نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
استادیار گروه زبان و ادبیات عربی دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره)
چکیده
«ترجمه» به معنای برگرداندن کلام از زبانی به زبان دیگر است. ترجمه با توجّه به نوع متن و هدف ترجمه، به دو نوع معنایی و ارتباطی تقسیم میشود. ترجمة معنایی به متن وفادار، و واحد ترجمه در آن واژه است. همچنین دارای ویژگیهای ترجمة تحتاللّفظی است و به زبان مبدأ گرایش دارد. در مقابل، ترجمة ارتباطی خوانندهمحور است که واحد ترجمه در آن، جمله، و از روانی زبان برخوردار است. نهجالبلاغه، اثری ارزنده و معتبر دینی است که فراتر از کلام مخلوق میباشد. این اثر قریب به 80 ترجمه دارد که مهمترین آنها، ترجمة دشتی، شهیدی، قرشی و فیضالاسلام است. در این مقاله با روش کتابخانهای سعی شده ترجمههای صور خیال در دو خطبة «الجهاد» و «الملاحم» نهجالبلاغه با تکیه بر چهار ترجمة مهمّ مذکور بررسی گردد. گفتنی است که چهار مترجم فوق یکی از دو نوع ترجمه را برگزیدند، امّا در برخی از عبارات فقط به مفهوم و در برخی عبارات دیگر، تنها به متن تکیه کردهاند. همچنین دشتی، شهیدی، قرشی در ترجمة بیشتر جملهها به لفظ توجّه کردهاند و ترجمة تحتاللّفظی ارائه دادهاند، امّا فیضالاسلام اساس کار خود را بر محور ترجمة تفسیری نهاده است. علاوه بر این، ترجمة شهیدی در برخی عبارات، ادبی و ترجمة دشتی دارای زبان معاصر است.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Studying Imagery Translations of the two “AlJihad” and “Almlahm” Sermonsin Nahjolbalagheh (Relying on the Translations of Dashti, Shahidi, Qureshi and Feiz al-Islam)
نویسندگان [English]
- Sayyed Mohammad Mirhosseini
- Hashmatollah t Zarei Kefayat
چکیده [English]
“Translation” means torender awordfrom one language toanother.Accordingtothe translationofthe textandits purpose, it divides into two types:(a) Semantic type, (b)Communicative type. Semantic translationisfaithfulto thetextandtranslates word by word, and it has featuresof a literal translation, in which the text is inclinedtowards thesource language. In contrast, it is a communicative reader-driven translation whose translation unit is sentence including fluency in speech. Nahjolbalagheh is a valuableandcredible religiouswork that is beyondthe words. Thisworkhasnearly 80translations, but the most importanttranslations belong toDashti, Shahidi, Qureshi,andFeiz-al-Islam. It is noteworthythatthese four translators chose one of the translation types, semantic or communicative, but they rely on the context in somewordsandphrases, and theyrelyonlyonthe text insomeothers. In addition, Dashti, Shahidi, and Qureshirely further ontranslationofthewordandgive aliteral translation, but the Feiz-al-Islam, according tohis work,hascentered on theinterpretationof his translation. In addition, thetranslation ofShahidi, insomephrases, is literary, but Dashtihas usedacontemporary languagein the translation. Inthispaper,we try tostudy theimagery translations inthesermons of"Jihad" and "Almlahm" inlibraryby relying onthe translationofNahjolbalagheh by Dashti, Shahidi, Qureshi, and Feiz-al-Islam to present these findings to the writers of Persian literature.
کلیدواژهها [English]
- Nahjolbalaghe
- Alithe first Imam of the Shi’a Islamic school (Peace be upon him)
- imagery
- translator
- Criticism
«تَرجَمَة» در لغت، بر وزن «فَعلَلَة» مصدر رباعی مجرّد از مادّة «تَرجَمَ یُتَرجِمُ» به معنای «برگرداندن کلام از زبانی به زبان دیگر» است. برخی معتقدند که واژة «ترجمة» و «ترجمان» و دیگر مشتقّات آن از «ترگوم» یا «ترگومین» آرامی گرفته شده است و در زبان عربی رواج یافته است (ر.ک؛ دهخدا، بیتا: ذیل ترگومین). ابنمنظور در لسانالعرب دربارة این کلمه مینویسد: «تُرجُمان و تَرجَمَان به معنای مفسّر زبان و ناقل آن از زبانی به زبان دیگر است»(ابنمنظور، 1988م.، ج 5: 300)؛ «ترجمه در اصطلاح، عبارت است از یافتن نزدیکترین و دقیقترین معادل برای واژگان زبان مبدأ، به طوری که روش و سیاق گوینده حفظ گردد» (معروف، 1381: 7). برخی دیگر در تعریف اصطلاحی آن گفتهاند: «ترجمه، انتقال معنی از زبان مبدأ به زبان مقصد، به معنای برگردان (چه گفتن) و انتقال سبک به معنای برگردان (چگونه گفتن) است» (فقهی زاده، 1389: 25). ترجمه در طول تاریخ، همواره مورد توجّه خاصّ و عام بوده است و به عنوان یکی از ابزارهای ارتباطی بشر مورد توجّه قرار گرفته است. تاریخ اوّلین ترجمه به زمانی برمیگردد که دو انسان نیاز به ایجاد رابطه و گفت و شنود داشتهاند، امّا شروع رسمی ترجمه در میان اعراب به روزگار پیامبر اکرم (ص) برمیگردد (معروف، 1381: 9). حضور مسلمانان غیر عرب در مدینه، سفرهای تابستانی و زمستانی قریش، تجارت با ایران و روم و ارسال سفیران از جانب پیامبر (ص) به سایر کشورها نیاز به ترجمه را ملموستر ساخت (ر.ک؛ شبستری، بیتا: 65). سپس ترجمه در دورههای بعد گسترش یافت. صاحبنظران در تقسیمبندی انواع ترجمه، اسامی گوناگونی بر آن اطلاق کردهاند. امّا بیشتر پژوهشگران، ترجمه را با توجّه به نوع متن و اینکه هدف ترجمه، وفاداری به نویسندة اصلی است یا خوانندة ترجمه، به دو نوع معنایی و ارتباطی تقسیم کردهاند. ترجمة معنایی به متن وفادار است و واحد ترجمه در آن واژه است. نیز دارای ویژگیهای ترجمة تحتاللّفظی است و به زبان مبدأ گرایش دارد. در مقابل، ترجمة ارتباطی خوانندهمحور است که واحد ترجمه در آن جمله است و از روانی زبان برخوردار میباشد (ر.ک؛ ناظمیان، 1381: 24). توضیح دیگر اینکه «ترجمة معنایی، معنی و مفهوم متن مبدأ را با نزدیکترین ساختهای دستوری و معنایی زبان مقصد منتقل میکند و ترجمة ارتباطی، ترجمهای است که پیام متن مبدأ را با متداولترین کلمات و ساختهای دستوری به زبان مقصد برمیگرداند» (ناظمیان، 1391: 249ـ 248). دیدگاهها در مورد یک ترجمة موفّق متفاوت است. ارنست سیمونس «Ernest Simmons»، زبانشناس معروف، بر این باور است که ترجمة خوب، ترجمهای است که علاوه بر مفهوم و پیام متن اصلی، شکل بیان (فرم) را تا سر حدّ امکان حفظ کرده باشد (ر.ک؛ صفّارزاده، 1359: 15). از خصوصیّات مترجم نیز این است که بر دو زبان آشنایی داشته باشد و همیشه به زبان مادری خود، یعنی به زبانی که با آن سخن میگوید، ترجمه کند (ر.ک؛ طهماسبی، 1390: 5). علاوه بر آن، باید با موضوع مورد ترجمه و اصطلاحات زبان مبدأ و مقصد و غیره آشنایی داشته باشد و در ترجمهاش، زیاد حذف و اضافه نکند (ر.ک؛ العیس، 1999م.: 55). به طور کلّی، یک ترجمة موفّق، ترجمهای است که بتواند مفهوم را برساند، لحن و زیبایی کلام را حفظ کند، واژگان را درست و دقیق معنی کند، نکات دستور زبان را رعایت کند و در برگرداندن جملهها، طول کلام را رعایت کند و دارای انسجام باشد.
یکی از آثار ارزنده و دینی مسلمانان، نهجالبلاغه است. این اثر، فروتر از سخن خالق و فراتر از کلام مخلوق است (ر.ک؛ ابن أبیالحدید، 1364، ج 1: 2) و از زمان جمعآوری آن (سال 400 ق.) (ر.ک؛ دشتی، 1383: 6) تا کنون با استقبال صاحبنظران و اندیشمندان بسیاری روبهرو شده است. کثرت مراجعات به این اثر و وجود شرحها و ترجمههای بسیار، گویای اهمیّت و عمق این اثر است، به گونهای که حتّی دانشمندان غیر مسلمان را نیز به سوی خود کشیده است. شایان ذکر است که سیّد رضی این اثر را در قرن چهارم هجری گرد آورد (ر.ک؛ همان: 6) و از آن زمان به بعد، ترجمهها و شرحهای بسیاری بر این اثر ارزنده نوشته شد. در قرن أخیر نیز افراد زیادی این اثر را ترجمه کردهاند که از میان آنها، به ترجمة شهیدی، دشتی، قرشی و فیضالإسلام میتوان اشاره داشت که دارای ویژگیها و اهمیّت خاصّی هستند.
با توجّه به اهمیّت و کاربرد نهجالبلاغه در میان اقشار مختلف جامعه و ضرورت دقّت در ترجمة متون آن و نیز به منظور شناسایی لغزشهای برخی مترجمان نهجالبلاغه، در این مقاله سعی شده تا گوشهای از ظرافت و زیباییهای نهجالبلاغه در دو خطبة «الجهاد» و «الملاحم» نشان داده شود و ترجمههای این دو خطبه که توسّط مترجمانی چون مرحوم دشتی، شهیدی، قرشی و فیضالإسلام ترجمه شده، مورد بررسی و نقد قرار گیرد. شایان ذکر است که خطبة جهاد از مهمترین خطبههای امام علی (ع) به شمار میرود. این خطبه را ایشان در سال 38 هجری، آنگاه که خبر تهاجم سربازان معاویه به شهر اَنبار و به دنبال آن سُستی مردم را شنیدند، ایراد فرمودند. موضوعات بحث این خطبه عبارت است از: ارزش جهاد در راه خدا، دعوت به مبارزه و نکوهش از نافرمانی کوفیان، مظلومیّت امام (ع) و علل شکست کوفیان (همان: 51 و 53). خطبة «ملاحم» را نیز امام علی (ع) در یکی از سخنرایهای خود در شهر کوفه بیان نمودند و موضوعات بحث در آن عبارت است از: خداشناسی، وصف پیامبر اسلام (ص)، نکوهش کوفیان، هشدار و سفارش به اطاعت از اهل بیت (ع) و خبر از مسخ ارزشها در حکومت بنیامیّه (همان: 141 و 143). همة خطبههای امام علی (ع)، سرشار از صور خیال و تصاویر ادبی زنده و پویاست که فضایی قابل لمس را برای مخاطبان میآفریند. امام علی (ع) در خطبههای خود با استفادة بجا از تشبیهات حسّی و استعارههای قوی، تصاویر زیبایی را نقّاشی کرده که خوانندگان را شیفته مینماید (ر.ک؛ سیّاحی و همکاران، 1392: 100). گفتنی است که در این پژوهش، دو خطبة فوق به دلیل اهمیّت محتوایی و نیز داشتن انواع صُوَر خیال و تصاویر زیبا انتخاب شدهاند. علّت انتخاب ترجمة چهار مترجم فوق نیز این است که سبک این مترجمان و نوع نگاه آنها به متن دارای ویژگی خاصّ خود است که نزد مخاطب زیبا مینماید، هرچند که ترجمة دیگر مترجمان نیز دارای زیبایی و ویژگیهای برجستة خاصّ خود است. این مقاله تلاش میکند که پس از استخراج تصویرهای بلاغی در نهجالبلاغه، با مدّ نظر قرار دادن دو نوع ترجمة معنایی و ارتباطی، به مقایسه و نقد ترجمههای دشتی، شهیدی، قرشی و فیضالإسلام در دو خطبة فوق بپردازد و شیوة کار و نوع نگاه مترجمان را روشن سازد و تفاوتها و تمایزات آنها را بیان کند و در نهایت، به این سؤالها پاسخ دهد که: آیا مترجمان مذکور توانستهاند آن ظرافت ادبی نهجالبلاغه را درک کنند و آن را به مخاطب انتقال دهند؟ نیز این مترجمان در کار خود به چه نوع ترجمهای علاقه نشان دادهاند و در این کار چقدر موفّق بودهاند؟
در مورد نهجالبلاغه، کتابها، مقالهها و پژوهشهای مختلف صورت گرفته است و این اثر گرانبها از زاویههای گوناگونی بررسی شده، امّا در باب بررسی ترجمههای آن کمتر تحقیق صورت گرفته است. برخی از پژوهشهای انجام شده، به قرار زیر است: 1ـ «ساخت و بافت در ترجمة متون دینی، بررسی مقایسهای دو ترجمه از نهجالبلاغه (شهیدی و دشتی) اثر رضا ناظمیان و حسام حاج مؤمن، تهران: مجلّه ادب عربی، شمارة 1، سال 5، 1392، صص 254ـ 237، که نگارندگان آن با روش نمونهبرداری به صورت تطبیقی به مقایسة دو ترجمة شهیدی و دشتی از نهجالبلاغه پرداختهاند. این مقاله بسیار ارزشمند است و نگاه تازهای دارد، امّا موضوع آن کلّی است. در این خصوص گفتنی است که اگر نگارندگان چند خطبة مشخّص را مقایسه میکردند، ارزش مقاله افزونتر میشد. 2ـ «مثبتاندیشی و خوشبینی در نهجالبلاغه» (1392) از رقیّه صادقی نیّری و مریم الّهیارینژاد، فصلنامة پژوهشنامة نهجالبلاغه، سال اوّل، شمارة 1 که نگارندگان فضایل و مفاهیم اخلاقی و پیام مثبتاندیشی را در آن مورد بررسی قرار دادند و به بررسی ترجمة این اثر نپرداختهاند. 3ـ «آسیبهای سیاسی و اجتماعی در نهجالبلاغه» (1392) از حبیبالله حلیمی جلودار، فصلنامة پژوهشنامة نهجالبلاغه، سال اوّل، شمارة 1 که مانند پژوهش قبلی، ارزش محتوایی نهجالبلاغه را مورد بررسی قرار داده است و به بحث ترجمه در آن نپرداخته است و پژوهشهای دیگر. امّا تا آنجا که نگارندگان بررسی کردهاند، در باب بررسی و نقد ترجمههای صور خیال در دو خطبة «الجهاد» و «الملاحم» نهجالبلاغه، پژوهش و تحقیقی صورت نگرفته است و چنین پژوهشی میتواند کنکاشی نو در این زمینه باشد.
1ـ بررسی و نقد ترجمههای صور خیال در خطبه 27 و 108 نهجالبلاغه
گفتنی است که «هیچ تجربهای از تجربههای انسانی بیتأثیر و تصرّف نیروی خیال، ارزش هنری و شعری پیدا نمیکند» (شفیعی کدکنی، 1383: 27). در اثر همین نیروی خیال در انسان، خیال شعری به وجود میآید که «از عوامل برانگیزانندة عاطفة زیبایی و در بر گیرنده لذّت ابتکار است؛ زیرا باعث تکمیل اندیشة هنرمند و آفرینش اندیشهای نو میگردد» (غریب، 1378: 49). صور خیال در خطبههای امام علی (ع) به خصوص در خطبة «جهاد» و «ملاحم» از جمله عناصر مهمّی است که سبب تحرّک و پویایی متن میشود و از قویترین عوامل اثرگذاری در مخاطب و بهترین وسیلة القای اندیشه به شمار میرود، چرا که به قول جاحظ معنی در یک اثر ادبی مخفی است و جز در تصاویر و عناصر خیال ظاهر نمیشود و اثر ادبی نقاط قوّت خود را از تصویر هنری دریافت میکند (ر.ک؛ غنیمی هلال، بیتا: 60). عناصر خیال در یک اثر ادبی بر اساس بلاغت قدیم شامل تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه میگردد که ما در این مقاله، ترجمههای این صور خیال را در خطبة 27 و 108 نهجالبلاغه، با تکیه بر ترجمههای دشتی، شهیدی، قرشی و فیضالإسلام مورد بررسی قرار میدهیم.
1ـ1) تشبیه
1ـ1ـ1) «یا أشباه الرّجالِ و لا رجالَ! حُلُومُ الأطفالِ و عُقُولُ رَبَّاتِ الحِجالِ» (نهجالبلاغه/ خ 27).
امام علی (ع) در عبارت فوق، از تشبیه مجمل بهره بردهاند و مخاطبان خود را با نفی صفت مردانگی به جهت نارسا بودن اندیشهشان به کودکان و عروسان پردهنشین تشبیه میکنند؛ زیرا کودکان نه بالقوّه عاقلاَند و نه بالفعل. وجه شبه در این تشبیه، کمخِرَدی است. ایشان از این جهت آنها را به نوعروسان تشبیه میفرماید که هر دو از جهت اندیشه، دارای نقصان هستند (ر.ک؛ بحرانی، 1404ق.، ج 2: 38ـ37). قرشی نیز در این خصوص مینویسد: «امام علی (ع) با عبارت فوق مردانی را که فقط اسم مرد را به سینة خود میزنند و مرد نیستند، به کودکانی تشبیه میکند که هنوز عقلشان کامل نشده است و نیز به نوعروسانی همانند میسازد که فکرشان محدود به حجله و عروسیشان است و به چیز دیگری نمیاندیشند» (قرشی، 1384، ج 1: 23).
ترجمهها
الف) «ای مردنمایان نامرد! ای کودکصفتان بیخِرَد! که عقلهای شما به عروسان پردهنشین شباهت دارد» (دشتی، 1388: 53).
ب) «مردان بیغیرت و ترسو را به کمخِرَدان نازپرورد تشبیه کرده است» (شهیدی، 1369: 28).
ج) «ای به صورت مردان نه مردان حقیقی! شما عقلتان، عقل بچّگان و افکارتان، فکر عروسان حجلههاست» (قرشی، 1384، ج 1: 228).
د) ای نامردهایی که آثار مردانگی در شما نیست و ای کسانی که عقل شما مانند عقل بچّهها و زنهای تازه به حجله رفته است!» (فیضالإسلام، 1368: 97).
نقد و بررسی
دشتی در ترجمة خود به این معنای مجازی و ظرافت ادبی توجّه داشته است و ترجمهای دقیق و رسا ارائه داده است. شهیدی در ترجمهاش گویاست و فقط به ذکر تشبیه (همانند کردن مردان بیغیرت و ترسو به کمخِرَدان نازپرورد) پرداخته است و ترجمة او به صورت برداشتی از جمله است. بنابراین، پذیرش این ترجمه در مقایسه با ترجمة مترجمان دیگر سخت است. قرشی ترجمة تحتاللّفظی، یعنی لفظ به لفظ، کرده و تشبیه را به خوبی بیان کرده است. ترجمة فیضالإسلام در این قسمت ادبی به صورت تقریباً ارتباطی است و در بیان مفهوم، نسبت به سایرین که متّکی به لفظ بودند، قابل فهمتر است.
2ـ1ـ1) «لُبِسَ الإسلامُ لُبسَ الفَروِ مَقلوبَاً» (نهجالبلاغه/ خ 108).
امام علی (ع) در جملة فوق، اسلام منافقپسند را به پوستینی مانند کرده که وارونه بر تن پوشیده میشود. توضیح اینکه هدف اسلام ناب این است که دل و باطن انسان را از تعالیم روحبخش دین مبین بهرمند سازد و در نتیجه، آثار و فایدههای ایمان به خدا به مرحلة ظهور برسد، امّا منافقان، این هدف اصیل را واژگون کردهاند و اجازه ندادهاند که اسلام در ژرفای جان انسانها نفوذ کند و تنها به زبان، اسلام را سرمشق خود قرار دادهاند. این برخورد غیرمنصفانة منافقان با اسلام به وارونه پوشیدن پوستین تشبیه شده (ر.ک؛ بحرانی، 1404ق.، ج 3: 49) و این تشبیه از نوع بلیغ است که ادات تشبیه و وجهشبه در آن وجود ندارد. در این رابطه، ابن أبیالحدید معتقد است که مراد از وارونه پوشیدن پوستین، عوض شدن احکام اسلامی است (ر.ک؛ قرشی، 1384، ج 2: 100).
ترجمهها
الف) «اسلام را چون پوستین واژگونه میپوشند» (دشتی، 1388: 143).
ب) «اسلام پوستین باژگونه پوشد» (شهیدی، 1369: 102).
ج) «و دین اسلام مانند پوستین واژگونه پوشیده شود (احکام آن تغییر پیدا کند)» (قرشی، 1384، ج 2: 98).
د) «و اسلام مانند پوستین وارونه پوشیده شود (مردم متلبّس به لباس اسلام هستند ولیکن گفتار و کردارشان بر خلاف دستور اسلام میباشد)» (فیضالإسلام، 1368: 326).
نقد و بررسی
در ترجمههای ارائه شده، هر چهار مترجم، متّکی به متن هستند و آرایة موجود را طبق سیاق متن ترجمه کردهاند. در ترجمة دشتی و شهیدی، فهم مطلب به خاطر ترجمه شدن فعل «لُبِسَ» به صورت معلوم، به سختی حاصل میشود و جمله، روان نیست. امّا ترجمة قرشی و فیضالإسلام به خاطر ترجمه شدن فعل «لُبِسَ» به صورت مجهول از دقّت بیشتری برخوردار، و ترجمهای روان است. علاوه بر آن، ترجمة قرشی و فیضالإسلام ترجمة تفسیری است.
3ـ1ـ1) «تَستخلِصُ المُؤمِنَ مِن بینکم إستِخلاصَ الطَّیرِ الحَبَّةَ البَطینَة مِن بَینِ هَزیلِ الحَبِّ»(نهجالبلاغه/ خ 108).
کلام فوق به تلاش اهل ضلالت علیه مؤمنان اشاره دارد که همگی فکر خود را برای شناسایی و دستیابی مؤمنان به کار میبرند تا به آنها آسیب برسانند. توضیح اینکه امام علی (ع)، تلاشهای همیشگی اهل باطل را برای شناسایی و دستگیری اهل ایمان به دانه برچیدن پرندگان تشبیه نموده است (ر.ک؛ بحرانی، 1404ق.، ج 3: 46). نیز شایان ذکر است که تشبیه در جملة فوق، به جهت دوری مشبّه و مشبّهٌبه از هم، زیبا و از نوع بلیغ است.
ترجمهها
الف) «این گمراهان، مؤمنان را از میان شما جدا ساخته، نابود میکنند» (دشتی، 1388: 141).
ب) «مؤمن را از جمع شما میگزیند، چنانچه مرغ دانة درشت را از دانة لاغر برمیچیند» (شهیدی، 1369: 101).
ج) «و آن فتنه، مؤمن را از میان شما بیرون میکشد (برای اذیّت و فشار)، مانند مرغ که دانة درشت را از میان دانة لاغر برمیچیند» (قرشی، 1384، ج 2: 93).
د) «مؤمن خداپرست را (برای آزردن) از میان شما جدا میکند، مانند پرندهای که دانة فربه را از میان دانة لاغر بیرون میکشد» (فیضالإسلام، 1368: 325).
نقد و بررسی
همانگونه که اشاره شد، تشبیه در عبارت فوق از نوع بلیغ است. دشتی در ترجمة خود به این تشبیه توجّه نکرده و ترجمة ارتباطی ارائه کرده است. در این رابطه گفتنی است که قید تشبیه گاهی معادل مفعول مطلق میآید و مفعول مطلق همچون «استخلاص» در عبارت فوق باید به صورت ادات تشبیه، یعنی «چون، همچون» ترجمه شود (ر.ک؛ شکیب انصاری، 1381: 66). دربارة ترجمة شهیدی، قرشی و فیضالإسلام نیز باید اشاره کرد که آنها ظرافت ادبی تشبیه بلیغ را (که همانندسازی جدا ساختن مؤمنان از میان کافران به جداسازی دانة درشت از دانة ریز است،) درک، و آن را صحیح ترجمه کردهاند. نکتة دیگر اینکه فیضالإسلام، دیگر برای بیان مطلب شرحی نیاورده است و تنها ترجمة خود را ارائه داده است.
2ـ1) استعاره
1ـ2ـ1) «رَکِبَ الجَهلُ مَرَاکِبَهُ»(نهجالبلاغه/ خ 108).
در عبارت فوق، استعارة مکنیّة اصلیّه وجود دارد. توضیح اینکه نادانی به انسانی تشبیه شده که بر مرکب خود سوار است و آمادة هجوم میباشد. این تشبیه معقول به محسوس است و وجه شبه در آن تسلّط و چیرگی است که عقلی میباشد (ر.ک؛ بحرانی، 1404ق.، ج 3: 47). در این باب، گفتنی است که «مرکب» کنایه از جماعت جاهل و فاقد اندیشهای است که گرداگرد حضرت را احاطه کردند (ر.ک؛ همان، ج 3: 47).
ترجمهها
الف) «جهل و نادانی بر مرکبها سوار» (دشتی، 1388: 143).
ب) «و نادانی بر طبیعتها سوار» (شهیدی، 1369: 102).
ج) «و نادانی، مرکبهای خود را سوار شود (نادانی محکم میگردد و جهالت حاکم میشود) » (قرشی، 1384، ج 2: 97).
د) «جهل و نادانی بر مرکبهایش سوار (باطل همهجا را فراگرفته و جهل برقرار شود) » (فیضالإسلام، 1368: 326).
نقد و بررسی
دشتی و شهیدی در ترجمة خود کاملاً به لفظ تکیه کردهاند و ترجمة تحتاللّفظی ارائه دادهاند. نیز ترجمة این دو دارای طنین خاصّ و ایجاز است که این ویژگی ایجاز را دیگر پژوهشگران نیز در بررسی ترجمههای دشتی بیان کردهاند (ر.ک؛ ناظمیان و حاج مؤمن، 1391: 251). امّا قرشی و فیضالإسلام علاوه بر ترجمه، دست به شرح نیز زدند که آن را ترجمة تفسیری مینامند، هرچند که کار ترجمه جدا از شرح است، ولی گاهی در برخی عبارات اقتضا میکند که مطلب بازتر شود تا فهم آن به آسانی صورت پذیرد. آوردن شرح بجا از ویژگیهای خوب یک مترجم است؛ زیرا تنها ترجمه ملاک نیست، بلکه فهماندن مطلب به مخاطب نیز مهمّ است.
2ـ2ـ1) «وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقوَی وَ دِرعُ اللهِ الحَصینَةِ وَ جُنَّتُهُ الوَثِیقَةُ» (نهجالبلاغه/ خ 27).
حضرت علی (ع) در توصیف جهاد، سه کلمة «لباس، درع و جُنّة» را برای آن یعنی برای جهاد استعاره آورده است. جامع در این استعاره، فراگیری و در بر گرفتن است. سپس دو استعارة «درع و جُنّة» را با اوصاف «حصانة و وثاقة» ترشیحیّه نموده است. وجه شباهت جهاد در راه خدا با اوصاف مذکور این است که انسان همان گونه که با پوشیدن لباس از گزند گرما و سرما در امان میماند، با رفتن به جهاد نیز از شرّ دشمن یا عذاب قیامت در امان میماند و همچون زره و سپر از حمله دشمن جلوگیری کرده و آن را دفع مینماید (بحرانی، 1404ق.، ج 2: 34). گفتنی است که وجود استعاره در جمله، نظر بحرانی است. امّا میتوان گفت که در جمله، صنعت تشبیه وجود دارد؛ یعنی «هو»، مشبّه است که به «جهاد» برمیگردد و مشبّهٌبه، لباس تقوا و زره محکم و سپر مطمئنّ خداوند است. این تشبیه، از نوع بلیغ، و تشبیه جمع نام دارد؛ زیرا مشبّه یعنی جهاد واحد است و مشبّهبهٌ متعدّد میباشد.
ترجمهها
الف) «جهاد، لباس تقوا و زره محکم و سپر مطمئنّ خداوند است» (دشتی، 1388: 51).
ب) «جهاد، جامة تقواست که بر تن آنان پوشیده است و زره استوار الهی است که آسیب نبیند و سپر محکم اوست که تیر در آن نشیند» (شهیدی، 1369: 27).
ج) «جهاد، لباس تقوا و قلعة محکم خداوند و سپر محکم اوست» (قرشی، 1384، ج 1: 224).
د) «جهاد، لباس تقوا و پرهیزگاری است (اهل تقوا را از شرّ مخالفین حفظ میکند؛ مانند لباس سرما و گرما) و زره محکم حق تعالی و سپر قوی اوست (برای نگهداری اهل تقوا از اسلحة دشمنان)» (فیضالإسلام، 1368: 96).
نقد و بررسی
در ترجمههای ارائه شده، هر چهار مترجم تکیه بر متن کردهاند؛ یعنی ترجمة معنایی کردهاند. دشتی و قرشی در ترجمة صُوَر استعاره فقط به متن اکتفا کردند، امّا ترجمة آنها برای مخاطب قابل فهم است. گفتنی است که دو مترجم هدف تشبیه امام علی (ع) را بیان نکردهاند که به چه دلیل جهاد را به لباس تقوا و نیز به زره محکم و سپر تشبیه کرده است. شاید به این دلیل باشد که لباس جهاد، پوششی برای زشتکاریها است (ر.ک؛ بحرانی، 1404ق.، ج 2: 34)، همانگونه که خداوند میفرماید: ﴿...قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِکَ خَیْرٌ...﴾ (الأعراف/ 62)[... لباسى براى شما فرستادیم که اندام شما را مىپوشاند و مایه زینت شماست؛ اما لباس پرهیزگارى بهتر است...]؛ یعنی همانگونه که لباس، زشتیِ ظاهر شما را میپوشاند، جهاد نیز پوششی برای زشتکاریهاست.
فیضالإسلام و شهیدی علاوه بر تکیه به متن از شرح و تفسیر نیز بهره بردهاند. گاهی شرح در متن ترجمه یا حاشیه نیاز است تا مخاطبی که تا کنون با چنین تصویرهای بلیغی برخورد نکرده، جملات را بهتر بفهمد، هرچند شرح و تفسیر با ترجمه تفاوت دارد، امّا در چنین کتاب بلیغی باید تا حدّی برای مشخّص شدن متن از شرح و تفسیر استفاده کرد. این شرحها، سبب روانی جمله میشود و به درک بیشتر مخاطب کمک میکند. نکتة دیگر اینکه ترجمة دشتی و قرشی دارای طنین خاصّ و ایجاز است. نیز قرشی بر خلاف سه مترجم دیگر، واژة «درع» را «قلعه» ترجمه کرده است.
3ـ2ـ1) «فَمَن تَرَکَه رَغبَةً عنه، ألبسَه اللهُ ثَوبَ الذُّلِّ و شَمِلَه البَلاءُ وَ دُیِّثَ بالصِّغَارِ و القَماءةِ و ضُرِبَ عَلَی قلبه بالإسهابِ»(نهجالبلاغه/ خ 27).
امام علی (ع) در این عبارت از خطبة جهاد، واژة «ثوب» یعنی جامه را برای ذلّت و خواری استعاره آورده است و لباس را به لحاظ شمول و فراگیری خواری به استعاره بیان داشته است، جهت تشبیه، فراگیری همهجانبه خواری و ذلّت است؛ یعنی آنچنان که جامه بدن را از همهسو میپوشاند، بلای دشمن نیز از همه طرف، ترککنندگان جهاد را فرامیگیرد و خِرَد آنان را در مصلحتاندیشی کارشان زایل میسازد (ر.ک؛ بحرانی، 1404ق.، ج 2: 35ـ34). در عبارت فوق، جملة «ضُرِبَ عَلَی قَلبِهِ بِالإِسهَابِ» نیز مانند آیة شریفة ﴿وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَة﴾ (البقره/61) [و (مُهر) ذلّت و نیاز بر پیشانى آنها زده شد]، کنایه است؛ یعنی بر دل ترککنندگان جهاد، پردة جهل نهاده شده است (ر.ک؛ بحرانی، 1404ق.، ج 2: 35).
ترجمهها
الف) «کسی که جهاد را ناخوشایند دانسته و ترک کند، خدا لباس ذلّت و خواری را بر او میپوشاند و دچار بلا و مصیبت میشود و کوچک و ذلیل میگردد و دل او در پردة گمراهی ماند» (دشتی، 1388: 51).
ب) «هر که جهاد را واگذارد و خوشایند نداند، خدا جامة خواری بر تن او پوشاند و فوج بلا بر سرش کشاند و در زبونی و فرومایگی بماند و دل او در پردة گمراهی نهان شود» (شهیدی، 1369: 27).
ج) «هر کس جهاد را از روی بیاعتنایی ترک کند، خدا لباس ذلّت را بر او پوشاند و بلا او را احاطه میکند و با خواری و حقارت ذلیل میگردد و بر قلبش حماقت و بیعقلی مستولی میشود» (قرشی، 1384، ج 1: 224).
د) «پس هر که از آن دوری کرده، آن را ترک کند، خداوند جامة ذلّت و خواری و ردای بلا و گرفتاری به او میپوشاند و بر اثر این حقارت و پستی، زبون و بیچاره میشود و چون خداوند رحمت خود را از دل او برداشته، به بیخِرَدی مبتلی گردد (و در کار خویش حیران و سرگردان ماند)» (فیضالإسلام، 1368: 96).
نقد و بررسی
واژة «رَغَبَ عن» به این معنا است: «از آن بدش آمد و رویگردان شد» (معلوف، 1386، ج 2: 595). دشتی و شهیدی فعل «رَغَبَ عَن» را به صورت اسم مفعول ترجمه کردهاند و این سبب روانی ترجمة آنها شده است. قرشی لفظ «بیاعتنایی» را به کار برده که این مفهوم را نمیرساند؛ زیرا در اینجا ترک جهاد، امری اختیاری است و ایشان با این واژه نتوانستهاند کلام علی (ع) را منعکس کنند. فیضالإسلام، ترجمة «فَمَن تَرَکَهُ رَغبَةً عَنهُ» را به صورت فعل آورده، امّا ترجمة دو ضمیر متوالی، ساختار جمله را معیوب ساخته است. دشتی، ترکیب «ثوبُ الذُّلّ» را بسیار خوب و چنین ترجمه کرده است: «خداوند، لباس ذلّت و خواری بر او میپوشاند». شهیدی در این بخش از ترجمه، از نظر ساختار ضعیف است و جملة او رسا نیست. عین همین ترجمه را قرشی آورده است. فیضالإسلام در ترجمة خود، عباراتی سلیس آورده؛ زیرا زبان آن استمراری است و شامل هر زمانی میشود. دشتی عبارت «ضُرِبَ عَلَی قَلبِهِ بِالإِسهَابِ» را اینگونه ترجمه کرده است: «دل او در پردة گمراهی مانده». از ترجمة دشتی چنین برداشت میشود که دل او همچنان در پردة گمراهی مانده است، در حالی که عبارت میگوید: اگر اینها جهاد را ترک کنند، پردة جهل بر آنها نهاده میشود؛ زیرا کسی که با وجود خواستن حیات، برای آن تلاش نمیکند، مجبور است که آن را با گدایی و ذلّت از دیگران بگیرد. نکتة دیگر اینکه اگر دشتی واژة «است» را در پایان عبارت میآورد، ترجمهاش روان میشد.
شهیدی، «ثوبُ الذُّلّ» را به صورت ادبی ترجمه کرده است و جملات او روان و گویاست. قرشی به صورت «و بر قلبش، حماقت و بیعقلی مستولی شده» آورده که مفهوم را میرساند. وی در ترجمة «أسهاب» که به معنای جهل است، از واژههای «حماقت و بیعقلی» استفاده کرده است و این بیانگر دقّت مترجم در ارائة مفهوم ترجمه است. فیضالإسلام نیز در بیان این معنای مجازی، دقّت داشته است و در ترجمة واژه «أسهاب» از کلمة «بیخِرَدی» بهره برده است و نیز به صورت ترجمه و تفسیر آورده و همین سبب روانی متن او شده است. به طور کلّی، میتوان گفت که ترجمة دشتی و قرشی، ترجمة معنایی است و شهیدی، ترجمة معنایی با زبان ادبی کرده است و فیضالإسلام، ترجمة تفسیری کرده است و همین سبب شده که ترجمهاش روان باشد.
4ـ2ـ1) «أَختَارَهُ مِن شَجَرةِ الأَنبِیَاءِ وَ مِشکَاةِ الضِّیَاءِ وَ ذُؤَابَةِ العَلیَاءِ وَ سُرَّةِ البَطحَاءِ وَ مَصَابِیحِ الظُّلمَةِ وَ یَنَابِیعِ الحِکمَةِ»(نهجالبلاغه/ خ 108).
امام علی (ع)، در این بخش، کلمة «شجرة» را برای جماعت پیامبران استعاره آورده است، با این شباهت که این جماعت چون درختان دارای میوه و شاخه هستند و شاخههای آنها تکتک انبیاء میباشد و میوة آنها، دانش و کمالات نفسانی است. «مشکاة»، استعاره از فرزندان ابراهیم (ع) است، با این بیان که پیامبران از میان فرزندان حضرت ابراهیم (ع) انتخاب شدهاند و از خانههای آنها نور نبوّت و هدایت تابیده است، همچنانکه نور چراغ از «مشکاة» میتابد. «ذؤابة» استعاره است و اشاره به قریش دارد و وجه شباهت این است که قریش مانند گیسوان که از سر آویزانند، خود را به شاخههای شرف و بلندی پدران خود آویختهاند. «سرّة البطحاء» اشاره به این دارد که خداوند، پیامبر را از برترین خاندان مکّه برگزیده است. «مصابیح» استعاره از پیامبران است؛ یعنی پیامبران در تاریکیهای جهالت و نادانی همچون چراغها هستند. «ینابیع» نیز استعاره است، با این شباهت که دانش و حکمت از پیامبران فوران میکند، همانگونه که آب از چشمهها میجوشد (ر.ک؛ بحرانی، 1404ق.، ج 3: 40ـ39). گفتنی است که در کتابهای تفسیری به نوع استعاره در کلمات فوق اشاره نشده، امّا به نظر میرسد که استعاره در این کلمات، از نوع استعاره مصرّحة اصلیّه باشد.
ترجمهها
الف) «پیامبر (ص) را از درخت تنومند پیامبران، از سرچشمة نور هدایت، از جایگاه بلند و بیهمانند، از سرزمین بطحاء، از چراغهای برافروخته در تاریکیها، و از چشمههای حکمت برگزید» (دشتی، 1388: 141).
ب) «او را برگزید از درختی که رستنگاه پیامبران است و چراغدانی پُرنور برای روشنی جهان، از خاندانی بلندمرتبه و دیندار و از سرزمین بطحاء ـ سرزمین فخر و بزرگواری ـ خاندانی که چراغهای ظلمتاَند و سرچشمههای حکمت» (شهیدی، 1369: 100).
ج) «خدا پیامبر را از شجره و نسل انبیاء گذشته (پیامبران از نسل ابراهیم) برگزید و از قندیلی پُرنور (آل ابراهیم) و جایگاه بلند (قوم خویش) و از وسط بطحاء (مکّه) مبعوث کرد و از خاندانی که چراغهای ظلمت و سرچشمههای حکمتاَند» (قرشی، 1384، ج 2: 90).
د) «خداوند سبحان، رسول اکرم (ص) را برگزید و از شجرة پیغمبران (آل ابراهیم) و از چراغدان روشنایی (که نور هدایت و رستگاری از آنان تابان بود) و از بالای پیشانی (که اشرف و افضل بر دیگرانند) و از ناف بطحاء (مکّة معظّمه) و از چراغهای تاریکی (پدران آن بزرگوار همه چون چراغ راهنمای سرگردانان بودند) و از چشمههای حکمت (که همه دارای دین و شریعت بوده، دیگران علم و حکمت از آنها میآموختند). (فیضالإسلام، 1368: 321).
نقد و بررسی
دشتی، «شجرة الأنبیاء» را به صورت تحتاللّفظی یعنی «درخت تنومند پیامبران» ترجمه کرده است و به استعارة موجود در آن توجّه نکرده است. «شجرة الأنبیاء» همان اولاد ابراهیم است؛ زیرا بیشتر پیامبران از آنان هستند (ر.ک؛ بحرانی، 1404ق.، ج 3: 39). شهیدی در ترجمة «شجرة الأنبیاء»، گفته: «درختی که رستنگاه پیامبران است». وی به نوعی این استعارة موجود در متن را بیان کرده است. قرشی در ترجمة «شجرة الأنبیاء» گفته است: «شجره و نسل انبیاء گذشته (پیامبرانی از نسل ابراهیم) ». ترجمة وی هرچند که تحتاللّفظی است، امّا برای مخاطب قابل فهم است. فیضالإسلام نیز در ترجمة آن گفته است: «خداوند رسول اکرم را برگزید و از شجرة پیغمبران (آل ابراهیم)». این ترجمه، تحتاللّفظی، و ذکر کلمة «ابراهیم»، بیانکنندة استعارة موجود در خطبه است. دشتی، «مشکاة الضّیاء» را به صورت تحتاللّفظی ترجمه کرده است و گفته: «سرچشمههای نور هدایت». شهیدی نیز به صورت «چراغدانی پُرنور» ترجمه کرده که تحتاللّفظی است. قرشی به صورت «قندیلی پُرنور (آل ابراهیم)» ترجمه کرده است. وی در این ترجمه با ذکر «آل ابراهیم» به استعارة موجود در آن اشاره کرده است و برای مخاطب گویا است. فیضالإسلام به صورت «چراغدان روشنایی (که نور هدایت و رستگاری از آنان تابان بود)» ترجمه کرده که مخاطب را در فهم آن کمک میکند و نوع آرایه را با شرح بیان کرده است، هرچند ترجمه با شرح فرق میکند، ولی اینگونه شرح برای بیان مطلب تا حدّی ضروری است.
دشتی، شهیدی و فیضالإسلام، ترجمة «ذؤابةِ العَلیاء و سُرَّةِ البَطحاء» را به صورت کاملاً لفظی آوردهاند و اصلاً به قوم قریش اشاره نکردهاند، ولی قرشی به صورت لفظی و توصیفی ترجمه کرده است. توضیح اینکه وی ابتدا ترجمة لفظ به لفظ آورده است و برای روشن شدن مطلب و روانی ترجمه به نوعی به استعاره موجود در آن اشاره کرده است.
دشتی، شهیدی و قرشی ترجمة «مصابیحِ الظّلمة و یَنابیعِ الحِکمَة» را به صورت لفظی آوردهاند، ولی فیضالإسلام ترجمة خود را ابتدا به صورت لفظی آورده، سپس برای روشن شدن مطلب از شرح استفاده کرده که این شرح مفید واقع شده است. به طور کلّی، می توان گفت که دشتی کاملاً ترجمة معنایی کرده است و این ترجمة او برای برخی مخاطبان قابل فهم نیست. شهیدی، نیز ترجمة معنایی کرده، امّا مطلب را در مقایسه با دشتی بازتر کرده است. قرشی ترجمة معنایی آمیخته با ترجمة ارتباطی کرده است و فیضالإسلام ترجمهای همراه با شرح بیان کرده که آن را میتوان نوعی ترجمة ارتباطی دانست، البتّه در ترجمة او اطناب وجود دارد.
5ـ2ـ1) «فَلاَ یَبقَی یَومَئذٍ مِنکُم إلاّ ثُفَالَةٌ کَثُفَالةِ القِدرِ أو نُفَاضَةٌ کنُفَاضَةِ العِکمِ، تَعرُکُکُم عَرکَ الأدیمِ و تَدُوسُکُم دَوسَ الحَصِید» (نهجالبلاغه/ خ 108).
امام علی (ع)، واژة «ثفالة» را استعاره آوردهاند و کنایهوار به افراد فرومایهای که فاقد فایده هستند و نام نیکویی ندارند، اشاره کردهاند. این افراد به تَهماندة دیگ که فاقد ارزش است، تشبیه شدهاند و نیز به خُردههایی که از توشه یا گندم و کاه و مانند آن که در تَه خورجین باقی میماند. «عرک» در لفظ به معنای «مالیدن، مالش دادن» است و در کلام علی (ع)، استعاره از فتنهها و بلواهایی است که آنها را چون چرم مالش داده و دگرگون و خوار میسازد (ر.ک؛ بحرانی، 1404ق.، ج 3: 46). «دوس»، به معنای «لگد مال کردن» است و استعاره از خواری و تحقیر مردم توسّط بنیامیّه و شدّت گرفتاری جامعه به این بلا میباشد (همان، ج 3: 46). گفتنی است که آمدن چنین استعارههایی در این خطبه نشاندهندة شدّت عصبانیّت امام علی (ع) نسبت به مردم بیاعتنا و جاهل است. این مفهوم از تشبیه آنها به تهماندة دیگ یا خردههایی از توشه کاملاً درک میشود. گفتنی است که استعارة موجود در «ثفالة» و «نفاضة»، از نوع استعارة مصرّحة اصلیّه است. بحرانی بیان کرده که در دو عبارت «تَعرُکُکُم عَرکَ الأدیمِ و تَدُوسُکُم دَوسَ الحَصید» استعاره وجود دارد، امّا به نظر میرسد که در این دو جمله، تشبیه بلیغ باشد.
ترجمهها
الف) «پس آن روز که بر شما دست یابند، جز تعداد کمی از شما باقی نگذارد، چونان باقیماندة غذایی اندک در تَه دیگ یا دانههای غذای چسبیده در اطراف ظرف، شما را مانند پوستهای چرمی به هم پیچانده میفشارند و همانند خرمن شما را به شدّت میکوبد و چونان پرندهای که دانههای درشت را از لاغر جدا میکند» (دشتی، 1388: 141).
ب) «پس آن روز از شما باقی نمانده جز اندکی بیمقدار، همچون دُردی که در تَه دیگ ماند یا خردههایی که بر زمین ریزد از تَنگِ بار، چون پوست شما را میپیراید و چون کِشتِ درو شده خُرد مینماید» (شهیدی، 1369: 101).
ج) «در آن روز نمیماند از شما مگر مانند تهمانده دیگ یا ریزههایی مانند ریزههای طعام در کیسهای که با تکان دادن میریزد (گویند؛ یعنی فقط اوباش شما میماند) و میساید شما را مانند ساییدن چرم و میکوبد شما را مانند کوبیدن خرمن» (قرشی، 1384، ج 2: 93).
د) «پس در آن روز از شما (مسلمانان) باقی نماند، مگر تَهماندهای (کمی) مانند آنچه در تَه دیگ باقی است. یا خردهای چون خرده دانهای که در تَه جوال میماند، بیرق ضلالت و گمراهی شما را میمالد، مانند مالیدن چرم و دباغی و میکوبد، مانند کوفتن کِشتِ درو شده (شما را به منتهای درجة خفیف و خوار میسازد) » (فیضالإسلام، 1368: 325).
نقد و بررسی
هر چهار مترجم واژة «ثفالة» را به صورت تحتاللّفظی ترجمه کردهاند، ولی ترجمة آنها گویای مطلب است. نیز در ترجمة «عرک و دوس» استعارة موجود در آن را دریافتهاند. دشتی در قسمت آخر ترجمة خود، جملة «چونان پرندهای که دانههای درشت را از لاغر جدا میکند» را آورده که معادل آن در زبان مبدأ وجود ندارد. اشکالی که بر ایشان وارد است اینکه نوع ترجمة انتخابی ایشان تحتاللّفظی است. گفتنی است که اضافه کردن مطلب در ترجمه که دشتی نیز در ترجمهاش آورده، از ویژگیهای ترجمة ارتباطی است. ترجمة شهیدی نیز متّکی به متن است، امّا به گونهای ادبی و مسجّع. قرشی نیز ترجمة تحتاللّفظی ارائه داده، امّا عبارات ایشان به لحاظ ساختار فارسی، روان و سلیس نیست. ایشان میتوانستند در قسمت آخر ترجمة خود بگویند: «و شما را همانند چرم میسایند و مانند خرمن میکوبند»؛ زیرا هدف ایشان ترجمة مسجّع نیست، و اگر هم باشد، سجعی هم در کلام ایشان ایجاد نشده است. فیضالإسلام نیز ترجمة تحتاللّفظی ارائه داده است. عبارات ایشان نیز مانند قرشی در قسمت آخر از لحاظ ساختار فارسی دچار مشکل است، ولی با اشاره به مفهوم متن در انتهای ترجمه، متن را قابل فهم کرده است. به طور کلّی، مترجمان در ترجمههای ارائه شده، زیبایی تصویرسازی و لحن امام علی (ع) را تا حدودی توانستهاند بیان کنند.
3ـ1) مجاز
1ـ3ـ1) «واللهِ یُمیتُ القَلبَ» (نهجالبلاغه/ خ 27).
در عبارت فوق، واژة «موت» به طور مجازی به جای غم و اندوه به کار رفته است؛ یعنی در واقع، چیزی به اعتبار آینده از باب اطلاق اسم مسبّب (موت) بر سبب (غم) نامگذاری شده است (ر.ک؛ بحرانی، 1404ق.، ج 3: 36).
ترجمهها
الف) «به خدا قَسَم! این واقعیّت، قلب انسان را میمیراند» (دشتی، 1388: 51).
ب) «به خدا قَسَم که دل را میمیراند» (شهیدی، 1369: 28).
ج) «به خدا سوگند دل را میمیراند» (قرشی، 1384، ج 1: 228).
د) «به خدا سوگند دلهایتان غمگین گردد هنگامی که در آماج تیر آنها قرار گرفتهاید (دشمن به سوی شما تیر میاندازد و شما آرزوی بیحمیّتی و تفرقه و اختلافی که دارید، سینة خود را هدف قرار داده، خاموش نشستهاید)» (فیضالإسلام، 1368: 97).
نقد و بررسی
دشتی، شهیدی و قرشی در ترجمة خود، در قالبی کوتاه به مفهوم جمله اشاره کردهاند و کلمة «موت» را به صورت معنای معجمی آوردهاند، امّا به غم و اندوهی که در آن است، به وضوح اشارهای نکردهاند. بنابراین، ترجمة آنها تحتاللّفظی است. فیضالإسلام ترجمهای با تفسیر بیان کرده است و در آخر جمله، مجاز را عیناً آورده است؛ یعنی گفته: «دلهایتان غمین گردد». ترجمة دشتی، شهیدی و قرشی در عین ایجاز، مفهوم را رسانده است؛ زیرا انسانی که دلش از غم و اندوه پُر باشد، آیندهای توأم با مرگ را برایش پیشبینی میکنند که این شدّت عصبانیّت را نشان میدهد. زیباترین ترجمه نیز همین است؛ زیرا اصل ترجمه بر مفهومرسانی استوار است. اگر فیضالإسلام همان جملة «دلهایتان غمین گردد» را ذکر میکرد، مفهوم جمله را رسانده بود و دیگر نیازی به تفسیر و شرح زیاد نبود.
2ـ3ـ1)«قَاتَلَکُم اللهُ! لَقَد مَلَأتُم قَلبِی قَیحَاً وَ شَحَنتُم صَدرِی غَیظاً وَ جَرَّعتُمُونِی نُغَبَ التَّهمَامِ أنفَاساً»(نهجالبلاغه/ خ 27).
گفتنی است که لفظ «قَاتَلَکم»، مجاز دارد؛ یعنی اینکه خداوند کسی را از لطف و مرحمت خود دور گردانده است (ر.ک؛ بحرانی، 1404ق.، ج 3: 38). «شَحن» نیز مجاز دارد و بر عملکرد یاران امام که مسبّبِ به درد آوردن قلب ایشان بود، دلالت میکند. «أنفاساً» نیز مجاز دارد. توضیح اینکه «نفس» در لغت، هوایی است که وارد دستگاه تنفّسی انسان یا حیوان میشود، سپس به تدریج این کلمه در عُرف برای آنچه که در هنگام داخل شدن هوا نوشیده میشود، به کار برده شد و این مجاز از نوع اطلاق اسم متعلّق بر متعلّق است (ر.ک؛ همان، ج 3: 38). «جَرَّعتُمُونی نُغَبَ التَّهمَامِ أنفاساً»، مجاز (استعاره) دارد. این جمله به این معناست که هر لحظه، غم و اندوه را در عمق جانم روانه کردید. جرعهجرعه ریختن معمولاً در مورد خوراندن آب و سایر مایعات در گلو به کار میرود. سرازیر شدن غم و اندوه در قلب آن حضرت و عارض شدن دردهای جسمانی به وجود مبارک او که لازمة آن غم و اندوه است و تکرار آن از طرف یاران ایشان، شبیه نوشیدنی تلخ و ناگواری است که جرعهجرعه به کام حضرت ریخته شود (ر.ک؛ همان، ج 3: 39ـ38).
ترجمهها
الف) «خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پُرخون و سینهام از خشم شما مالامال است! کاسههای غم و اندوه را جرعهجرعه به من مینوشاندید» (دشتی، 1388: 53).
ب) «خدایتان بمیراناد! که دلم از دست شما پُرخون است و سینهام مالامال و پیاپی جرعة اندوه به کامم میریزید» (شهیدی، 1369: 28).
ج) «خدا شما را بکشد که دلم را با چرک پُر کردید و سینهام را با غیض و غضب آکندید و پیدرپی جرعههای اندوه در کامم ریختید» (قرشی، 1384، ج 1: 228).
د) «خدا شما را بکشد و دل مرا بسیار چرکین کرده، سینهام را از خشم آکندید و در هر نفس پیدرپی غم و اندوه به من خوراندید» (فیضالإسلام، 1368: 98).
نقد و بررسی
هر یک از مترجمان با تکیه بر ترجمة تحتاللّفظی، ارتباط میان عبارتها با متن اصلی را درک کردهاند. این مترجمان نوع جمله را از لحاظ خبریّه و انشائیّه بودن تشخیص دادند و در «قَاتَلکُمُ الله» ترجمة درستی ارائه دادند. گفتنی است که عبارت «قَاتَلکُم الله» نفرین میباشد و به این معناست: «لعنت خدا بر شما باد». هر چهار مترجم لفظ «قاتَلَ» را به معنای کشتن آوردهاند و ترجمة آنها با رعایت موارد بلاغی از نوع ترجمة تحتاللّفظی است. یکی از مهارتهای مترجمان در این بخش، درک عبارت «جَرَّعتُمُونی نُغَبَ التَّهمَامِ أَنفَاساً» است که معنای استمرار دارد و آن را به صورت «پیاپی جرعة اندوه به کامم میریزید» آوردهاند؛ یعنی به صورت استمراری ترجمه کردهاند.
3ـ3ـ1)«یَضَعُ ذلکَ حیثُ الحَاجَةُ إلیهِ، مِن قُلُوبٍ عُمیٍ و آذانٍ صُمٍّ وَ ألسِنَةٍ بُکمٍ»(نهجالبلاغه/ خ 108).
در عبارت فوق، «عُمیٍ» مجاز از کسانی است که از دیدن حقیقت نابینا هستند. نیز واژة «صُمّ» مجاز بر کسانی است که موعظه و ارشاد در گوش آنها فرو نمیرود و همچون افراد کَر هستند. این مجاز از باب اطلاق اسم ملزوم بر لازم است؛ زیرا کَری مستلزم عدم بهرهمندی از موعظه و ارشاد است. «بُکمٌ» مجاز از زبانهایی است که گویای سخنان مطلوب و شایسته نیستند و چون آدمهای لال و بیزبانند (ر.ک؛ بحرانی، 1404ق.، ج 3: 42).
ترجمهها
الف) «برای شفای قلبهای کور و گوشهای ناشنوا و زبانهای لال آماده است» (دشتی، 1388: 141).
ب) «آن را به هنگام حاجت بر دلهایی نهد که ـ از دیدن حقیقت ـ نابیناست و گوشهایی که ناشنواست و زبانهایی که ناگویاست» (شهیدی، 1369: 101).
ج) «و هر جا که حاجت بود و مرهم میگذاشت و داغ میکرد، مانند دلهای نابینا (از دیدن حقیقت) و گوشهایی ناشنوا (از شنیدن حقیقت) و زبانهای لال (از تکلّم به حقیقت)» (قرشی، 1384، ج 2: 91).
د) «هر جا که لازم باشد مرهمها و ابزارهای داغ کردن را به روی آن مینهد و جاهای مجروح و نیازمند به معالجه، دلهای کور (از دانش) و گوشهای کَر (از شنیدن حق) و زبانهای لال (از گفتن سخنان راست) است» (فیضالإسلام، 1368: 322).
نقد و بررسی
دشتی ترجمة تحتاللّفظی ارائه داده و مجاز موجود در عبارت را با تکیه به لفظ بیان کرده است. شهیدی ترجمة ادبی به گونة مسجّع ارائه داده است و با آوردن عبارت «از دیدن حقیقت»، مفهوم عبارت را در جملههای قبل به صورت ادبی بیان کرده است. قرشی نیز ترجمة کامل کرده است و برای بیان مطلب خود فقط به متن اکتفا نکرده است. فیضالإسلام در ارائة مطلب این بخش از خطبة موفّق بوده و ترجمة ارتباطی و جدا از شرح و تفسیر کرده است. به طور کلّی، ترجمة دشتی تحتاللّفظی و ترجمة شهیدی ترجمة لفظی و ادبی و ترجمة قرشی و فیضالإسلام، بینابین است؛ یعنی این دو مترجم (قرشی و فیضالإسلام) از مطلب فاصله نگرفتهاند و برای وضوح در مطلب به ترجمة ارتباطی پرداختهاند.
4ـ1) کنایه
1ـ4ـ1) «یَضَعُ ذلکَ حیثُ الحَاجَةُ إلیهِ، مِن قُلُوبٍ عُمیٍ و آذانٍ صُمٍّ وَ ألسِنَةٍ بُکمٍ، مُتَتَبَّعٌ بدَوائه مَواضعَ الغَفلةِ وَ مَواطنَ الحیرة» (نهجالبلاغه/خ 108).
گفتنی است که«مَواضعَ الغَفلةِ وَ مَواطنَ الحیرة»، کنایه از قلبهای جاهلانه (ر.ک؛ بحرانی، 1404ق.، ج 3: 42) و کنایه از نوع موصوف و ایماء است.
ترجمهها
الف) «و با داروی خود در پی یافتن بیماران فراموش شده و سرگردان است» (دشتی، 1388: 141).
ب) «و با داروی خود دلهایی را جوید که در غفلت است ـ یا از هجوم شبهت ـ در حیرت» (شهیدی، 1369: 101).
ج) «او با داروی خود مواضع غفلت (از حقیقت) را جستجو میکرد و محلهای شبهه و حیرت را جویا میشود» (قرشی، 1384، ج 2: 91).
د) «این طبیب روحانی به وسیلة دوا و معالجة خود بیماریهای غفلت و نادانی و حیرت و سرگردانی را رسیدگی و معالجه مینماید» (فیضالإسلام، 1368: 322).
نقد و بررسی
دشتی «غفلة» را «فراموش شده» و «حیرة» را «سرگردانی» ترجمه کرده است. «مواضع الغفلة» و «مواطن الحیرة»، کنایه از قلبهای جاهلانی است که در غفلت و سرگردانی هستند. بخش اوّل ترجمه یعنی «غفلة» به معنای فراموش شده، گویای مطلب نیست؛ زیرا فراموش شدن با واژة «غفلت» مناسبتی ندارد. غفلت به معنای سهلانگاری است. ترجمة شهیدی و فیضالإسلام گویای مطلب بوده است، امّا قرشی «مواطن الحیرة» را به صورت تحتاللّفظی یعنی «محلهای شبهه و حیرت» ترجمه کرده است و اشارة صریحی به کنایه در آن نکرده است. وی میتوانست در ترجمة خود بگوید: «با داروی خود در پی یافتن کسانی است که در غفلت هستند و جاهلانه به سر میبرند». به طور کلّی، هر چهار مترجم ترجمة تحتاللّفظی ارائه دادهاند و در درک و ارائة آن موفّق بودهاند.
2ـ4ـ1)«وَ أسفَرَت السَّاعَةُ عَن وَجهِهَا»(نهجالبلاغه/ خ 108).
گفتنی است که «وجهُ السّاعة: چهرة قیامت» کنایه از فتنهها و آشوبهایی است که اتّفاق میافتد، چون نخستین چیزی که از انسان و غیره دیده میشود، چهرة اوست (ر.ک؛ بحرانی، 1404ق.، ج 3: 43). نیز در «أسفَرَت» استعارة مصرّحة تبعیّه وجود دارد که در قرینة این استعارة مصرّحه، استعارة مکنیّة اصلیّه نیز مشاهده میشود.
ترجمهها
الف) «و رستاخیز، نقاب از چهره برانداخت» (دشتی، 1388: 141).
ب) «قیامت، نقاب از چهره برانداخت» (شهیدی، 1369: 101).
ج) «و فتنهها از چهرة نقاب برداشته است (آشکار شده است)» (قرشی، 1384، ج 2: 93).
د) «و قیامت پرده از روی خود برداشته (پیامبر (ص) در تمام شئون زندگی تا قیامت آنچه را که بشر به آن نیازمند است، بیان فرموده به طوری که گویا قیامت بر پا شده است. پس جای سخن باقی نمانده تا منتظر باشید پیغمبر دیگری مبعوث شود و راه خیر و صلاح و فساد را بیان نماید)» (فیضالإسلام، 1368: 323).
نقد و بررسی
دشتی، شهیدی، قرشی و فیضالإسلام در ترجمة خود، «وجه السّاعة» را به صورت استعارة مکنیّه ترجمه کردهاند؛ یعنی آنها قیامت را به انسان تشبیه کردهاند و آنگاه یکی از ملائمات انسان یعنی چهره را آورده است و اینگونه معنی را رساندهاند؛ زیرا نخستین چیزی که از انسان و غیره دیده میشود، چهرة اوست. پس زمانی که قیامت فرارسد، چهرة خود را بر ملا میکند؛ یعنی اینکه هر چه که حقیقت دارد، رخ مینماید و واقعیّتها، چه تلخ و چه شیرین به نمایش کشیده میشوند. «برملا نمودن چهره»، کنایه از فتنهها و آشوبهایی است که به چهرة قیامت تعبیر شده است (ر.ک؛ بحرانی، 1404ق.، ج 3: 43). بنابراین، دشتی، شهیدی و قرشی ترجمهای متّکی به لفظ ارائه دادهاند و ترجمهها گویاست و از لحاظ ساختاری، روان است. فیضالإسلام ترجمة تفسیری کرده که نمیتوان آن را با سایر ترجمهها در یک ترازو سنجید؛ زیرا در تفسیر دست مترجم نسبت به ترجمه بازتر است.
3ـ4ـ1) «فإذا کانَ ذلکَ کانَ الوَلدُ غَیظاً و المَطرُ قَیظَاً» (نهجالبلاغه/ خ 108).
در این عبارت، امام علی (ع) اوضاع آینده را به تصویر میکشد و میفرماید اگر مردم چنین روند بیاعتنایی را ادامه دهند، در سختی و مصیبت گرفتار میآیند و باران که نماد خیر و برکت و تندرستی است، جای خود را به شرّ و آفت میدهد. عبارت «کانَ المطرُ غیظاً» کنایه از این است که همه چیز واژگون میشود و خیر و برکت، جای خود را به شرّ و آفت میدهد (ر.ک؛ بحرانی، 1404ق.، ج 3: 48).
ترجمهها
الف) «و چون چنین روزگاری میرسد، فرزند با پدر دشمنی ورزد و باران خنککننده، گرمی و سوزش آورد» (دشتی، 1388: 143).
ب) «و چون چنین شود، فرزند ـ با پدر ـ کینه توزد و باران، کِشت را سوزد» (شهیدی، 1369: 102).
ج) «و چون چنین شود، پسر بر پدر (از کثرت عقوق) خشم گیرد و باران سبب خشکیدن شود» (قرشی، 1384، ج 2: 97).
د) بنا به دلایل نامشخّص، این قسمت از ترجمة نهجالبلاغه در اثر فیضالإسلام ذکر نشده است.
نقد و بررسی
گفتنی است که هر سه مترجم، عبارت «کانَ المطرُ قیظاً» را به صورت تحتاللّفظی ترجمه کردند. ترجمة دشتی در این قسمت، از لحاظ ساختار قابل فهم است. شهیدی در بند سجع جمله است و به این ترتیب، ترجمة این قسمت او برای برخی از مخاطبان قابل فهم نیست. او میتوانست چنین بگوید: «باران تبدیل به خشکی شود». قرشی ترجمة این بخش را به صورت ادبی آورده است و می گوید: «باران سبب خشکیدن شود»؛ زیرا باران که مظهر رحمت و سرسبزی است، سبب خشکیدن و از بین رفتن نعمت میشود.
نتیجهگیری
1ـ دو خطبة «جهاد» و «ملاحم» دارای تصاویر و صور خیال زیبا و بدیعی است که در قالب تشبیه، استعاره، کنایه و مجاز بیان شده است.
2ـ طبق بررسیها، چهار مترجم مذکور در ترجمة بیشتر عبارت توانستهاند آن زیبایی و ظرافتهای ادبی را که در قالب تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه بیان شده، به مخاطب انتقال دهند.
3ـ چهار مترجم مذکور در کار خود، یکی از دو نوع ترجمة معنایی و ارتباطی را برگزیدند، امّا در بخشهایی از این دو خطبه فقط به مفهوم و در بخشهایی دیگر به متن تکیه کردهاند؛ یعنی مترجمان فوق در بخشهایی از ترجمة خود توانستهاند که مفهوم را انتقال دهند و در بخشهایی فقط ترجمة تحتاللّفظی ارائه دادهاند.
4ـ گفتنی است که دشتی، شهیدی و قرشی در ترجمة خود بیشتر به لفظ تکیه کردهاند و ترجمة تحتاللّفظی ارائه دادهاند، ولی فیضالإسلام کار خود را بر دو محور ترجمه و تفسیر قرار داده است که آن را ترجمة تفسیری میتوان نامگذاری کرد.
5ـ ترجمة دشتی و قرشی در برخی از عبارات، ترجمة معنایی است و ترجمة شهیدی، ترجمة معنایی با زبان ادبی و ترجمة فیضالإسلام، ترجمة معنایی به صورت شرح است و همین سبب شده که ترجمهاش روان باشد.
6ـ مترجمان، بهویژه دشتی و شهیدی، در برخی از ترجمههای خود سعی کردهاند تا عناصر زیباشناختی و بار ادبی متن را در ترجمة خود حفظ کنند.
7ـ ساختار ترجمة دشتی بیشتر بر اساس ویژگیهای زبانی معاصر یعنی در قالب واژگان، عبارات و ساختهای دستوری نزدیکتر به حوزة زبان کنونی است، به همین خاطر متن روانی را به وجود آورده است.
8ـ ترجمة دشتی، شهیدی و قرشی به ویژه دو مترجم اوّل با ایجاز و اختصار بیان شده است. نیز در ترجمة دشتی و شهیدی میتوان آهنگ گوشنواز کلمات را احساس کرد.