نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استادیار گروه زبان و ادبیات عرب دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره)

چکیده

ترجمه به­عنوان فرآیندی پیچیده، نیاز به شناخت همه جانبۀ زبان دارد چه زبان مبدأ و چه زبان مقصد. شناخت زبان از رهگذر زبان­شناسی فرمالیستی و معناشناسی در نگرش سنتی یا مدرن، شرط لازم است نه کافی. در این راستا زبان شناسی کاربردی (البته در کنار نوع فرمالیستی آن) می­تواند راه­گشا باشد. نگرش کاربردی، زبان را به عنوان گفتمان و نه متن در نظر می­گیرد. شناخت بافت غیر زبانی و به­­ویژه نوع موقعیتی آن از زاویۀ نگاه کاربردشناختی، به مراتب شناخت زبانی فراتر و عمیق­تری به مترجم می­دهد. مترجم با شناخت بافت موقعیتیِِ متن مبدأ می­تواند چنین بافتی را در زبان مقصد در قالب واژگان و سبک متناسب به وجود آورد. و در نهایت به عنوان آفرینندۀ متنی جدید و فرستندۀ پیام به تعادل ترجمه­ای برسد. نگارنده در مقالۀ حاضر سعی بر آن نموده است تا با رویکرد کاربردشناختی به ترجمه از عربی به فارسی بپردازد. در این راه با فرض مثال­هایی که بیشتر جنبۀ آموزشی دارند مطلب را در سطح عملی دنبال کرده است و در پایان مقاله به این نتیجه رسیده است که نگرش سنتی (فرمالیستی) باعث می­شود تا مترجم با نگاهی جزئی در چهارچوب متن محصور شود و همۀ پیام را از زبان مبدأ دریافت نکرده و انتقال­ندهد حال آنکه در نگرش گفتمانی جنبه­های فرامتنی پیام هم قابل انتقال است.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Contextual Equivalence in Arabic-Persian Translation: A pragmatic approach

نویسنده [English]

  • Farshid Torkashvand

Assistant Professor of Arabic Language and Literature, Imam Khomeini International University;

چکیده [English]

Translation, as a complex process, requires a comprehensive knowledge of both source and target languages. Understanding language through formalist linguistics and semantics in traditional or modern approach is a necessary but not sufficient condition. In this regard, functional linguistics, besides formalist linguistics, may be helpful. Functional approach defines language as a discourse, not a text. Knowledge of non-linguistic context especially the situational kind from a pragmatic angle provides a further and deeper understanding of language for the translator. With the knowledge of situational context of the source language, the translator can turn such a context into an appropriate style and vocabulary in the target language; and finally, the translator, as the creator of a new text and sender of message, would reach a translational equivalence. In the present paper the researcher has tried to investigate Arabic into Persian translation utilizing a pragmatic approach. To this end, the given example sentences are more of pedagogical value and the problem was addressed practically. Finally it was concluded that the traditional approach (formalist) compels the translator to adopt a minimalist approach and be confined in the text. It in turn stops him/her to understand and transfer the source message fully while in discourse approach, extra-textual aspects of the message are also transferable. 

کلیدواژه‌ها [English]

  • Situational context
  • Pragmatics
  • Translation
  • Translator
  • Arabic

. مقدمه

بی­گمان مترجم برای ارائۀ ترجمه­ای موفق از زبانی به زبان دیگر از جمله از عربی به فارسی به شناختی فراگیر از زبان مبدأ و همچنین زبان مقصد نیاز دارد. بخشی از این شناخت از رهگذر مطالعات سنتی زبان یعنی صرف و نحو وتا حدودی بلاغت به دست می­آید و بخشی دیگر از رهگذر تجربه.شاید مترجم باتجربه بر اساس یافته­های شناختی خود بتواند ترجمۀ کاملی ارائه کند اما در مورد مترجم کم­تجربه چنین مطلبی نمی­تواند صحیح باشد . و در این راه حتی در مورد مترجم با تجربه نیز ما نیاز به این داریم که راه طولانی تجربه را با کمک ارائۀ تئوری­های کاربردی کوتاه­تر کنیم تا آموزش مبانی نظری ترجمه به شکل اصولی آن نیز ممکن­باشد. در این راستا و در کنار مطالعات سنتی می­توان از علومی بهره­گرفت که راه تجربه را نه تنها کوتاه­تر بلکه آسان­تر نیز می­کند. با بهره­گیری از یافته­های زبان­شناسی کاربردی و به­­ویژه شاخۀ کاربردشناسی زبان و با شناخت بافت موقعیتی از دریچۀ نگاه کاربردشناختی می­توان گام­های مؤثری در ارائۀ ترجمۀ موفق برداشت.در پژوهش حاضر به دنبال پاسخگویی و اثبات پاسخ­های فرضی به سؤال اساسی زیر هستیم:

ـ کاربردشناسی و به­ویژه بافت موقعیتی از منظر این علم چه کارکردی در ترجمه (از عربی به فارسی) می­تواند داشته باشد؟ و چه کمکی می­تواند به مترجم داشته باشد؟

در پاسخ به سؤال بالا این فرضیه را مطرح می­کنیم که زبان­شناسی فرمالیستی (صرف و نحو) و تا حدودی بلاغت برای انجام یک ترجمۀ موفق و کامل شرط لازم است اما کافی نیست. زیرا چنین شناختی از زبان، ما را در سطح نظام بستۀ متن محدود می‌سازد. ما باید نگاهی فرامتنی و یا بهتر بگوییم گفتمانی داشته باشیم. از راه شناخت بافت موقعیتی سخن که گفتمان زبان مبدأ را به ما می­شناساند می­توانیم گفته­های نانوشتۀ متن را نیز دریابیم، مترجم با شناخت بافت موقعیتی زبان مبدأ می­تواند چنین بافتی را در زبان مقصد نیز لحاظ نماید و از این رهگذر یک تعادل بافتی و حتی تعادل ترجمه­ای ایجاد­کند و در نهایت ترجمۀ صحیح و کاملی ارائه­نماید.

شایان ذکر است که در پژوهش حاضر اثبات فرضیۀ بالا را در دو حیطۀ نظری و کاربردی و در زمینۀ ترجمۀ متون غیر ادبی هدف قرار داده­ایم و در این راه با روش تحلیلی- توصیفی سعی بر آن داشته­ایم تا از منابع معتبر در زمینۀ کاربردشناسی زبان ـ که منابعی نادر است ـ استفاده نماییم. امید آن داریم که این پژوهش، زمینه را برای پژوهش­های آینده فراهم­آورد.

1- 1- پیشینۀ تحقیق

در زمینۀ علم کاربردشناسی کتاب­ها و مقالاتی به زبان  فارسی و عربی نوشته شده است که سعی بر آن داشته­ایم از منابع مهم در این زمینه استفاده نماییم. در این باب و در زبان عربی کتاب «إستراتیجیات الخطاب : مقاربة لغویة تداولیة»اثر عبدالهادی بن ظافر الشهری از جمله آثار بارز در این حوزه می­باشد که در مواردی از این اثر در جریان پژوهش استفاده کرده ایم. اما در حوزۀ زبان فارسی نیز آثاری به چشم می‌خورد که از آن جمله می­توان به کتاب «درآمدی بر اصول و روش ترجمه» اثر کاظم لطفی پور ساعدی و کتاب «نظریه­های ترجمه در عصر حاضر» تألیف ادوین گنتزلر و ترجمۀ علی صلح­جو اشاره کرد. لازم به ذکر است که کتاب­های بالا تنها از منظر تئوری به مقولۀ ترجمه پرداخته­اند و به صورت تخصصی به ارتباط ترجمه با علم کاربردشناسی نپرداخته­اند. اما در باب ارتباط این علم با ترجمه به ندرت کتاب یا مقاله­ای نوشته شده است. در این راه نگارنده دو کتاب را یافت. نخست کتاب (گفتمان و ترجمه) اثر (علی صلح­جو) می­باشد که در نگاهی کلی به بررسی ارتباط ترجمه با گفتمان پرداخته است و نمونه­هایی از ترجۀ انگلیسی به فارسی را در آن گنجانده است و دوم کتاب «تحلیل کلام: روشی برای ترجمه:نظریه و کاربرد» اثر ژان دلیل و ترجمۀ اسماعیل فقیه که همچون کتاب صلح­جو با رویکرد گفتمانی به ترجمه پرداخته است. اما در باب ارتباط ترجمه و کاربرد­شناسی در ترجمه از عربی به فارسی هیج اثری نیافتیم و پژوهش حاضر در این زمینه و درباب ترجمه از عربی به فارسی به نوعی می­توان گفت آغازگر است.

2- نقش ناتمام زبان­شناسی فرمالیستی در فهم و انتقال معنا

با نگاهی کلی می­توان پژوهش­های زبان شناختی مدرن را به دو گروه بزرگ تقسیم کرد: نخست پژوهش­های فرمالیستی که به مطالعۀ زبان در چهارچوب نظام بستۀ زبانی و به دور از بافت متن می­پردازد که بیشتر در مطالعات صرفی و نحوی خلاصه می­شود. دوم پژوهش­های زبان­شناسی کاربردی که مطالعۀ زبان را در ارتباط با بافت متن (به ویژه کاربران آن) مورد توجه قرار می­دهد. پژوهش­های نوع دوم بیشتر در نظریه­هایی مانند: تحلیل گفتمان،کاربردشناسی زبان و جامعه­شناسی زبان حضور دارد (بن ظافر الشهری، 2004: 7-9 و حمدان، لاتا: 95).

البته در حوزۀ مطالعات سنتی زبان نیز تا حدودی می­توان این تقسیم بندی را در نظر گرفت که نوع فرمال آن در قواعد صرف و نحو خلاصه می­شود و در نوع کاربردی نیز مباحث مربوط به بلاغت و به­ویژه بحث مقتضای حال مخاطب مطرح است (همان: 5-6 و یارمحمدی، 1383: 72 - 73).

صرف­نظر از سنتی یا مدرن بودن پژوهش­های زبان­شناسی فرمال هدف ما اثبات این مسأله است که در کل نگاه فرمالیستی به متن نمی­تواند به ارائۀ یک ترجمۀ کامل و موفق منجر­شود.

در جریان ترجمه اگر خواننده هنگام رویارویی با متن با مواردی چون متکلم، مخاطب، پیام، مکان، نوع پیام (بخشی­هایی از بافت متن) ارتباط داشته باشد یعنی اگر خواننده با شناختی از موارد یاد شده در جهت فهم متن بکوشد در آن صورت شانس بیشتری برای فهم دقیق آن پیام خواهد­داشت (خطابی، 2006: 297).

روشن است که زبان­شناسی فرمال در راه فهم معنا پا را فراتر از متن نمی­گذارند یعنی در این راه، نگاه زبان­شناسی فرمال تنها به متن و به عنوان نظامی بسته است در­حالی­که در رویکرد زبان­شناسی کاربردی جدای از نظام زبانی متن، برون متن (بافت) نیز در نظر گرفته می­شود (بن ظافر الشهری، 2004: 11).

در نگرش کاربردشناختی، زبان به سطح اجتماعی و دایرۀ تأثیر و تأثر وارد می­شود و این مسأله از رهگذر کاربرد زبان با هدف ایجاد ارتباط حاصل می­شود (خفیف بوبکری، لاتا: 11) بدین معنا که زبان بر ناحیۀ ارتباط صحه می­نهد. در این راستا کاربردشناسی جدید به مسائل مهمی چون بافت و اهداف فرستندۀ پیام تأکید می‌کند (همان: 15).

به گفتۀ صلح­جو «گفتمان  مجموعۀ عناصر، لوازم و شرایطی است که چنانچه گرد هم آیند، متن را به وجود می­آورند، بنابراین متن حاصل و نتیجۀ گفتمان است. به سخن دیگر گفتمان فرآیند و متن فرآورده است. گفتمان پویا و متن ایستاست» (صلح­جو،1377: 8).

می­توان چنین نتیجه­گرفت که نگاه گفتمانی نگاهی است فراتر که چگونگی شکل­گیری متن را واکاوی می­کند. در ترجمه برای شناخت کامل­تر متن شایسته است با رویکرد گفتمانی به متن بپردازیم .

اما در باب علم معناشناسی باید گفت که هرچند معناشناسی نیز علم مطالعۀ معنا است (پالمر، 1385: 13 و مختار عمر،1998: 6-7-11) و هر چند که معناشناسی در راستای مطالعۀ معنای متن به جنبه­های فراتر از فرم و به­ویژه بحث بافت توجه می­کند اما ما در این پژوهش قصد آن نداریم که با نگاه معناشناختی به مسالۀ فهم و انتقال متن بنگریم زیرا بر این باوریم که معناشناسی با وجود کمکی که به ما می­کند در این راه کامل نیست. معناشناسی در راه مطالعۀ معنا «روابط صورت­های زبانی و پدیده‌های هستی را بررسی می­کند، یعنی  چگونه کلمات عینا به اشیا پیوند می­یابند» (یول، 1385: 12).

معناشناسی تنها به بررسی روابط دال و مدلول می­پردازد (منقور، 2001: 51 - 57) یعنی در واقع به بحث چگونگی ارجاع صورت­های زبانی به اشیای پیرامون و به سخن دیگر به چگونگی ارجاع مستقیم دال ها به مدلول­های مشخص می­پردازد.

این در حالی است که در کاربردشناسی علاوه بر جنبه­های مختلف بافت، به مطالعۀ ارتباط میان صورت­های زبانی و کاربران آن نیز پرداخته می­شود (یول، 1385: 12) و این مسأله خود آفاق بافت را بسیار گسترده می­کند.

به گفتۀ «یول» کاربردشناسی در سطحی فراتر به مسألۀ بافت نظر دارد به­گونه­ای که بافت مورد نظر معناشناسی را نیز در نهان دارد. معناشناسی هر چند که بافت را نیز مدنظر دارد اما بافت معناشناختی تنها در محدودۀ روابط بین نشانه­ها و اشیا محدود می‌شود حال آنکه کاربردشناسی بیشتر به روابط بین نشانه­ها و کاربران آن نظر دارد. (آیت اوشان، 2000: 55) و (یول، 1385: 12).

 از فواید کاربردشناسی این است که می­توان در مورد معنای مورد نظر افراد، اهداف و انگیزه­ها و افکار آنان و کنش­های آنان نیز بحث کرد و از معایب کاربردشناسی این است که ارائه تحلیلی عینی از مفاهیم انسانی یاد شده کاری دشوار است اما خوشبختانه کاربران تا حدودی روش­های قاعده­مندی را در به کارگیری زبان بکار می­گیرند (یول،1385: 12- 13) و این مسأله  کاربردشناسی را تا حدودی پیش می­برد. زیرا در نظر نگارنده قاعده­مندی آن روش­های بکارگیری زبان، به­صورت نسبی و نه مطلق از رهگذر شناخت بافت کاربران زبان آشکار می­شود و بر این اساس می­توان گفت که کاربردشناسی به نوعی بافت مورد نظر معناشناسی را نیز در درون خود دارد.

در رویکرد گفتمانی و به­ویژه رویکرد کاربردشناختی به بافت کاربردی و در بیانی ساده­تر به انگیزه­ها و اهداف کاربران توجه می­شود. زیرا  کاربردشناسی در قدم نخست به رد تمایز زبان و گفتار در مطالعات زبان­شناختی می­پردازد یعنی در حقیقت کاربردشناسی زبان را در ارتباط با گفتار بررسی می­کند و به دنبال اثبات این است که می­توان علاوه بر زبان، جنبه­های گفتار را نیز بررسی کرد (هالین،لاتا: 67 - 68) تمایز زبان و گفتار یک اندیشۀ فرمالیستی است که در زبان­شناسی فرمالیستی و ساختارگرا بدان توجه می­شود بدین معنا که هنگام ایجاد این تمایز پژوهشگر تنها به متن به­عنوان یک نظام بسته می­نگرد اما در اندیشۀ گفتمانی این تمایز مردود است و هنگامی که سخن از گفتار باشد بدیهی است که به جنبۀ فاعلی آن یعنی کاربران توجه می­شود در حالی­که در نگاه فرمالیستی به جنبه­های فرامتنی یعنی کاربران (فرستنده و گیرنده) و حتی زمان و مکان و... توجهی نمی­شود.

3- نقش بافت در فهم و انتقال معنا

قبل از هر چیز باید به این نکته اشاره کرد که بافت به دو نوع کلی تقسیم می­شود: نخست بافت زبانی و دوم بافت موقعیتی (بن ظافر الشهری، 2004: 40). البته از نگاه معناشناسی برای بافت انواع دیگری چون: بافت عاطفی و فرهنگی و اجتماعی نیز وجود دارد (احمد مختار، 1998: 69 ـ71). ما در این پژوهش تنها به نوع موقعیتی آن نظر داریم آن هم از منظر علم کاربردشناسی زبان. زیرا در نظر ما بافت موقعیتی ارتباط بیشتری با گفتمان دارد. گفتمان یعنی فرایند شکل گیری متن (صلح­جو، 1377: 7) و بافت موقعیتی نیز یعنی شرایطی که متن را فرا می­گیرد. بنابراین شناخت بافت موقعیتی ما را در شناخت گفتمان متن یاری می­رساند.

از دیدگاه «بن ظافر الشهری» آنچه که در مورد بحث بافت شایع شده است تعریفی کوچک با دامنۀ محدود است که در این تعریف شایع، بافت به اجزائی از سخن گفته می‌شود که ما را در کشف معنا یاری می­سازد (بن ظافر الشهری، 2004: 40).

تعبیر (اجزائی از سخن) نشان می­دهد که این اجزا چندان از محدودۀ نظام زبان فراتر نمی­رود و پر­واضح است که خواننده با مراجعۀ مختصر به پس و پیش لفظ مورد نظر به راحتی می­تواند به معنای مقصود برسد و این­گونه تعریف بیشتر مسأله را در محدودۀ بافت زبانی خلاصه می­کند.

در این راستا معنای گسترده­ای برای بافت وجود دارد که در واقع همان تعریف بافت موقعیتی است، نوع وسیع و کامل بافت در چهارچوب علم کاربردشناسی مطرح می­شود و در این­باره بافت به معنای مجموعه­ای از شرایط است که کل موقعیت کلام را در بر می­گیرد (همان: 40-41).

همچنین در تبیین بافت از منظر کاربردشناسی در بحث عناصر بافت،  شرایط و ویژگی­های کاربران سخن را نیز می­توان در چهارچوب بافت قرار داد (همان: 44-45). روشن است هنگامی که کاربران شرایط و ویژگی­های آنان در عرصۀ بافت مطرح شود در آن صورت نقش علم کاربردشناسی انکار ناپذیر است.

بر این اساس و برپایۀ آنچه گذشت، می­توان گفت معناشناسی چه در حوزۀ بافت زبانی و چه بافت موقعیتی مقدمه­ای است برای مقولۀ بافت در کاربردشناسی زیرا کاربردشناسی علاوه بر موارد بافت معناشناختی جنبۀ کاربران را نیز در بر می­گیرد چون که «کاربردشناسی به مطالعۀ ارتباط فرم­های زبانی با کاربران آن­ها می­پردازد» (یول، 1385: 11).

3-1. عناصر بافت موقعیتی از منظر علم کاربردشناسی

برای روشن شدن مفهوم بافت موقعیتی و تشریح نقش آن در فهم متن باید عناصر بافت موقعیتی مشخص شود. یعنی باید به این دانش رسید که بافت  موقعیتی در چه سطوحی به بررسی و پژوهش زبانی می­پردازد که اشاره دقیق به آن عناصر در واقع همان تعریف بافت موقعیتی است. در کنار نقش زمان و مکان به مواردی چون جایگاه و شخصیت متکلم (فرستندۀ پیام) و شنونده (گیرندۀ پیام)، روابط بین فرستنده و گیرنده، حرکات  دست و اعضای بدن و همچنین موضوع مورد بحث و غیره می­توان اشاره  کرد (عثمان محمد، 2003: 114).

 تأکید بر عناصری چون نقش و جایگاه فرستنده و گیرنده در انتقال پیام وسعت بیشتری به بحث بافت موقعیتی می­دهد زیرا این مطلب مقولۀ بافت را به مرحلۀ نقش کاربران زبان و کاربردشناسی گسترش می­دهد.

 از منظر کاربردشناسی برای مقولۀ بافت و در تشریح عناصر آن به دو مقولۀ فرستنده و گیرنده و نقش وتأثیر آن دو در شکل­گیری بافت موقعیتی سخن برمی‌خوریم (بن ظافر الشهری، 2004: 44- 52). بنابراین بدیهی­ست که در این مبحث به هر میزان که ما بر نقش، جایگاه و شخصیت فرستنده و گیرنده پیام تأکید کنیم و به­­ویژه بر مقاصد و اهداف فرستندۀ پیام، در آن صورت به مبحث کاربردشناسی نزدیک شده­ایم .

با نگاهی گذرا به تعریف علم کاربردشناسی متوجه خواهیم شد که کاربردشناسی در حقیقت همان مطالعۀ زبان از رهگذر مقولۀ بافت موقعیتی و به­ویژه با تأکید به نقش و جایگاه فرستندۀ پیام است. هنگامی­که «یول» کاربردشناسی را «مطالعۀ ارتباط میان صورت­های زبانی و کاربران آن­ها» می­داند (یول، 1385: 12). در حقیقت وی به نقش فرستنده در شکل­گیری سخن اشاره کرده است و همچنین بسیاری از پژوهشگران این حوزه کاربردشناسی را در ارتباطی محکم با پدیدۀ بافت موقعیتی تعریف کرده­اند.

در اینجا اشاره به این نکته ضروری است که کاربردشناسی علمی نیست که تنها به مطالعۀ مجموعه­ای از ساختارهای بستۀ زبانی بپردازد بلکه این علم، زبان را به‌عنوان سخن، گفتمان، ادراک، احساس، رمز و اشاره، رفتار و حرکات ، آوا، زمان و مکان ، بافت موقعیتی و بافت فرهنگی مورد مطالعه قرار می­دهد (ابراهیم­علی، 2007: 164).

کاربردشناسی از جوانب مختلف به بررسی زبان می­پردازد و در این راه مواردی چون زمان، مکان و بافت موقعیتی جزء جدایی­ناپذیر این علم است. و در کل  بافت موقعیتی و عناصر آن بخش عمدۀ این علم را تشکیل می­دهد. بر این اساس ما در ادامۀ پژوهش حاضر به تحلیل نقش عناصر بافت موقعیتی از منظر کابردشناسی زبان در نمونه­هایی از متون عربی می­پردازیم .

3-2. کارکرد شناخت عناصر بافت موقعیتی در فهم و ترجمۀ متن

با آنچه گذشت روشن شد که عناصری چون: فرستندۀ پیام، گیرنده، زمان و مکان و همچنین چگونگی ارتباط و پیوند فرستنده و گیرنده مهم­ترین عناصر بافت موقعیتی از نگاه کاربردشناسی زبان می­باشد. ما در اینجا سعی داریم تا به تشریح شناخت این عناصر در فهم و انتقال متن بپردازیم.

3-2- 1. عنصر فرستنده

اعتقادات، اهداف و گرایش­های فرستنده از جمله عناصر مهم بافت غیر زبانی است که در راه شناخت معنی ما را مجبور می­کند از حد معناشناسی فراتررفته و به‌سطح کاربردشناسی برسیم (بن‌ظافر الشهری، 2004: 44-46) و (عثمان‌محمد، 2003: 113) ویژگی­های شخصیتی فرستنده به­عنوان بخش وسیعی از بافت موقعیتی سخن (عزت، 1971: 23) از یک‌سو و اهداف و مقاصد فرستنده از سوی دیگر دو بخش تأثیرگذار و شکل­دهنده به متن به‌حساب می­آیند که کاربردشناسی (بافت موقعیتی) بر آن تأکید دارد (یول، 1385: 12). همچنین کاربردشناسی در کنار بررسی ساختارهای زبانی متن بر نقش فرستندۀ پیام در انتخاب موضوع، کلمات، سبک­ها و ... تأکید دارد (ابراهیم‌علی، 2007: 165).

از منظر کاربردشناختی بافت موقعیتی به‌پیروی از انگیزه و هدفی که در کلام نهفته بر معنای متن چیره شده است. بنابراین هر فرستندۀ پیامی باید گیرنده پیام خود و جایگاه اجتماعی و سیاسی او را بشناسد زیرا هرسخنی مطابق با بافت آن شناخته می‌شود (حمدان، لاتا: 97) اگر بپذیریم که مترجم نیز به‌نوعی فرستندۀ پیام است پس باید همان شرایط بافتی را که خالق اصلی متن ایجاد کرده در متن ترجمه شده ایجاد کند یعنی باید انگیزه­ها و اهداف خالق متن را از رهگذر بافتی که به‌وجود می­آورد به گیرنده انتقال دهد.

مترجم در متن مقصد می­تواند شرایط بافتی متن مبدأ را تا جایی که ممکن است فراهم آورد و از این رهگذر به ایجاد یک تعادل بافتی و در نتیجه تعادل ترجمه­ای بین دو متن برسد. با چنین رویکردی مترجم بین فرستندۀ پیام و گیرنده یک نوع تعادل و همکاری ایجاد می­کند و آن­گونه که «صلح­جو» مطرح می­سازد هر نوع ارتباط زبانی بر پایۀ همکاری بین فرستنده و گیرنده استوار است و در این میان فرستنده همواره باید شرایط بافتی را فراهم آورده تا گیرنده دچار کژفهمی نشود (صلح­جو، 1377: 16-17).

برای روشن­تر شدن میزان اهمیت شناخت انگیزه­ها و اهداف فرستنده و ضرورت ایجاد تعادل بافتی به تحلیل نمونۀ زیر می­پردازیم.

«قد سبق العرب أمم الأرض فی دراسة لغتهم دراسة صوتیة وصفیة أدهشت علماء الغرب والشرق،فأقرّوا بأنّه لم یسبق العرب، زمنیاً، سوی الهنود القدماء الذیندرّسوا لغتهم «السنسکریتیّة»، لغة کتابهم المقدس ال «فیدای»،ووصفوها وصفا صوتیا دقیقا جدا...».

با نگاهی به کلیت پاراگراف بالا مشخص می‌شود که انگیزه و هدف اصلی فرستندۀ پیام (اشاره به پیشتازی دانشمندان عرب‌زبان در پرداختن به پژوهش­های آواشناختی است)، فرستنده از شکل­هایی چون موارد زیر اشاره کرده تا این ایدۀ خود را در متن بدمد:

حرف «قد» همراه فعل ماضی جهت تحقیق، ترکیب فراگیر «أمم الأرض»، استفاده از مفعول مطلق در ترکیب «دراسة لغتهم دراسة صوتیة»، ترکیب«علماء الغرب والشرق»که فراگیر بودن دامنۀ شمار افرادی را نشان می­دهد که از پیشتازی عرب­ها به شگفت آمده­اند، و مهم­تر ارتباط «قد سبق العرب» با «سوی الهنود» بدین شرح که فرستنده خواسته یا ناخواسته ابتدا (مقدم بودن عرب­ها را آورده است) و سپس به (تقدم زمانی هندی­ها) پرداخته است، هر چند نتیجۀ نهایی مقدم بودن هندی­هاست اما تقدیم لفظی «قد سبق العرب» و استفاده از اسلوب استثناء «سوی الهنود» بیشتر مفهوم پیشتازی عرب­ها را به ذهن گیرندۀ پیام القا می­کند و چنین مفهومی در متن مقصد باید دمیده شود.

جهت روشنی بیشتر مطلب، متن بالا را به دو شکل ترجمه می­کنیم.

الف) ترجمه بدون تعادل بافتی (عنصر فرستنده)

در پژوهش­های آواشناختی توصیفی زبان، عرب­ها قبل از ملت­های دیگر به چنین مباحثی پرداختند، پژوهش­هایی که توجه دانشمندان شرق و غرب را جلب کرده است، این دانشمندان می­پذیرند که هندی­های قدیم از نظر زمانی قبل از عرب­ها به این مباحث پرداختند، کسانی که به پژوهش زبان سانسکریت یعنی زبان کتاب مقدس آن­ها (ویدا) پرداخته­اند، پژوهش­هایی آواشناختی که حقیقتاً دقیق است.

ب) ترجمه با تعادل بافتی (عنصر فرستنده)

عرب­ها بر همۀ ملت­های جهان در زمینۀ پژوهش­های آواشناختی توصیفی زبان خود فضل تقدم دارند، پژوهش­های آنان دانشمندان مشرق و مغرب عالم را به شگفتی واداشته است، این دانشمندان اقرار دارند که تنها هندیان قدیم آن هم از منظر زمانی به پژوهش‌هایی آواشناختی دقیق در زبان کتاب مقدس خود (ویدا) یعنی زبان سانسکریت قبل از عرب­ها پرداخته­اند.

همان­گونه که گذشت در ترجمۀ دوم سعی کرده­ایم تا مفهوم (پیشتازی عرب­ها) که انگیزۀ اصلی فرستندۀ پیام است را به متن مقصد انتقال­دهیم و به تعادل بافتی از منظر فرستندۀ پیام برسیم. با چنین نگاهی ما یک رویکرد گفتمانی و در نگاهی جزئی­تر رویکرد کاربردشناختی داشته­ایم. 

3-2-2. عنصر زمان

همان­گونه که پیش از این نیز اشاره شد عنصر زمان یکی از عناصر بافت موقعیتی است (خطابی ، 2006: 297). و (ابراهیم­علی، بی­تا: 164) و (عثمان­محمد ، 2003: 111) هر پیام ناگزیر در بستر زمانی خاص خود شکل می­گیرد بر این اساس مترجم هنگام فهم و انتقال متن باید سبک ترجمۀ خود را با لحاظ کردن آن بستر زمانی سامان داده و بافت معادل زمانی را فراهم­آورد.

قصد ما از ایجاد تعادل بافتی از ناحیۀ عنصر زمان این نیست که واژه­ها و ساختارهای به­کار گرفته شده در ترجمه یک رابطۀ هم­زمانی کامل با متن مبدأ برقرار کند یعنی  اگر مثلاً متن مبدأ ما در قرن دوم هجری نوشته شده است متن ترجمه معادل آن هم به سبک قرن دوم باشد بلکه هدف این است که واژه­ها، ساختارها یا سبکی که تنها کاربرد امروزی دارند را استفاده نکنیم. جهت روشنی بیشتر مطلب متن زیرا را به دو شکل ترجمه می­کنیم:

«ولد ابن المعتز فی سامرا، وانصرف منذ حداثته إلی الدراسات الأدبیة، تخرّج علی جماعة من العلماء نذکر منهم المبرد النحوی البصری والأدیب المشهور وأبا العباس ثعلب إمام الکوفیین  فی النحو واللغة. لابن المعتز دیوان شعر وله غیر الدیوان طائفة من الکتب  أهمها «کتاب البدیع»، ثمّ له رسائل جمعها محمد عبدالمنعم خفاجی منها رسالة نقدیة...».

 

الف) ترجمه بدون توجه به تعادل بافتی (عنصر زمان)

ابن المعتز در سامرا به دنیا آمد، از دوران جوانی به پژوهش­های ادبی روی آورد و از محضر برخی دانشمندان فارغ التحصیل شد که از شمار آنان می­توان به اشخاصی چون: نحوی مکتب بصره و ادیب مشهور «المبرد» و پیشوای مکتب نحو کوفه «ابوالعباس ثعلب» اشاره کرد، ابن المعتز دیوان شعر دارد و به جز دیوان، کتاب­های دیگری نیز دارد که یکی از مهم­ترین آن­ها کتاب «البدیع» می­باشد، همچنین وی پژوهش­هایی درزمینۀ نقد دارد که «محمد عبدالمنعم خفاجی»آن­ها را جمع­آوری نموده است.

ب) ترجمه با توجه به تعادل بافتی (عنصر زمان):

إبن المعتزدر سامرا چشم به جهان گشود. از همان دوران جوانی به مطالعه در باب ادب پرداخت و در محضر برخی از علماء علومی را فرا­گرفت که از آن علما می­توان به عالم نحو بصره و ادیب پرآوازه المبرد و همچنین سرآمد نحویان مکتب کوفه ابوالعباس ثعلب اشاره کرد، ابن المعتز دیوان شعر دارد و جدای از دیوان، کتاب­هایی نیز تدوین نموده است که از مهم­ترین آن­ها کتاب «البدیع» می­باشد. وی همچنین رسائلی در باب نقد دارد  که محمد عبدالمنعم خفاجیآن­ها را گرد­آوری کرده است.

همان­گونه که ملاحظه می­کنیم در ترجمۀ اول عنصر زمان به هیچ­وجه رعایت نشده است و جدای از سبک کلی ترجمۀ واژه­هایی چون«الدراسات»و «تخرّج» نقش کلیدی را در این­باره ایفا می­کنند ، ترجمۀ واژۀ «الدراسات» به (پژوهش­ها) و واژۀ «تخرّج»  به «فارغ التحصیل شدن»  بیشتر کاربرد آکادمیک و امروزی دارد. در حالی­که در ترجمۀ دوم سعی بر آن داشته­ایم عنصر بافت زمانی را لحاظ کنیم.

 

 

 

3-2-3. عنصر مکان

عنصر مکان یکی از عناصر بافت موقعیتی سخن به حساب می­آید (عثمان محمد، 2003: 111) نقش عنصر مکان در شکل­گیری بافت موقعیتی سخن انکارناپذیر است. عنصر مکان درکنار عناصر دیگر (زمان، فرستنده، گیرنده و ...) یکی از بخش­های مبحث گستردۀ بافت از منظر کاربردشناسی است و آن­گونه که پیش­تر اشاره کرده­ایم بافت در حوزۀ علم کاربردشناسی از گستردگی خاصی برخوردار است به گونه­ای که حتی بافت­های اجتماعی، روانی و فرهنگی را نیز در بر می­گیرد (آیت اوشان، 2000: 16-17).

براین اساس پرداختن به عنصر مکان و نقش آن در بافت سخن مسأله­ای انکارناپذیر است زیرا به ناچار هر سخنی در یک بستر مکانی خاص خود شکل می­گیرد . برای نمونه متن زیر را به دو شکل ترجمه می­کنیم.

«وبغض النظر عن المناهج الدراسیة وأنماطها فإنّ أعضاء هیئات التدریس کثیراً ما یرهقون بإلقاء المحاضرات ذات الأسلوب التعلیمی القدیم، علی صفوف مکتظة بالطلاب. ومن بین الأقسام العلمیة فی المدارس الطبیة ما یبلغ عدد الطلاب فیه إلی عدد المدرسین 40 إلی1 فی حین أن النسبة الملائمة لاینبغی أن تزید علی 10إلی 1».

الف) ترجمه بدون توجه به تعادل بافتی (عنصر مکان)

صرف­نظر از انواع و روش­های تحصیلی، مدرسین بیشتر در تلاش هستند تا کنفرانس­هایی متکی بر روش­های سنتی ارائه کنند. در کلاس­هایی پر از دانشجو.  و در میان گروه­های علمی در آموزشگاه­های پزشکی تعداد دانشجویان نسبت به مدرسین 40 به1 می­باشد در حالی­که نسبت مناسب نباید بیشتر از 10 به 1 باشد.

ب) ترجمه با توجه به تعادل بافتی (عنصر مکان)

صرف­نظر از روش­ها و متدهای آموزشی، اعضای هیأت علمی بیشتر تلاش خود را به تدریس با روش سنتی و در کلاس­هایی شلوغ  معطوف می­دارند و نسبت تعداد دانشجو به استاد در برخی گروه­های علمی دانشکده­های پزشکی به 40 به 1 می­رسد در حالی­که نسبت استاندارد 10به 1 می­باشد.

همان­گونه که ملاحظه می­کنیم در ترجمۀ نخست بافت مکانی لحاظ نشد و واژگان و جملات و سبک ترجمه متناسب با بافت مکانی گزینش نشده است و در نتیجه ترجمه از تعادل بافتی مورد نظر برخوردار نیست.

اما در ترجمۀ دوم با در نظر گرفتن  بافت مکانی، از برخی واژه­ها و ترکیب­های ویژۀ اماکن آموزشی استفاده شد؛ واژه­ها و ترکیب­هایی که سبک کلی ترجمه را دگرگون ساختند. واژه­هایی مانند: متدهای آموزشی، اعضای هیأت علمی، تدریس، کلاس­های شلوغ، نسبت تعداد دانشجو به استاد، دانشکده­ها و استاندارد.

3-2-4. عنصر گیرنده

گیرنده به­عنوان بخشی مهم از بافت موقعیتی متن  به حساب می­آید (خطابی، 2006: 297). گیرنده و ویژگی­های کلی او در سطوح مختلف همواره در ترجمه و ایجاد متن مقصد باید لحاظ گردد. برای نمونه مواردی چون: شغل گیرندۀ پیام، سن، فقیر یا غنی‌بودن او از جمله مواردی است که به عنصر گیرنده­ مربوط می­شود (عثمان محمد، 2003: 114). مترجم هنگام ترجمه به مثابۀ خالق متنی جدید است که باید متناسب با گیرنده در متن مبدأ، شرایط گیرنده در متن مقصد را نیز لحاظ نماید.

برای نمونه متن زیر را به دو شکل ترجمه می­کنیم:

«فی عیدکلایسعُنی سوی أن أمسک بالقلم لأخطَّ بعض الکلمات النّابعة من صمیم القلب، برغم أن الکلام لایساوی قیراطاً من الحنان الذی أسبغته علیَّ و أنا صغیرة، أو ذرّة من الرعایة التی تقدّمینها إلیّ وأنا کبیرة. وإن ذهبَ العالم بأسره وجواهره لایوازی محبّتک الدائمة وتضحیاتک المستمرة. لایسعُنی فی هذا الیوم الخالد سوی أن أسترجع فی مخیَلتی الأیام السعیدة التی قضیتُها معک، حیث کنت أعود من المدرسة فتغمرینی بعطفک و حنانک، و تساعدینی فی دروسی کی أبقی الأولی فی الصفِّ...».

 

الف) ترجمه بدون توجه به تعادل بافتی (عنصر گیرنده)

در تولد تو نهایت توانم این است که قلم را به دست گرفته و برخی کلمات را که برخاسته از ته دل می­باشد برایت بنویسم، با وجود این­که سخن من به اندازۀ یک بند انگشت از مهربانی تو نسبت به من در کودکی­ام نیست یا اینکه به اندازۀ ذره­ای از توجهی که در بزرگی­ام به من داشته­ای نیست. اگر تمامی جهان و جواهر آن از بین برود به اندازۀ محبت دائم و خنده­های پیوستۀ تو نیست. در این روز جاودان تنها می­توانم روزهای شادی که با تو پشت سر نهاده­ام را به یاد آورم؛ زمانی که از مدرسه برمی‌گشتم و تو مرا مورد مهر و محبت عمیق قرار می­دادی و مرا برای این­که شاگرد اول کلاس باشم یاری می­رساندی.

ب) ترجمه با توجه به تعادل بافتی (عنصر گیرنده)

برای تولدت فقط می­توانم قلم دستم بگیرم و از ته دلم برایت بنویسم هرچند که حرف من ذره­ای از مهربانی­ات در کودکی یا ذره­ای از توجه­ات به من در بزرگسالی را جبران نمی­کند. اگر همۀ دنیا و چیزهای باارزشش از بین برود، ارزش محبت همیشگی و خنده‌های همیشۀ تو بیشتر است. در این روز به‌‌یادماندنی فقط می­توانم به روزهای خوش زندگی با تو فکر کنم؛ روز­هایی که از مدرسه بر­می­گشتم و تو مرا غرق در مهربانی و مهر مادری خود می­کردی و کمکم می­کردی تا همیشه شاگرد اول کلاس باشم.

در ترجمۀ دوم همواره با پیش‌رو قراردادن اینکه گیرندۀ پیام مادر فرزند است سعی بر آن داشتیم تا از واژه­ها و جملاتی استفاده کنیم که حالت رسمی نداشته و ساده باشند. علاوه‌‌برآن سعی نمودیم تا جنبۀ عاطفی ترجمه را بیشتر نشان دهیم زیرا سخنانی که بین فرزند و مادر رد و بدل می­شود باید سخنانی عاطفی با جملاتی ساده، کوتاه و روان باشد.

 

3-2-5. عنصر عنوان یا موضوع یا نوع پیام

عنصر عنوان یا موضوع و یا نوع پیام یکی از عناصر اصلی بافت موقعیتی سخن به حساب می‌آید (خطابی، 2006: 297 و آیت لوشان، 2000: 17) و (عثمان محمد، 2003:114).

مترجم هنگام انتقال متن به زبان مقصد همواره باید موضوع یا نوع پیام را به خاطر داشته باشد و متناسب با سؤالاتی از قبیل زیر متن مقصد را سامان دهد.

-           متن بار عاطفی دارد یا خیر؟

-           سیاسی است یا اجتماعی یا فرهنگی؟

-           جنبۀ طنز دارد یا خیر؟

-           جنبۀ آموزشی دارد یا خیر؟...

برای نمونه متن زیر که حالت طنز دارد را به دو شکل ترجمه می­کنیم.

«فحدثتُ بهذا الحدیث أحمد بن رشید، فقال : کنتُ عند شیخ من أهل مرو وصبیّ له صغیر یلعب بین یدیه، فقلتُ له، إما عابثاً، وإما ممتحناً : «أطعمنی من خبزکم، قال: «لاتریده، هو مرٌّ!» فقلتُ: «فاسقنی من مائکم». قال: «لاتریده، هو مالح» قلتُ «هاتِ لی من کذا وکذا» قال: «لاتریده؛ هو کذا وکذا!» ...إلی أن عددتُ أصنافاً کثیرةً؛ کلُ ذلکیمنعُنیه ویبغّضه إلیَّ، فضحک أبوه، وقال: ما ذنبُنا؟ هذا مَن علّمه ما تسمع؟!» یعنی أنّ البخل طبعٌ فیهم وفی أغراقهم وطینتهم».

الف) ترجمه بدون توجه به تعادل بافتی (عنصر نوع پیام)

در مورد این سخن با احمد بن رشید صحبت کردم، او گفت: در نزد شخصی از اهالی شهر مرو بودم و او کودکی داشت که در مقابلش در حال بازی بود، به کودک از روی شوخی یا برای امتحان گفتم: قدری از نانتان به من بده، گفت: «تو آن­را نمی­خواهی، تلخ است» پس گفتم: قدری از آبتان به من بده، گفت: «تو آن­را نمی­خواهی ؛ شور است» گفتم از این بده و از آن بده، گفت: «تو آن­را نمی­خواهی ؛ چنین است و چنان» ... تا اینکه چیزهای فراوانی برشمردم؛ همه چیز را از من منع کرد و به من نداد، پدرش خندید و گفت: گناه ما چیست؟ شنیده­های تو چنین به او یاد داده است؟! یعنی اینکه بخل سرشت آنان است و در ریشه و فطرت آن­ها نهفته است.

ب) ترجمه با توجه به تعادل بافتی (عنصر نوع پیام)

در این باب با احمد بن رشید سخن گفتم، بگفتا که در محضر شیخی بودم اهل مرو و او را پسرکی بود که در نزد پدر به بازی گوشی مشغول بود. پسرک را به مزاح و محک بگفتم: کمی نان به من بده بگفتا که نان می­خواهی چکار، تلخ است. بگفتم پس آب بده، گفت: «آب می­خواهی چکار؛ شور است» گفتم از این و از آن بده گفت که چنین است و چنان؛ چیزهای زیادی بر شمردم ؛ همه را از من دریغ کرد و بخل ورزید. پدر خنده­ای ساخت و بگفت: گناه ما چیست؟ شنیده­های تو او را چنین آموخته است» یعنی بخل در خون آن هاست و در رگ و ریشة آنان.

همان­گونه که مشاهده می­کنیم در ترجمۀ دوم تلاش برآن بوده است تا علاوه بر لحاظ‌کردن عنصر زمان و عناصر دیگر بافتی، عنصرِ نوع پیام یعنی محتوای طنز و همچنین سبک متن اصلی در ترجمه لحاظ شود بدین معنا که واژه­ها و سبک کلی ترجمه به گونه‌ای لحاظ شده است تا بیشتر بتواند جنبۀ طنز را القا کند.

نتیجه­گیری

در جریان پژوهش و در دو سطح تئوری و عملی روشن شد که نگرش به زبان مبدأ به‌عنوان یک متن باعث می­شود تا جنبه­های مهمی از گفته­های مؤلف پنهان­بماند. برای روشن‌شدن این جنبه­های ظریف به‌ناچار باید با نگرش گفتمانی پیش رویم تا با نگاهی همه­جانبه زوایای پنهان در زبان مبدأ را دریافته و آنها را از رهگذر ترجمه­ای موفق انتقال دهیم. در صورت نگرش متنی به زبان مبدأ مترجم در سطح نظام بستۀ متن محدودشده و قادر به انتقال زاوایای پنهان زبان مبدأ که در حقیقت گفته­های نانوشتۀ سخن است، نخواهد بود. در نگرش متنی به مجموعۀ عواملی که در شکل­گیری پیام مؤثر بوده است، توجه نمی­شود؛ عواملی چون: ویژگی­های فرستنده و گیرنده و چگونگی ارتباط آن‌دو، شرایط زمانی و مکانی، نوع پیام و عوامل دیگر. همچنین روشن شد که نگرش معناشناختی به بافت موقعیتی ما را محدود می­کند زیرا معناشناسی تنها به‌روابط مستقیم دال و مدلول می­پردازد و مهم­تر این­که نقش کاربران را در این زمینه نادیده می‌گیرد.

در نگرش گفتمانی مترجم از سطح نظام بستۀ متن فراتر رفته و به مجموعه­ای از عوامل متعدد که به سخن شکل می­دهد نظر دارد عواملی چون کاربران، زمان و مکان... که همه تحت عنوان بافت موقعیتی یاد می­شود؛ البته بافتی که با رویکرد گفتمانی و به­ویژه کاربرد شناختی همراه شود. شناخت چنین عواملی که در حقیقت عوامل شکل­دهنده به سبک کلی سخن می­باشد، باعث می­شود تا مترجم با آگاهی بیشتری به گزینش واژگان و جملات بپردازد و در نهایت سبک خود را متناسب با این شناخت سامان­دهد و در نتیجه شرایط بافتی زبان مبدأ را در زبان مقصد لحاظ کرده و به تعادل بافتی مورد نظر برسد. بنابراین مترجم در صورت ایجاد تعادل بافتی بسیاری از گفته­های نانوشتۀ مؤلف پیام را به زبان مقصد انتقال می‌دهد. و می­توان گفت که در نهایت یک تعادل ترجمه­ای بین دو متن مبدأ و مقصد ایجاد می­کند.

الف)کتاب­ها
- آیت أوشان، علی. (2000). «السیاق والنص الشعری من البنیة إلی القراءة». ط1. الدار البیضاء:دار الثقافة.
- بن ظافر الشهری، عبد الهادی. (2004). «إستراتیجیات الخطاب: مقاربة لغویة تداولیة، لبنان». ط1. بیروت:دار الکتاب الجدید المتحدة.
- پالمر، فرانک. (1385). «نگاهی تازه به معناشناسی». ترجمه: کورش صفوی. تهران:آگاه.
-خطابی، محمد. (2006). «لسانیات النص: مدخل إلی انسجام الخطاب». ط2. المغرب: الدار البیضاء:المرکزالثقافی العربی.
- صلح­جو، علی. (1377). «گفتمان و ترجمه». چ1. تهران: مرکز.
- مختار عمر، أحمد. (1998). «علم الدلالة». ط5. القاهرة:عالم الکتب.
- منقور، عبدالجلیل. (2001). «علم الدلالة:أصوله ومباحثه فی التراث العربی».دمشق:اتحاد الکتاب العرب.
- یول، جورج. (1385). «کاربردشناسی زبان». چ2. ترجمه:محمد عمو زاده مهدیرجی و منوچهر توانگر. تهران: سمت.
- یارمحمدی، لطف ا... .(1383). «گفتمان شناسی رایج و انتقادی». چ1. تهران: هرمس.
ب)مقالات
- خفیف بوبکری، راضیة.(لاتا).«التداولیة وتحلیل الخطاب الأدبی:مقاربة نظریة».دمشق:اتحاد الکتاب العرب (الموقف الأدبی).
- عثمان محمد، رجب.(2003). «مفهوم السیاق وأنواعه ومجالاته وأثره فی تحدید العلاقات الدلالیة والأسلوب».علوم اللغة.  العدد4، ج3.
- عزت، علی.(1971). «اللغة ونظریة السیاق».الفکر المعاصر. العدد 76،یونیو.
- محمد إبراهیم علی، محروس. (2007). «تداولیات الخطاب وضوابط الروایة والتلقی». علوم اللغة. العدد1، ج10.
- هالین، فرناند. (لاتا). «التداولیة،ترجمة زیاد عزالدین العلوف،سوریة،دمشق».اتحاد الکتاب العرب (الموقف الأدبی).
ج)پایان نامه
- حمدان، سلیم. (لاتا). «أشکال التوصیل فی التراث البلاغی العربی:دراسة فی ضوء لسانیات الخطاب». (مذکرة مقدمة لنیل درجة الماجستیر فی لسانیات الخطاب)،الجمهوریة الجزائریة ،جامعة الحاج لخضر باتنة، کلیة الآداب والعلوم الإنسانیة،قسم الآداب والعلوم الإنسانیة، قسم اللغة العربیة وآدابها.