نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استادیار، گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه بین‌المللی امام خمینی (ره)، قزوین، ایران

چکیده

ترجمة متون ادبی به طور عام و برگردان شعر به طور خاص، ناگزیر از انجام تغییر است که در بخش­های مختلف واژگانی، ساختاری، بلاغی و گفتمانی متن روی می­دهد. فرآیند تعدیل، غالباً ناشی از تصمیم آگاهانه مترجم بوده و به ماهیت زبان مقصد بازمی­گردد. یکی از نظریات برجسته در این حوزه، نظریة جی. سی کتفورد (1965) است که در دو گروه کلی و چهار زیرشاخه، تغییرات واژگانی و دستوری را مورد بررسی قرار می­دهد. در پژوهش حاضر تلاش شد با تکیه بر نظریة کتفورد، اقسام تعدیل­های عبدالمنعم و العطار در تعریب سروده­های مجموعة «تولدی دیگر» فروغ فرخزاد، مقایسه و تحلیل شود. نتیجه این بررسی بیانگر این است که تغییر طبقات دستوری، نسبت به دیگر اقسام تغییر در تعریب هر دو مترجم، فراوانی بالایی دارد. تعریب مریم العطار به دلیل تقید به زبان مبدأ و التزام به ترجمة تحت­اللفظی از تعدیلات ساختاری کمتری برخوردار است که این امر باعث نامأنوسی ترجمه شده است. این درحالی است که ترجمة عبدالمنعم به دلیل معادل­یابی­های مناسب و التزام به تصریح و تعدیل واژگانی و ساختاری، روان­تر به نظر می­آید. همچنین حذف­ها و افزوده­های نابجا در تعریب العطار گاه موجب تغییرات معنایی و مفهومی ترجمة وی شده است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات

عنوان مقاله [English]

An Analysis of Forough Farrokhzad’s “Tavallod-i-Digar” Based on Catford’s Imaginative Translational Shifts Theory (a Comparative Case Study of Abdolmona-em and al-Attar Translations)

نویسنده [English]

  • Aliasghar Shahbazi

Assistant Professor, Arabic Language and Literature Department, Imam Khomeini International University, Qazvin, Iran

چکیده [English]

Vernacular translation of literary works invites inevitable semantic, syntactic, rhetorical, and ideological shifts within a text. This process of stabilizing originates mostly from the translator’s conscious intention and is reliant on the target language’s innate nature. Among the most notable theories in this regard, is J. C. Catford’s theory (1965), which analyzes semantic and syntactic shifts in two general categories and four sub-categories. This study attempts to compare and investigate Abdolmona-em’s and Al-Attar’s stabilizations in the Arabic translation of Forough Farrokhzad’s “Tavallod-i-Digar,” based on Catford’s theory. The results of this study suggest that in comparison with other transformation modes, transformations on a syntactic level are of high impact on the translations by both aforementioned translators. Maryam al-Attar’s translation includes fewer structural stabilizations because of reduced concern about the primary language’s structure and emphasis on literal translation, and this culminated in the complexity and unfamiliarity of the end product. On the contrary, Abdolmona-em’s translation appears more smooth and natural, as it suggests suitable equivalents and emphasizes the expression and stabilization of semantic and syntactic structures. Furthermore, the exclusions and redundant extensions in Al-Attar’s translation have often brought about interpretative and thematic transformations in the poem.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Translation Criticism
  • Catford’s tTheory
  • “Tavallod-i-Digar”
  • Forough Farrokhzad

آشنایی جهان عرب با شعر معاصر فارسی از رهگذر ترجمه در سال­های اخیر رو به فزونی نهاده و عرصة انتقال اندیشه و کوچ مفاهیم میان دو فرهنگ فارسی و عربی بیش از پیش فراهم شده است؛ این مطلب را در گسترش ترجمة آثار مستقل یا برگردان گزیدة­ سروده­ها از هر دو زبان به وضوح می­توان مشاهده کرد. مسأله­ای که ردپای خود را آشکارا در عرصه‌های گوناگون ادبی، فرهنگی و اجتماعی نشان می­دهد. در این میان، ترجمة شعر زنان و تأثیر آن بر ادبیات زنانه از وجوه بسیاری حائز اهمیت است و می­تواند مورد بررسی قرار گیرد؛ عواملی چون نگاه متفاوت زنان به زبان و عملکرد آنان نسبت به زبان زنانه، مادرانگی و بازتاب آن در شعر، همین­طور به‌کارگیری متفاوت کلمات برای بروز احساسات و عواطف زنانه و دیدگاه متفاوت آن­ها به مقولة شعر و ترسیم دغدغه­های فرهنگی و اجتماعی از منظر آن­ها، بخشی از ضرورت توجه به این حوزه ادبی است (ر.ک. دواچی، 1397).

فروغ فرخزاد به عنوان شاعر نوگرای معاصر از جمله ادیبانی­ است که سروده­هایش در جهان عرب مخاطبان فراوانی دارد. برگردان آثار و نشر سروده­های او در کشورهای مختلفی چون مصر، مراکش، اردن، سوریه، عراق، کویت و...، نشان از استقبال فراوان از اندیشه و اشعار این بانوی شاعر فارسی است. آوازة این شاعر در جهان عرب به جایی رسیده است که ترجمة مجموعه اشعار یا برخی از سروده­های وی به کوشش مترجمان ایرانی و عربی در قالب کتاب، مجله­ها و سایت­ها منتشر شده و مقالاتی نیز دربارة اشعار، شخصیت و اندیشه­های وی نوشته شده است. افزون بر این، برخی از تک­سروده­های برجستة او چون «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»، «هدیه»، «آیه­های زمینی» و «پرنده مردنی است»، هر یک بارها برگردان شده است (الدهنی، 1393).

گزیده­ای از سروده­های فرخزاد در مجموعه­های مستقلی همچون «عَمِّدنی بِنَبِیذِ الأَمواجِ»، «تُشرِقُ الشَّمسُ»، «وَحدَةُ الصَّوتِ یَبقَی»، «أَعزِفُ قَلبِی فی مِزمارٍ خَشَبی» و«الأَسِیرة» به عربی برگردان شده است و مترجمانی همچون «ناطق عزیز»، «احمد عبدالحسین»، «محمد اللوزی»، «غسّان حمدان»، «علیاء الدایة»، «محمود سلامة علاوی» و «خلیل علی حیدر» در این مسیر، گام برداشته­اند.

از آنجا که ترجمة متون ادبی، تأثیری برجسته در انتقال هویت فرهنگی و اجتماعی یک جامعه به زبان مقصد دارد، آسیب­شناسی و نقد ترجمة این آثار معرَّب نیز زمینه شناساندن هر چه بهتر آن­ها را فراهم می­آورد. از این منظر، ارزیابی ترجمة سروده­های فروغ، اهمیتی والا دارد؛ چه آنکه وی به حق، نمایندة شعر زنانه و نمودار تاریخ تحول شعر نوی فارسی است (شمس لنگرودی، 1370) و این زنانگی و دگردیسی به طور برجسته در سروده­های مجموعة «تولدی دیگر» وی هویداست؛ اثری که به اذعان بسیاری هویت و استقلال شعری او را نمایان می‌کند و «بی­هیچ گمان، تاریخ ادبیات ایران او را به عنوان بزرگ­ترین زن شاعر در طول تاریخ هزار ساله خویش خواهد پذیرفت و در قرن ما یکی از سه چهرةه برجستة شعر امروز خواهد بود» (شفیعی کدکنی، 1390).

با توجه به آنچه بیان شد در این جستار تلاش می­شود با خوانش دقیق تعریب سروده­های فروغ فرخزاد در مجموعة «تولدی دیگر»، تغییر و تعدیل­های دو مترجم مصری و عراقی این مجموعه -محمد نورالدین عبدالمنعم و مریم العطار- با تکیه بر الگوی نظری کتفورد[1] بررسی و مقایسه شود. این مجموعه، حاوی 35  قطعه‌ شعر بوده که فرخزاد آن­ها را از سال ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲ سرود. از این تعداد عبدالمنعم به ترجمة 19 قطعه و العطار به برگردان 31 قطعه پرداخته‌اند. بر این اساس در این پژوهش، تعریب 19 سروده از مجموعة تولدی دیگر مقایسه می­شود تا به سؤال­های زیر پاسخی مناسب ارائه شود:

- کدام­یک از میان مؤلفه­های تغییرات صوری کتفورد در تعریب سروده­های مجموعة تولدی دیگر در نزد دو مترجم، نمود بیشتری دارد؟

- با توجه به گونه­های تعدیل در نظریة کتفورد، تعریب عبدالمنعم و العطار از سروده­های فرخزاد چه تفاوت­هایی با یک­دیگر دارند؟

  1. پیشینة پژوهش

نسرین هانی الدهنی (2008) در دومین فصل از کتاب خود با عنوان «استقبال الأدب الفارسی المعاصر فی الوطن العربی» گزارشی از سیر ترجمة شعر معاصر فارسی به همراه منتخبی از اشعار معرّب ارائه داده است که بررسی دو سروده از فروغ فرخزاد در آن ملاحظه می­شود.

کاظمی و رحیمی (1396) در پژوهشی با عنوان «بازتاب ترجمة شعر معاصر فارسی در جهان عرب» به بررسی روند تحول ترجمة آثار ادبی معاصر فارسی همت گماشته­اند. از نظر نگارندگان در این پژوهش، شعر معاصر فارسی از دهه 50  قرن بیستم، مورد توجه مترجمان عربی­زبان قرار گرفت که در این میان مترجمان مصری به دلیل تأسیس کرسی­های زبان فارسی پیشتاز بوده­اند (کاظمی و رحیمی، 1396).

نسرین الدهنی (2014) در مقاله­ای با عنوان «ترجمة شعر فروغ فرخزاد فی الوطن العربی» ضمن معرفی جایگاه فرخزاد در جهان عرب، ترجمة سروده «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را از مترجمانی چون «ندی حسّون»، «غسّان حمدان»، «محمد اللوزی» و «ابراهیم دسوقی شتا» مورد واکاوی و نقد قرار داده است.

غیبی و همکاران (1399) در پژوهشی با عنوان «نقد زبان­شناختی ترجمة عربی دیوان فروغ فرخزاد اثر مریم العطار» مروری بر تعریب گزیده­ای از اشعار فرخزاد داشته­اند که به دلیل ارائه نقدی گذرا، چندان جامع به نظر نمی­آید؛ ضمن آنکه در این پژوهش، الگویی برای نقد این ترجمه­ها ملاحظه نمی­شود.

افضلی و مدنی (1398) در جستاری با عنوان «کاربست نظریة هنجارهای گیدئون توری در ارزیابی کیفی ترجمة عربی: مطالعة موردی اشعار فروغ فرخزاد» به بررسی ترجمۀ شعر «مرگ من روزی فرا خواهد رسید» فرخزاد پرداخته­اند. نتیجۀ این ارزیابی حاکی از آن است که اثر عبدالمنعم از «پذیرش در فرهنگ مقصد برخوردار است، اما از بسندگی و کفایت نسبت به مبدأ به دور است» (افضلی و مدنی، 2020). در پیشینة کاربست الگوی کتفورد در نقد ترجمة ادبی نیز پژوهش­هایی به انجام رسیده است که از جمله آن می­توان به «چالش برابریابی برخی ساخت‌های دستوری در تعریب براساس نظریة تغییرات صوری کتفورد» (پریز، 1397) و «نقد و بررسی ترجمة عربی مثنوی (دفتر چهارم) براساس نظریة کتفورد» (ایازی و ولوی، 1398) اشاره کرد.

با توجه به این پیشینه، ملاحظه می­شود که بررسی و خوانش تطبیقی ترجمه­های مجموعة تولدی دیگر به شکل مستقل در هیچ پژوهشی موردنظر نبوده و نوشتار حاضر نخستین پژوهشی است که ضمن بررسی تبدیل­های صوری دو ترجمة این مجموعه با تکیه بر الگوی کتفورد (1965)، تلاش دارد به کاستی­های برگردان عبدالمنعم و العطار اشاره کند.

  1. چارچوب نظری پژوهش

2-1. مجموعة تولدی دیگر فرخزاد

«تولدی دیگر» نام آخرین سروده از مجموعه شعر تولدی دیگر است که شاعر نام آن را بر این مجموعه نهاده است، این عنوان «تلویحاً اشاره به آن دارد که فروغ از نظر شعری به ولادت دیگری دست یافته است» (شمیسا، 1372). این اثر، چهارمین دفتر شعر فرخزاد است که پس از انتشار مجموعة «اسیر» و دو دیوان دیگر به نام­های «دیوار» و «عصیان» که به ترتیب شامل سروده­های غنایی و اندیشه­های فلسفی فرخزاد است در سال 1342 از سوی نشر مروارید به چاپ رسید و تفاوت ملموسی با سروده­های پیشین دارد و اغلب از دغدغه‌های زنانة وی سرچشمه می­یابد. تمایز این مجموعه با آثار دیگر را می­توان در عوامل زیر جست‌وجو کرد:

الف- گرایش به نوعی شعر محض، بی­آنکه اندیشة قبلی مشخصی مسیر خیال و احساس او را رهنمونی کند. در دنبالة همین ویژگی باید از ارائة تصویرها در جای‌جای شعرش یاد کنیم؛ تصویرهایی که یک سوی آن را نوعی دید انتزاعی می­آفریند.

ب- قلمرو خاص شعری او از گوشه­های برجسته کار وی به‌شمار می­رود که از چندین نظر قابل یادآوری است: نخست شعر غنایی ساده­ای که در حد اعلای گزارش دریافت­های فردی یک زن از روابط غریزی و عشقی است؛ عشقی زمینی، ساده و بی­پیرایه.

ج- تشخص زبان شعری که ریشه در چند عامل دارد: نخست سادگی زبان و نزدیکی به محاوره و گفتار، دوم؛ آزادی در انتخاب واژه­ها به تناسب نیازمندی در گزارش دریافت­های شخصی و کمال قدرت در احضار کلمات و سوم توسع در مقولة وزن این سروده­ها (شفیعی‌کدکنی، 1390).

2-2. معرفی محمد نورالدین عبدالمنعم و مریم العطار

عبدالمنعم (متولد 1941م)، مترجم و فارسی‌پژوه مصری است که در نشر ادب فارسی در مصر گام­های بلندی برداشته و به حق ادامه­دهنده راه مترجمان بزرگی چون عبدالوهاب عزام به شمار می­آید. وی گزیده­ای از سروده­های فرخزاد را نیز در سال 2010م با عنوان «مختاراتٌ مِن أَشعارِ الشَّاعِرةِ الإیرانیةِ فروغ فرخزاد» ترجمه و به جهان عرب تقدیم کرد. همچنین در اثر دیگری با عنوان «مختاراتٌ مِن الشّعرِ الفَارسی الحدیث» با نظارت «جابر عصفور» به ترجمة سروده­های 31 تن از شاعران برجسته معاصر پرداخت که در این میان، تعریب 4 سروده­ از اشعار فرخزاد از جمله سرودة «آفتاب می­شود» (تُشرِقُ الشَّمس) مجموعة تولدی دیگر، ملاحظه می­شود. او در مقدمة این ترجمه اذعان دارد که برای ارائه خوانشی درست از اشعار این مجموعه به ترجمة انگلیسی آن از دیوید مارتین[2] با عنوان «A Rebirth» و نیز ترجمه­های دیگر نظر داشته تا ترجمه­ای رسا و امین از این سروده­ها ارائه دهد (Abdol-Monnaem, 2010). عبدالمنعم در آثار دیگری نیز به برگردان شاهکارهایی از ادب فارسی پرداخته است که مجموعه­های «جَولةٌ فی ریاضِ الأدبِ الفارسی» (با همکاری محمد بدیع جمعه)، «فنُّ الغَزلِ: مختاراتٌ مِن الغَزلیّات الفارسیة» و «آخِرُ جرعةٍ فی هَذه الکَأس» از آن جمله به شمار می­آید.

مریم العطّار (متولد 1987)، دیگر مترجم آثار فرخزاد، شاعر عراقی است که به علت اقامت طولانی در ایران و آشنایی نزدیک با ادب فارسی به اندیشه و سروده­های فروغ علاقه وافری نشان داده است. او مجموعه آثار فروغ را با عنوان «الأعمالُ الشّعریةُ الکاملةُ لِفروغ فرخزاد» ترجمه و در سال 2017 از سوی انتشارات «دارالمدی» منتشر کرد. مترجم در این مجموعه با ارائه گزارشی به نسبت مفصل از زندگی و سبک شعری فزخزاد، سعی دارد زبان زنانه و عاطفی شاعر را با امانتداری در ترجمه خود هویدا کند. ترجمة العطار برخلاف عبدالمنعم، گزینشی نبوده و تقریباً همه سروده­های شاعر را دربر می­گیرد. این مترجم عراقی در مجموعه­ای دیگر به نام «أنطُولُوجیا الشّعرِ الفارسیّ الحَدِیث» به ترجمة آثاری گزیده از 37 تن از شاعران برجسته معاصر، اهتمام ورزید.

2-3. چیستی تعدیل در ترجمه

سخن از ترجمه­پذیری و ترجمه­ناپذیری شعر از دیرباز محل بحث صاحب­نظران حوزة ترجمه بوده است. مسأله­ای که زمینة طرح دیدگاه­های متنوع و رویکردهای نظری متعددی شد. انتقال متون ادبی به طور عام و ترجمة شعر به شکل خاص، ناگزیر از انجام تعدیل است که در سطوح مختلف متن روی می­دهد. از نظر لغوی، مقصود از «تعدیل»: به اعتدال رساندن، متناسب ساختن و از شدّت امری کاستن است (انوری، 1382) و در اصطلاح مطالعات ترجمه، مقصود از تعدیل «تغییر یا دستکاری در صورت زبان مبدأ هنگام قالب‌ریزی آن در زبان مقصد و با هدف انتقال بهتر پیام به مخاطب است» (صحرایی­نژاد، 1385). این تبدیل­های ترجمه­ای «انحرافاتی از نظر تناظر رسمی در فرآیند حرکت از زبان مبدأ به طرف زبان مقصد هستند» (ماندی، 1397) که به اقتضای هنجارهای زبان دوم روی می­دهند. از این پدیده در زبان عربی با اصطلاحاتی چون «تغییر»، «تکییف» و «تحویل» یاد می­شود (ر.ک: عنانی، 2003) که ریشه در اختلافات فرهنگی و تفاوت ماهوی زبان­هاست و اغلب در نتیجة تصمیم آگاهانة مترجم انجام می­شود و عملکرد وی را در بازآفرینی وفادارانه­تر متن اصلی به نمایش می­گذارد. بنابراین، تغییر در ترجمه امری اجتناب­ناپذیر است و در بستر هر ترجمه­ای، بسته به مخاطب، ذوق مترجم و سبک ترجمه، بیش و کم ملاحظه می­شود. صلح­جو در کتاب «گفتمان و ترجمه» بر همین مطلب اذعان داشته و معتقد است لزوم تغییر در ترجمه، ناشی از تفاوت گفتمان­هاست و میزان دخالت مترجم در ترجمه را تنها الزمات گفتمانی تعیین می­کند و اگر گفتمان­ها یکسان بود، نیازی به تعدیل در ترجمه­ها نبود (صلح­جو، 1385).

کتفورد (1965)، زبان­شناس انگلیسی از نخستین نظریه­پردازانی ا­ست که موضوع تعدیل و تغییر را در حوزة مطالعات ترجمه مطرح کرد (Catford, 1965). غرض وی از اصطلاح تغییر[3]، هرگونه تغییر کوچکی در متن ترجمه بود که بعدها موجبات تحلیل­ها و دیدگاه­های متنوع و بروز اصطلاحات علمی متعدد در این عرصه شد. جرمی ماندی[4] در این باره می­نویسد «بی­گمان، خاستگاه خود این اصطلاح، کتاب کتفورد تحت عنوان «یک نظریة زبان­شناختی از ترجمه»[5] (1956) است؛ یعنی جایی که او یک فصل را به این موضوع اختصاص می­دهد. کتفورد از الگوی زبانی فرث[6] و هالیدی[7] پیروی می­کند که زبان را در مقام ارتباط مورد تجزیه و تحلیل قرار می­دهد و عملاً در بافت و در گسترة مختلفی از سطوح برای مثال (در واج­شناسی، خط، دستور و واژگان) و مرتبه­ها (جمله، جمله­واره، گروه کلمه، تکواژ و...) عمل می­کند» (ماندی، 1397).

باید توجه داشت که بین مفهوم تعدیل و برخی مقوله­های تبدیل که کتفورد ارائه داده است، تناظر وجود دارد؛ مثلاً تغییر در اجزای کلام که ون لوون- زوارت[8] آن را تعدیل نحوی یا نحوی- معنایی می­نامد در طبقه­بندی کتفورد، تبدیل طبقه (Class Shift) نامیده می­شود (شاتلورت و کاوی[9]، 1385).

از تعاریفی که از مطالعة این مقوله در حوزة مطالعات ترجمه فهمیده می­شود، حدود و ثغور مختلف تعدیل از نظر صاحب­نظران ترجمه است که در ادامه با مروری گذرا بر آن، مؤلفه­های چهارگانه کتفورد تبیین می‌شود.

2-4. مؤلفه­های تغییرات صوری در ترجمه از نگاه کتفورد

در نظریه­های مختلف از اصطلاحات مختلفی برای اشاره به تغییرات روساختی در ترجمه استفاده شده است. نیومارک به طور خاص در اشاره به تعدیل از اصطلاح Modulation استفاده کرده و برای آن دو نوع قائل شده است: 1- تعدیل استاندارد و 2- تعدیل آزاد (صحرایی­نژاد، 1389).

وینی و داربلنه[10]، تعدیل را «تغییر صورت پیام در نتیجة تغییر زاویة دید» تعریف کرده­اند (Viney & Darbelent, 1995). از نگاه این دو زبان­شناس، این روش سنگ محکی مناسب برای تعیین مترجم خوب است (ماندی، 1394).

نایدا[11]، سه اصطلاح افزایش[12]، کاهش[13] و تغییر[14] را تحت یک عنوان کلی «فنون تعدیل» قرار داده و برای آن چهار هدف را برمی­شمارد: 1- مجاز کردن صورت پیام طبق مقتضیات ساختار زبان مقصد، 2- ارائه ساختارهایی که از نظر معنی معادل متن اصلی هستند، 3- فراهم کردن معادلی که از نظر سبک متفاوت باشد و 4- برقراری ارتباطی همسان (منافی، 1395).

در سال 1969 موضوع تعدیل به طور مشترک توسط نایدا و تیبر[15] مورد بحث قرار گرفت. آنان در فصل ششم کتابشان در مورد «انتقال» معنی از زبان مبدأ به زبان مقصد به دو نوع تعدیل معنایی و تعدیل ساختاری در فرآیند انتقال اشاره کرده­اند (همان: 164). پوپوویچ[16] مفهوم «چرخش» را در این زمینه به‌کار برده است. وی که بیشتر به ترجمة ادبی نظر دارد، معتقد است در ترجمه به قدری دخل و تصرف صورت می­گیرد که انسان گاه در اعتقاد خود به ممکن بودن، ترجمه تردید می­کند. از نظر این صاحب­نظر اهل چک، همه مواردی که در مقایسه با متن اصلی جدید و متفاوت به نظر می­رسد یا در ترجمه ظاهر نمی­شوند -حال آنکه در متن اصلی وجود دارند- موارد تغییرند. به عبارت دیگر، تغییر در معنایی وسیع هر نوع تغییر در متن اصلی را دربر می­گیرد (خزاعی­فر، 1398).

اصطلاح تغییر و تعدیل به طور گسترده در نظریات زبان­شناسی انگلیسی، جی. سی. کتفورد (1917ـ 2009م) مطرح شد. وی معتقد بود نظریة ترجمه از ارتباط میان زبان­ها شکل می­گیرد. تعریف ترجمه از نظر وی نوعی «جایگزینی» یا «جابجایی» مفاهیم زبان مبدأ با معادل­های خود در زبان مقصد است (Catford, 1965). از نگاه وی، میان معادل صوری و معادل متنی تفاوت وجود دارد. معادل متنی به هر قسمتی از متن مقصد گفته می­شود که معادل متن مبدأ است. معادل صوری نیز به بخشی از زبان مبدأ گفته می­شود که تا حد امکان صورت و ظاهر مشابهی با همان بخش در زبان مقصد دارد. این نظریه­پرداز به دو نوع اساسی تغییر صوری در سطح واژگانی و دستوری، اشاره می­کند که تعدیل دستوری بخش عمدة نظریة او را تشکیل می­دهد که در نمودار (1)‌ نمایش داده شده است.

اقسام تعدیل صوری در نگاه کتفورد به دو بخش الف- تغییرات صوری در سطح واژگان[17] (معادل­یابی واژگانی) و ب- تغییرات صوری مقوله­های دستوری[18] (معادل­یابی دستوری) است. تغییرات صوری مقوله­های دستوری به چهار نوع تقسیم می­شود: 1- تغییر ساختاری که مثلاً «فعل» ممکن است در نقش «اسم» ترجمه شود. 2- تغییر مقوله که مستلزم تغییر مقوله­های دستوری بین دو زبان مبدأ و مقصد است. 3- تغییر صوری واحد که مستلزم تغییر در ترتیب است و4- تغییرات صوری درون­زبانی وقتی صورت می­گیرد که ساختار هر دو زبان از نظر صوری شبیه یک­دیگر است، اما نمی­توان آن­ها را همه جا یا بجای یک­دیگر به کار برد؛ مثلاً اسم مفرد در زبان مبدأ را همه جا نمی­توان مفرد ترجمه کرد و باید به اسم جمع در زبان مقصد تغییر داد (ر.ک: ولی­پور، 1382).

نمودار 1. اقسام تعدیل صوری در نگاه کتفورد

 

از نظر کتفورد تغییر بیان وقتی صورت می­گیرد که ساختار متن مبدأ نظیری در زبان مقصد ندارد و مترجم ناگزیر از انجام تغییر است. این تغییرات از نظر کتفورد، تغییرات اجباری است که بر مترجم تحمیل می­شود. حال اگر مترجمی بر تغییرات اجباری اکتفا کند، متنی به دست می­آید که براساس قوانین دستوری زبان مقصد نادرست نیست، اما از جهات مختلف سبکی، معنایی و ارتباطی از متن اصلی فاصله دارد. بنابراین، تغییرات موردنظر این زبان­شناس بیشتر در بخش اول؛ یعنی تغییرات ضروری جای می­گیرد.

میزان تعدیل در متون با توجه به نوع متن و هدف ترجمه، متفاوت است. تفاوت­های فرهنگی دو زبان و فاصله زمانی نوشتن اثر و ترجمة آن نیز از عوامل مهم در تعیین میزان تعدیل به شمار می­روند (صحرایی­نژاد، 1389). افزون بر نوع متن و هدف، گاه تغییرهای ترجمه به مخاطبان آن بستگی دارد؛ برای نمونه اگر مخاطب پیشینة ذهنی از موضوع نداشته و از تجربه به نسبت کمی در «رمزگشایی» از متن داشته باشد در این­صورت زوائد بیشتری در ترجمه گنجانده می­شود تا آسان­تر جلوه کند (منافی، 1395)؛ از این منظر، تعدیل، عاملی مهم در فرآیند ساده کردن متن به‌شمار می­رود و شناسایی همه اقسام آن دشوار است.

  1. اقسام تعدیل در تعریب مجموعه تولدی دیگر فرخزاد بر مبنای نظریة کتفورد

برای ارزیابی عملکرد مترجمان در گرایش به اقسام تعدیل، این موضوع را در محورهای تغییرات صوری در سطح واژگان، تغییر مقوله­های دستوری، تغییر واحد، تغییر ساختار، تغییر درون زبانی و تغییر بلاغی، دنبال کردیم تا این مسأله در ابعاد مختلف ساختاری و بلاغی، روشن شود.

3-1. معادل­یابی واژگانی و اصطلاحات

منظور از تعدیل واژگانی در روند ترجمه به‌کار بردن واژه­ای در زبان مقصد است که از لحاظ صوری معادل واژة متناظر آن در زبان مبدأ نیست، اما همان مفهوم، بار فرهنگی و نقش ارتباطی در زبان و فرهنگ مقصد دارد. این نوع تعدیل در ترجمه به واسطه تفاوت­های فرهنگی و زبانی در مفهوم­سازی از پدیده­ها اجتناب­ناپذیر است (صحرایی‌نژاد، 1389). در فرآیند ترجمة شعر، شناخت فرهنگ واژگانی شاعر و معادل­یابی مناسب واژگانی که بار عاطفی و روحی شعر را بر دوش می­کشند، اهمیت بسزایی دارد. در مجموعة تولدی دیگر کلمات خاصی هستند که در شعر شاعر تکرار شده و تشخص یافته­اند. کلماتی از قبیل «دست»، «آینه»، «گیسو»، «حجم» و مانند آن از آن جمله­اند. بسیاری از این واژگان جنبه سمبلیک دارند و شاعر رفتار ذهنی خاصی با این دست از واژگان داشته است (شمیسا، 1372). افزون بر این مطلب، شماری از واژه­ها و تعابیر نیز حامل مفاهیم فرهنگی و اجتماعی است که برگردان آن، ضرورت تعدیل واژگانی را دو چندان می‌کند. در ادامه با بررسی ترجمة عبدالمنعم و العطار به مقایسه این تغییرات می­پردازیم.

فرخزاد: «گرمای کرسی خواب­آور بود

من تند و بی­پروا

دور از نگاه مادرم خط­های باطل را

از مشق­های کهنه خود پاک می­کردم»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «کَانَ دِفءُ کُرسِیٍّ یجلِبُ النُّعاس

أنا بخفّةٍ وَدُونَ أن أَخشَی شَیئاً

بَعِیداً عَن عُیونِ أمِّی

کُنتُ أمحُو الخُطُوطَ الزَّائِدةَ مِن وَاجِبی المَدرَسِی»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «کَانَ دِفءُ المدفأةِ یَبعَثُ عَلَی النَّوم

وَکُنتُ أمحُو بِسُرعَةٍ وَجُرأَة

بَعِیداً عَن نَظَراتِ أمِّی

الکِتاباتِ الَّتِی لا فائدةَ مِنها

مِن عَلَی صَفَحاتِ دَفتَرِی القَدِیم»

(عبدالمنعم، 2010)

همانگونه که در نمونه ارائه شده، مشاهده می­شود انتقال مستقیم واژة «کرسی» در ترجمة العطار برای رساندن پیام کافی نیست. این امر لزوم اعمال تعدیل واژگانی در برگردان این عنصر فرهنگی را نشان می­دهد که در ترجمة عبدالمنعم با تکیه بر «جایگزینی»، معادل نه چندان قریب «مدفأة» (بخاری) ملاحظه می­شود. «کرسی» واژه‌ای عربی است و به عنوان وام‌واژه در فارسی استفاده می‌شود که تمایز دقیقی با مفهوم عربی آن دارد. از این پدیده، گاه با عنوان هم­ریشه­های کاذب (مترادف­نما) یاد می­شود که دارای صورتی واحد در دو زبانند، اما با وجود داشتن این صورت­های مشابه، دارای دلالتی متفاوت در هر یک از دو زبان هستند.

در نمونه دیگری که در ادامه آمده است، این دستکاری و تغییر معادل از سوی هر دو مترجم برای نشاندن معادلی آشنا در زبان عربی برای برقراری تعادل در ترجمه است تا مفهوم انتزاعی این پرنده (سیمرغ) برای مخاطب زبان مقصد شکل گیرد. هرچند ماهیت سیمرغ (سی­رنگ) و «عنقا» کاملاً متفاوت و تنها وجه مشترک میان هر دو، مرغ بودن و افسانه­ای بودن آنان است. سیمرغ پرنده­ای اسطوره­ای و نمادین فارسی است که در ادب حماسی و عرفانی جایگاه خاصی دارد، اما «عنقا» اسطورة عربی است و به علت شباهت­های آن با اسطورة سیمرغ، گاه یکسان پنداشته می­شوند؛ در حالی که خاستگاه کاملاً متفاوتی دارند (ر.ک: علیخانی و دیگران، 1397).

فرخزاد: «همه می­دانند

همه می­دانند

ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان ره یافته­ایم»

(فرخزاد، 1382)

العطار: «الجَمِیعُ یَعرِفُ

الجَمِیعُ یَعرِفُ

أنّنا ذَهَبنا إِلَی النَّومِ البَارِد وَالصَّامِتِ کَطائرِ العَنقَاءِ»

(العطار، 2017)

عبدالمنعم: «الجَمِیعُ یَعلَمُونَ

الجَمِیعُ یَعلَمُونَ

أنَّنَا عَثَرنا عَلَی الطَّرِیقِ

إِلَی الأَحلامِ البَارِدَةِ وَالسَّاکِنَةِ لِلعَنقَاوَاتِ»

(عبدالمنعم، 2010)

نگرش عاطفی و زنانة شاعر گاه وی را به بهره­گیری از عناصر طبیعت، گل­ها و گیاهان سوق داده است. یافتن معادل­های متداول در زبان مقصد و هم­تزار کردن آن­ها با عبارات نظیر در زبان مبدأ یکی چالش­های مترجمان بوده است. نمونه زیر شاهدی برای این موضوع است:

فرخزاد: «از تابش خورشید پوسیدند

و گم شدند آن کوچه­های گیج از عطر اقاقی­ها»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «تجِفُّ تحتَ أَشِعّتِها

وَضَاعَت تِلکَ الأیامُ بِدُوارِ عطرِ الأَکاسِیا»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «فَسَدَت مِن حَرارَةِ الشَّمس

وَاختَفَت تِلکَ الأَزِقّةُ المُنتَشِیةُ مِن أَرِیجِ زُهورِ السِّنط»

(عبدالمنعم، 2010).

«اقاقیا» معرّب از یونانی و درختی زینتی با گل­های سفید خوشه­ای است (انوری، 1382) که مترجم عراقی برخلاف عبدالمنعم، همانند شاهد پیشین از معادل دخیل بهره گرفته است. این نمونه و شواهد دیگر بیانگر رویکرد العطار به وام­گیری و نیز ترجمة تحت­اللفظی است. برای مثال در شاهد زیر:

فرخزاد: «و در آن دریای مضطرب خونسرد

از صدف­های پر از مروارید...

از عقابان جوان پرسیدیم

که چه باید کرد»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «فی بحرٍ هائجٍ وَباردٍ کَالدَّم

وَبینَ أَصدافٍ ممتَلِئةٍ بِاللُّؤلؤ...

سَأَلنا الصُّقورَ الشَّابّةَ

مَاذا عَلَینَا أَن نَفعَل»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «وَفی ذَلک البَحرِ المُتَلاطِمِ القَاسِی

سَألنَا الأَصدافَ المَلِیئةَ بِاللُّؤلُؤ

سَألنا العُقبانَ الفَتِیةَ

ماذا یَنبَغی أَن نَفعَل»

(عبدالمنعم، 2010)

هر دو مترجم در تعریب متناقض­نمای «مضطرب خونسرد» از سرودة «فتح باغ»، رویکرد متفاوتی دارند. العطار بدون توجه به معنای واژه، گزینش تحت­اللفظی به جای معادل­گزینی دارد؛ این در حالی است که عبدالمنعم در ترجمه خود با تکیه بر سیاق عبارت و واژة همنشین، کلمة «قاسی» را که با دلالت ثانویة «خونسرد» تناسب بیشتری دارد، برگزیده است.

در این مجموعه، فرخزاد گاه در ستیز با سنت­های کهنه یا توصیف جسمانی عشق، تعابیر و واژگانی به‌کار می­گیرد که در تقابل با فرهنگ و نظام ارزشی بوده و تابوی فرهنگی به‌شمار می­آیند. دقت در برگردان این‌گونه از تعابیر، بیانگر رویکرد متنوع دو مترجم در انتقال این تعابیر به زبان مقصد است؛ برای نمونه در این سطور شعری از سرودة «معشوق من»:

فرخزاد: «معشوق من

انسان ساده­ایست

انسان ساده­ای که من او را

در سرزمین شوم عجایب

چون آخرین نشانة یک مذهب شگفت

در لابه لای بوتة پستان­هایم

پنهان نموده­ام»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «مَعشُوقِی...

إِنسانٌ بَسِیطٌ

إِنسانٌ بَسِیطٌ وَجَدتُهُ فی بِلادِ العَجائِبِ المَشؤُومَة

کَآخِرِ مُعجِزةٍ لمذهبٍ عَجِیب

إنَّنی أُخبّئُهُ بینَ نَباتَاتی»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «مَعشُوقِی...

إِنسانٌ بَسِیطٌ

الإنسانُ البَسِیطُ الَّذِی أَخفَیتُهُ فی داخِلِ صَدرِی

کآخِرِ عَلامَةٍ عَلَی عَقِیدةٍ عَجِیبةٍ

فی مَوطِنِ العجائبِ المَشؤُوم»

(عبدالمنعم، 2010)

در ترجمة نخست (العطار)، مترجم با تکیه بر تعدیل واژگانی و با راهبرد حذف، فقط کلمة همنشین (بوته) را ترجمه کرده است و در ترجمة دوم (عبدالمنعم) مترجم با تکیه بر مجاز (کل از جزء) و با جایگزینی «صدر»، بار معنایی خنثی به جمله داده و به طور ضمنی و غیرمستقیم به مقصود شاعر اشاره می­کند.

گاه خوانش نادرست اشعار، موجب لغزش­هایی در معادل­یابی شده است. سهم این خطاهای واژگانی و معادل­یابی­های نامناسب در روند ترجمة العطار به نسبت عبدالمنعم، بالاتر است؛ نمونه­هایی از این لغزش­ها را در نمونه‌های زیر شاهدیم:

فرخزاد: «معشوق من

همچون طبیعت

مفهوم ناگزیر صریحی دارد»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «مَعشُوقِی کَالطَّبِیعَة..

یحمِلُ مفهوماً ناقصاً صریحاً»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «مَعشُوقِی کَالطَّبِیعَة

عِندَه مفهومٌ حتمیٌّ وَصرِیحٌ»

(عبدالمنعم، 2010)

فرخزاد: «چون جنینی پیر، با زهدان به جنگ

می­درد دیوار زهدان را به چنگ»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «کَجَنِینٍ عَجُوزٍ ذَاهِبٍ لمحارَبَةِ الأَتقِیاء

یَنهَشُ جُدرانَ الزُّهدِ بِمَخالِبِه»

(العطار، 2017)

«زِهدان» به معنای «رَحِم» است که با خوانش نادرست مترجم به «اتقیاء» معادل­یابی شده است.

فرخزاد: «چون برف می­خوابید

در باغچه می­گشتم افسرده

در پای گلدان­های خشک یاس

گنجشک­های مرده را خاک می­کردم»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «کَانَ یَنامُ کَالثَّلجِ

کُنتُ أَدُورُ فی الحَدِیقةِ بحزنٍ

قُربَ سِندیانِ الیَّاسَمین الجافِّ أَدفِنُ عَصافِیری المَیِّتَةَ»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «عِندَما یَهدَأُ سُقُوطَ الثَّلجِ

کُنتُ أَتَجَوَّلُ فی الحَدِیقةِ بارِدَةً

وَأَدفِنُ عَصَافِیرِی المَیِّتَة»

(عبدالمنعم، 2010)

مقصود از «خوابیدن» در سروده اخیر، کاهش بارش برف است که العطار با در نظر داشتن مفهوم همسانی و تشبیه، دلالت ظاهری کلمه را در ترجمه آورده است؛ در حالی که در ترجمة دوم (عبدالمنعم)، معنای کاسته شدن برف درست بیان شده است. مقایسة تعدیل­های واژگانی عبدالمنعم و العطار، نشان از میزان توجه هر یک از این دو مترجم به هنجارهای زبان مقصد دارد. در سطح واژگانی در غالب موارد تناظر یک به یک میان متن اصلی و تعریب­های دو مترجم ملاحظه می­شود.

 3-1-1. تعدیل بیان استعاری به بیان ساده و برعکس

تعدیل بلاغی به معنای تلاش برای بازآفرینی وفادارانه متن اصلی در زبان مقصد با استفاده از آرایه­های متفاوت است تا تأثیری مشابه تأثیر متن اصلی را در خوانندة ترجمه ایجاد کند. ایجاد این تعدیل نه تنها در فرآیند ارائة پیام و معنا خلل وارد نمی­کند، بلکه می­تواند باعث برجستگی و نمود بیشتر معنا و پیام شود. تعدیل بلاغی را بیشتر در ترجمة امثال و تعابیر و کنایات و عبارات آمیخته با تصویر می­توان دید (لطفی‌پور ساعدی، 1371). در این تعدیل، بیان ساده به بیان تصویری، اعم از مجازی، استعاری، کنایی و نیز عکس آن تبدیل می­شود، همچنان که واژه عام به خاص یا برعکس ترجمه می­شود. نمونه‌های زیر شاهدی برای این موضوع است:

فرخزاد: «آن روزهای سالم سرشار

آن آسمان پر از پولک

آن شاخساران پر از گیلاس»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «تِلکَ الأیّامُ الصَّالحةُ الغَزِیرَةُ

تِلکَ السَّماواتُ المَلِیئةُ بِالنُّجُوم

تِلکَ الغُصُونُ المحمّلةُ بِالکَرَز»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «تِلکَ الأیّامُ الطَّیّبةُ السَّعیدةُ

تِلکَ السَّماواتُ الملیئةُ بِالزِّینَة

تِلکَ الأغصانُ الملیئةُ بِحبّاتِ الکَرَز»

(عبدالمنعم، 2010)

در این بخش از سروده «آن روزها»، «پولک» استعاره از ستارگانی است که آسمان را به روشنی آراسته می­سازند. «ستاره» از واژگان پر بسامد در شعر فروغ به‌شمار می­آید که نماد امید و خوشبختی­ است و نوید روزهای خوب را می­دهد (شمیسا، 1372). مترجم عراقی دلالت ثانویة این واژه را در انتخاب معادل در نظر داشته و عبدالمنعم معنای ظاهری آن را در ترجمه بیان کرده است. البته باید گفت که هر دو مترجم اغلب تعابیر استعاری موجود در این اثر را بدون هیچ تغییری ارائه کرده­اند.

3-1-2. تعدیل در ضرب­المثل­ها

به دلیل بار فرهنگی موجود در امثال، معادل­یابی مناسب در برقراری تعادل و موازنه میان­زبانی، اجتناب­ناپذیر و ضروری است. در نمونه­های زیر این تعدیل را در ترجمة هر دو مترجم ملاحظه می­کنیم که ریشه در تفاوت­های کارکردی و سبکی دارد.

فرخزاد: «یا عبور گیج رهگذری باشد

که کلاه از سر بر می­دارد

و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی­معنی می­گوید «صبح بخیر»»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «أَو عُبور عابرٍ دَائِخ

یَبتَسِمُ ابتسامَةً لِعابِرٍ آخَرَ وَدُونَ مَعنًی یَقُولُ: صَباحَ الخَیرِ»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «أَو عُبورُ حائِرٍ لأحدِ المارّةِ

وَهُوَ یَرفَعُ قُبُعَتَهُ مُحَیّیاً عَابِرَ سَبیلٍ آخَرَ

وَیقُولُ لَهُ بِابتسامَةٍ لا مَعنًی لها صَباحَ الخَیرِ»

(عبدالمنعم، 2010)

در سرودة «تولدی دیگر» آنجا که فرخزاد تعاریف مختلفی از زندگی ارائه داده و بر یک­نواختی آن اشاره می­کند، عبارت «کلاه از سر فرو نهادن» را به‌کار برده است که به معنای ادای احترام است (انوری، 1382). عطار بدون ملاحظه به انتقال این مفهوم فرهنگی از ترجمة آن چشم پوشیده است؛ در حالی که عبدالمنعم با تکیه بر تصریح و افزودن قید حالت «محییا»، آفرینش و تبلور این تصویر را در زبان مقصد فراهم کرده است. در زبان عربی دو تعبیر «رَفَعَ بِهِ رَأساً» و نیز «رَفَعَ لَهُ القُبَّعَةَ» این مفهوم را تداعی می‌کنند (ر.ک: ناظمیان، 1394).

یا در ترجمة نمونه­ای دیگر:

فرخزاد: «من خواب دیده­ام که کسی می­آید

من خواب یک ستاره قرمز را دیده­ام

و پلک چشمم هی می­پرد

و کفش­هایم هی جفت می­شوند...»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «رَأَیتُ مَنامَاً أَنّ أَحدَاً سَیأتی

رَأَیتُ مَنامَ نجمةٍ قِرمِزیةٍ

وَجَفنُ عَینی یَرفُّ

وَأحذِیَتی تَصطَفُّ..»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «رَأَیتُ فی النَّومِ أنَّ أَحدَهُم قَادِمٌ

رَأَیتُ فی النَّومِ نجمةً قِرمِزیةَ اللَّونِ

وَقَد أَخَذَ جَفنای یَرتَجِفانِ

وَقَفَزتُ مِن مَکانی»

(عبدالمنعم، 2010)

در این سروده «پریدن پلک» و «جفت شدن کفش» انعکاسی از باور عامیانه و فرهنگ بومی مردم ایران است که شاعر آن را نشانة خوش­یمنی و آمدن میهمان و محبوب برمی‌شمارد. به سخن دیگر، «جستن پلک بالای چشم راست، خوشحالی بعد از تنگی و از چپ، نشانة رسیدن غایبی است...» (هدایت، 1378). هر دو مترجم بی­توجه به مضمون ثانویة این دو تعبیر، ترجمه­ای تحت­اللفظی ارائه داده‌اند که دربردارندة پیام فرهنگی جمله نیست و تهی از تعادل ترجمه­ای است. از نظر کتفورد، در تعادل ترجمه­ای توجه به «ویژگی­های ارتباطی از قبیل نقش، ربط داشتن، موقعیت و فرهنگ و نه فقط ملاک­های صوری زبانی» ضرورت دارد (ماندی، 1394).

3.2. تغییر ساختاری[19]

تبدیل­های ساختاری در ترجمه از برجسته­ترین عوامل در خوانایی و مفهوم­سازی متن مبدأ است. در نگاه کتفورد، یکی از تبدیل­های مقوله­ای، مستلزم تغییر ساختار دستوری ا­ست که «همچون دیگر انواع تبدیل مقوله، نشان­دهندة ناسازگاری زیرساختی بین نظام­های زبانی مبدأ و مقصد است» (شاتلورت و کاوی، 1385). کتفورد معتقد است این تغییر در مقایسه با تعدیل­های دیگر، شیوع بیشتری در ترجمه دارد (ر.ک: عنانی، 2003). زبان عربی و فارسی از هنجارهای متفاوتی در تسلسل عناصر جمله دارند؛ این ترتیب­ها از سر اجبار توسط مترجم چینش می­شود، اما قسمت عمده­ای از این تغییرات اختیاری بوده و مترجم بنابر اهدافی دیگر به آن دست می­زند. فراوانی تغییر ساختار در ترجمة هر دو مترجم نشان از تفاوت ساختاری دو زبان و به طور خاص زبان ادبی دارد؛، اما گاه رویکرد دو مترجم با یکدیگر متفاوت است؛ برای نمونه در سروده زیر:

فرخزاد: «درد تاریکست درد خواستن

رفتن و بیهوده خود را کاستن»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «وَجعٌ أسودُ وجعُ التَّمنّی

أن تذهبَ ولن تحصُلَ علی الشیء»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «إنّ ألمَ الرَّغبَةِ ألمٌ مظلمٌ

والسَّعی والعبثُ یعیب الذاتَ»

(عبدالمنعم، 2010)

چنان­که از ترجمة سرودة اخیر ملاحظه می­شود، مترجم عراقی دقیقاً در سایة ساختار دستور فارسی حرکت کرده و این تقید او را از ارائة تعریبی سازگار با دستور عربی باز داشته است؛ این درحالی است که در ترجمةه دوم واژه­گزینی­ها مناسب با نحو عربی است و شیوایی اسلوب عربی را نشان می­دهد. شاید مهم­ترین هدف مترجم این است که اثری مأنوس پدید آورد. از این­رو، با در نظر گرفتن اهدافی نظیر سلاست­بخشی، خوانایی متن، رهایی از قید و بندهای ترجمه تحت­اللفظی، انتقال بهتر پیام متن مبدأ به تعدیلات ساختاری رو آورده است.

به هم ریختن ترتیب اجزای کلام در زمره تعدیل­های اجباری است که به مترجم تحمیل می­شود، اما تعدیل­های اختیاری ناظر به ویژگی­های سبکی و تفاوت­های ظریف معنایی و تلاش برای یافتن قالب­های بیانی جاافتاده و مقبول در زبان مقصد است (خزاعی­فر، 1398).

تغییر فاعل یا تصریح به آن در ترجمة عبارات نیز از جمله تغییرات ساختاری است که گاه در این دو ترجمه ملاحظه می‌شود. در مطالعات ترجمة این نوع از تعدیل­ها که در ایجاد پیوندهای نحوی یا صریح­تر کردن روابط منطقی نقش­آفرینند، «تبیین»[20] می­نامند (شاتلورت و کاوی، 1385). نمونة زیر، گویای این نوع از تعدیل در ترجمة مریم العطار است:

فرخزاد: «بیش از این­ها، آه، آری

بیش از این­ها، می­توان خاموش ماند

می­توان ساعات طولانی

با نگاهی چون نگاه مردگان، ثابت....»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «أکثرُ مِن هَذا نَعَم

أکثرُ مِن هَذا أستطِیعُ أن أصمُتَ

نَستَطِیعُ لِساعاتٍ طَوِیلةٍ بِنَظرَةٍ رَتِیبَةٍ کَالأَموات»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «أَکثرُ مِن هَذا، آه، نَعَم

یُمکِنُ لِلمَرءِ أَن یَلزَمَ الصَّمتَ أکثرُ مِن هَذا

یُمکِنُ لِلمَرءِ أَن یَظَلَّ مُشدُوهاً

لِساعاتٍ طَوِیلَة»

(عبدالمنعم، 2010)

مریم العطار در ترجمة شعر «عاشقانه» که اغلب برای دادجویی از محبوب و بزرگداشت وی پیوسته او را مورد ندا قرار می­دهد، ساختار ندا را درهم شکسته و جملات خبری به‌کار برده است. پیروی از سبک و سیاق ساختار فارسی و عدم تعدیل اجباری در تعریب العطّار، گاه موجب بروز لغزش­های دستوری شده است.

3-3. تغییر طبقات دستوری [21]

از نگاه کتفورد، این نوع از تغییر در عناصر اسمی (تغییر طبقات دستوری)، فعل و حرف روی می­دهد و در زبان مقصد با معادل دیگری جایگزین می­شود. به عبارتی دیگر، «تغییر طبقات دستوری به این معناست که برای یک نقش دستوری در زبان مبدأ، نقش دستوری دیگری را در زبان مقصد جایگزین کنیم. تغییرات دستوری غالباً در زمرة تعدیل­های اجباری قرار می­گیرند» (پریز، 1397). این نوع از تعدیل به طور برجسته­ و با فراوانی بالا در ترجمة هر دو مترجم ملاحظه می­شود که اقسامی که ادامه آمده از آن جمله است.

3-3-1. تبدیل قید یا متمم­های قیدی به فعل

فرخزاد: «گوئی میان مردمک­هایم

خرگوش ناآرام شادی بود»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «کأنَّ ما بینَ بُؤبُؤ عَینیّ

هُناکَ أرنَبٌ یَتقَافَزُ بِفَرحٍ کلَّ صَباحٍ»

(العطار، 2017)

ترجمة‌ عبدالمنعم: «کَأنَّهُ یُوجَدُ وَسطَ إنسانِ عَینی

أَرنَبٌ غَیرُ هَادِئٍ وَسَعِید»

(عبدالمنعم، 2010)

 

فرخزاد: «من از تو می­مردم

اما تو زندگانی من بودی

تو با من می­رفتی»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «کُنتُ أَمُوتُ فِیکَ

لَکِنَّکَ کُنتَ تُحیِینی

کُنتَ تَذهبُ مَعی»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «کُنتُ قَد مِتُّ بِسَبَبِکَ

لَکِنَّکَ کُنتَ حَیاتی

کُنتَ تَسیرُ مَعی»

(عبدالمنعم، 2010)

فرخزاد: «من تند و بی­پروا

دور از نگاه مادرم خط­های باطل را

از مشق­های کهنه خود پاک می­کردم»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «أنا بخفّةٍ دونَ أن أخشَی شیئاً

بعیداً عَن عیونِ أمِّی کنتُ أمحو الخطوطَ الزائدةَ مِن واجبی المدرَسِی»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «کنتُ أمحو بِسرعةٍ وجرأةٍ

بعیداً عَن نَظراتِ أمِّی

الکتاباتِ الَّتی لا فائدةَ مِنها»

(عبدالمنعم، 2010)

فرخزاد: «گوئی از ابتدای وجودش

بیگانه بوده است

او مردیست از قرون گذشته

یادآور اصالت زیبایی»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «کَأنَّهُ مُنذُ أن بَدَأَ حیاتَه

کانَ غَرِیباً مَعَ ذاتِهِ

هُوَ رَجُلٌ مِن القُرونِ الماضِیةِ

رَمزٌ لِلأَصالَةِ وَالجَمال»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «کَأنَّهُ کانَ غَریباً

مُنذُ بِدایَةِ وُجُودِهِ

هُوَ رجلٌ مِن القُرونِ الماضِیَةِ

مُذَکِّرٌ بِأصالَةِ الجَمَال»

(عبدالمنعم، 2010)

تبدیل اسم به فعل در سازه­های جزئی در ترجمة هر دو مترجم به وفور ملاحظه می­شود. این تکنیک همان جابه‌جایی و تغییر طبقة دستوری است که مترجمان عامدانه یا ناخواسته بر محوریت زبان مقصد انجام داده­اند.

3-3-2. تبدیل فعل به اسم

کاربست فعل به جای قیود و متمم­ها در ترجمه به نسبت تبدیل­های فعل به اسم به دلیل سازگاری ساختارهای فعلی با زبان عربی فراوانی بالایی در ترجمة مترجمان دارد؛ هرچند این نوع تبدیل در ترجمة العطار به دلیل تبعیت از ساختارهای فارسی کمتر به نظر می­رسد:

فرخزاد: «ای شب از رؤیای تو رنگین شده

سینه از عطر توام سنگین شده»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «اللیلُ ملوّنٌ بأحلامِک

الصَّدرُ مُثقَلٌ بِعطرِک»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «یا مَن تلوَّنَ لَیلِی بِسَببِ رؤیاک فی أحلامی

ثَقُلَ صَدرِی بِتأثیرِ عطرِک وعَبیرِک»

(عبدالمنعم، 2010)

 

3-3-3. تبدیل اسم مفرد به مثنی و جمع

فرخزاد: «با توام دیگر ز دردی بیم نیست

هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «حِینَ أکُونُ مَعَکَ لا أخشَی المَتاعِب

وَلو کَانَ هناکَ ألمٌ هُو ألمُ السَّعَادَة»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «لم أعُد أخشَی الألمَ وَأنا مَعَک

وَإذا وُجِدَ، فإنَّه لَیسَ سِوَی ألمِ سَعادَتی»

(عبدالمنعم، 2010).

فرخزاد: «وعشق

که در سلامی شرمآگین خویشتن را بازگو می­کرد»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «وَالعِشقُ

کَانَ یتَدَاعَی ما بینَ تحیتینِ فی ظُهیرَاتٍ حَارّةٍ مَلیئةٍ بِالغبار»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «وَالعِشقُ

الَّذِی کَانَ یَتَکرّرُ فی سَلامی الخَجُول»

(عبدالمنعم، 2010)

فرخزاد: «ما قلب­هامان را به باغ مهربانی­های معصومانه می­بردیم»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «کُنَّا نَأخُذُ قُلُوبَنَا إِلَی بَساتِینِ الحَنَانِ المعصُوم»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «کُنَّا نَحمِل قُلُوبَنَا إِلَی حَدِیقَةِ الحَنَان وَالعَطفِ البَرِیئَین»

(عبدالمنعم، 2010)

فرخزاد: «به راه پر ستاره می­کشانیم

فراتر از ستاره می­نشانیم»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «تجرُّنی إِلی الطّرِیقِ المملُوءِ بِالنُّجُوم

تَضَعُنی فوقَ النَّجمِة»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «لِنصعَد إِلی طَریقٍ مَلیءٍ بِالنُّجُوم

وَنجلِس فِیما وَراءِ النُّجُوم»

(عبدالمنعم، 2010)

3-3-4. تبدیل مثنی و جمع به مفرد

فرخزاد: «ای در بگشوده بر خورشیدها

در هجوم ظلمت تردیدها»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «أنتَ بابٌ مَفتوحٌ أمامَ الشُّمُوس

فی هجومِ ظُلمةِ التّردُّدِ وَالشَّک»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «یا مَن تَکُونُ باباً مفتوحاً أمامَ الشَّمس

عِندَ هُجُومِ ظُلمَةِ الشَّک»

(عبدالمنعم، 2010)

فرخزاد: «مرا ببر امید دلنواز من

ببر به شهر شعرها و شورها»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «خذنی یا أملی ... یا سلوتی

إلی مدینة الشعر والولع»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «خذنی یا أملی الحبیب

إلی مدینة الأشعار والفتنة»

(عبدالمنعم، 2010)

فرخزاد: «او با خلوص دوست می دارد

ذرات زندگی را

ذرات خاک را

غم­های آدمی را

غم­های پاک را»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «هو یحب بإخلاص

ذرات الحیاة

ذرات التراب

حزن البشر

حزن النقاء»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «هو یحب بإخلاص

ذرات الحیاة

ذرات التراب

الأحزان الآدمیة

الأحزان النقیة الطاهرة»

(عبدالمنعم، 2010)

3-3-5. تبدیل مصدر به فعل

فرخزاد: «به ابرها که فکرهای طویلم بودند

به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من

از فصل­های خشک گذر می­کردند»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «عَلَی الغُیُومِ الَّتی کانَت کَأَفکَارِی الطَّوِیلَة

عَلَی شَجَرِةِ الصَّفصافِ الَّتی کَانَت تَنمُو بِوَجَعٍ»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «سَوفَ أُحیّی نموَ أشجارِ الحورِ المؤلمِ فی الحَدِیقَةِ»

(عبدالمنعم، 2010)

3-3-6. جابه‌جایی در ترکیب­های وصفی و اضافی

فرخزاد: «چه دور بود پیش از این زمین ما

به این کبود غرفه­های آسمان»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «کَم کَانَت الأرضَ بَعِیدةً بَل هذا

وَأنا فی غُرَفِ السَّماءِ الزَّرقاء»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «کَم کَانَت أَرضُنا بَعِیدةً قَبلَ الآنَ

حَیثُ هَذِه الغُرفُ السَّماوِیةُ الزَّرقاء»

(عبدالمنعم، 2010)

این نکته ضروری است که توجة دقیق کتفورد به تغییرات زبانی و ساختاری در نگاه ریاضی­وار او به مسألة ترجمه ناشی می­شود. وی زبان را نوعی رفتار انسانی الگومند می­داند و سعی در تبیین این الگوها در سطوح مختلف دارد.

 

3-4. تغییر واحد[22]

از نگاه کتفورد، تغییر واحد نوعی تبدیل مقوله است که در آن تناظر دقیق مرتبه- مرتبه؛ یعنی تعادل بین جمله­ها، بندها، گروه­ها، واژه­ها و تکواژهای زبان مبدأ و زبان مقصد وجود ندارد. از جمله شرایطی که اغلب در آن تبدیل واحد رخ می­دهد، زمانی است که یک عنصر واژگانی زبان مبدأ که معادل مناسبی در زبان مقصد ندارد با استفاده از یک گروه ترجمه می­شود.

فرخزاد: «عشق چون در سینه­ام بیدار شد

از طلب پا تا سرم ایثار شد»

(فروغ، 1382)

ترجمة العطار: «حِینَ استَیقَظَ الحُبُّ بِقَلبی

فَدَیتُ جَسَدِی مِن الرَّأسِ حَتَّی القَدَم»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «عِندَما استَیقَظَ العِشقُ فی صَدرِی

آثَرتُ الطَّلَبَ بِکُلِّ کِیانِی»

(عبدالمنعم، 2010)

فرخزاد: «ای سراپایت سبز

دستانت را چون خاطره ای سوزان، در دستان عشق من بگذار»

(فرخزاد، 1382)

ترجمة العطار: «أیُّها المغَطَّی بِالخُضُار»

(العطار، 2017)

ترجمة عبدالمنعم: «یا مَن تَکُونُ کُلُّکَ أَخضَرُ مِن الرَّأسِ حَتَّی أَخمَضِ القَدَمَینِ»

(عبدالمنعم، 2010)

چنان که در این دو نمونة اخیر ملاحظه می­شود، تفاوت سطوح ساختاری دو زبان، مترجمان را مجبور به گزینش واحدهای متناسب و ملموس زبان مقصد کرده است که با اصل تغییر واحد کتفورد همخوانی دارد. از نظر کتفورد، این تعدیل، حاکی از ضرورت نوعی عبارت­بندی مجدد است که در نتیجة تفاوت­های جزئی بین زبان­های مبدأ و مقصد بر مترجم تحمیل می­شود (شاتلورت و کاوی، 1385).

 

بحث و نتیجه­گیری

در جستار حاضر تعریب 19 سروده از مجموعة تولدی دیگر فرخزاد بر پایة الگوی نظری کتفورد مورد ارزیابی قرار گرفت. اهم نتایج این بررسی در موارد زیر خلاصه می­شود:

- در برگردان سروده­های مجموعة تولدی دیگر فرخزاد، گونه­های پرشماری از دگردیسی و تبدیل ملاحظه می­شود که بخش عمدة این تعدیل­ها به ناهمگونی ماهوی دو زبان عربی و فارسی در بخش سبکی و ساختاری شعر بازمی­گردد و اِعمال آن در برگردان شعر از سوی مترجمان اجتناب­ناپذیر به نظر می­رسد. تغییر نقش­ها که در تعبیر «کتفورد» از آن با عنوان «تغییر طبقات دستوری» و در زمرة تعدیل­های اجباری یاد می­شود در نمونه­های متنوع ترجمه هر دو مترجم ملاحظه می­شود که تحت تأثیر عدول از ساختار نحوی جملات، روی داده است.

- موازنه فرهنگی در ترجمة هر دو مترجم، گاه موجب تعدیل واژه­ها و تعابیر اصطلاحی بوده است، اما به طور کلی، مقایسه این دو ترجمه با سروده­های مجموعة تولدی دیگر، نشان می­دهد که ترجمة عبدالمنعم به دلیل معادل­یابی­های مناسب و رعایت عناصر زبانی متن مقصد، روان­تر و مخاطب­محور است؛ این درحالی است که العطار به دلیل تقید به زبان مبدأ و التزام به صورت واژه­ها و معنای ظاهری عبارات، گاه از بیان مقصود شاعر باز مانده و موجب تحریف دلالی و سبکی شده است.

- از بررسی تعریب نمونه اشعار منتخب، چنین به نظر می­رسد که در ترجمة العطار، گرایش به وام­گیری یا گزینش معنای تحت­اللفظی برخی از واژه­ها که حامل معنای نقشی و فرهنگی خاصی­ است، نمود بیشتری دارد. این در حالی است که تلاش مترجم مصری، عبدالمنعم بر گزینش معادل­ها براساس قراردادهای فرهنگی و اجتماعی زبان مقصد بوده است. ضمن آنکه گاه حذف واژه­ها و تقلیل جمله­واره­ها در ترجمة العطار، انتقال تصویر شعری را با خلل روبه‌رو می­کند.

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

 

[1]. Catford, J. C.

[2]. David, M.

[3]. Shift

[4]. Jeremy, M.

[5]. A Linguistic Theory of Translation

[6]. Firth, R.

[7]. Halliday, M.

[8]. Van Leuven-Zwart

[9]. Shuttleworth, M & Cowie, M.

[10]. Vinay, J. & Darbelnet, J.

[11] . Nida, E.

[12] . Addition

[13]. Subtraction

[14] . Alteration

[15]. Nida, E. & Taber, C.

[16]. Popovich

[17]. Level Shift

[18].Category Shift

[19]. Structural Shift

[20]. Explanation

[21]. Class Shift

[22]. Unit Shift

انوری، حسن. (1382). فرهنگ سخن. تهران: سخن.
__________. (1383). فرهنگ کنایات سخن. ج 2. تهران: سخن.
پریز، قادر. (1397). چالش برابریابی برخی ساخت­های دستوری در تعریب بر اساس نظریه تغییرات صوری کتفورد. پژوهش­های ترجمه در زبان و ادبیات عربی، 8(19)، 135ـ 152.
خزاعی­فر، علی. (1398). ترجمة متون ادبی. تهران: سمت.
دواچی، آزاده. (1397). واکاوی ئقد ادبی فمینیستی در ادبیات زنان ایران (مجموعه مقالات). لندن: نشر مهری.
الدهنی، نسرین. (1393). ترجمة شعر فروغ فرخزاد فی الوطن العربی. انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی، 10(30)، 41ـ 59.
شاتلورت، مارک و کاوی، موریا. (1385). فرهنگ توصیفی اصطلاحات ترجمه. ترجمة فرزانه فرحزاد، غلامرضا تجویدی و مزدک بلوری. تهران: یلدا قلم.
شفیعی­کدکنی، محمدرضا. (1390). با چراغ و آینه: در جست‌وجوی ریشه­های تحول شعر معاصر ایران. تهران: سخن.
شمس لنگرودی، محمد. (1370). تاریخ تحلیلی شعر نو. تهران: نشر مرکز.
شمیسا، سیروس. (1372). نگاهی به فروغ فرخزاد. تهران: مروارید.
صحرایی­نژاد، فهیمه. (1389). نگاهی دوباره به تعدیل در ترجمه. مطالعات ترجمه، 31(8)، 5ـ24.
صلح­جو، علی. (1385). گفتمان و ترجمه. تهران: نشر مرکز.
عبدالمنعم، محمد نورالدین. (2010). مختارات من أشعار الشاعرة الإیرانیة فروغ فرخزاد. قاهرة: المرکز القومی للترجمة.
العطار، مریم. (2017). الأعمال الشعریة الکاملة لفروغ فرخزاد. بغداد: دارالمدی.
علیخانی، پریسا، اکبری، فاطمه و ابراهیمی، احد. (1397). مطالعه تطبیقی پرندگان اسطورهای در ایران و تمدنهای مجاور: مطالعه موردی سیمرغ و عنقا. جلوة هنر، (2)، 55ـ 66.
عنانی، محمد. (2003). نظریة الترجمة الحدیثة: مدخل إلی مبحث دراسات الترجمة. قاهرة: الشرکة المصریة العالمیة للنشر.
فرخزاد، فروغ. (1382). مجموعه اشعار فروغ فرخزاد. تهران: نگاه.
کاظمی نجف­آبادی، سمیه و رحیمی خویگانی، محمد. (1396). بازتاب شعر معاصر فارسی در جهان عرب. پژوهش­های ادبیات تطبیقی، 5(1)، 120ـ 156.
لطفی­پور ساعدی، کاظم. (1371). درآمدی به اصول و روش ترجمه. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
ماندی، جرمی. (1394). معرفی مطالعات ترجمه: نظریه­ها و کاربردها. ترجمة علی بهرامی و زینب تاجیک. تهران: راهنما.
منافی­اناری، سالار. (1395). روش­ها و نقد و بررسی ترجمه. تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی.
ناظمیان، رضا. (1394). فرهنگ امثال و تعابیر. چ 2. تهران: فرهنگ معاصر.
ناظمیان، رضا و قربانی، زهره. (1392). از تعدیل تا معادل­یابی. پژوهش­های ترجمه در زبان و ادبیات عربی، 3(9) ، 85ـ 102.
ولی­پور، واله. (1382). بررسی نظریات معادل­یابی در ترجمه. متن­پژوهی ادبی، 7 (18) ، 62ـ 73.
هدایت، صادق. (1378). فرهنگ عامیانه مردم ایران. تهران: چشمه.