُهَا عِیـبــاً یَجِــلُّ عَـنِ الفِکرِ» |
او عیبهای بسیار بزرگی دارد که به شماره نیایند و کوچکترینشان آن است که از فکر بریاَند.
همانگونه که مشاهده میشود، شاعر با تنکیر «عیوبٌ» به عنوان مسندٌإلیه، هدف بیان بزرگی عیبها را داشته است و با ذکر عبارت «أصغرُ» در مصرع دوم، به نوعی در مقام مقایسه و بیان اندازة آن عیبها برآمده است. همچنین است در عبارت امام (ع) که فرموده: «لَنَا حَقٌّ فَإِن أَعطَینَاهُ وَإِلاَّ رَکِبنَا أَعجَازَ الإِبلِ» (نهجالبلاغه/ ح 22) که «حقٌّ» به عنوان مسندٌإلیه نکره، دارای معنای تعظیم است.
ترجمهها
ـ دشتی: «ما را حقّی است اگر به ما داده شود وگرنه بر پشت شتران سوار شویم و برای گرفتن آن برانیم» (شریفالرّضی، 1384: 447).
ـ معادیخواه: «ما را حقّی است که اگر از ما دریغ شود، در پس جهاز شتر جای میگیریم» (همان، 1374: 393).
ـ امامی آشتیانی: «ما را حقّی است که اگر به ما داده شود، (آزادیم) والاّ در عقب شتر سوار خواهیم شد (همچو اسیران خواهیم بود)»(همان، 1375: 246).
ـ فیضالإسلام: «برای ما حقّی (خلافت) است (که پیغمبر اکرم (ص) تعیین نموده است)، پس اگر آن را به ما بدهند، خواهیم گرفت واگر ندادند بر کتل شترها سوار شویم» (همان، 1380، ج 6: 1096).
ـ شهیدی: «ما را حقّی است؛ اگر دادند ـ بستانیم ـ وگرنه ترک شتران سوار شویم و برانیم» (همان، 1370: 363).
با ملاحظۀ ترجمههای فارسی از عبارت یاد شده در نهجالبلاغه، باید یادآور شد که منظور از «حق» همان حقّ خلافت است که از سوی پیامبر اکرم (ص) به خاندان اهل بیت(ع) تفویض شده است و اهمیّت و اعتبار آن حق چنان گسترده و عظیم است که از ابتدا تا کنون بحثها و جدلهای فراوانی دربارة آن از سوی صاحبنظران و اندیشمندان جاری شده است و عظمت آن چنان است که رسیدن آن به حقدار در حیات فکری و عقیدتی پیروان و صاحبان آن دارای تأثیری بسزا بوده است. لذا منظور امام (ع) از تنکیر «حق» به عنوان مسندٌإلیه، بیان عظمت آن بوده است؛ یعنی ما دارای حقّی بزرگ هستیم و نمیتوان در برابر آن غفلت ورزید و بدان بیتوجّه بود و تنکیر در افادة معنای عظمت آن به خوبی نقش خود را ایفا نموده است. امّا هیچ کدام از ترجمههای یاد شده، ویژگیها و معنای ضمنی و پیش تصوّرات متن مبدأ را به خواننده نرسانیده است و با جا گذاشتن بار معنایی آن در متن اصلی، تأثیری معادل با متن اصلی بر خواننده نمیگذارد و دارای نارسایی است. لذا به نظر میرسد با ملاحظۀ مضمون عبارت متن اصلی ترجمة عبارت چنین باشد: «ما حقّی بزرگ داریم ...».
4ـ2) نوعیّت
گاه مسندٌإلیه به صورت نکره ذکر میشود تا نوعیّت آن اراده شده باشد؛ مثلاً: ﴿وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ﴾ (البقره/ 7)؛ یعنی بر دیدگانشان نوعی از پوشش که برای مردم متعارف نیست، قرار گرفته است و آن پوشش، ندیدن نشانههای الهی است (ر.ک؛ قزوینی، 1429ق.: 40). امام علی (ع) نیز فرموده است: «إِنَّ لِلخَیرِ وَالشَرِّ أهلاً» (نهجالبلاغه/ ح 422) که «أهلاً» به عنوان مسندٌإلیه نکره دارای معنای نوعیّت است و باید در ترجمة صحیح و آگاه به بایستههای علم معانی این معنا رعایت گردد.
ترجمهها
ـ دشتی: «خوب و بد را طرفدارانی است» (شریفالرّضی، 1384: 533).
ـ معادیخواه: «بیگمان خیر و شر را اهلی است» (همان، 1374: 508).
ـ امامی و آشتیانی: «خوب و بد را اهلی است» (همان، 1375، ج3: 373).
ـ فیضالإسلام: «هر یک از خیر و شر را اهل و دارندهای است» (همان، 1380، ج6: 1284).
ـ شهیدی: «چه نیک و بد را مردمانی است» (همان، 1370: 437).
همانگونه که پیداست، معنای نوعیّت در تنکیر مسندٌإلیه از هیچ کدام استنباط نمیگردد و صرفاً در ترجمة فیضالإسلام گویی مترجم به این نوعیّت آگاه است و با ذکر عبارت «هر یک» به خاصیّت نوعیّت نکره بودن «أهلاً» اشاره کرده است. لذا اگر بخواهیم بیشتر به معنای نوعیّت تنکیر مسندٌإلیه پی ببریم، باید جملة «لِکُلِّ دَاءٍ دَوَاءٌ» را مثال بزنیم که منظور آن است که برای هر نوع دردی، نوعی از درمان وجود دارد (ر.ک؛ دیباجی، 1378: 86).
پس بهتر است ترجمه چنین باشد: «برای نیکی طرفدارانی و برای بدی مردمی و طرفدارانی دیگر است» تا جدا بودن طرفداران بدی و نیکی از هم مشخّص گردد. لذا هر چند به نظر میرسد که ترجمههای یاد شده تا حدودی خالی از ایراد هستند، امّا محض رعایت رمز بلاغی مسندٌإلیه نکرة یاد شده، ولو به صورت لفظی، ذکر عبارت «هر یک» که به وضوح افادة معنای نوعیّت میکند، ترجمه را زیباتر جلوه میدهد.
3ـ تعریف به اشاره
اصولاً اشاره کردن برای تشخیص کامل و تمییز مشارٌإلیه از غیر است تا با ابزار اسم اشاره، مشارٌإلیه برای مخاطب روشن شده باشد، ولی گاه اشاره (به عنوان مسندٌإلیه) از این هدف خارج میشود و دارای معنای استغراب است؛ یعنی کاربرد اسم اشاره در جمله به صورتی باشد که مقام سخن، حالت شگفت و حیرت را برساند. امام علی (ع) درخطبة بیست و هفتم نهجالبلاغه، مشهور به خطبة جهاد با دعوت مردم کوفه به جهاد و ملاحظۀ واکنش منفی آنان با کمال تعجّب به جریان ورود سفیان بن عوف به شهر أنبار و اعمال وی در آن شهر اشاره میکند: «وَ هَذَا أَخُوغَامِدٍقَدْوَرَدَتْ خَیْلُهُ الْأَنْبَارَ، وَقَتَلُوا حَسّانَ بْنَ حَسّانَوَ رِجَالاً مِنْهُمْ کَثِیراً» (نهجالبلاغه/ خ 27) که «هذا» به عنوان مسندٌإلیه در این مقام، معنای «شگفت» را دارد.
ترجمهها
ـ دشتی: «و اینک فرماندة معاویه (مرد غامد) با لشکرش وارد شهر أنبار شده و فرماندار من، حسّان بن حسّان بکری، را کشته است» (شریفالرّضی، 1384: 51).
ـ معادیخواه: «اینک این نابرادر غامد است که با نیروی سوارش به انبار درآمده است و با کشتن حسّان بن حسّان بکری ...» (همان، 1374: 43).
ـ امامی و آشتیانی: «اکنون بشنوید یکی از فرماندهان لشکر غارتگر معاویه از بنی غامد، حمله به شهر مرزی أنبار کرده است و نماینده و فرماندار من حسّان بن حسّان بکری راکشته...» (همان، 1375، ج 2: 117).
ـ فیضالإسلام: «و این برادر غامد است که به امر معاویه با سواران خود به شهر أنبار وارد گردیده و حسّان بن حسّان بکری را کشت» (همان، 1380، ج1: 97).
ـ شهیدی: «اکنون سربازان این مرد غامدی به أنبار در آمده و حسّان پسر حسّان بکری را کشته و...» (همان، 1370: 27).
همانگونه که مشاهده میشود، در همة ترجمهها «هذا» به عنوان مسندٌإلیه، به همان معنای لغوی خویش ترجمه شده است، ولی به سرّ بلاغی آن توجّهی نشده است. حال آنکه باید به این نکته توجّه میشد که هدف از ذکر «هذا» در این جمله چه بوده است. اوّلاً اینکه آیا مشارٌإلیه به هنگام ایراد خطبه از سوی امام (ع) حاضر بود و مخاطبان آن را میدیدند؟ ثانیاً آیا اگر «هذا» ذکر نمیشد، در ساختار جمله خللی وارد میشد؟ پس قطعاً منظور امام (ع) چیزی دیگر بود و آن بیان شگفت از عملکرد وی بوده است. در نتیجه، به نظر میرسد ترجمه با رعایت مضمون بلاغی مسندٌإلیه چنین باشد: «شگفتا این مرد غامدی با لشکر خویش وارد شهر انبار گشته و...».
4ـ تعریف به أل (الف و لام)
الف ولام در زبان عربی انواع مختلف دارد و مترجم باید بر اساس موقعیّت، الف ولام را در جمله تشخیص دهد و مطابق با نوع «ال»، هر کدام دارای معنا و مضمون خاصّ میباشد که با دیگری متفاوت است (ر.ک؛ همّتی،1390: 141). یکی از انواع «ال» در زبان عربی، نشاندهندة جنس است و بر افراد آن جنس دلالت میکند (ر.ک؛ حسن، 1384، ج 1: 206) و به معنای کُل می باشد و برای ترجمۀ آن در فارسی میتوان از معادلهایی نظیر «همه یا همگی» استفاده کرد؛ مانند ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ: انسانها همگی زیانکارند﴾. وجود این «ال» بر سر اسم مفرد باعث میشود که اسم مفرد را به صورت جمع ترجمه کنیم (ر.ک؛ ناظمیان، 1388: 30).
بنابرین، در متن نهجالبلاغه، در موارد متعدّدی ملاحظه میکنیم که مسندٌإلیه با این نوع «ال» معرفه شده است، بهویژه آنگاه که زبان به حمد و ثنای پروردگار گشوده شود: «الحَمدُللهِ وَإِن أَتَی الدَّهرُ بِالخُطَبِ الفَادِحِ» (نهجالبلاغه/ خ 35).
ترجمهها
ـ دشتی: «خدا را سپاس، هرچند که روزگار دشواریهای فراوان و حوادثی بزرگ پدید آورد» (شریفالرّضی، 1384: 61).
ـ معادیخواه: «خدا را سپاس، هرچند که روزگار دشواریهایی گران و رویدادهایی سنگین پیش آورد» (همان، 1374: 51).
ـ امامی و آشتیانی: «ستایش مخصوص خداوند است، هرچند روزگار پیشامدهای سنگین و خطیر و حوادث بزرگ پدید آورد» (همان، 1375، ج 1: 137).
ـ فیضالإسلام: «ستایش مخصوص خداست، هرچند روزگار بلیّة بزرگ و پیشامد بسیار سخت پیش آرد» (همان، 1380، ج 1: 117).
ـ شهیدی: «سپاس خدای راست، هرچند روزگار کاری دشوار پیش آورد و حادثهای بزرگ پدید کرده» (همان، 1370: 36).
پس همانگونه که میبینیم، «الحمد» به عنوان مسندٌإلیه معرف به «ال» جنس گردیده که به مصادیق آنچه پیشتر بدان اشاره شد، باید در ترجمه آن را «همه» معنی کرده باشیم و این نکتهای است که هیچ یک از مترجمان بدان دقّت نکردهاند. بنابراین، به نظر میرسد که ترجمة صحیح چنین باشد: «همة ستایشها از آن خداست...».
نوع دیگر «ال» که در ترجمه از عربی به فارسی دارای نمود معنایی است، «ال» عهد ذکری است که منظور از این نوع «ال» آن است که گوینده در جملههای پیشین نامی از اسم به میان آورد و آنگاه به هنگام تکرار آن اسم، بدان «ال» میافزاید وآن را معرفه میکند که در این صورت برای روانی نثر ترجمه باید برای «ال»، از معادلهایی نظیر «این»، «آن» و «همان» استفاده کرد (ر.ک؛ ناظمیان، 1388: 30).
امام (ع) میفرماید: «فَلاَ تَطمَعُوا فِی غَیرِ مُقبِلٍ وَلاَتَیأَسُوا مِن مُدبِرٍ، فَإِنَّ المُدبِرَ عَسَی أن تَزَلَّ بِهِ وَ إِحدَی قَائِمَتَیهِ وَ تُثبِتُ الأُخرَی» (نهجالبلاغه/ خ 100). واژة «المُدبِر» در عبارت یاد شده، معرف به «ال» عهد ذکری است، چرا که این واژه به عنوان مسندٌإلیه، پیش از آن به صورت نکره ذکر شده است.
ترجمهها
ـ دشتی: «مردم! به چیزی که نیامده، دل نبندید، و از آن که گذشت، مأیوس نباشید که آن پشت کرده، اگر یکی از پاهایش بلغزد ودیگری برقرار باشد...» (شریفالرّضی، 1384: 131).
ـ «معادیخواه: نه هرگز به جریان روینیاوردهای طمع ورزید، و نه از جریان رو به افولی نومید شوید. بسا که همان جریان پشت کرده، تنها پایش لغزیده باشد و پای دیگر چندان پایداری ورزد» (همان، 1374: 112).
ـ امامی و آشتیانی: «بنابراین به چیزی که نیامده دل نبندید و از آنکه گذشته است، مأیوس و نگران نباشید، چه اینکه آن کس که پشت کرده، ممکن است یکی از پاهایش بلغزد و دیگری برقرار ماند» (همان، 1375، ج 2: 271).
ـ فیضالإسلام: «پس به امام حاضر که به دنیا اقبال نکند، طمع نداشته باشید و از امام زمان که غایب است، نومید نگردید؛ زیرا ممکن است یکی از دو پای او از جای در رفته و پای دیگرش برجای ماند» (همان، 1380، ج 2: 297).
ـ شهیدی: «در آن که طالب کار نباشد، طمع مبندید و از آنکه کار از دستش برون شده و دولت از او روی برگردانده، نومید مگردید. چه بود که یک پای دولت از دست شده، بلغزد و پای دیگرش بر جای ماند» (همان، 1370: 92).
پس ملاحظه میکنیم که در سه ترجمة ابتدایی، معنای بلاغی «ال» در «المُدبِر» به عنوان مسندٌإلیه مورد توجّه بوده است و با استفاده از واژههایی از قبیل «آن» و «همان» بدان اشاره گردیده است. امّا در دو ترجمۀ أخیر توجّهی بدان مبذول نشده است.
5ـ تقدیم مسندٌإلیه
مقدّم داشتن مسندٌإلیه در جمله هرچند به سبب محکومٌعلیه بودن آن یک اصل محسوب میگردد، امّا گاه انگیزههایی دیگر از این تقدیم ناشی میشود. از مهمترین این انگیزهها «تقویت یا افادة تخصیص» است. غرض از تقویت، نیرومند ساختن و توانا کردن حکم در ذهن و اندیشة شنونده است و منظور از تخصیص، اختصاص دادن مسند به مسندٌإلیه و قصر مسندٌإلیه به مسند است (ر.ک؛ تفتازانی، 1387: 246ـ238).
لذا هرگاه مسندٌإلیه معرفه باشد و مسند جملة فعلیّه باشد، در این حالت چند صورت پدید خواهد آمد که با اختلاف جملهها از نظر نفی و اثبات، حکم نیز مختلف خواهد بود؛ مثلاً در جملة «أنَا أَنقذتُکَ مِنَ الغَرقِ: من تو را از غرق شدن نجات دادم»، جمله مفید تخصیص است و به منظور بازداشتن از پندار و عقیدة کسی است که گمان میکند، انجامدهنده غیر از مسندٌإلیه مذکور در کلام، «أنا» است و از این رو، به منظور توانا کردن و تقویت نمودن کلام میتوان آن را چنین عنوان کرد: «أَنَا أَنقَذتُکَ مِنَ الغَرقِ لاغَیری: این تنها من بودم که تو را از غرق شدن رهایی دادم». ضمناً اگر متکلّم بخواهد این توهّم را نیز برطرف کند که درآن مخاطب گمان کند نجاتدهنده به تنهایی عمل نجات را انجام نداده، کلام خویش را این چنین تقویت میکند: «أَنَا أَنقَذتُکَ مِنَ الغَرقِ وَحدِی: من به تنهایی تو را از غرق شدن نجات دادم».
از مصادیق رایج کاربرد تقدیم در نهجالبلاغه، تقدیم مسندٌإلیه بر خبر فعلی است؛ مثلاً حضرت امیر (ع) فرموده است: «أَنَا وَضَعتُ فِی الصِّغَرِ بِکَلاکِلِ العَرَبِ وَ کَسَرتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِیعَةَ وَ مَضَرَ » (نهجالبلاغه/ خ 192). در این جمله، مسندٌإلیه معرفة «أَنَا» بر مسندٌإلیه فعلی «وَضَعتُ» مقدّم شده و مفید تخصیص است.
ترجمهها
ـ دشتی: «من در خردسالی، بزرگان عرب را به خاک افکندم و شجاعان دو قبیلة معروف ربیعه و مُضر را در هم شکستم» (شریفالرّضی، 1384: 283).
ـ معادیخواه: «این من بودم که در کودکی قهرمانان عرب را بر زمین کوفتم و شاخ اشراف ربیعه و مضر را در هم شکستم» (همان، 1374: 288).
ـ امامی و آشتیانی: «من در دوران نوجوانی، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخههای بلند درخت قبیلة ربیعه و مضر را در هم شکستم» (همان، 1375، ج2: 235).
ـ فیضالإسلام: «من در کوچکی سینههای عرب را به زمین رساندم و شاخههای نوبرآمدة ربیعه و مضر را شکستم» (همان، 1380، ج4: 814).
ـ شهیدی: «من در خردی بزرگان عرب را به خاک انداختم و سرکردگان ربیعه و مضر را هلاک ساختم» (همان، 1370: 222).
همانگونه که میبینیم، در همة ترجمهها، جز ترجمة «معادیخواه»، انگیزة بلاغی تقدیم مسندٌإلیه بر مسند فعلی، مورد توجّه واقع نشده است و صرفاً در ترجمة معادیخواه شمّهای از رعایت این انگیزه با ذکر عبارتِ «این من بودم» ملاحظه میشود. هدف امام (ع) با ذکر این جمله، بیان گوشهای از سوابق درخشان شجاعت و فضایل خویش بوده است و بدین مفهوم است که تنها علی (ع) بود که به رسم سنّتشکنی در برابر زورگوییها و سلطههای ستمکاران عرب جاهلی و پیشتازیهای برخی قبایل همچون ربیعه و مضر ایستاده، و تا آن زمان جز علی (ع) کسی موفّق به بر خاک افکندن پیلتنهای عرب و بزرگان برخی قبایل مانند ربیعه و مضر نشده بود. بنابراین، قصد اخبار از گذشته نداشته است، بلکه با دقّت در سرّ بلاغی عبارت یادشده میتوان دریافت که امام(ع) هدف بیان شجاعت و یکّهبودن قهرمانی خود درمیدانهای نبرد را دارد.
نتیجهگیری
از آنچه گفته شد، چنین میتوان نتیجه گرفت:
1ـ هرچند انتقال تمام ابعاد بلاغی و زیباییهای گفتار امیرالمؤمنین در قالب ترجمه به زبانی دیگر بسیار دشوار است، امّا غیرممکن نیست، بهویژه آنجا که بخواهیم برخی از ابعاد علومی همچون علم معانی را مورد عنایت داشته باشیم و میتوان مدّعی شد نگاه به ظرافتهای لفظی و معنایی علم معانی در ترجمة نهجالبلاغه تا حدود زیادی از سوی مترجمان محترم این اثر وزین مورد غفلت بوده است.
2ـ هرچند اختلاف ساختاری دو زبان عربی و فارسی امری واضح و مسلم است و بدین سبب، ترجمه میان این دو زبان، گاه اسیر این اختلافات میگردد، ولی عنایت به برخی ظرافتهای لفظی و ادبی میان این دو زبان میتواند تا حدودی رفعکنندة نقصهای ترجمه باشد. در پایان به نظر میرسد که برای دستیابی به ترجمهای صحیح و متناسب با هویّت ساختاری و محتوایی نهجالبلاغه، مترجمان به طور گروهی با زمینههای مطالعاتی مختلف همچون ادبیّات، علوم بلاغی، فقهی، فلسفی، صرف و نحو و... به ترجمة نهجالبلاغه اقدام کنند.
3ـ به جرأت میتوان گفت از آنجا که توجّه به نقش علم معانی در ترجمه تا کنون چندان مورد توجّه مترجمان نبوده، از این لحاظ، جایگاه مترجمان در اولویّتبندی و صحّت متغیّر است و نمیتوان یکی را بر دیگری برتر دانست.